گنجور

بخش ۱۶

همی‌تاخت خسرو به پیش اندرون
نه آب وگیا بود و نه رهنمون
عنان را بدان باره کرده یله
همی‌راند ناکام تا باهله
پذیره شدندش بزرگان شهر
کسی را که از مردمی بود بهر
چو خسرو به نزدیک ایشان رسید
بران شهر لشکر فرود آورید
همان چون فرود آمد اندر زمان
نوندی بیامد ز ایران دمان
ز بهرام چوبین یکی نامه داشت
همان نامه پوشیده در جامه داشت
نوشته سوی مهتری باهله
که گرلشکر آید مکنشان یله
سپاه من اینک پس اندر دمان
بشهر تو آید زمان تا زمان
چو مهتر برانگونه برنامه دید
هم اندر زمان پیش خسرو دوید
چوخسرو نگه کرد و نامه بخواند
ز کار جهان در شگفتی بماند
بترسید که آید پس او سپاه
بران نامه بر تنگدل گشت شاه
ازان شهر هم در زمان برنشست
میان کیی تاختن را ببست
همی‌تاخت تا پیش آب فرات
ندید اندرو هیچ جای نبات
شده گرسنه مرد پیر وجوان
یکی بیشه دیدند و آب روان
چوخسرو به پیش اندرون بیشه دید
سپه را بران سبزه اندر کشید
شده گرسنه مرد ناهاروسست
کمان را بزه کرد نخچیر جست
ندیدند چیزی بجایی دوان
درخت و گیا بود و آب روان
پدید آمد اندر زمان کاروان
شتر بود و پیش اندرون ساروان
چو آن ساربان روی خسرو بدید
بدان نامدار آفرین گسترید
بدو گفت خسرو که نام توچیست
کجا رفت خواهی و کام تو چیست
بدو گفت من قیس بن حارثم
ز آزادگان عرب وارثم
ز مصر آمدم با یکی کاروان
برین کاروان بر منم ساروان
به آب فراتست بنگاه من
از انجا بدین بیشه بد راه من
بدو گفت خسروکه از خوردنی
چه داری هم از چیز گستردنی
که ما ماندگانیم و هم گرسنه
نه توشست ما را نه بار و بنه
بدو گفت تازی که ایدر بایست
مرا با تو چیز و تن جان یکیست
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر
بکشتند و آتش بر افروختند
ترو خشک هیزم همی‌سوختند
بر آتش پراگند چندی کباب
بخوردن گرفتند یاران شتاب
گرفتند واژ آنک بد دین پژوه
بخوردن شتابید دیگر گروه
بخوردند بی‌نان فراوان کباب
بیاراست هر مهتری جای خواب
زمانی بخفتند و برخاستند
یکی آفرین نو آراستند
بدان دادگر کو جهان آفرید
توانایی و ناتوان آفرید
ازان پس به یاران چنین گفت شاه
که هرکس که او بیش دارد گناه
به پیش من آنکس گرامی ترست
وزان کهتران نیز نامی ترست
هرآنکس کجا بیش دارد بدی
بگشت از من و از ره بخردی
بما بیش باید که دارد امید
سراسر به نیکی دهیدش نوید
گرفتند یاران برو آفرین
که ای پاک دل خسرو پاک دین
بپرسید زان مرد تازی که راه
کدامست و من چون شوم با سپاه
بدو گفت هفتاد فرسنگ بیش
شما را بیابان و کوهست پیش
چودستور باشی من ازگوشت و آب
به راه آورم گر نسازی شتاب
بدو گفت خسرو جزین نیست رای
که با توشه باشیم و با رهنمای
هیونی بر افگند تازی به راه
بدان تا برد راه پیش سپاه
همی‌تاخت اندر بیابان و کوه
پر از رنج و تیمار با آن گروه
یکی کاروان نیز دیگر به راه
پدید آمد از دور پیش سپاه
یکی مرد بازارگان مایه دار
بیامد هم آنگه بر شهریار
بدو گفت شاه از کجایی بگوی
کجا رفت خواهی چنین پوی پوی
بدو گفت کز خرهٔ اردشیر
یکی مرد بازارگانم دبیر
بدو گفت نامت چه کرد آنک زاد
چنین داد پاسخ که مهران ستاد
ازو توشه جست آن زمان شهریار
بدو گفت سالار کای نامدار
خورش هست چندانک اندازه نیست
اگر چهره بازارگان تازه نیست
بدو گفت خسرو که مهمان به راه
بیابی فزونی شود دستگاه
سر بار بگشاد بازارگان
درمگان به آمد ز دینارگان
خورش برد و بنشست خود بر زمین
همی‌خواند بر شهریار آفرین
چونان خورده شد مرد مهمان پرست
بیامد گرفت آبدستان بدست
چو از دور خراد برزین بدید
ز جایی که بد پیش خسرو دوید
ز بازارگان بستد آن آب گرم
بدن تا ندارد جهاندار شرم
پس آن مرد بازارگان پر شتاب
می‌ آورد برسان روشن گلاب
دگر باره خراد برزین ز راه
ازو بستد آن جام و شد نزد شاه
پرستش پرستنده را داشت سود
بران برتری برتریها فزود
ازان پس ببازارگان گفت شاه
که اکنون سپه را کدامست راه
نشست تو در خره اردشیر
کجا باشد ای مرد مهمان‌پذیر
بدو گفت کای شاه با داد ورای
ز بازارگانان منم پاک رای
نشانش یکایک به خسرو بگفت
همه رازها برگشاد از نهفت
بفرمود تا نام برنا و ده
نویسد نویسندهٔ روزبه
ببازارگان گفت پدرود باش
خرد را به دل تار و هم پود باش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی‌تاخت خسرو به پیش اندرون
نه آب وگیا بود و نه رهنمون
هوش مصنوعی: خسرو با شتاب به جلو می‌رفت، ولی در آنجا نه آبی وجود داشت و نه گیاهی، و هیچ راهنمایی هم نبود.
عنان را بدان باره کرده یله
همی‌راند ناکام تا باهله
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصی دارد که در زندگی خود دچار سرگردانی و ناکامی است. او در تلاش برای پیش بردن امور خود است، اما به نظر می‌رسد که به هدف‌هایش نمی‌رسد و به نوعی ناتوانی در کنترل اوضاع را تجربه می‌کند. این احساس ناامیدی و بی‌هدفی ممکن است او را به حالت رها شدگی بکشاند.
پذیره شدندش بزرگان شهر
کسی را که از مردمی بود بهر
هوش مصنوعی: بزرگان شهر به استقبال او آمدند، زیرا او از میان مردم عادی بود.
چو خسرو به نزدیک ایشان رسید
بران شهر لشکر فرود آورید
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو به آن افراد نزدیک شد، لشکری را در آن شهر مستقر کرد.
همان چون فرود آمد اندر زمان
نوندی بیامد ز ایران دمان
هوش مصنوعی: وقتی که زمان مقرر رسید، نوندی از ایران به اینجا آمد.
ز بهرام چوبین یکی نامه داشت
همان نامه پوشیده در جامه داشت
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای از بهرام چوبین داشت که آن نامه زیر لباس پنهان شده بود.
نوشته سوی مهتری باهله
که گرلشکر آید مکنشان یله
هوش مصنوعی: نوشته‌ای به سوی فرماندهی آمده که اگر سپاه بیفتد، آن‌ها را رها نکنید.
سپاه من اینک پس اندر دمان
بشهر تو آید زمان تا زمان
هوش مصنوعی: ارتش من اکنون به زودی به شهر تو خواهد رسید.
چو مهتر برانگونه برنامه دید
هم اندر زمان پیش خسرو دوید
هوش مصنوعی: هنگامی که رئیسی آنچنان برنامه‌ای را مشاهده کرد، سپس به سوی پادشاه شتافت.
چوخسرو نگه کرد و نامه بخواند
ز کار جهان در شگفتی بماند
هوش مصنوعی: خسرو نگاهی به نامه انداخت و از وضعیت دنیا حیرت‌زده شد.
بترسید که آید پس او سپاه
بران نامه بر تنگدل گشت شاه
هوش مصنوعی: بترسید که سپاهی از او بیاید، نامه‌نگار که دل شاه را تنگ کرده است.
ازان شهر هم در زمان برنشست
میان کیی تاختن را ببست
هوش مصنوعی: از آن شهر، زمانی به مدت مدیدی سکوت برقرار شد و در این میان، کسی نمی‌توانست از آنجا بیرون برود یا به آن وارد شود.
همی‌تاخت تا پیش آب فرات
ندید اندرو هیچ جای نبات
هوش مصنوعی: او به سرعت به سمت رود فرات حرکت کرد، اما در کنار آن هیچ نشانه‌ای از گیاهان و سبزه‌ها ندید.
شده گرسنه مرد پیر وجوان
یکی بیشه دیدند و آب روان
هوش مصنوعی: مرد جوان و مرد پیر گرسنه شده بودند، اما وقتی به یک جنگل و آب زلالی رسیدند، امیدشان تازه شد.
چوخسرو به پیش اندرون بیشه دید
سپه را بران سبزه اندر کشید
هوش مصنوعی: خسرو در میان جنگل گروهی از سپاهیان را بر روی سبزه دید و به آن‌ها نزدیک شد.
شده گرسنه مرد ناهاروسست
کمان را بزه کرد نخچیر جست
هوش مصنوعی: مردی گرسنه شده و از شدت گرسنگی کمانش را برداشت و به دنبال شکار رفت.
ندیدند چیزی بجایی دوان
درخت و گیا بود و آب روان
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح اشاره شده که چیزی در طبیعت وجود ندارد که نشان دهد درختان و گیاهان در جایی در حال تکاپو هستند و آب نیز در حال حرکت است. به نوعی، بیانگر سکوت و عدم کنش در طبیعت است.
پدید آمد اندر زمان کاروان
شتر بود و پیش اندرون ساروان
هوش مصنوعی: در زمانی مشخص، گروهی از شترها به همراه راهنمایی در حال حرکت بودند.
چو آن ساربان روی خسرو بدید
بدان نامدار آفرین گسترید
هوش مصنوعی: وقتی آن راهبه خسرو را دید، به خاطر نام و آوازه‌اش، ستایش و تحسینش را آغاز کرد.
بدو گفت خسرو که نام توچیست
کجا رفت خواهی و کام تو چیست
هوش مصنوعی: خسرو به او گفت: نام تو چیست و به کجا می‌روی و آرزوی تو چیست؟
بدو گفت من قیس بن حارثم
ز آزادگان عرب وارثم
هوش مصنوعی: من قیس بن حارثم هستم، از آزادگان عرب و از خاندان نیکوار.
ز مصر آمدم با یکی کاروان
برین کاروان بر منم ساروان
هوش مصنوعی: از مصر آمده‌ام با یک کاروان، و من مسئول این کاروان هستم.
به آب فراتست بنگاه من
از انجا بدین بیشه بد راه من
هوش مصنوعی: من از کنار آب فرات به این جنگل نگاه می‌کنم و از آنجا به این راهی که در پیش دارم، می‌نگرم.
بدو گفت خسروکه از خوردنی
چه داری هم از چیز گستردنی
هوش مصنوعی: خسرو به او گفت که چه چیزهایی برای خوردن داری و همچنین چه چیزهایی برای مهمانی و پذیرایی آماده کرده‌ای.
که ما ماندگانیم و هم گرسنه
نه توشست ما را نه بار و بنه
هوش مصنوعی: ما هنوز در اینجا هستیم و در عین حال گرسنه‌ایم؛ نه چیزی برای تکیه کردن داریم و نه وسایل و بار و بنه‌ای برای سفر.
بدو گفت تازی که ایدر بایست
مرا با تو چیز و تن جان یکیست
هوش مصنوعی: تازی به او گفت: من باید در اینجا باشم، چرا که روح و بدن من با تو یکی است.
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر
هوش مصنوعی: وقتی که مهر و محبت در دل شاه تازی گسترده شد، یکی از ماده سهرهای چاق و فربه را به او آورد.
بکشتند و آتش بر افروختند
ترو خشک هیزم همی‌سوختند
هوش مصنوعی: آن‌ها کشتند و آتشی را روشن کردند، به طوری که همه چیز، چه تر و چه خشک، در آتش می‌سوخت.
بر آتش پراگند چندی کباب
بخوردن گرفتند یاران شتاب
هوش مصنوعی: دوستان مدتی گرد آتش نشسته و مشغول خوردن کباب شدند.
گرفتند واژ آنک بد دین پژوه
بخوردن شتابید دیگر گروه
هوش مصنوعی: گروهی از بدعت‌گذاران و کسانی که به دین واقعی پایبند نیستند، به سرعت شروع به خوردن و بهره‌برداری از منابع و نعمت‌ها کردند.
بخوردند بی‌نان فراوان کباب
بیاراست هر مهتری جای خواب
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنا اشاره شده که افراد به دلیل نداشتن نان، به مقدار فراوان کباب می‌خورند و این نشان‌دهنده اهمیت و اولویت غذا بر دیگر مسائل زندگی است. همچنین به این موضوع پرداخته می‌شود که هر کسی که در مقام بالاتری قرار دارد، برای استراحت و خواب خود محلی مناسب و راحت فراهم می‌کند.
زمانی بخفتند و برخاستند
یکی آفرین نو آراستند
هوش مصنوعی: مدتی خوابشان برد و سپس بیدار شدند و کار جدیدی را آغاز کردند.
بدان دادگر کو جهان آفرید
توانایی و ناتوان آفرید
هوش مصنوعی: بدان که خداوند، که جهان را خلق کرده است، هم قدرت و هم ناتوانی را در میان موجودات قرار داده است.
ازان پس به یاران چنین گفت شاه
که هرکس که او بیش دارد گناه
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه به یارانش گفت که هر کسی که بیشتر از دیگران دارد، بیشتر در خطر گناه است.
به پیش من آنکس گرامی ترست
وزان کهتران نیز نامی ترست
هوش مصنوعی: کسی که نزد من ارزشمندتر است، افرادی هستند که از دیگران برجسته‌تر و معروف‌تر هستند.
هرآنکس کجا بیش دارد بدی
بگشت از من و از ره بخردی
هوش مصنوعی: هر کسی که بیش از حد دارد، از من و از مسیر خرد دور شده است.
بما بیش باید که دارد امید
سراسر به نیکی دهیدش نوید
هوش مصنوعی: باید بیشتر از آنچه که هست، امیدوار باشیم و به او خبرهای خوش بدهیم.
گرفتند یاران برو آفرین
که ای پاک دل خسرو پاک دین
هوش مصنوعی: دوستان او را ستایش کردند و گفتند: ای دل پاک، ای پادشاه راستین دین، تو سزاوار این تحسین‌ها هستی.
بپرسید زان مرد تازی که راه
کدامست و من چون شوم با سپاه
هوش مصنوعی: از مرد عرب پرسیدند که راه کدام است و من چگونه می‌توانم به همراه سپاه حرکت کنم.
بدو گفت هفتاد فرسنگ بیش
شما را بیابان و کوهست پیش
هوش مصنوعی: او به آن شخص گفت که شما باید هفتاد فرسنگ (مقدار زیادی) در پیش رو بیابان و کوه‌های زیادی را بپیمایید.
چودستور باشی من ازگوشت و آب
به راه آورم گر نسازی شتاب
هوش مصنوعی: اگر تو رهبر باشی، من از وجود و نیروی تو بهره می‌برم و در مسیر حرکت می‌کنم، اما اگر تو سرعت نگذاری، نمی‌توانم پیش بروم.
بدو گفت خسرو جزین نیست رای
که با توشه باشیم و با رهنمای
هوش مصنوعی: خسرو به او گفت: هیچ نظری بهتر از این نیست که ما با توشه‌ای همراه باشیم و با یک راهنما به سفر برویم.
هیونی بر افگند تازی به راه
بدان تا برد راه پیش سپاه
هوش مصنوعی: یک جوان شجاع و دلیر، با اراده‌ای قوی و قاطع، بر دشمنان خود می‌تازد و راه را برای سپاهیان خود هموار می‌کند.
همی‌تاخت اندر بیابان و کوه
پر از رنج و تیمار با آن گروه
هوش مصنوعی: آنها به سرعت در بیابان و کوه حرکت می‌کردند، در حالی که پر از رنج و شوق بودند و با آن گروه همراه بودند.
یکی کاروان نیز دیگر به راه
پدید آمد از دور پیش سپاه
هوش مصنوعی: یک کاروان جدیدی از دور دست‌ها نمایان شد و به سمت سپاه در حرکت بود.
یکی مرد بازارگان مایه دار
بیامد هم آنگه بر شهریار
هوش مصنوعی: مردی از بازرگانان ثروتمند به دربار پادشاه آمد.
بدو گفت شاه از کجایی بگوی
کجا رفت خواهی چنین پوی پوی
هوش مصنوعی: شاه از او خواست که بگوید از کجا آمده و به کجا می‌خواهد برود، چون او را با چنین شتاب و حرکت مشاهده کرده است.
بدو گفت کز خرهٔ اردشیر
یکی مرد بازارگانم دبیر
هوش مصنوعی: او گفت که من هم یک مرد بازرگان هستم که از ارشیر برخاسته‌ام و به مانند خر او شناخته می‌شوم.
بدو گفت نامت چه کرد آنک زاد
چنین داد پاسخ که مهران ستاد
هوش مصنوعی: او از شخصی پرسید که نامت چیست و چرا چنین به وجود آمده‌ای. آن شخص پاسخ داد که نامش مهران است و به همین دلیل به این شکل و شمایل زنده است.
ازو توشه جست آن زمان شهریار
بدو گفت سالار کای نامدار
هوش مصنوعی: در آن زمان، شهریار از او برای خود توشه و وسیله‌ای خواست و به او گفت: ای سالار، تو چقدر معروف و نامدار هستی!
خورش هست چندانک اندازه نیست
اگر چهره بازارگان تازه نیست
هوش مصنوعی: خورشید آنقدر تابناک و درخشان است که نمی‌توان اندازه‌ای برای آن تعیین کرد، اگر چهره‌ی تاجری در بازار نو و تازه نباشد.
بدو گفت خسرو که مهمان به راه
بیابی فزونی شود دستگاه
هوش مصنوعی: خسرو به او گفت که اگر مهمانی به سفر بیاید، نعمت و برکت در زندگی ما افزایش خواهد یافت.
سر بار بگشاد بازارگان
درمگان به آمد ز دینارگان
هوش مصنوعی: تاجری در بازار، درب مغازه را باز کرد و به سوی محل کسب و کارش به راه افتاد.
خورش برد و بنشست خود بر زمین
همی‌خواند بر شهریار آفرین
هوش مصنوعی: خورشید به آسمان آمد و بر زمین نشسته است، و به ستایش پادشاه آواز می‌خواند.
چونان خورده شد مرد مهمان پرست
بیامد گرفت آبدستان بدست
هوش مصنوعی: مرد مهمان‌نوازی مانند خورشید درخشان آمد و با دست‌هایش آب آشامیدنی را گرفت.
چو از دور خراد برزین بدید
ز جایی که بد پیش خسرو دوید
هوش مصنوعی: وقتی خراد از دور برزین را دید، از جایی که بود به سوی خسرو دوید.
ز بازارگان بستد آن آب گرم
بدن تا ندارد جهاندار شرم
هوش مصنوعی: یک فروشنده آن آب گرم بدن را گرفت تا دیگر حاکم جهان شرم نکند.
پس آن مرد بازارگان پر شتاب
می‌ آورد برسان روشن گلاب
هوش مصنوعی: پس آن تاجر با سرعت به سمت بازار می‌رود تا عطر تازه گلاب را به دست بیاورد.
دگر باره خراد برزین ز راه
ازو بستد آن جام و شد نزد شاه
هوش مصنوعی: بار دیگر خراد برزین از راه آمد و آن جام را از او گرفت و به نزد شاه رفت.
پرستش پرستنده را داشت سود
بران برتری برتریها فزود
هوش مصنوعی: پرستش، موجب افزایش مقام و ارزش فرد پرستنده می‌شود و او را از دیگران متمایز می‌کند.
ازان پس ببازارگان گفت شاه
که اکنون سپه را کدامست راه
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه به بازرگان گفت که اکنون سپاه در چه سمتی حرکت خواهد کرد؟
نشست تو در خره اردشیر
کجا باشد ای مرد مهمان‌پذیر
هوش مصنوعی: کجا می‌توانی در خرگاه اردشیر درنگ کنی، ای مرد مهمان‌دوست؟
بدو گفت کای شاه با داد ورای
ز بازارگانان منم پاک رای
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پادشاه دادگر و با رأی، من از بازرگانان هستم و نیت خالص و پاکی دارم.
نشانش یکایک به خسرو بگفت
همه رازها برگشاد از نهفت
هوش مصنوعی: او به خسرو گفت که هر یک از رازها را برایش شرح داده و آنها را که پنهان بودند، فاش کرد.
بفرمود تا نام برنا و ده
نویسد نویسندهٔ روزبه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا نام جوان و ده را نویسنده‌ای که روزبه نام دارد، بنویسد.
ببازارگان گفت پدرود باش
خرد را به دل تار و هم پود باش
هوش مصنوعی: بازرگان به خداحافظی گفت و از دلش خواست که هر دو ویژگی عقل و هوش را با هم داشته باشد.