گنجور

بخش ۱۴

چوپیدا شد آن چادر قیرگون
درفشان شد اختر بچرخ اندرون
چو آواز دارندهٔ پاس خاست
قلم خواست بهرام و قرطاس خواست
بیامد دبیر خردمند و راد
دوات و قلم پیش دانا نهاد
بدو گفت عهدی ز ایرانیان
بباید نوشتن برین پرنیان
که بهرام شاهست و پیروزبخت
سزاوار تاج است و زیبای تخت
نجوید جز از راستی درجهان
چه در آشکار و چه اندر نهان
نوشته شد آن شمع برداشتند
شب تیره باندیشه بگذاشتند
چو پنهان شد آن چادر لاژورد
جهان شد ز دیدار خورشید زرد
بیامد یکی مرد پیروزبخت
نهاد اندر ایوان بهرام تخت
برفتند ایوان شاهی چو عاج
بیاویختند از برگاه تاج
برتخت زرین یکی زیرگاه
نهادند و پس برگشادند راه
نشست از بر تخت بهرامشاه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
دبیرش بیاورد عهد کیان
نوشته بران پربها پرنیان
گوایی نوشتند یکسر مهان
که بهرام شد شهریار جهان
بران نامه چون نام کردند یاد
بروبر یکی مهر زرین نهاد
چنین گفت کاین پادشاهی مراست
بدین بر شما پاک یزدان گواست
چنین هم بماناد سالی هزار
که از تخمهٔ من بود شهریار
پسر بر پسر هم چنین ارجمند
بماناد با تاج و تخت بلند
بآذر مه اندر بد و روز هور
که از شیر پردخته شد پشت گور
چنین گفت زان پس بایرانیان
که برخاست پرخاش و کین از میان
کسی کوبرین نیست همداستان
اگر کژ باشید اگر راستان
به ایران مباشید بیش از سه روز
چهارم چو از چرخ گیتی فروز
بر آید همه نزد خسرو شوید
برین بوم و بر بیش ازین مغنوید
نه از دل برو خواندند آفرین
که پردخته از تو مبادا زمین
هرآنکس که با شاه پیوسته بود
بران پادشاهی دلش خسته بود
برفتند زان بوم تا مرز روم
پراگنده گشتند ز آباد بوم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چوپیدا شد آن چادر قیرگون
درفشان شد اختر بچرخ اندرون
هوش مصنوعی: وقتی که آن چادر سیاه و پرچم‌دار نمایان شد، ستاره‌ای در آسمان درخشید.
چو آواز دارندهٔ پاس خاست
قلم خواست بهرام و قرطاس خواست
هوش مصنوعی: وقتی صدای نگهبان بلند شد، بهرام خواست که قلم و کاغذ بیاورند.
بیامد دبیر خردمند و راد
دوات و قلم پیش دانا نهاد
هوش مصنوعی: دبیر آگاه و باهوش آمد و دوات و قلم را به حضور عالم قرار داد.
بدو گفت عهدی ز ایرانیان
بباید نوشتن برین پرنیان
هوش مصنوعی: به او گفتند که باید عهد و پیمانی از ایرانیان بر روی این پارچه‌ی زیبا نوشته شود.
که بهرام شاهست و پیروزبخت
سزاوار تاج است و زیبای تخت
هوش مصنوعی: بهرام شاه، فردی پیروز و خوشبخت است که شایسته دریافت تاج و نشستن بر تخت زیبا می‌باشد.
نجوید جز از راستی درجهان
چه در آشکار و چه اندر نهان
هوش مصنوعی: در زندگی تنها از حقیقت و صداقت طلب کن، چه در حضور دیگران و چه در خفا و پنهانی.
نوشته شد آن شمع برداشتند
شب تیره باندیشه بگذاشتند
هوش مصنوعی: آن شمع خاموش شد و در شب تاریک، افکار و اندیشه‌ها را به جا گذاشتند.
چو پنهان شد آن چادر لاژورد
جهان شد ز دیدار خورشید زرد
هوش مصنوعی: زمانی که چادر لاجوردی از دید پنهان شود، جهان از دیدن خورشید زرد محروم می‌شود.
بیامد یکی مرد پیروزبخت
نهاد اندر ایوان بهرام تخت
هوش مصنوعی: مردی خوش شانس و پیروز وارد شد و در ایوان کاخی به نام بهرام، تختی قرار داد.
برفتند ایوان شاهی چو عاج
بیاویختند از برگاه تاج
هوش مصنوعی: ایوان شاهی از بین رفت و تاج را مانند عاج از برکت آن مکان آویزان کردند.
برتخت زرین یکی زیرگاه
نهادند و پس برگشادند راه
هوش مصنوعی: بر روی تخت زرین، یکی زیرپایی گذاشتند و سپس راه را برای رفتن باز کردند.
نشست از بر تخت بهرامشاه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
هوش مصنوعی: آن کیانی که کلاه را بر سر گذاشت، از روی تخت بهرامشاه پایین آمد.
دبیرش بیاورد عهد کیان
نوشته بران پربها پرنیان
هوش مصنوعی: دبیر (نویسنده) به همراه قرارداد و نوشته‌ای از دوران کهن، پارچه‌ای گرانبها و زیبا از جنس پرنیان را به نمایش می‌آورد.
گوایی نوشتند یکسر مهان
که بهرام شد شهریار جهان
هوش مصنوعی: در این شعر بیان می‌شود که بهرام به عنوان پادشاهی بزرگ و محترم شناخته شده است و دیگران به خاطر او به احترام و ستایشش قدم پیش گذاشته‌اند.
بران نامه چون نام کردند یاد
بروبر یکی مهر زرین نهاد
هوش مصنوعی: وقتی نامه‌ای را نوشتند و نامی از آن یاد کردند، یکی از آن‌ها بر روی نامه یک مهر زرین گذاشت.
چنین گفت کاین پادشاهی مراست
بدین بر شما پاک یزدان گواست
هوش مصنوعی: او گفت که این پادشاهی متعلق به من است و خداوند پاک، گواهی بر این موضوع دارد.
چنین هم بماناد سالی هزار
که از تخمهٔ من بود شهریار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به مدت هزار سال، چیزی باقی خواهد ماند که از نسل من و به عنوان یک فرمانروا و پادشاه به یادگار مانده است.
پسر بر پسر هم چنین ارجمند
بماناد با تاج و تخت بلند
هوش مصنوعی: فرزند بر فرزند دیگر نیز باید به همان اندازه با ارزش و محترم بماند، همان‌طور که با تاج و تخت بزرگ.
بآذر مه اندر بد و روز هور
که از شیر پردخته شد پشت گور
هوش مصنوعی: در آتش سوزان و در نور خورشید، آنچه از شیر داغ روی خاکستر به وجود آمده است، نهفته است.
چنین گفت زان پس بایرانیان
که برخاست پرخاش و کین از میان
هوش مصنوعی: پس از آن، او به ایرانیان گفت که نزاع و دشمنی از میان برداشت شده است.
کسی کوبرین نیست همداستان
اگر کژ باشید اگر راستان
هوش مصنوعی: اگر کسی در یک مسیر درست یا نادرست با تو هم‌نظر نباشد، به این معنی نیست که خودت هم باید همیشه در مسیر ناخن به‌دست یا غیرمنطقی باشی.
به ایران مباشید بیش از سه روز
چهارم چو از چرخ گیتی فروز
هوش مصنوعی: در ایران بیشتر از سه روز نمانید، زیرا زندگی در اینجا با مشکلات و سختی‌هایی همراه است.
بر آید همه نزد خسرو شوید
برین بوم و بر بیش ازین مغنوید
هوش مصنوعی: همه به نزد پادشاه بیایید و بر این سرزمین و فراتر از آن، سر و صدا نکنید.
نه از دل برو خواندند آفرین
که پردخته از تو مبادا زمین
هوش مصنوعی: نه به خاطر دل بیرون رفته از تو، بلکه به خاطر اینکه مبادا زمین تو را فراموش کند، به تو مدح و ستایش می‌کنند.
هرآنکس که با شاه پیوسته بود
بران پادشاهی دلش خسته بود
هوش مصنوعی: هر کسی که با پادشاه در ارتباط بود، در عمق دلش از این سلطنت خسته و ناامید بود.
برفتند زان بوم تا مرز روم
پراگنده گشتند ز آباد بوم
هوش مصنوعی: از آن سرزمین تا مرز روم پراکنده شدند و از دیاری آباد دور شدند.