بخش ۷
چو بشنید نوذر که قارن برفت
دمان از پسش روی بنهاد و تفت
همی تاخت کز روز بد بگذرد
سپهرش مگر زیر پی نسپرد
چو افراسیاب آگهی یافت زوی
که سوی بیابان نهادست روی
سپاه انجمن کرد و پویان برفت
چو شیر از پسش روی بنهاد و تفت
چو تنگ اندر آمد بر شهریار
همش تاختن دید و هم کارزار
بدان سان که آمد همی جست راه
که تا بر سر آرد سری بیکلاه
شب تیره تا شد بلند آفتاب
همی گشت با نوذر افراسیاب
ز گرد سواران جهان تار شد
سرانجام نوذر گرفتار شد
خود و نامداران هزار و دویست
تو گفتی کشان بر زمین جای نیست
بسی راه جستند و بگریختند
به دام بلا هم برآویختند
چنان لشکری را گرفته به بند
بیاورد با شهریار بلند
اگر با تو گردون نشیند به راز
هم از گردش او نیابی جواز
همو تاج و تخت بلندی دهد
همو تیرگی و نژندی دهد
به دشمن همی ماند و هم به دوست
گهی مغز یابی ازو گاه پوست
سرت گر بساید به ابر سیاه
سرانجام خاک است ازو جایگاه
وزان پس بفرمود افراسیاب
که از غار و کوه و بیابان و آب
بجویید تا قارن رزم زن
رهایی نیابد ازین انجمن
چو بشنید کاو پیش ازان رفته بود
ز کار شبستان برآشفته بود
غمی گشت ازان کار افراسیاب
ازو دور شد خورد و آرام و خواب
که قارن رها یافت از وی به جان
بران درد پیچید و شد بدگمان
چنین گفت با ویسهٔ نامور
که دل سخت گردان به مرگ پسر
که چون قارن کاوه جنگ آورد
پلنگ از شتابش درنگ آورد
ترا رفت باید ببسته کمر
یکی لشکری ساخته پرهنر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بشنید نوذر که قارن برفت
دمان از پسش روی بنهاد و تفت
هوش مصنوعی: وقتی نوذر خبر رفتن قارن را شنید، به سرعت پی آن رفت و از پشت سر به او نگاه کرد و به تعقیبش پرداخت.
همی تاخت کز روز بد بگذرد
سپهرش مگر زیر پی نسپرد
هوش مصنوعی: شاید تا زمانی که روزهای تلخ و سخت به پایان برسند، آسمان او را زیر پا نگذارد.
چو افراسیاب آگهی یافت زوی
که سوی بیابان نهادست روی
هوش مصنوعی: وقتی افراسیاب از حرکت او به سمت بیابان آگاه شد، متوجه شد که به آن سو رفته است.
سپاه انجمن کرد و پویان برفت
چو شیر از پسش روی بنهاد و تفت
هوش مصنوعی: ارتش برای گردهمایی آماده شد و پویندگان راه را در پیش گرفتند. همچون شیری که از پشت خود را نشان میدهد و به شتاب میتازد.
چو تنگ اندر آمد بر شهریار
همش تاختن دید و هم کارزار
هوش مصنوعی: زمانی که وضع بر شهریار تنگ و سخت شد، او متوجه شد که باید به سرعت عمل کند و آماده جنگ و نبرد باشد.
بدان سان که آمد همی جست راه
که تا بر سر آرد سری بیکلاه
هوش مصنوعی: به آن شیوه که تلاش میکند تا راهی پیدا کند، به این منظور که بر سر فردی که کلاهی ندارد، برود.
شب تیره تا شد بلند آفتاب
همی گشت با نوذر افراسیاب
هوش مصنوعی: شب تار به پایان رسید و آفتاب بلند شروع به درخشش کرد، در حالی که نوذر در کنار افراسیاب در حال حرکت بود.
ز گرد سواران جهان تار شد
سرانجام نوذر گرفتار شد
هوش مصنوعی: در نتیجه ی نبردها و درگیریها، نوذر، فرمانروای نامدار، سرانجام به دام افتاد و از تیرهی سواران به شدت آسیب دید.
خود و نامداران هزار و دویست
تو گفتی کشان بر زمین جای نیست
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که دیگر جایی بر روی زمین برای خود و نامداران نمانده است، چون ما هزار و دویست نفر از کسانی هستیم که به زمین آمدهایم.
بسی راه جستند و بگریختند
به دام بلا هم برآویختند
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد تلاش کردند و فرار کردند، اما در پایان به دام مشکلات گرفتار شدند.
چنان لشکری را گرفته به بند
بیاورد با شهریار بلند
هوش مصنوعی: او توانسته است که لشکری را به اسارت درآورد و به دست پادشاه قدرتمند بسپارد.
اگر با تو گردون نشیند به راز
هم از گردش او نیابی جواز
هوش مصنوعی: اگر با تو آسمان هم به رازی نشیند، باز هم از چرخش و گردش او اجازهای نخواهی گرفت.
همو تاج و تخت بلندی دهد
همو تیرگی و نژندی دهد
هوش مصنوعی: او هم مقام و عزت بزرگ میدهد و هم مشکلات و سختیها را به همراه میآورد.
به دشمن همی ماند و هم به دوست
گهی مغز یابی ازو گاه پوست
هوش مصنوعی: گاهی از دشمن میتوان نکتههای مهمی را آموخت و هم از دوست. بعضی وقتها باید به عمق موضوع نگاه کرد و گاهی فقط به ظاهر آن بسنده کرد.
سرت گر بساید به ابر سیاه
سرانجام خاک است ازو جایگاه
هوش مصنوعی: اگر سرت را به ابرهای تیره بسابی، در نهایت به خاک برمیخوری و همانجا مینشینی.
وزان پس بفرمود افراسیاب
که از غار و کوه و بیابان و آب
هوش مصنوعی: پس از آن، افراسیاب دستور داد تا از غارها، کوهها، بیابانها و آبها مراقبت کنند.
بجویید تا قارن رزم زن
رهایی نیابد ازین انجمن
هوش مصنوعی: باید تلاش کنید تا کسی که در میدان جنگ است، از این جمع رها شود.
چو بشنید کاو پیش ازان رفته بود
ز کار شبستان برآشفته بود
هوش مصنوعی: وقتی او که قبل از این ماجرا از خواب شبانه برخاسته بود، این خبر را شنید بسیار ناراحت و آشفته شد.
غمی گشت ازان کار افراسیاب
ازو دور شد خورد و آرام و خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب مشکلی برای خودش ایجاد کرد و از آن ناراحتی، آرامش و خواب خود را از دست داد.
که قارن رها یافت از وی به جان
بران درد پیچید و شد بدگمان
هوش مصنوعی: او از درد و رنجی که داشت، به خاطر قارن آزاد شد و این موضوع باعث شد که در دلش ناامیدی و بدگمانی ایجاد شود.
چنین گفت با ویسهٔ نامور
که دل سخت گردان به مرگ پسر
هوش مصنوعی: او به ویسهٔ معروف گفت که دلش را به مرگ پسرش سخت کند.
که چون قارن کاوه جنگ آورد
پلنگ از شتابش درنگ آورد
هوش مصنوعی: وقتی که کاوه برای جنگ به میدان آمد، پلنگ از سرعت و شجاعت او متوقف شد.
ترا رفت باید ببسته کمر
یکی لشکری ساخته پرهنر
هوش مصنوعی: تو باید بروی و خود را آماده کنی؛ کسی به اندازه یک لشگر هنرمندانه به میدان آمده است.