بخش ۶
ازان پس بیاسود لشکر دو روز
سه دیگر چو بفروخت گیتی فروز
نبد شاه را روزگار نبرد
به بیچارگی جنگ بایست کرد
ابا لشکر نوذر افراسیاب
چو دریای جوشان بد و رود آب
خروشیدن آمد ز پردهسرای
ابا نالهٔ کوس و هندی درای
تبیره برآمد ز درگاه شاه
نهادند بر سر ز آهن کلاه
به پردهسرای رد افراسیاب
کسی را سر اندر نیامد به خواب
همه شب همی لشکر آراستند
همی تیغ و ژوپین بپیراستند
زمین کوه تا کوه جوشنوران
برفتند با گرزهای گران
نبد کوه پیدا ز ریگ و ز شخ
ز دریا به دریا کشیدند نخ
بیاراست قارن به قلب اندرون
که با شاه باشد سپه را ستون
چپ شاه گرد تلیمان بخاست
چو شاپور نستوه بر دست راست
ز شبگیر تا خور ز گردون بگشت
نبد کوه پیدا نه دریا نه دشت
دل تیغ گفتی ببالد همی
زمین زیر اسپان بنالد همی
چو شد نیزهها بر زمین سایهدار
شکست اندر آمد سوی مایهدار
چو آمد به بخت اندرون تیرگی
گرفتند ترکان برو چیرگی
بران سو که شاپور نستوه بود
پراگنده شد هرک انبوه بود
همی بود شاپور تا کشته شد
سر بخت ایرانیان گشته شد
از انبوه ترکان پرخاشجوی
به سوی دهستان نهادند روی
شب و روز بد بر گذرهاش جنگ
برآمد برین نیز چندی درنگ
چو نوذر فرو هشت پی در حصار
برو بسته شد راه جنگ سوار
سواران بیاراست افراسیاب
گرفتش ز جنگ درنگی شتاب
یکی نامور ترک را کرد یاد
سپهبد کروخان ویسه نژاد
سوی پارس فرمود تا برکشید
به راه بیابان سر اندر کشید
کزان سو بد ایرانیان را بنه
بجوید بنه مردم بدتنه
چو قارن شنود آنکه افراسیاب
گسی کرد لشکر به هنگام خواب
شد از رشک جوشان و دل کرد تنگ
بر نوذر آمد بسان پلنگ
که توران شه آن ناجوانمرد مرد
نگه کن که با شاه ایران چه کرد
سوی روی پوشیدگان سپاه
سپاهی فرستاد بی مر به راه
شبستان ماگر به دست آورد
برین نامداران شکست آورد
به ننگ اندرون سر شود ناپدید
به دنب کروخان بباید کشید
ترا خوردنی هست و آب روان
سپاهی به مهر تو دارد روان
همی باش و دل را مکن هیچ بد
که از شهریاران دلیری سزد
کنون من شوم بر پی این سپاه
بگیرم بریشان ز هر گونه راه
بدو گفت نوذر که این رای نیست
سپه را چو تو لشکرآرای نیست
ز بهر بنه رفت گستهم و طوس
بدانگه که برخاست آوای کوس
بدین زودی اندر شبستان رسد
کند ساز ایشان چنان چون سزد
نشستند بر خوان و می خواستند
زمانی دل از غم بپیراستند
پس آنگه سوی خان قارن شدند
همه دیده چون ابر بهمن شدند
سخن را فگندند هر گونه بن
بران برنهادند یکسر سخن
که ما را سوی پارس باید کشید
نباید برین جایگاه آرمید
چو پوشیده رویان ایران سپاه
اسیران شوند از بد کینهخواه
که گیرد بدین دشت نیزه به دست
کرا باشد آرام و جای نشست
چو شیدوش و کشواد و قارن بهم
زدند اندرین رای بر بیش و کم
چو نیمی گذشت از شب دیریاز
دلیران به رفتن گرفتند ساز
بدین روی دژدار بد گژدهم
دلیران بیدار با او بهم
وزان روی دژ بارمان و سپاه
ابا کوس و پیلان نشسته به راه
کزو قارن رزمزن خسته بود
به خون برادر کمربسته بود
برآویخت چون شیر با بارمان
سوی چاره جستن ندادش زمان
یکی نیزه زد بر کمربند اوی
که بگسست بنیاد و پیوند اوی
سپه سر به سر دل شکسته شدند
همه یک ز دیگر گسسته شدند
سپهبد سوی پارس بنهاد روی
ابا نامور لشکر جنگجوی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ازان پس بیاسود لشکر دو روز
سه دیگر چو بفروخت گیتی فروز
هوش مصنوعی: پس از آن، سپاه به آرامش رسید و دو روز و سه شب استراحت کردند، چون جهان تابان را به فروش رساند.
نبد شاه را روزگار نبرد
به بیچارگی جنگ بایست کرد
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ و نبرد برای شاه وجود نداشته باشد، او به چنان سختی و بیچارگی دچار خواهد شد که مجبور است به جنگ بپردازد.
ابا لشکر نوذر افراسیاب
چو دریای جوشان بد و رود آب
هوش مصنوعی: به مانند دریای طوفانی و جوشان، لشکر نوذر و افراسیاب در حال هجوم و پیشروی هستند.
خروشیدن آمد ز پردهسرای
ابا نالهٔ کوس و هندی درای
هوش مصنوعی: صدای خروش و نالهای از درون خانهای بلند شده است، گویی نالهٔ یک طبل و آهنگ هندی به گوش میرسد.
تبیره برآمد ز درگاه شاه
نهادند بر سر ز آهن کلاه
هوش مصنوعی: کلاهی از آهن بر سر نهادند که از درگاه شاه بیرون آمده بود.
به پردهسرای رد افراسیاب
کسی را سر اندر نیامد به خواب
هوش مصنوعی: در کاخی که افراسیاب دارد، هیچکس سر به خواب نمیبرد.
همه شب همی لشکر آراستند
همی تیغ و ژوپین بپیراستند
هوش مصنوعی: تمام شب، سپاهیان آماده میشدند و شمشیرها و زرهها را مرتب میکردند.
زمین کوه تا کوه جوشنوران
برفتند با گرزهای گران
هوش مصنوعی: زمین از کوه تا کوه پر از افرادی است که با چکشهای سنگین در حال حرکتاند.
نبد کوه پیدا ز ریگ و ز شخ
ز دریا به دریا کشیدند نخ
هوش مصنوعی: کوهی از میان ریگ و شن ظاهر نشد، و از دریا به دریا، رشتهای را کشیدند.
بیاراست قارن به قلب اندرون
که با شاه باشد سپه را ستون
هوش مصنوعی: قلب را به زیبایی آراسته کن، زیرا که باید در کنار پادشاه، پشتیبان و حامی سپاه باشد.
چپ شاه گرد تلیمان بخاست
چو شاپور نستوه بر دست راست
هوش مصنوعی: شاه چپ را میخواست که مانند شاپور نستوه بر دست راستش قرار بگیرد.
ز شبگیر تا خور ز گردون بگشت
نبد کوه پیدا نه دریا نه دشت
هوش مصنوعی: از سپیدهدم تا زمانی که خورشید از آسمان بالا بیاید، نه کوهی پیدا بود و نه دریا و نه دشت.
دل تیغ گفتی ببالد همی
زمین زیر اسپان بنالد همی
هوش مصنوعی: دل مانند تیغی تیز میشود و به این ترتیب، زمین زیر پای اسبان صدای ناله سر میدهد.
چو شد نیزهها بر زمین سایهدار
شکست اندر آمد سوی مایهدار
هوش مصنوعی: وقتی نیزهها بر زمین افتاد و سایههایشان روی زمین پدیدار شد، شکست به سمت مایهدار آمد.
چو آمد به بخت اندرون تیرگی
گرفتند ترکان برو چیرگی
هوش مصنوعی: زمانی که بخت و اقبال تیره و ناامید شد، ترکها بر او تسلط پیدا کردند.
بران سو که شاپور نستوه بود
پراگنده شد هرک انبوه بود
هوش مصنوعی: در آن زمان که شاپور نیرومند و مقاوم بود، هر کس که سرسخت و قوی بود، پراکنده شد.
همی بود شاپور تا کشته شد
سر بخت ایرانیان گشته شد
هوش مصنوعی: شاپور همیشه در حال بود و با کشته شدن او، سرنوشت ایرانیان دچار تغییر شد.
از انبوه ترکان پرخاشجوی
به سوی دهستان نهادند روی
هوش مصنوعی: گروهی از ترکهای جنگجو به سمت دهکده حرکت کردند.
شب و روز بد بر گذرهاش جنگ
برآمد برین نیز چندی درنگ
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، در مسیرهایش درگیری و جنگ به وجود آمد و او نیز برای مدتی درنگ کرد.
چو نوذر فرو هشت پی در حصار
برو بسته شد راه جنگ سوار
هوش مصنوعی: زمانی که نوذر با هشت نفر از خود در محاصره قرار گرفت، راه برای جنگ سواران بسته شد.
سواران بیاراست افراسیاب
گرفتش ز جنگ درنگی شتاب
هوش مصنوعی: سواران افراسیاب به سرعت و با آمادگی جنگی خود را به میدان آماده میکنند و کسی را که در جنگ تاخیر کرده، به شدت در مییابند.
یکی نامور ترک را کرد یاد
سپهبد کروخان ویسه نژاد
هوش مصنوعی: یک ترک معروف را یاد میکند که نامش سپهبد کروخان است و او از نسل ویسه به شمار میآید.
سوی پارس فرمود تا برکشید
به راه بیابان سر اندر کشید
هوش مصنوعی: به سمت پارس دستوری صادر کرد تا به راه بیابان برود و سر خود را بالا بیاورد.
کزان سو بد ایرانیان را بنه
بجوید بنه مردم بدتنه
هوش مصنوعی: از آن سو که ایرانیان را آزردهاند، به دنبال آنها میگردد و بدیها را از مردم بدجنس میجوید.
چو قارن شنود آنکه افراسیاب
گسی کرد لشکر به هنگام خواب
هوش مصنوعی: وقتی قارن شنید که افراسیاب لشکری به سوی آنها فرستاده در حالی که آنها در خواب هستند، احساس خطر و نگرانی کرد.
شد از رشک جوشان و دل کرد تنگ
بر نوذر آمد بسان پلنگ
هوش مصنوعی: از سر حسد و ناراحتی دلش تنگ شد و همچون پلنگ به سوی نوذر آمد.
که توران شه آن ناجوانمرد مرد
نگه کن که با شاه ایران چه کرد
هوش مصنوعی: توجه کن به آن مرد ناجوانمرد که در سرزمین توران با شاه ایران چه کار کرد.
سوی روی پوشیدگان سپاه
سپاهی فرستاد بی مر به راه
هوش مصنوعی: او به سوی افرادی که چهرههای خود را پوشانده بودند، سپاهی را فرستاد تا به آنها کمک کند و در مسیر پیش برود.
شبستان ماگر به دست آورد
برین نامداران شکست آورد
هوش مصنوعی: اگر شبستان (محل زندگی و تجمع) ما به دست آید، بر روی این نامداران (شجاعان و بزرگمردان) پیروز خواهیم شد و شکستشان خواهیم داد.
به ننگ اندرون سر شود ناپدید
به دنب کروخان بباید کشید
هوش مصنوعی: اگر عیب و ننگ در دل وجود داشته باشد، مانند بخار در فضا ناپدید میشود. در این حال، باید به دنبال نیکو و چیزهای خوب رفت.
ترا خوردنی هست و آب روان
سپاهی به مهر تو دارد روان
هوش مصنوعی: تو محبت و عشق را در دلها جاری میکنی و آمادهای که با وفا و صداقت به دیگران خدمت کنی.
همی باش و دل را مکن هیچ بد
که از شهریاران دلیری سزد
هوش مصنوعی: همیشه با شور و شوق زندگی کن و هیچ وقت دل را به اندوه نینداز، زیرا این حالت شایستهی روحیهی کسانی است که دلیر هستند.
کنون من شوم بر پی این سپاه
بگیرم بریشان ز هر گونه راه
هوش مصنوعی: اکنون من به پیروی از این لشکر میروم و از هر راهی بر آنان چیره میشوم.
بدو گفت نوذر که این رای نیست
سپه را چو تو لشکرآرای نیست
هوش مصنوعی: نوذر به او گفت که این نظر درست نیست؛ زیرا سپاهی مانند تو که بتواند لشکر را جمع کند وجود ندارد.
ز بهر بنه رفت گستهم و طوس
بدانگه که برخاست آوای کوس
هوش مصنوعی: برای جنگ، لشکرها به سوی بنه و طوس رفتند، در همان لحظهای که صدای طبل جنگ بلند شد.
بدین زودی اندر شبستان رسد
کند ساز ایشان چنان چون سزد
هوش مصنوعی: به زودی در مکانی که مناسب است، آنها به شکلی که شایسته است، حضور خواهند یافت.
نشستند بر خوان و می خواستند
زمانی دل از غم بپیراستند
هوش مصنوعی: به دور هم نشسته بودند و میخواستند لحظاتی را بگذرانند تا از اندوه و غم خود رها شوند.
پس آنگه سوی خان قارن شدند
همه دیده چون ابر بهمن شدند
هوش مصنوعی: سپس همه به سمت خان قارن رفتند و چشمانشان مانند ابرهای بهمن پر از اشک و غم شد.
سخن را فگندند هر گونه بن
بران برنهادند یکسر سخن
هوش مصنوعی: سخن را به هر نحوی که بوده است، در نهایت به یک نتیجه و معنا رسیدند.
که ما را سوی پارس باید کشید
نباید برین جایگاه آرمید
هوش مصنوعی: باید ما را به سمت پارس هدایت کنند و نباید در این مکان توقف کنیم.
چو پوشیده رویان ایران سپاه
اسیران شوند از بد کینهخواه
هوش مصنوعی: وقتی که زنان ایرانی با چهرههای پوشیده به میدان بیایند، دشمنان به بدخواهی خود پیروز خواهند شد و به اسارت درخواهند آمد.
که گیرد بدین دشت نیزه به دست
کرا باشد آرام و جای نشست
هوش مصنوعی: کیست که در این دشت پرهرج و مرج، با نیزه در دستش، بتواند آرامش و مکانی برای آرامش یافتن داشته باشد؟
چو شیدوش و کشواد و قارن بهم
زدند اندرین رای بر بیش و کم
هوش مصنوعی: وقتی که سپیدهدم و روشنایی صبح و باد خنک به هم پیوستند، در این فکر و اندیشه دربارهی زیاد و کم قرار گرفتند.
چو نیمی گذشت از شب دیریاز
دلیران به رفتن گرفتند ساز
هوش مصنوعی: وقتی نصف شب گذشت، دلاوران به راه افتادند و آماده حرکت شدند.
بدین روی دژدار بد گژدهم
دلیران بیدار با او بهم
هوش مصنوعی: به همین دلیل، نگهبان بد، دلیران آگاه را با خود همراه میکند.
وزان روی دژ بارمان و سپاه
ابا کوس و پیلان نشسته به راه
هوش مصنوعی: از آن رو به دژ با سپاه خود ایستادهایم و بوقها و فیلها در راه منتظر هستند.
کزو قارن رزمزن خسته بود
به خون برادر کمربسته بود
هوش مصنوعی: از کسی که خسته از جنگ بود و به خاطر خون برادرش کمر به مبارزه بسته بود.
برآویخت چون شیر با بارمان
سوی چاره جستن ندادش زمان
هوش مصنوعی: شیر با قدرت و شجاعت به مبارزه با بارمان پرداخت و زمانی برای پیدا کردن راه حل به او نداد.
یکی نیزه زد بر کمربند اوی
که بگسست بنیاد و پیوند اوی
هوش مصنوعی: کسی به کمربند او ضربهای زد که باعث شد بند و پایهاش پاره شود.
سپه سر به سر دل شکسته شدند
همه یک ز دیگر گسسته شدند
هوش مصنوعی: همه افراد در سپاه به خاطر دلهای شکستهشان به یکدیگر وابسته و دلبسته بودند، اما اکنون هر یک از دیگری فاصله گرفته و جدا شدهاند.
سپهبد سوی پارس بنهاد روی
ابا نامور لشکر جنگجوی
هوش مصنوعی: فرمانده بزرگ به سمت سرزمین پارس حرکت کرد و با نامی پرآوازه، سپاه جنگجوئی را به همراه داشت.