گنجور

بخش ۵

برآسود پس لشکر از هر دو روی
برفتند روز دوم جنگجوی
رده برکشیدند ایرانیان
چنان چون بود ساز جنگ کیان
چو افراسیاب آن سپه را بدید
بزد کوس رویین و صف برکشید
چنان شد ز گرد سواران جهان
که خورشید گفتی شد اندر نهان
دهاده برآمد ز هر دو گروه
بیابان نبود ایچ پیدا ز کوه
برانسان سپه بر هم آویختند
چو رود روان خون همی ریختند
به هر سو که قارن شدی رزمخواه
فرو ریختی خون ز گرد سیاه
کجا خاستی گُردْ افراسیاب
همه خون شدی دشت چون رود آب
سرانجام نوذر ز قلب سپاه
بیامد به نزدیک او رزمخواه
چنان نیزه بر نیزه انداختند
سنان یک به دیگر برافراختند
که بر هم نپیچد بران گونه مار
شهان را چنین کی بود کارزار
چنین تا شب تیره آمد به تنگ
برو خیره شد دست پور پشنگ
از ایران سپه بیشتر خسته شد
وزان روی پیکار پیوسته شد
به بیچارگی روی برگاشتند
به هامون برافگنده بگذاشتند
دل نوذر از غم پر از درد بود
که تاجش ز اختر پر از گرد بود
چو از دشت بنشست آوای کوس
بفرمود تا پیش او رفت طوس
بشد طوس و گستهم با او به هم
لبان پر ز باد و روان پر ز غم
بگفت آنک در دل مرا درد چیست
همی گفت چندی و چندی گریست
از اندرز فرخ پدر یاد کرد
پر از خون جگر لب پر از باد سرد
کجا گفته بودش که از ترک و چین
سپاهی بیاید به ایران زمین
ازیشان ترا دل شود دردمند
بسی بر سپاه تو آید گزند
ز گفتار شاه آمد اکنون نشان
فراز آمد آن روز گردنکشان
کس از نامهٔ نامداران نخواند
که چندین سپه کس ز ترکان براند
شما را سوی پارس باید شدن
شبستان بیاوردن و آمدن
وزان جا کشیدن سوی زاوه کوه
بران کوه البرز بردن گروه
ازیدر کنون زی سپاهان روید
وزین لشکر خویش پنهان روید
ز کار شما دل شکسته شوند
برین خستگی نیز خسته شوند
ز تخم فریدون مگر یک دو تن
برد جان ازین بی‌شمار انجمن
ندانم که دیدار باشد جزین
یک امشب بکوشیم دست پسین
شب و روز دارید کارآگهان
بجویید هشیار کار جهان
ازین لشکر ار بد دهند آگهی
شود تیره این فر شاهنشهی
شما دل مدارید بس مستمند
که باید چنین بد ز چرخ بلند
یکی را به جنگ اندر آید زمان
یکی با کلاه مهی شادمان
تن کشته با مرده یکسان شود
تپد یک زمان بازش آسان شود
بدادش مران پندها چون سزید
پس آن دست شاهانه بیرون کشید
گرفت آن دو فرزند را در کنار
فرو ریخت آب از مژه شهریار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برآسود پس لشکر از هر دو روی
برفتند روز دوم جنگجوی
هوش مصنوعی: پس از آنکه لشکر از هر دو طرف خسته شدند، در روز دوم جنگجویان به راه افتادند.
رده برکشیدند ایرانیان
چنان چون بود ساز جنگ کیان
هوش مصنوعی: ایرانیان با شجاعت و عظمت به میدان جنگ آمدند، مانند زمانی که در گذشته پادشاهی کیان را در جنگ رهبری می‌کردند.
چو افراسیاب آن سپه را بدید
بزد کوس رویین و صف برکشید
هوش مصنوعی: وقتی افراسیاب آن سپاه را دید، به صدا درآورد و صف را تنظیم کرد.
چنان شد ز گرد سواران جهان
که خورشید گفتی شد اندر نهان
هوش مصنوعی: بسیار سیاهی و غباری از سواران برخواست که انگار خورشید در پس آن پنهان شده است.
دهاده برآمد ز هر دو گروه
بیابان نبود ایچ پیدا ز کوه
هوش مصنوعی: از هر دو گروه از روستاها و آبادی‌ها، افراد زیادی به‌سوی همدیگر آمده‌اند، اما در این بیابان، هیچ نشانی از کوه دیده نمی‌شود.
برانسان سپه بر هم آویختند
چو رود روان خون همی ریختند
هوش مصنوعی: بر انسان‌ها حمله کردند و مانند رودهایی که به طور بی‌وقفه جاری می‌شوند، خون آنها را می‌ریختند.
به هر سو که قارن شدی رزمخواه
فرو ریختی خون ز گرد سیاه
هوش مصنوعی: هر جا که قدم گذاشتی، جنگجویان به زمین افتادند و از گرد و غبار سیاه، خونشان روی زمین ریخت.
کجا خاستی گُردْ افراسیاب
همه خون شدی دشت چون رود آب
هوش مصنوعی: کجا رفتی ای گردنکش افراسیاب که دشت را چون رودخانه پر از خون کردی؟
سرانجام نوذر ز قلب سپاه
بیامد به نزدیک او رزمخواه
هوش مصنوعی: در نهایت، نوذر از دل سپاه خارج شد و به طرف رزمنده‌ای که در نزدیکش بود، آمد.
چنان نیزه بر نیزه انداختند
سنان یک به دیگر برافراختند
هوش مصنوعی: آن‌ها همانند نیزه‌هایی که به هم برخورد می‌کنند، به یکدیگر حمله‌ور شدند و برافراشته و آماده نبرد شدند.
که بر هم نپیچد بران گونه مار
شهان را چنین کی بود کارزار
هوش مصنوعی: که همچون اژدهای بزرگ، جنگ مهیجی به پا نکند و بر سر دشمنان نپیچد، این کار کیست؟
چنین تا شب تیره آمد به تنگ
برو خیره شد دست پور پشنگ
هوش مصنوعی: وقتی شب تاریک فرا رسید، پسر پشنگ در تنگنا و فشار قرار گرفت و گیج و بدون راه چاره ماند.
از ایران سپه بیشتر خسته شد
وزان روی پیکار پیوسته شد
هوش مصنوعی: ایران به شدت از جنگ و نبرد خسته و خسته‌تر شده و به همین دلیل به مبارزات دائمی ادامه می‌دهد.
به بیچارگی روی برگاشتند
به هامون برافگنده بگذاشتند
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی و درماندگی، به سوی هامون گریستند و همه چیز را در آنجا رها کردند.
دل نوذر از غم پر از درد بود
که تاجش ز اختر پر از گرد بود
هوش مصنوعی: دل نوذر به شدت در غم و درد فرو رفته بود، زیرا تاج او از ستاره‌ها پر از غبار و کدورت شده بود.
چو از دشت بنشست آوای کوس
بفرمود تا پیش او رفت طوس
هوش مصنوعی: وقتی صدای اعلام جنگ از دشت بلند شد، طوس را به پیش او فرستاد.
بشد طوس و گستهم با او به هم
لبان پر ز باد و روان پر ز غم
هوش مصنوعی: طوس و گستهم به هم رسیدند و در این دیدار، لب‌هایشان پر از بادی بود و دل‌هایشان پر از اندوه.
بگفت آنک در دل مرا درد چیست
همی گفت چندی و چندی گریست
هوش مصنوعی: او گفت که در دل من چه دردی وجود دارد و مدتی به صحبت کردن ادامه داد و مدتی هم گریست.
از اندرز فرخ پدر یاد کرد
پر از خون جگر لب پر از باد سرد
هوش مصنوعی: از نصیحت خوب پدر یاد کرد، در حالی که دلش از غم پر بود و لب‌هایش از سرما می‌لرزید.
کجا گفته بودش که از ترک و چین
سپاهی بیاید به ایران زمین
هوش مصنوعی: کجا گفته بود که از سرزمین‌های دور مانند ترک و چین نیرویی به ایران بیاید؟
ازیشان ترا دل شود دردمند
بسی بر سپاه تو آید گزند
هوش مصنوعی: از آن‌ها دل من بسیار دچار درد و رنج می‌شود، و وقتی که به سپاه تو حمله می‌کنند، آسیب‌ها و مشکلاتی به وجود می‌آید.
ز گفتار شاه آمد اکنون نشان
فراز آمد آن روز گردنکشان
هوش مصنوعی: حالا نشانه‌ای از سخنان شاه به دست آمده است که نشان می‌دهد روزی فرا می‌رسد که گردن‌کشان و ستمگران به زانو درمی‌آیند.
کس از نامهٔ نامداران نخواند
که چندین سپه کس ز ترکان براند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از نوشته‌های معروفان آگاه نیست که چگونه بسیاری از سپاهیان از سوی ترکان رفته‌اند.
شما را سوی پارس باید شدن
شبستان بیاوردن و آمدن
هوش مصنوعی: شما باید به سمت پارس بروید و به جمعی در شبستان بپیوندید.
وزان جا کشیدن سوی زاوه کوه
بران کوه البرز بردن گروه
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت زاوه می‌کشند و گروهی بر کوه البرز می‌برند.
ازیدر کنون زی سپاهان روید
وزین لشکر خویش پنهان روید
هوش مصنوعی: از اینجا به سوی سپاهان برو و از این لشکر خودت پنهان شو.
ز کار شما دل شکسته شوند
برین خستگی نیز خسته شوند
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار شما، دل ها شکسته می‌شوند و حتی از این خستگی هم خسته می‌شوند.
ز تخم فریدون مگر یک دو تن
برد جان ازین بی‌شمار انجمن
هوش مصنوعی: از نسل فریدون تنها یک یا دو نفر جان خود را از این جمعیت بی‌شمار نجات دادند.
ندانم که دیدار باشد جزین
یک امشب بکوشیم دست پسین
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آیا فرصتی برای دیدار دیگری خواهیم داشت یا فقط همین شب است، بیایید تا از لحظات آخر شب استفاده کنیم و از همدیگر لذت ببریم.
شب و روز دارید کارآگهان
بجویید هشیار کار جهان
هوش مصنوعی: در شب و روز تلاش کنید و در پی کارهای خود باشید، با آگاهی و دقت به کارهای دنیا پردازید.
ازین لشکر ار بد دهند آگهی
شود تیره این فر شاهنشهی
هوش مصنوعی: اگر از این لشکر خبر بدی به گوش برسد، اعتبار این فرمانروای بزرگ به خطر می‌افتد.
شما دل مدارید بس مستمند
که باید چنین بد ز چرخ بلند
هوش مصنوعی: شما نگران افرادی نباشید که به شدت در تنگنا هستند، زیرا این وضعیت ناشی از تقدیر و سرنوشت بالا است که چنین مشکلاتی را برای آنها به وجود آورده است.
یکی را به جنگ اندر آید زمان
یکی با کلاه مهی شادمان
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، فردی با کلاهی زیبا و شاداب به میدان می‌آید.
تن کشته با مرده یکسان شود
تپد یک زمان بازش آسان شود
هوش مصنوعی: تن مرده و زنده در نهایت به یک حالت مشابه دچار می‌شوند و بعد از مدتی، بازگشت به حالت قبلی آسان‌تر می‌شود.
بدادش مران پندها چون سزید
پس آن دست شاهانه بیرون کشید
هوش مصنوعی: به او نگویید که چه کار کند، زیرا او خودش می‌داند که چه چیزی مناسب اوست. بنابراین، خود را از شاخص‌های سلطنتی دور کرد.
گرفت آن دو فرزند را در کنار
فرو ریخت آب از مژه شهریار
هوش مصنوعی: دو فرزند را در آغوش گرفت و اشک از چشمان پادشاه سرازیر شد.

خوانش ها

بخش ۵ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۵ به خوانش عندلیب