بخش ۱۲
به گستهم و طوس آمد این آگهی
که تیره شد آن فر شاهنشهی
به شمشیر تیز آن سر تاجدار
به زاری بریدند و برگشت کار
بکندند موی و شخودند روی
از ایران برآمد یکی هایوهوی
سر سرکشان گشت پرگرد و خاک
همه دیده پر خون همه جامه چاک
سوی زابلستان نهادند روی
زبان شاهگوی و روان شاهجوی
بر زال رفتند با سوگ و درد
رخان پر ز خون و سران پر ز گرد
که زارا دلیرا شها نوذرا
گوا تاجدارا مها مهترا
نگهبان ایران و شاه جهان
سر تاجداران و پشت مهان
سرت افسر از خاک جوید همی
زمین خون شاهان ببوید همی
گیایی که روید بران بوم و بر
نگون دارد از شرم خورشید سر
همی داد خواهیم و زاری کنیم
به خون پدر سوگواری کنیم
نشان فریدون بدو زنده بود
زمین نعل اسپ ورا بنده بود
به زاری و خواری سرش را ز تن
بریدند با نامدار انجمن
همه تیغ زهرآبگون برکشید
به کین جستن آیید و دشمن کشید
همانا برین سوگ با ما سپهر
ز دیده فرو باردی خون به مهر
شما نیز دیده پر از خون کنید
همه جامهٔ ناز بیرون کنید
که با کین شاهان نشاید که چشم
نباشد پر از آب و دل پر ز خشم
همه انجمن زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
زبان داد دستان که تا رستخیز
نبیند نیام مرا تیغ تیز
چمان چرمه در زیر تخت منست
سناندار نیزه درخت منست
رکابست پای مرا جایگاه
یکی ترگ تیره سرم را کلاه
برین کینه آرامش و خواب نیست
همی چون دو چشمم به جوی آب نیست
روان چنان شهریار جهان
درخشنده بادا میان مهان
شما را به داد جهان آفرین
دل ارمیده بادا به آیین و دین
ز مادر همه مرگ را زادهایم
برینیم و گردن ورا دادهایم
چو گردان سوی کینه بشتافتند
به ساری سران آگهی یافتند
ازیشان بشد خورد و آرام و خواب
پر از بیم گشتند از افراسیاب
ازان پس به اغریرث آمد پیام
که ای پرمنش مهتر نیکنام
به گیتی به گفتار تو زندهایم
همه یک به یک مر ترا بندهایم
تو دانی که دستان به زابلستان
به جایست با شاه کابلستان
چو برزین و چون قارن رزمزن
چو خراد و کشواد لشکرشکن
یلانند با چنگهای دراز
ندارند از ایران چنین دست باز
چو تابند گردان ازین سو عنان
به چشم اندر آرند نوک سنان
ازان تیز گردد رد افراسیاب
دلش گردد از بستگان پرشتاب
پس آنگه سر یک رمه بیگناه
به خاک اندر آرد ز بهر کلاه
اگر بیند اغریرث هوشمند
مر این بستگان را گشاید ز بند
پراگنده گردیم گرد جهان
زبان برگشاییم پیش مهان
به پیش بزرگان ستایش کنیم
همان پیش یزدان نیایش کنیم
چنین گفت اغریرث پرخرد
کزین گونه گفتار کی درخورد
ز من آشکارا شود دشمنی
بجوشد سر مرد آهرمنی
یکی چاره سازم دگرگونه زین
که با من نگردد برادر به کین
گر ایدون که دستان شود تیزچنگ
یکی لشکر آرد بر ما به جنگ
چو آرد به نزدیک ساری رمه
به دستان سپارم شما را همه
بپردازم آمل نیایم به جنگ
سرم را ز نام اندرآرم به ننگ
بزرگان ایران ز گفتار اوی
بروی زمین برنهادند روی
چو از آفرینش بپرداختند
نوندی ز ساری برون تاختند
بپویید نزدیک دستان سام
بیاورد ازان نامداران پیام
که بخشود بر ما جهاندار ما
شد اغریرث پر خرد یار ما
یکی سخت پیمان فگندیم بن
بران برنهادیم یکسر سخن
کز ایران چو دستان آزادمرد
بیایند و جویند با وی نبرد
گرانمایه اغریرث نیک پی
ز آمل گذارد سپه را به ری
مگر زنده از چنگ این اژدها
تن یک جهان مردم آید رها
چو پوینده در زابلستان رسید
سراینده در پیش دستان رسید
بزرگان و جنگآوران را بخواند
پیام یلان پیش ایشان براند
ازان پس چنین گفت کای سروران
پلنگان جنگی و نامآوران
کدامست مردی کنارنگ دل
به مردی سیه کرده در جنگ دل
خریدار این جنگ و این تاختن
به خورشید گردن برافراختن
ببر زد بران کار کشواد دست
منم گفت یازان بدین داد دست
برو آفرین کرد فرخنده زال
که خرم بدی تا بود ماه و سال
سپاهی ز گردان پرخاشجوی
ز زابل به آمل نهادند روی
چو از پیش دستان برون شد سپاه
خبر شد به اغریرث نیک خواه
همه بستگان را به ساری بماند
بزد نای رویین و لشکر براند
چو گشواد فرخ به ساری رسید
پدید آمد آن بندها را کلید
یکی اسپ مر هر یکی را بساخت
ز ساری سوی زابلستان بتاخت
چو آمد به دستان سام آگهی
که برگشت گشواد با فرهی
یکی گنج ویژه به درویش داد
سراینده را جامهٔ خویش داد
چو گشواد نزدیک زابل رسید
پذیره شدش زال زر چون سزید
بران بستگان زار بگریست دیر
کجا مانده بودند در چنگ شیر
پس از نامور نوذر شهریار
به سر خاک بر کرد و بگریست زار
به شهر اندر آوردشان ارجمند
بیاراست ایوانهای بلند
چنان هم که هنگام نوذر بدند
که با تاج و با تخت و افسر بدند
بیاراست دستان همه دستگاه
شد از خواسته بینیاز آن سپاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به گستهم و طوس آمد این آگهی
که تیره شد آن فر شاهنشهی
هوش مصنوعی: گزارشی به شهرهای گستهم و طوس رسید که سلطنت فر شاهنشاهی در خطر قرار گرفته و تیره و تار شده است.
به شمشیر تیز آن سر تاجدار
به زاری بریدند و برگشت کار
هوش مصنوعی: با شمشیر تیز، سر پادشاهی را به زاری بریدند و این موضوع باعث تغییر اوضاع و احوال شد.
بکندند موی و شخودند روی
از ایران برآمد یکی هایوهوی
هوش مصنوعی: موی را کندند و چهره را پنهان کردند و از ایران صدای بلندی برخاست.
سر سرکشان گشت پرگرد و خاک
همه دیده پر خون همه جامه چاک
هوش مصنوعی: دور و بر سرکشان پر از گرد و غبار شده است، همه چشمها پر از خون و لباسها پارهپاره است.
سوی زابلستان نهادند روی
زبان شاهگوی و روان شاهجوی
هوش مصنوعی: به سوی زابلستان حرکت کردند، زبان شاه از او گویاست و روانش در جوی روان است.
بر زال رفتند با سوگ و درد
رخان پر ز خون و سران پر ز گرد
هوش مصنوعی: آنها با اندوه و درد به زال نزدیک شدند، صورتهایشان پر از خون و سرهایشان پر از خاک و گرد و غبار بود.
که زارا دلیرا شها نوذرا
گوا تاجدارا مها مهترا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک فرد شجاع و قدرتمند میپردازد که در اوج مقام و منزلت قرار دارد. او همانند تاجدارانی است که با صلابت و عزت در دلها نفوذ میکند و به خاطر ویژگیهای برجستهاش، مورد احترام و توجه دیگران است.
نگهبان ایران و شاه جهان
سر تاجداران و پشت مهان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که مسئولیت حفاظت از کشور ایران و پادشاه را بر عهده دارد. او همچون نگهبانی است که از تاجداران و افراد مهم کشور حمایت میکند و به آنها پشتوانه میدهد.
سرت افسر از خاک جوید همی
زمین خون شاهان ببوید همی
هوش مصنوعی: سرت به دنبال خاک است و زمین بوی خون شاهان را میدهد.
گیایی که روید بران بوم و بر
نگون دارد از شرم خورشید سر
هوش مصنوعی: گیاهی که در زمین میروید و در عین حال سرش را از شرم خورشید پایین نگه داشته است.
همی داد خواهیم و زاری کنیم
به خون پدر سوگواری کنیم
هوش مصنوعی: ما به شدت درخواست میکنیم و ناله میزنیم و از سختیهایی که به پدرمان رسیده، ناراحت و سوگوار هستیم.
نشان فریدون بدو زنده بود
زمین نعل اسپ ورا بنده بود
هوش مصنوعی: زمین به نشانه فریدون همچنان زنده است و نشانهای از قدرت او در نعل اسبش باقی مانده.
به زاری و خواری سرش را ز تن
بریدند با نامدار انجمن
هوش مصنوعی: او را با زاری و خجالت سر بریدند در جمعی که معروف و سرشناس بودند.
همه تیغ زهرآبگون برکشید
به کین جستن آیید و دشمن کشید
هوش مصنوعی: همه به خاطر کینه و دشمنی، سلاحهای خود را آماده کردهاند و به جنگ میآیند.
همانا برین سوگ با ما سپهر
ز دیده فرو باردی خون به مهر
هوش مصنوعی: واقعاً آسمان به خاطر غم ما، از چشمانش اشکهایی چون خون بر زمین میریزد.
شما نیز دیده پر از خون کنید
همه جامهٔ ناز بیرون کنید
هوش مصنوعی: شما هم باید درد و رنج خود را نشان دهید و زینتهای ظاهری را کنار بگذارید.
که با کین شاهان نشاید که چشم
نباشد پر از آب و دل پر ز خشم
هوش مصنوعی: خشم و کینهای که از پادشاهان در دل ایجاد میشود، به گونهای است که نمیتوان چشم را بدون اشک و دل را بدون عصبانیت نگه داشت.
همه انجمن زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
هوش مصنوعی: همه جمعیت ناراحت و گریان شدند وقتی که آتش به طرز تندی به جانشان افتاد.
زبان داد دستان که تا رستخیز
نبیند نیام مرا تیغ تیز
هوش مصنوعی: دستها از زبان میگویند که تا قیامت و روز رستاخیز، نکند نیام من که به معنای سپر یا پوشش است، با تیغ تیز مواجه شود.
چمان چرمه در زیر تخت منست
سناندار نیزه درخت منست
هوش مصنوعی: چمن و گلها زیر تخت من هستند و نیزهای که به مانند درخت است، در کنار من قرار دارد.
رکابست پای مرا جایگاه
یکی ترگ تیره سرم را کلاه
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وضعیت و احوال شخصی اشاره دارد که در آن، پای او به جایی بسته شده و این احساس را توصیف میکند که در زندگی به خاطر مشکلات، در یک مکان ثابت مانده و نمیتواند پیشرفت کند. همچنین به نوعی از سر و وضع یا ظاهری که به تأثیر این وضعیت بر او اشاره دارد، به شکل کلاهی بر سرش یاد میکند. در کل، این تصویر حس محدودیت و فشار را به تصویر میکشد.
برین کینه آرامش و خواب نیست
همی چون دو چشمم به جوی آب نیست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که بر اثر کینه و دشمنی، آرامش و خواب ممکن نیست، و به نوعی به این نکته اشاره میشود که مانند دو چشمی که نمیتواند بدون آب زندگی کند، من نیز نمیتوانم بدون رفع این کینه به آرامش برسم.
روان چنان شهریار جهان
درخشنده بادا میان مهان
هوش مصنوعی: ای کاش روح شهریار جهان مانند ستارهای درخشان در میان بزرگان و انسانهای بزرگ ادامه یابد.
شما را به داد جهان آفرین
دل ارمیده بادا به آیین و دین
هوش مصنوعی: تو را آرزومندم که با دل آرامی در مسیر آیین و دین زندگی کنی.
ز مادر همه مرگ را زادهایم
برینیم و گردن ورا دادهایم
هوش مصنوعی: ما از مادر خود به دنیا آمدهایم و همه ما نیز سرنوشت مرگ را پذیرفتهایم.
چو گردان سوی کینه بشتافتند
به ساری سران آگهی یافتند
هوش مصنوعی: زمانی که گردانی از دشمنی به سوی ساری حمله کردند، سران و رهبری خبر این حادثه را دریافت کردند.
ازیشان بشد خورد و آرام و خواب
پر از بیم گشتند از افراسیاب
هوش مصنوعی: آنها در آرامش و خوشی به خواب رفتند، اما خوابشان پر از ترس و نگرانی از افراسیاب شد.
ازان پس به اغریرث آمد پیام
که ای پرمنش مهتر نیکنام
هوش مصنوعی: پس از آن، پیامی از اغریرث رسید که: ای بزرگمنش و نیکنام، تو بهترین هستی.
به گیتی به گفتار تو زندهایم
همه یک به یک مر ترا بندهایم
هوش مصنوعی: در این دنیا به خاطر سخنان تو زندگی میکنیم و هر یک از ما به نوعی به تو وابستهایم.
تو دانی که دستان به زابلستان
به جایست با شاه کابلستان
هوش مصنوعی: تو میدانی که دستهای قوی و کارآمد در زابلستان وجود دارد، در حالی که در کابلستان پادشاهی حکمرانی میکند.
چو برزین و چون قارن رزمزن
چو خراد و کشواد لشکرشکن
هوش مصنوعی: مانند برزین و قارن که در میدان جنگ میجنگند، مانند خراد و کشواد که سپاه را میشکنند.
یلانند با چنگهای دراز
ندارند از ایران چنین دست باز
هوش مصنوعی: جوانان با استعداد و توانمندی، مانند پهلوانان با سلاحهای طولانی، در ایران چنین آزادی و قدرتی ندارند.
چو تابند گردان ازین سو عنان
به چشم اندر آرند نوک سنان
هوش مصنوعی: وقتی که گردانندگان به این سمت میآیند، فرمان را به چشمهای خود میسپارند و نوک نیزهها را به سمت دشمن نشانه میگیرند.
ازان تیز گردد رد افراسیاب
دلش گردد از بستگان پرشتاب
هوش مصنوعی: از دل افراسیاب، آسیبپذیری به وجود میآید و روابطش را با نزدیکانش دچار بیثباتی میکند.
پس آنگه سر یک رمه بیگناه
به خاک اندر آرد ز بهر کلاه
هوش مصنوعی: سپس او سر یک گله بیگناه را به خاطر کلاهی به خاک میافکند.
اگر بیند اغریرث هوشمند
مر این بستگان را گشاید ز بند
هوش مصنوعی: اگر فردی هوشمند و دلسوز به دیدار این بستگان بیاید، میتواند مشکلات و گرههای موجود در روابط را حل کند و این افراد را از بند و موانع رهایی بخشد.
پراگنده گردیم گرد جهان
زبان برگشاییم پیش مهان
هوش مصنوعی: ما در هر گوشهای از دنیا پراکنده خواهیم شد و هنگامی که در برابر بزرگان و اهل مهارت قرار بگیریم، زبان به سخن میگشاییم.
به پیش بزرگان ستایش کنیم
همان پیش یزدان نیایش کنیم
هوش مصنوعی: ما باید در حضور بزرگان، آنها را ستایش کنیم و همچنین در برابر خداوند، دعا و نیایش کنیم.
چنین گفت اغریرث پرخرد
کزین گونه گفتار کی درخورد
هوش مصنوعی: اغریرث دانا میگوید که آیا از این نوع سخن گفتن چیزی مناسب به دست میآید؟
ز من آشکارا شود دشمنی
بجوشد سر مرد آهرمنی
هوش مصنوعی: دشمنی که با من علنی شده است، باعث میشود که خشم و غضب فردی شجاع و قوی بروز کند.
یکی چاره سازم دگرگونه زین
که با من نگردد برادر به کین
هوش مصنوعی: یک نفر را پیدا کنم که به روشی دیگر مشکلاتم را حل کند، چرا که برادری که با من دشمنی کند، دیگر نمیتواند به من کمک کند.
گر ایدون که دستان شود تیزچنگ
یکی لشکر آرد بر ما به جنگ
هوش مصنوعی: اگر چنین شود که دستان ما تیز و قدرتمند شود، پس یکی از لشکرها به جنگ ما خواهد آمد.
چو آرد به نزدیک ساری رمه
به دستان سپارم شما را همه
هوش مصنوعی: وقتی که گله به نزد ساری بیاید، همه شما را به دستان او میسپارم.
بپردازم آمل نیایم به جنگ
سرم را ز نام اندرآرم به ننگ
هوش مصنوعی: من در آمل به کار و تلاش مشغول میشوم و به جنگ نمیروم. اگر بخواهم نامی از من بیاید، سرم را از آن نام شرمنده میکنم.
بزرگان ایران ز گفتار اوی
بروی زمین برنهادند روی
هوش مصنوعی: بزرگان ایران با شنیدن سخن او، چهرهشان را بر زمین نهادند.
چو از آفرینش بپرداختند
نوندی ز ساری برون تاختند
هوش مصنوعی: پس از آنکه به خلق و آفرینش پرداخته شد، همه چیز به حرکت و جنبش افتاد و از هر سو به راه افتادند.
بپویید نزدیک دستان سام
بیاورد ازان نامداران پیام
هوش مصنوعی: به جستجوی نزدیک دستان سام بروید تا پیامی از آن نامداران بیاورید.
که بخشود بر ما جهاندار ما
شد اغریرث پر خرد یار ما
هوش مصنوعی: خداوند نیکوکار و دانا، ما را عفو و بخشش کرده است.
یکی سخت پیمان فگندیم بن
بران برنهادیم یکسر سخن
هوش مصنوعی: ما عزم و ارادهی محکم و استواری را قرار دادیم و تمام گفتگوها را به طور کامل و یکجا مطرح کردیم.
کز ایران چو دستان آزادمرد
بیایند و جویند با وی نبرد
هوش مصنوعی: از ایران، مردان آزادهای میآیند که با او نبرد خواهند کرد.
گرانمایه اغریرث نیک پی
ز آمل گذارد سپه را به ری
هوش مصنوعی: شخصی با شخصیت و با فضیلت از آمل، سپاه را به سوی ری راهنمایی میکند.
مگر زنده از چنگ این اژدها
تن یک جهان مردم آید رها
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که از چنگال این اژدها، یک جهان انسان آزاد شود؟
چو پوینده در زابلستان رسید
سراینده در پیش دستان رسید
هوش مصنوعی: زمانی که فردی در سرزمین زابل به مقصد خود رسید، شاعر هم در پیش او حضور داشت.
بزرگان و جنگآوران را بخواند
پیام یلان پیش ایشان براند
هوش مصنوعی: معنی بیت این است که پیامهای شجاعان و دلیران به بزرگترها و جنگاوران فرستاده میشود تا آنها را به فعالیت و اقدام ترغیب کند.
ازان پس چنین گفت کای سروران
پلنگان جنگی و نامآوران
هوش مصنوعی: سپس او چنین گفت: ای سروران، همچون پلنگان جنگی و معروف.
کدامست مردی کنارنگ دل
به مردی سیه کرده در جنگ دل
هوش مصنوعی: کدام انسان است که رنگ دلش را به خاطر یک مرد سیاهچهره در میدان نبرد از دست داده است؟
خریدار این جنگ و این تاختن
به خورشید گردن برافراختن
هوش مصنوعی: کسی که به خریدن این جنگ و درگیری با خورشید سر بلند کرده است.
ببر زد بران کار کشواد دست
منم گفت یازان بدین داد دست
هوش مصنوعی: ببر به من گفت که دست من را بگیر و در این کارها کمکم کن.
برو آفرین کرد فرخنده زال
که خرم بدی تا بود ماه و سال
هوش مصنوعی: برو و تقدیر خوبی را برای زال فرخنده رقم بزن، زیرا خوشی و شادی تا زمانی که ماه و سال جاری است ادامه خواهد داشت.
سپاهی ز گردان پرخاشجوی
ز زابل به آمل نهادند روی
هوش مصنوعی: یک گروه از جنگجویان از زابل به سوی آمل حرکت کردند.
چو از پیش دستان برون شد سپاه
خبر شد به اغریرث نیک خواه
هوش مصنوعی: وقتی سپاه از دستان بیرون رفت، خبر آن به نیکخواهی اغریرث رسید.
همه بستگان را به ساری بماند
بزد نای رویین و لشکر براند
هوش مصنوعی: همه بستگان را به ساری نگهدارید و نی طلایی را بزنید و سپاه را به حرکت درآورید.
چو گشواد فرخ به ساری رسید
پدید آمد آن بندها را کلید
هوش مصنوعی: وقتی که روز خوشی به شهر ساری رسید، راههای بسته و موانع باز شدند و امکان پیشرفت فراهم شد.
یکی اسپ مر هر یکی را بساخت
ز ساری سوی زابلستان بتاخت
هوش مصنوعی: یک اسب برای هر کسی ساخته شد و از ساری به سمت زابلستان حرکت کرد.
چو آمد به دستان سام آگهی
که برگشت گشواد با فرهی
هوش مصنوعی: زمانی که به سام خبر رسید که گشواد بازگشته است، او با شگفتی و آگاهی به این موضوع واکنش نشان داد.
یکی گنج ویژه به درویش داد
سراینده را جامهٔ خویش داد
هوش مصنوعی: یک گنج ویژه به درویش بخشید و همچنین لباس خود را به سراینده عطا کرد.
چو گشواد نزدیک زابل رسید
پذیره شدش زال زر چون سزید
هوش مصنوعی: هنگامی که گشواد به نزدیکی زابل رسید، زال را که از نقره و زر پوشیده بود، به گرمی پذیرایی کردند.
بران بستگان زار بگریست دیر
کجا مانده بودند در چنگ شیر
هوش مصنوعی: آدمهایی که به هم وابستهاند و در غم و اندوه هستند، به خاطر اینکه مدت زیادی در دام خطرناک و شدیدی بودهاند، گریه کردند.
پس از نامور نوذر شهریار
به سر خاک بر کرد و بگریست زار
هوش مصنوعی: پس از آنکه نوذر، پادشاه معروف، به خاک سپرده شد، بر سر قبر او رفت و با غم و اندوه بسیار گریه کرد.
به شهر اندر آوردشان ارجمند
بیاراست ایوانهای بلند
هوش مصنوعی: به شهر آمدند و افراد محترم را در آن جا گردآوری کرده و ایوانهای بلند را با شکوه تزئین کردند.
چنان هم که هنگام نوذر بدند
که با تاج و با تخت و افسر بدند
هوش مصنوعی: در زمان نوذر، وقتی که او با تخت و تاج و گنجهایش در اوج قدرت بود، به همین شکل زندگی میکردند.
بیاراست دستان همه دستگاه
شد از خواسته بینیاز آن سپاه
هوش مصنوعی: دستان همه زیبا و مرتب شد، زیرا آن گروه از نیاز و خواستههای خود بینیاز بودند.
حاشیه ها
1392/03/19 00:06
شکوه
شخودند یعنی خراش دادند از شخودن است یعنی خراشیدن و به ناخن کندن
1392/03/19 00:06
شکوه
پس چرا امروزه به جای شخ دادن میگوییم خش دادن؟
1392/03/19 01:06
شکوه
برای خراش هم خراشیدن را دانسته اند و هم خریش و دروده و هم میوه های نیمه خورده ولی کاربرد دیگر آن برای سقط است که خیلی زیباست
1397/04/08 20:07
حبیب
ارمیده در مصراع «دل ارمیده بادا» یعنی چه؟ اَرمیده در اینجا همان آرَمیده است؟
1402/09/26 15:11
جهن یزداد
آری ارمیده ارام آرام پدرام همه یکیست
ارمیده ارمیته ارمیتا
1402/09/26 15:11
جهن یزداد
این سوگ سرود را هرگاه میخوانم اشکم روان میشود مهرورزی ایران را با هم میبینید از سیستان (بیشینه اش در افغانستان امروزی) برای ازادی ساری و امل میروند
1402/09/26 15:11
جهن یزداد
سراینده خبر رسان اگاهی اور راوی گوینده شنونده