گنجور

بخش ۱۳

چو اغریرث آمد ز آمل به ری
وزان کارها آگهی یافت کی
بدو گفت کاین چیست کانگیختی
که با شهد حنظل برآمیختی
بفرمودمت کای برادر به کش
که جای خرد نیست و هنگام هش
به دانش نیاید سر جنگجوی
نباید به جنگ اندرون آبروی
سر مرد جنگی خرد نسپرد
که هرگز نیامیخت کین با خرد
چنین داد پاسخ به افراسیاب
که لختی بباید همی شرم و آب
هر آنگه کت آید به بد دسترس
ز یزدان بترس و مکن بد به کس
که تاج و کمر چون تو بیند بسی
نخواهد شدن رام با هر کسی
یکی پر ز آتش یکی پر‌خرد
خرد با سر دیو کی درخورد‌؟
سپهبد برآشفت چون پیل مست
به پاسخ به شمشیر یازید دست
میان برادر به دو‌نیم کرد
چنان سنگدل ناهشیوار مرد
چو از کار اغریرث نامدار
خبر شد به نزدیک زال سوار
چنین گفت که‌اکنون سر بخت اوی
شود تار و ویران‌شود تخت اوی
بزد نای رویین و بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس
سپهبد سوی پارس بنهاد روی
همی‌رفت پر‌خشم و دل کینه‌جوی
ز دریا به دریا همی مرد بود
رخ ماه و خورشید پر گرد بود
چو بشنید افراسیاب این سخن
که دستان جنگی چه افگند بن
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بیاراست جنگ و بیفشارد پی
طلایه شب و روز در جنگ بود
تو گفتی که گیتی بر او تنگ بود
مبارز بسی کشته شد بر دو روی
همه نامداران پرخاشجوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو اغریرث آمد ز آمل به ری
وزان کارها آگهی یافت کی
وقتی اغریرث از آمل به ری آمد و شاه ‌(اسفندیار‌) از آن کارها باخبر شد.
بدو گفت کاین چیست کانگیختی
که با شهد حنظل برآمیختی
به او (اغریث) گفت‌: این چه فتنه‌ای است که انگیخته‌ای‌؟ چرا شیرینی را با تلخی آمیخته‌ای؟
بفرمودمت کای برادر به کش
که جای خرد نیست و هنگام هش
قبلا به تو هشدار دادم و گفتم که نبرد و کش جای خرد و هوش نیست.
به دانش نیاید سر جنگجوی
نباید به جنگ اندرون آبروی
جنگنجو در جنگ از دانش کمک نمی‌گیرد و از آن نجات نمی‌یابد و میدان جنگ جای شرم و آبرو نیست.
سر مرد جنگی خرد نسپرد
که هرگز نیامیخت کین با خرد
مرد جنگی به عقل و خرد‌، برتری نمی‌یابد، زیرا هیچگاه خشم و جنگ را با فهم و خرد نمی‌توان آمیخت.
چنین داد پاسخ به افراسیاب
که لختی بباید همی شرم و آب
به افراسیاب پاسخ داد که کمی شرم و حیا داشته باشد.
هر آنگه کت آید به بد دسترس
ز یزدان بترس و مکن بد به کس
هر زمان که فرصت بدی به دستت برسد، از خدا بترس و به کسی بدی مرسان.
که تاج و کمر چون تو بیند بسی
نخواهد شدن رام با هر کسی
که این مقام تاج و تخت‌، بسیار بعد از تو آدم خواهد دید و بر هیچ‌کس نمی‌ماند.
یکی پر ز آتش یکی پر‌خرد
خرد با سر دیو کی درخورد‌؟
یکی پر از خشم است و دیگری پر از هوش و خرد؛ خرد کی سزاوار سر دیو است؟
سپهبد برآشفت چون پیل مست
به پاسخ به شمشیر یازید دست
در جواب او‌، سپهبد (اسفندیار) به شدت خشمگین شد، مانند فیل مست، و به مقابله برخواست و با شمشیر پاسخ داد.
میان برادر به دو‌نیم کرد
چنان سنگدل ناهشیوار مرد
 آن نادان سنگدل‌، برادر را از وسط به دو‌نیم کرد‌.
چو از کار اغریرث نامدار
خبر شد به نزدیک زال سوار
زمانی که خبر ماجرای (مرگ) اغریث به زال دلاور رسید. (سوار در اینجا مجازا یعنی دلاور و مرد جنگ)
چنین گفت که‌اکنون سر بخت اوی
شود تار و ویران‌شود تخت اوی
او گفت که اکنون بخت و اقبال او (اسفندیار) تغییر کرده است و زندگی‌اش خراب و سرانجام مقام و منزلتش ویران خواهد شد.
بزد نای رویین و بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس
نای جنگ را به صدا درآورد و کوس‌ها را بر اسب‌ها بست، هر چیز را برای جنگ آماده کرد،  لشکری آراست (گِرد و منظم)، مانند چشمان یک خروس.
سپهبد سوی پارس بنهاد روی
همی‌رفت پر‌خشم و دل کینه‌جوی
سپهبد به سمت پارس حرکت کرد و با خشم و دلی پر کینه به‌راه افتاد.
ز دریا به دریا همی مرد بود
رخ ماه و خورشید پر گرد بود
به وسعت سرزمین بین دو دریا‌، از لشکر پر شد و گرد و غبا لشکر تا ماه و خورشید رفت.
چو بشنید افراسیاب این سخن
که دستان جنگی چه افگند بن
وقتی که افراسیاب فهمید که دستان جنگاور چه قصدی کرده است.
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بیاراست جنگ و بیفشارد پی
به سوی خوار ری لشکری آورد و صف‌آرایی و مقاومت کرد.
طلایه شب و روز در جنگ بود
تو گفتی که گیتی بر او تنگ بود
شب و روز در جنگ بود گویی که جهان بر او تنگ شده است.
مبارز بسی کشته شد بر دو روی
همه نامداران پرخاشجوی
جنگجویان فراوانی از هر دو سوی جنگ کشته شدند که همه سرآمد و نامدار و جنگاور بودند.

خوانش ها

بخش ۱۳ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۱۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/10/14 13:01
محمد

بیت سوم مصراع اول بفرمودمت کای برادر به کش صحیح است.

1391/10/14 13:01
محمد

بیت سوم مصراع اول بفرمودمت کای برادر بکش صحیح است.

1393/04/15 08:07
مهدی رفیعی

سر مرد جنگی خرد نسپرد
که هرگز نیامیخت کین با خرد
این بیت بیانگر دیدگاهی است که مصلحت کشور را ورای مصالح اخلاق فردی میداند این می تواند توجیهی برای عملکرد رستم در مقابل کشتن سهراب باشد . همچنین در آغاز داستان " رستم و هفت گردان در شکار گاه افراسیاب " داریم :
که گر نام مردی بجویی همی
رخ تیغ هندی بشویی همی
ز بدها نبایدت پرهیز کرد
که پیش آیدت روز ننگ و نبرد
:
چو همره کنی جنگ را با خرد
دلیرت ز جنگ آوران نشمرد
خرد را و دین را رهی دیگر است
سخن های نیکو به بند اندر است

1402/07/30 19:09
فرزند

چرا آراستن سپه را به چشم خروس تشبیه کرده؟