گنجور

بخش ۱۰

فرستاده نزدیک دستان رسید
به کردار آتش دلش بردمید
سوی گرد مهراب بنهاد روی
همی تاخت با لشکری جنگجوی
چو مهراب را پای بر جای دید
به سرش اندرون دانش و رای دید
به دل گفت کاکنون ز لشکر چه باک
چه پیشم خزروان چه یک مشت خاک
پس آنگه سوی شهر بنهاد روی
چو آمد به شهر اندرون نامجوی
به مهراب گفت ای هشیوار مرد
پسندیده اندر همه کارکرد
کنون من شوم در شب تیره‌گون
یکی دست یازم بریشان به خون
شوند آگه از من که بازآمدم
دل آگنده و کینه ساز آمدم
کمانی به بازو در افگند سخت
یکی تیر برسان شاخ درخت
نگه کرد تا جای گردان کجاست
خدنگی به چرخ اندرون راند راست
بینداخت سه جای سه چوبه تیر
برآمد خروشیدن دار و گیر
چو شب روز شد انجمن شد سپاه
بران تیر کردند هر کس نگاه
بگفتند کاین تیر زالست و بس
نراند چنین در کمان تیر کس
چو خورشید تابان ز بالا بگشت
خروش تبیره برآمد ز دشت
به شهر اندرون کوس با کرنای
خروشیدن زنگ و هندی درای
برآمد سپه را به هامون کشید
سراپرده و پیل بیرون کشید
سپاه اندرآورد پیش سپاه
چو هامون شد از گرد کوه سیاه
خزروان دمان با عمود و سپر
یکی تاختن کرد بر زال زر
عمودی بزد بر بر روشنش
گسسته شد آن نامور جوشنش
چو شد تافته شاه زابلستان
برفتند گردان کابلستان
یکی درع پوشید زال دلیر
به جنگ اندر آمد به کردار شیر
به دست اندرون داشت گُرز پدر
سرش گشته پر خشم و پر خون جگر
بزد بر سرش گُرزهٔ گاورنگ
زمین شد ز خونش چو پشت پلنگ
بیفگند و بسپرد و زو درگذشت
ز پیش سپاه اندر آمد به دشت
شماساس را خواست کاید برون
نیامد برون کش بخوشید خون
به گرد اندرون یافت کلباد را
به گردن برآورد پولاد را
چو شمشیرزن گُرز دستان بدید
همی کرد ازو خویشتن ناپدید
کمان را به زه کرد زال سوار
خدنگی بدو اندرون راند خوار
بزد بر کمربند کلباد بر
بران بند زنجیر پولاد بر
میانش ابا کوههٔ زین بدوخت
سپه را به کلباد بر دل بسوخت
چو این دو سرافگنده شد در نبرد
شماساس شد بی‌دل و روی زرد
شماساس و آن لشکر رزم ساز
پراگنده از رزم گشتند باز
پس اندر دلیران زاولستان
برفتند با شاه کابلستان
چنان شد ز بس کشته در رزمگاه
که گفتی جهان تنگ شد بر سپاه
سوی شاه ترکان نهادند سر
گشاده سلیح و گسسته کمر
شماساس چون در بیابان رسید
ز ره قارن کاوه آمد پدید
که از لشکر ویسه برگشته بود
به خواری گرامیش را کشته بود
به هم بازخوردند هر دو سپاه
شماساس با قارن کینه‌خواه
بدانست قارن که ایشان کیند
ز زاولستان ساخته بر چیند
بزد نای رویین و بگرفت راه
به پیش سپاه اندر آمد سپاه
ازان لشکر خسته و بسته مرد
به خورشید تابان برآورد گرد
گریزان شماساس با چند مرد
برفتند ازان تیره گرد نبرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرستاده نزدیک دستان رسید
به کردار آتش دلش بردمید
هوش مصنوعی: فرستاده به نزد دستان رسید و مانند آتش، دل او را به تپش انداخت.
سوی گرد مهراب بنهاد روی
همی تاخت با لشکری جنگجوی
هوش مصنوعی: به سمت مهراب (محل عبادت) رفت و با لشکری از جنگجویان به سرعت پیش می‌رفت.
چو مهراب را پای بر جای دید
به سرش اندرون دانش و رای دید
هوش مصنوعی: وقتی پای مهراب را در جای خود ثابت دید، در دل او دانش و حکمت را یافت.
به دل گفت کاکنون ز لشکر چه باک
چه پیشم خزروان چه یک مشت خاک
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که حالا چه نگرانی از لشکر دشمن دارم، چه اهمیت دارد که در برابر من خزروان باشد یا فقط یک مشت خاک.
پس آنگه سوی شهر بنهاد روی
چو آمد به شهر اندرون نامجوی
هوش مصنوعی: سپس به سمت شهر حرکت کرد و زمانی که به داخل شهر رسید، نامجو به او برخورد.
به مهراب گفت ای هشیوار مرد
پسندیده اندر همه کارکرد
هوش مصنوعی: به مهراب گفت: ای مرد باهوش، تو در همه کارها مورد پسند هستی.
کنون من شوم در شب تیره‌گون
یکی دست یازم بریشان به خون
هوش مصنوعی: اکنون در این شب تاریک، تصمیم دارم که با یک دست به خون آنها حمله کنم.
شوند آگه از من که بازآمدم
دل آگنده و کینه ساز آمدم
هوش مصنوعی: من آنها را از برگشتن خود با خبر می‌کنم، زیرا دل پر از اندوه و کینه‌ای برانگیخته دارم.
کمانی به بازو در افگند سخت
یکی تیر برسان شاخ درخت
هوش مصنوعی: کسی که کمان را محکم بر بازو گذاشته، تیری را به سمت شاخ درخت پرتاب می‌کند.
نگه کرد تا جای گردان کجاست
خدنگی به چرخ اندرون راند راست
هوش مصنوعی: او نگاهی به جایگاه گردش‌ها انداخت و تیرکی به سمت چرخ درون آن راند.
بینداخت سه جای سه چوبه تیر
برآمد خروشیدن دار و گیر
هوش مصنوعی: تیرها را در سه نقطه قرار داد و صدا و فریادی از دار و بند به گوش رسید.
چو شب روز شد انجمن شد سپاه
بران تیر کردند هر کس نگاه
هوش مصنوعی: وقتی شب به روز تبدیل شد، جمعی از افراد به دور هم جمع شدند و گروهی از آنها تیراندازی کردند و هر کسی به تماشا ایستاد.
بگفتند کاین تیر زالست و بس
نراند چنین در کمان تیر کس
هوش مصنوعی: گفتند که این تیر به زال تعلق دارد و هیچ کس نمی‌تواند چنین تیری را در کمان بنشاند.
چو خورشید تابان ز بالا بگشت
خروش تبیره برآمد ز دشت
هوش مصنوعی: وقتی خورشید در آسمان به شکلی درخشان و پرنور می‌تابد، صدای بلندی از دشت به گوش می‌رسد.
به شهر اندرون کوس با کرنای
خروشیدن زنگ و هندی درای
هوش مصنوعی: در داخل شهر، صدای طبل و شیپور به گوش می‌رسد و نواهای زنگ و سنتور هندی نیز به هم پیوسته‌اند.
برآمد سپه را به هامون کشید
سراپرده و پیل بیرون کشید
هوش مصنوعی: سردار سپاه به دشت آمد و چادر را برپا کرد و فیل را بیرون آورد.
سپاه اندرآورد پیش سپاه
چو هامون شد از گرد کوه سیاه
هوش مصنوعی: سپاه به میدان آمد و مثل اینکه یک بیابان یا دشت وسیع در مقابل کوه‌های سیاه شکل گرفته است.
خزروان دمان با عمود و سپر
یکی تاختن کرد بر زال زر
هوش مصنوعی: بهار با هجومی شجاعانه و مسلح به سلاح و دفاع، به جنگ زال زر آمد.
عمودی بزد بر بر روشنش
گسسته شد آن نامور جوشنش
هوش مصنوعی: یک تیر به سوی او پرتاب شد و آن زره مشهورش پاره پاره گشت.
چو شد تافته شاه زابلستان
برفتند گردان کابلستان
هوش مصنوعی: وقتی که شاه زابلستان به قدرت رسید، افراد کابلستان از آنجا رفتند.
یکی درع پوشید زال دلیر
به جنگ اندر آمد به کردار شیر
هوش مصنوعی: مردی دلیر و شجاع به جنگ رفت و مانند شیر، با قدرت و شجاعت در میدان نبرد حاضر شد. او زره‌ای بر تن کرده بود که از او محافظت می‌کرد.
به دست اندرون داشت گُرز پدر
سرش گشته پر خشم و پر خون جگر
هوش مصنوعی: پدر در دلش عصبانی و خشمگین است و از درون، احساس درد و رنج می‌کند. همچنین، او گُرز (چیزی شبیه به چماق) نیز در دست دارد که نشان‌دهنده‌ی آمادگی و قدرت اوست.
بزد بر سرش گُرزهٔ گاورنگ
زمین شد ز خونش چو پشت پلنگ
هوش مصنوعی: به سرش ضربه‌ای سخت وارد شد و زمین به خاطر خونش به رنگی مشکی و قهوه‌ای درآمد که همانند پشت پلنگ بود.
بیفگند و بسپرد و زو درگذشت
ز پیش سپاه اندر آمد به دشت
هوش مصنوعی: او از میدان جنگ جدا شد و به دشت رفت، زشت و بی‌رحمانه رفتار کرد و پس از آن مهر و محبت را به فراموشی سپرد.
شماساس را خواست کاید برون
نیامد برون کش بخوشید خون
هوش مصنوعی: شما خواستید که به زندگی خوب و شاداب برسید، اما نتیجه‌اش این شد که هنگام تلاش برای بیرون آمدن از این وضعیت، با موانع و مشکلاتی مواجه شدید که باعث درد و رنج شما شد.
به گرد اندرون یافت کلباد را
به گردن برآورد پولاد را
هوش مصنوعی: در درون او، قدرت و نیرویی وجود دارد که مانند پولاد محکم است و این نیرو را بر دوش خود حس می‌کند.
چو شمشیرزن گُرز دستان بدید
همی کرد ازو خویشتن ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی شمشیرزنی، گرزی را در دستانش دید، به سرعت از آنجا دور شد و خود را پنهان کرد.
کمان را به زه کرد زال سوار
خدنگی بدو اندرون راند خوار
هوش مصنوعی: زال سوار کمان را به زه کشید و تیر را درون آن قرار داد تا آماده شلیک کند.
بزد بر کمربند کلباد بر
بران بند زنجیر پولاد بر
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف یک عمل قوی و مؤثر اشاره دارد. شخصی یا چیزی که بر روی انگاره‌ای محکم و استوار عمل می‌کند و در حال زنجیر کردن یا محدود کردن چیزی با استفاده از ابزارهای قوی و مقاوم است. این تصویر به نوعی نمادی از قدرت و تسلط بر موقعیت‌های دشوار محسوب می‌شود.
میانش ابا کوههٔ زین بدوخت
سپه را به کلباد بر دل بسوخت
هوش مصنوعی: بین این دو کوه، سپاه دشمن را با آتش دل خود سوزانید.
چو این دو سرافگنده شد در نبرد
شماساس شد بی‌دل و روی زرد
هوش مصنوعی: وقتی این دو نفر در نبرد شکست خوردند، چهره‌هایشان بی‌روح و رنگشان زرد شد.
شماساس و آن لشکر رزم ساز
پراگنده از رزم گشتند باز
هوش مصنوعی: شما به یاد دارید که آن جنگجویان پراکنده از میدان جنگ به عقب برگشتند.
پس اندر دلیران زاولستان
برفتند با شاه کابلستان
هوش مصنوعی: پس از آن، دلیران زاولستان به همراه شاه کابلستان حرکت کردند.
چنان شد ز بس کشته در رزمگاه
که گفتی جهان تنگ شد بر سپاه
هوش مصنوعی: از شدت تلفات و کشته‌های زیاد در میدان جنگ، به‌نظر می‌رسید که جهان بر روی سپاهیان آنقدر تنگ شده که دیگر جایی برای فرار یا ایستادن ندارند.
سوی شاه ترکان نهادند سر
گشاده سلیح و گسسته کمر
هوش مصنوعی: به سوی پادشاه ترکان با سر باز و بدون کمربند سلاح رفتند.
شماساس چون در بیابان رسید
ز ره قارن کاوه آمد پدید
هوش مصنوعی: وقتی شمس به بیابان رسید، کاوه از راه قارن نمایان شد.
که از لشکر ویسه برگشته بود
به خواری گرامیش را کشته بود
هوش مصنوعی: کسی که از سپاه ویس بازگشته بود، به ذلت و خواری، ارزش‌های بزرگ او را نابود کرده بود.
به هم بازخوردند هر دو سپاه
شماساس با قارن کینه‌خواه
هوش مصنوعی: دو سپاه به هم حمله کردند؛ شماساس و قارن، که هر کدام دارای کینه و دشمنی بودند.
بدانست قارن که ایشان کیند
ز زاولستان ساخته بر چیند
هوش مصنوعی: قارن متوجه شد که آن‌ها چه کسانی هستند و از سرزمین زاولستان تشکیل شده‌اند و چه برنامه‌ای دارند.
بزد نای رویین و بگرفت راه
به پیش سپاه اندر آمد سپاه
هوش مصنوعی: او نای فلزی را به صدا درآورد و به جلو حرکت کرد، سپس به جمعیت پیوست.
ازان لشکر خسته و بسته مرد
به خورشید تابان برآورد گرد
هوش مصنوعی: مردی از آن ارتش خسته و ناتوان، در برابر خورشید درخشان به پا خواست.
گریزان شماساس با چند مرد
برفتند ازان تیره گرد نبرد
هوش مصنوعی: چند مرد از یک جمع تیره و تار جدا شدند و به سوی میدان نبرد رفتند، اما به آرامی و دور از هم حرکت کردند.

خوانش ها

بخش ۱۰ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۱۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/02/20 15:05
امین کیخا

عمودی میشود هجین