بخش ۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
کنون شاد گشتم بواز تو --- > به آواز تو درست است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
مصرع خم اندر خم و مار بر مار بر طبق لغت نامه دهخدا ماز بر ماز بر و مصرع دوم ناز بر ناز است و همچنین کلمه ماز با ناز در دو مصرع جابه جا شده است
دوستان بیت هفتم بخصوص مصرع دوم را چگونه باید خواند؟ آیا
"خم چرخ, گردان زمین تو باد" درست است یا "خم چرخ گردان, زمین تو باد"؟ همچنین معنی این مصرع چیست؟ با سپاس فراوان.
پس آن" ماه " را " شید" پدرود کرد
بر خویش " تار" و برش " پود " کرد
روزبه جان
به نظر می رسد: “خم چرخ گردان, زمین تو باد” درست است
می گوید: جایگاه و منزلت تو از آسمانها برتر باشد.
زنده باشی
ز یزدان و از ما برآنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود در کدام بخش شاهنامه حکیم فردوسی بزرگ این بیت ثبت شده است ؟
با سپاس از مهرتان
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد شاد
ای جوانمرد راد" درست است بنا به گفتهی بعضی اساتید
کمند از رهی بستد و داد خم
بیفگند خوار و نزد ایچ دم
یعنی کمند را از غلام خود گرفت و سر آن را حلقه زد و با آسانی و بدون سر و صدا آن را روی دیوار انداخت .رهی : غلام ، خوار : اینجا به معنای آسانی و سادگی
داستان از این قرار است شب که میشود، زال به نزد رودابه میرود. رودابه موهای بلندش را پایین میاندازد تا زال آنها را بگیرد و بالا برود؛ اما زال قبول نکرده و طنابی میاندازد و از آن بالا میرود.
زال و رودابه تا صبح در کنار هم مینشینند و به صحبت و خوشی میگذارنند. با هم پیمان میبندند و زال از واکنش منوچهر و سام به ازدواج آنها میگوید.
در نهایت صبح که میشود، زال دوباره از دیوار کاخ پایین میآید و رودابه را ترک میکند.
[شبیه افسانه عامیانه راپانزل در متون لاتین...🤪]
معنی :
چو خورشیدِ تابنده شد ناپدید // در حُجره بستند و گم شدْ کلید
خورشید که غروب کرد، در خانه را بستند و کلیدها را پنهان کردند.
حجره میتواند استعاره از آسمان و کلید هم استعاره از خورشید باشد. در این صورت مصرع دوم همان معنی پایان روز و رسیدن شب را میدهد.
منظور از مصرع دوم، آماده کردن خلوت برای زال و رودابه ...😜
×××
پرستنده شد سوی دستانِ سام // که شد ساختهْ کارْ بُگذارْ گام
کنیز پنهانی به سوی دستان رفت و گفت: «همهچیز آماده است، بیا»
×××
سپَهْبَد سوی کاخْ بِنْهاد روی // چنان چون بُوَدْ مردمِ جفتْ جوی
زال به سوی کاخ رفت؛ درست مثل مردانی که به دنبال همسر میگردند.
جفتجوی: جویای همسر
×××
برآمد سیهْ چشمِ گلرخْ به بام // چو سروِ سهیْ بَر سرشْ ماهِ تام
رودابهی چشمسیاه و زیبا به بام کاخ رفت. درست مثل سرو بلند قامتی که ماه کامل بر سرش قرار داشته باشد.
تام: تمام و کامل
×××
دوبیت موقوف المعانی
چو از دورْ دستانِ سامِ سوار // پدید آمدْ آن دخترِ نامدار
دو بیجاده بُگشادْ و آواز داد // که شاد آمدی ای جوانمردْ شاد
وقتی زال از دوردستها نمایان شد، آمد بر لبِ بام. رودابه لبهای سرخش را باز کرد و گفت: خوش آمدی ای جوانمرد
بیجاده: سنگ سرخ قدیمی - کنایه از لب
آواز دادن: با صدای بلند گفتن
@ رودابه اولین دختری است که چنین شخصیتی را در شاهنامه نشان میدهد، از ویژگیهای دختران و بانوان در شاهنامه از ابراز عشق و مهر نمیترسند. در ابراز عشق شرمی نیست. زنان در شاهنامه جایگاهی برای خودشان قائل هستند، که خودشان ابراز عشق میکنند.
×××
درود جهان آفرین بر تو باد // خمِ چرخِ گردانْ زمینِ تو باد
درود خداوند بر تو. آرزو میکنم آسمان به کام تو باشد (بخت یارت نبود).
×××
پیاده بدین سان ز پرده سرای // برنجیدَتْ این خسروانی دو پای
قطعا خسته شدهای که پای پیاده تا اینجا آمدهای
برنجید دو پای: شاید «قدم رنجه کردید» امروزی
×××
سپهبد کزان گونه آوا شنید // نگه کرد و خورشیدْ رخ را بدید
زال به سمت صدا چرخید و رودابه را دید که صورتش مثل خورشید تابان بود.
×××
شده بام از آن گوهرِ تابناک // به جای گلِ سرخْ یاقوتِ خاک
چهره رودابه آنقدر تابان بود که پشتبام را روشن کرده بود. انگار که خاکِ پشتبام، از جنس یاقوت باشد که انقدر درخشان شده است.
×××
چنین داد پاسخ که ای ماهْ چِهْر // درودَتْ زِ من، آفرین از سپهر
زال پاسخ داد: درود بر تو ای ماهچهره. مدح و ستایش آسمان بر تو است (تو انقدر زیبایی که آسمان هم تو را ستایش میکند).
×××
دوبیت موقوف المعانی
چه مایه شَبان دیده اندر سماک //خروشان بُدمْ پیشِ یزدان پاک
همی خواستم تا خدای جهان //نماید مرا رویَتْ اندر نهان
چه بسیار شبها که رو به آسمان کردم و نالان از خدا خواستم تا روی زیبای تو را پنهانی (در خلوت) به من نشان دهد.
سماک: آسمان
دیده: چشم
خروشان: نالان
×××
کنون شاد گشتم به آوازِ تو // بدین خوبْ گفتارِ با ناز تو
حالا که صدایت را شنیدم و حرفها و نازه و عشوهات را دیدم، شاد شدم
×××
یکی چارهٔ راهِ دیدار جوی // چه پرسی تو بر باره و من به کوی
چارهای برای دیدار پیدا کن. که من اینجا روی زمین هستم و تو روی بام. این چه صحبتی است؟
باره: بام
×××
پری روی گفتِ سپهبدْ شُنود // سرِ شَعرِ گلنارْ بُگشاد زود
رودابهی پری رو، حرفهای زال را شنید و موهایش را باز کرد.
شعر: پارچه نازک ابریشمی - گیسو (در اینجا به معنای اول به کار رفته است)
شعر گلنار: رشته یا روبانهایی که لابهلای مو میتابیندند و مو را با آن میبافتند
×××
کمندی گشادْ او ز سرو بلند //کَسْ از مشکْ زانْ سانْ نپیچد کمند
رودابه موهای خوشبو و بلندش را گشود. تنها تفاوت گیسوی او با کمند این بود که کمند را با مشک خوشبو نمیکنند.
خم اندر خم و مار بَر مار بر // بران غَبْغَبَش نار بر نار بر
گیسوان بلندی که حلقه در حلقه بودند و کنار چانهاش هم حلقهحلقه شده بودند.
مار: استعاره از تارهای موی رودابه
نار: استعاره از بخش زیریش چانهی رودابه کخ مثل انار گرد و سرخ است
×××
بدو گفت بر تاز و برکِش میان // بر شیر بُگشای و چنگِ کیان
موهایش را پایین انداخت و گفت: دست دراز کن و خودت را بالا بکش. بر و سینهی خودت را بالا بکش.
میان: کمر
×××
بگیر این سیه گیسو از یک سُوَم // ز بهر تو باید همی گیسوَم
این موی سیاه من رو بگیر و بالا بیا. اصلا این موی من برای این است که تو بتوانی از دیوار بالا بیایی
×××
نگه کرد زالْ اندران ماه روی // شگفتی بماند اندران روی و موی
زال به رودابه نگاه کرد و از زیبایی صورت و موهایش شگفتزده شد.
×××
موقوف المعانی
چنین داد پاسخ که این نیست داد // چنین روز خورشید روشن مباد
که من دست را خیره بر جان زَنَم //برین خستهدل تیز پیکانْ زنم
این عدل انصاف نیست. آزردن گیسوی تو برای من مساوی است با اینکه دست از جانم بشویم و به دل زخمی عاشق، چاقو بزنم. من نمیتوانم چنین کاری کنم. (تو مثل جان من هستی و من دلم راضی به آزار تو نیست.)
خیره: بیهوده
چنین روز روشن خورشید مباد: اگر من چنین کاری کنم، شایسته است که خورشید از میان برود و جهان نابود شود.
×××
کمند از رَهی بِسْتَد و داد خم // بیفگند خوار و نزد ایچ دم
زال حلقهی کمند را از دست بندهش گرفت و آن را حلقه کرد و به راحتی آن را بالای برج انداخت.
رهی: بنده - غلام
دم نزدن: درنگ نکردن
خوار: آسان و سهل
×××
به حلقه درآمد سر کنگره // برآمد ز بن تا به سر یکسره
حلقهی کمند به دندانهی بالای کاخ گیر کرد و محکم شد. زال بیدرنگ به بالای بام رفت
یکسره: زود - درجا
×××
چو بر بام آن باره بَنشست باز // برآمد پری روی و بُردشْ نماز
وقتی به بام رسید، رودابه نزدیک آمد و به او سجده کرد و احترام گذاشت.
×××
گرفت آن زمان دستِ دستان به دست // برفتند هر دو به کردارْ مست
سپس دست زال را به دست گرفت و خرامان و مست به راه افتادند.
×××
فرود آمد از بامِ کاخ بلند // به دست اندرون دستِ شاخ بلند
در حالی که دست زال را گرفته بود، از پلههای بام پایین آمدند.
شاخ: کنایه از اندام
×××
سوی خانهٔ زرنگار آمدند // بران مجلسِ شاهوار آمدند
سوی خانهی زرین رودابه رفتند و وارد مجلس شاهانهای شدند که رودابه ترتیب داده بود.
×××
بهشتی بُد آراسته پر ز نور // پرستنده بر پای و بر پیشْ حور
این مجلس مثل بهشتی زیبا و پرنور بود که کنیزان و خدمتکاران در آن آمادهی خدمت بودند.
×××
شگفت اندرو مانده بُد زالِ زر // برآن روی و آن موی و بالا و فر
زال همچنان از زیبایی رودابه شگفت زده بود. از آن صورت و موها و هیکل و شکوه ...
×××
ابا یاره و طوق و با گوشوار // ز دینار و گوهر چو باغِ بهار
رودابه با جواهرات زیبا و لباس و گوهرهایی که به خودشان آویزان کرده بود، مثل باغی زیبا در فصل بهار بود.
یاره: دستبند - بازوبند
طوق: گردنبند
×××
دو رخساره چون لاله اندر سمن // سر جَعدِ زُلفشْ شِکَن بر شکن
چهرهاش سفید و دو گونهاش گلگون بودند؛ مثل گلهای لالهای که در میان گلهای یاسمن سپید باشند. گیسوانش هم حلقه بر حلقه بودند.
سمن: استعاره از چهره رودابه
×××
همان زال با فر شاهنشهی // نشسته بَرِ ماه بر فرهی
زال هم که دارندهی فر شاهی بود، در کنار رودابه نشست.
همان: همچنین
×××
حمایل یکی دِشنه اندر بَرَش // ز یاقوتِ سرخ افسری بر سرش
دشنهای به کمرش اویزان بود و تاجش یاقوتنشان بود.
حمایل: هر چیزی که از کمر آویزان کنند
×××
همی بود بوس و کنار و نَبید // مگر شیرْ کو گور را نَشْکرید
بینشان فقط بوسه و آغوش و نوشیدنی بود.
کنار: آغوش
نبید: نوشیدنی
شکردن: شکار کردن
مصرع دوم: کنایه از اینکه کاری دیگه نکردن 🤪
×××
سپهبد چنین گفت با ماهروی // که ای سروِ سیمین بر و رنگ بوی
زال به رودابه گفت: ای بانوی قد بلند و زیبا
×××
منوچهر اگر بشنودْ داستان // نباشد برین کارْ همداستان
اگر داستان عشق ما به منوچهر برسد، او این وصلت را تایید نخواهد کرد.
همداستان: موافق
×××
همان سام نِیْرَم بَرآردْ خروش // ازین کار بر من شود او بِجوش
سام هم وقتی بفهمد، از عصبانیت فریاد میزند و بر من خشمگین میشود.
همان: همانا
×××
ولیکن نه پرمایه جانست و تن // همان خوارْ گیرمْ بپوشم کفن
اما من حاضرم جان باارزشم را در کف دست بگیرم و برای مرگ آماده شوم. خوار: آسان
×××
پذیرفتم از دادگرِ داورم // که هرگز زِ پیمان تو نگذرم
عشق تو را پذیرا شدهام و به خداوند قول دادهام که هرگز این پیمان را نشکنم
×××
موقوف المعانی
شوم پیشِ یزدان، ستایش کنم //چو ایزدپرستان، نیایش کنم
مگر کو دلِ سام و شاه زمین // بشوید ز خشم و ز پیکار و کین
به راز و نیاز برمیخیزم و مثل خداپرستان دعا میکنم تا دل سام و منوچهر به رحم بیاید و نسبت به من خشمگین نشوند.
جهان آفرین بِشْنَود گفتِ من // مگر کاشْکارا شوی جفت من
امیدوارم خداوند دعاهای من را بشنود و تو به آشکارا همسر من شوی
×××
هر سه بیت موقوف المعانی
بدو گفت رودابه، من همچنین // پذیرفتم از داورِ کیش و دین
که بر من نباشد کسی پادشا // جهانآفرین بر زبانم گوا
جز از پهلوانِ جهان، زالِ زر // که با تخت و تاجَست و با زیب و فر
رودابه گفت: من هم مهر تو را پذیرفتم و نزد خدا قسم خوردم که کسی جز زال، همسر من نباشد. که او پادشاهی زیبا است.
داور: کنایه از خداوند
پادشا: چیره و مسلط - کنایه از شوهر
×××
همی مهرشانْ هر زمان بیش بود // خرد دور بود، آرزو پیش بود
عشق و مهر بینشان لحظه به لحظه بیشتر میشد. همهچیز از جنس آرزو و میل رسیدن بود و خرد و منطق از آنها دور شده بود.
×××
چنین تا سپیدهْ برآمد ز جای // تَبیره برآمد ز پردهسرای
پیش هم بودند تا خورشید طلوع کرد و صدای تبیره در کاخ پیچید
تبیره: سازی است که در صبح می نواختند - طبل صبحگاهی
×××
پس آن ماه را شید پِدرود کرد // بر خویش تار و برش پود کرد
پس زال با زودابه خداحافظی کرد. آنقدر محکم بغلش کرد که تاری از رودابه به پودی از زال گره خورد.
پدرود: بدرود - خداحافظی
بر خویش تار و برش پود کرد: آنقدر محکم همدیگر را بغل کردند که تار و پودشان به هم پیوست
×××
ز بالا کمند اندر افگندْ زال //فرود آمد از کاخ فرخ همال
زال همانطور که بالا رفته بود، دوباره کمند انداخت و از کاخ همسرش پایین آمد.
همال: یار - استعاره از رودابه
تا که قبول افتد و که در نظر آید...
ع.ر.گوهر
درود بر نفس پاک و ذات بی عیب شما، صد هزار درود