گنجور

بخش ۸

رسیدند خوبان به درگاه کاخ
به دست اندرون هر یک از گل دو شاخ
نگه کرد دربان برآراست جنگ
زبان کرد گستاخ و دل کرد تنگ
که بی‌گه ز درگاه بیرون شوید
شگفت آیدم تا شما چون شوید
بتان پاسخش را بیاراستند
به تنگی دل از جای برخاستند
که امروز روزی دگر گونه نیست
به راه گلان دیو واژونه نیست
بهار آمد ازگلستان گل چنیم
ز روی زمین شاخ سنبل چنیم
نگهبان در گفت کامروز کار
نباید گرفتن بدان هم شمار
که زال سپهبد بکابل نبود
سراپردهٔ شاه زابل نبود
نبینید کز کاخ کابل خدای
به زین اندر آرد بشبگیر پای
اگرتان ببیند چنین گل بدست
کند بر زمین‌تان هم آنگاه پست
شدند اندر ایوان بتان طراز
نشستند و با ماه گفتند راز
نهادند دینار و گوهر به پیش
بپرسید رودابه از کم و بیش
که چون بودتان کار با پور سام
بدیدن بهست ار به آواز و نام
پری چهره هر پنج بشتافتند
چو با ماه جای سخن یافتند
که مردیست برسان سرو سهی
همش زیب و هم فر شاهنشهی
همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ
سواری میان لاغر و بر فراخ
دو چشمش چو دو نرگس قیرگون
لبانش چو بسد رخانش چو خون
کف و ساعدش چو کف شیر نر
هیون ران و موبد دل و شاه فر
سراسر سپیدست مویش برنگ
از آهو همین است و این نیست ننگ
سر جعد آن پهلوان جهان
چو سیمین زره بر گل ارغوان
که گویی همی خود چنان بایدی
وگر نیستی مهر نفزایدی
به دیار تو داده‌ایمش نوید
ز ما بازگشتست دل پرامید
کنون چارهٔ کار مهمان بساز
بفرمای تا بر چه گردیم باز
چنین گفت با بندگان سرو بن
که دیگر شدستی به رای و سخن
همان زال کو مرغ پرورده بود
چنان پیر سر بود و پژمرده بود
به دیدار شد چون گل ارغوان
سهی قد و زیبا رخ و پهلوان
رخ من به پیشش بیاراستی
به گفتار و زان پس بهاخواستی
همی گفت و لب را پر از خنده داشت
رخان هم چو گلنار آگنده داشت
پرستنده با بانوی ماه‌روی
چنین گفت کاکنون ره چاره جوی
که یزدان هر آنچت هوا بود داد
سرانجام این کار فرخنده باد
یکی خانه بودش چو خرم بهار
ز چهر بزرگان برو بر نگار
به دیبای چینی بیاراستند
طبق‌های زرین بپیراستند
عقیق و زبرجد برو ریختند
می و مشک و عنبر برآمیختند
همه زر و پیروزه بد جامشان
به روشن گلاب اندر آشامشان
بنفشه گل و نرگس و ارغوان
سمن شاخ و سنبل به دیگر کران
از آن خانهٔ دخت خورشید روی
برآمد همی تا به خورشید بوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسیدند خوبان به درگاه کاخ
به دست اندرون هر یک از گل دو شاخ
هوش مصنوعی: خوبان به دروازه کاخی رسیدند و هر کدام در دست خود دو شاخه گل داشتند.
نگه کرد دربان برآراست جنگ
زبان کرد گستاخ و دل کرد تنگ
هوش مصنوعی: در اینجا دربان به فردی نگاه می‌کند که در شرایط خاصی قرار دارد. او با اعتماد به نفس سخن می‌گوید و در عین حال دلش نیز نگران و مضطرب است.
که بی‌گه ز درگاه بیرون شوید
شگفت آیدم تا شما چون شوید
هوش مصنوعی: اگر بدون خبر از در بیرون بروید، برای من شگفت‌آور خواهد بود که شما چگونه خواهید بود.
بتان پاسخش را بیاراستند
به تنگی دل از جای برخاستند
هوش مصنوعی: مجسمه‌ها و معبودان با زیبایی و شوق به پاسخ او آماده شدند، اما به خاطر تنگی دل و غم، از جای خود برخاستند.
که امروز روزی دگر گونه نیست
به راه گلان دیو واژونه نیست
هوش مصنوعی: امروز روزی متفاوت است و دیگر خبری از گیاهان خوشبو نیست.
بهار آمد ازگلستان گل چنیم
ز روی زمین شاخ سنبل چنیم
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و از باغ گل، گلی برمی‌داریم، و از روی زمین، شاخه‌ای سنبل نیز برمی‌چینیم.
نگهبان در گفت کامروز کار
نباید گرفتن بدان هم شمار
هوش مصنوعی: نگهبان امروز نباید به کارهایش اهمیتی بدهد، بلکه باید به شمار افراد و وضعیت فعلی توجه کند.
که زال سپهبد بکابل نبود
سراپردهٔ شاه زابل نبود
هوش مصنوعی: زال، سردار بزرگ و فرمانده‌ای از کابُل نیست و بنابراین چادر شاه زابل هم وجود ندارد.
نبینید کز کاخ کابل خدای
به زین اندر آرد بشبگیر پای
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده است که نباید به ظواهر دقت کرد، زیرا ممکن است کسانی که در کاخ و موقعیت‌های رفیع به نظر می‌رسند، در واقع در شرایط بدی قرار داشته باشند. به عبارت دیگر، نمی‌توان به ظاهر و تشریفات تکیه کرد، زیرا ممکن است در پس این ظاهر، حقیقتی دشوار و ناکامی وجود داشته باشد.
اگرتان ببیند چنین گل بدست
کند بر زمین‌تان هم آنگاه پست
هوش مصنوعی: اگر محبوب شما را با گلی در دست ببیند، ممکن است در دلش احساس ناراحتی کند و شما را از نظرش پایین بیاورد.
شدند اندر ایوان بتان طراز
نشستند و با ماه گفتند راز
هوش مصنوعی: در زیر گنبدی زیبا، بت‌ها نشسته بودند و با ماه به گفتگو پرداخته بودند.
نهادند دینار و گوهر به پیش
بپرسید رودابه از کم و بیش
هوش مصنوعی: آنها سکه و جواهرات را پیش روی هم گذاشتند و رودابه درباره مقدار و ارزش آنها سؤال کرد.
که چون بودتان کار با پور سام
بدیدن بهست ار به آواز و نام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی بخواهد به خاطر فعالیت‌ها و کارهای خود با پسر سام، که یک شخصیت مهم و برجسته است، شناخته و دیده شود، باید در این زمینه تلاش کند و خود را به نمایش بگذارد. به عبارتی، برای دستیابی به شهرت و اعتبار، عمل کردن و ظهور در میان دیگران اهمیت دارد.
پری چهره هر پنج بشتافتند
چو با ماه جای سخن یافتند
هوش مصنوعی: پری چهره‌ها به سرعت به سمت ماه رفتند زمانی که فرصتی برای گفت‌وگو پیدا کردند.
که مردیست برسان سرو سهی
همش زیب و هم فر شاهنشهی
هوش مصنوعی: مردی وجود دارد که مانند سرو سهی زیبا و باوقار است و به لحاظ زیبایی و اهمیت به فر و مقام شاهانه شباهت دارد.
همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ
سواری میان لاغر و بر فراخ
هوش مصنوعی: این متن به جلوه‌های ظاهری و ویژگی‌های ظاهری اشخاص اشاره دارد. در آن به زیبایی‌ها و جذابیت‌های فیزیکی و همچنین به ظرافت و تناسب اندام اشاره شده است. به نوعی، این جمله درباره تعادل و تناسب میان ویژگی‌های ظاهری و دیگر خصیصه‌ها صحبت می‌کند.
دو چشمش چو دو نرگس قیرگون
لبانش چو بسد رخانش چو خون
هوش مصنوعی: دو چشم او مانند دو گل نرگس سیاه است، لبانش مانند شیره و رخش هم چون خونین است.
کف و ساعدش چو کف شیر نر
هیون ران و موبد دل و شاه فر
هوش مصنوعی: دست‌ها و ساعدهای او مانند پاهای قوی و نیرومند شیر نر است، در حالی که دل او به اندازه یک موبد و شاه بزرگ و محترم است.
سراسر سپیدست مویش برنگ
از آهو همین است و این نیست ننگ
هوش مصنوعی: موهای او کاملاً سفید است و مانند رنگ آهوست، این موضوع نه تنها زشت نیست بلکه زیبایی خاصی دارد.
سر جعد آن پهلوان جهان
چو سیمین زره بر گل ارغوان
هوش مصنوعی: موهای آن پهلوان جهان مانند زره نقره‌ای بر روی گلی سرخ و زیبا است.
که گویی همی خود چنان بایدی
وگر نیستی مهر نفزایدی
هوش مصنوعی: طوری به نظر می‌رسی که انگار باید همین‌گونه باشی، و اگر این‌طور نیستی، محبت و عشق تو زیاد نخواهد شد.
به دیار تو داده‌ایمش نوید
ز ما بازگشتست دل پرامید
هوش مصنوعی: خبر خوش برگشتن را به دیار تو داده‌ایم، دل امیدوار ما به این امر خوشحال است.
کنون چارهٔ کار مهمان بساز
بفرمای تا بر چه گردیم باز
هوش مصنوعی: حالا باید برای مشکل مهمان راه حلی پیدا کنیم و از او بخواهیم که مشخص کند چه زمانی باید برگردیم.
چنین گفت با بندگان سرو بن
که دیگر شدستی به رای و سخن
هوش مصنوعی: سرو بن به بندگانش گفت که دیگر در فکر و گفتار خود تغییر کرده‌ای.
همان زال کو مرغ پرورده بود
چنان پیر سر بود و پژمرده بود
هوش مصنوعی: زال، همان کسی که مرغ را پرورش داده بود، اکنون به قدری پیر و پژمرده شده بود که دیگر نشانی از جوانی و شادابی در او نیست.
به دیدار شد چون گل ارغوان
سهی قد و زیبا رخ و پهلوان
هوش مصنوعی: به هنگام ملاقات، چهره‌اش مانند گل سرخ، با قامت بلند و زیبایی خاصش، بسیار دل‌انگیز و جذاب بود.
رخ من به پیشش بیاراستی
به گفتار و زان پس بهاخواستی
هوش مصنوعی: صورت من را به زیبایی در مقابل او آراستی و سپس از او خواستی که به تو روی بیاورد.
همی گفت و لب را پر از خنده داشت
رخان هم چو گلنار آگنده داشت
هوش مصنوعی: او مدام صحبت می‌کرد و لب‌هایش پر از خنده بود، چهره‌اش هم مانند گلی سرخ و شاداب می‌درخشید.
پرستنده با بانوی ماه‌روی
چنین گفت کاکنون ره چاره جوی
هوش مصنوعی: پرستنده به معشوقه زیبا روی خود گفت که حالا وقت آن است که راه حلی برای مشکل پیدا کنیم.
که یزدان هر آنچت هوا بود داد
سرانجام این کار فرخنده باد
هوش مصنوعی: هر چیزی که آرزوی تو باشد، خداوند به تو خواهد داد. امیدوارم نتیجه این کار نیکو باشد.
یکی خانه بودش چو خرم بهار
ز چهر بزرگان برو بر نگار
هوش مصنوعی: یک خانه‌ای بود که به زیبایی بهار می‌مانست و چهره‌ی بزرگان در آن مانند نگار زیبا و درخشان بود.
به دیبای چینی بیاراستند
طبق‌های زرین بپیراستند
هوش مصنوعی: ظروف زرین را با پارچه‌های چینی زیبا تزیین کردند و آماده کردند.
عقیق و زبرجد برو ریختند
می و مشک و عنبر برآمیختند
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی اشاره شده که در آن سنگ‌های قیمتی مانند عقیق و زبرجد با هم ترکیب شده‌اند و در کنار آن‌ها نوشیدنی و خوشبویی مانند مشک و عطر عنبر وجود دارد. به نوعی می‌توان گفت که این ترکیب نماد زیبایی، ثروت و لذت‌های زندگی است.
همه زر و پیروزه بد جامشان
به روشن گلاب اندر آشامشان
هوش مصنوعی: همه با بهترین و باارزش‌ترین چیزها آراسته‌اند و جام‌هایشان پر از گلاب روشن است.
بنفشه گل و نرگس و ارغوان
سمن شاخ و سنبل به دیگر کران
هوش مصنوعی: در این شعر، اشاره به زیبایی‌های مختلف گل‌ها و گیاهان است که هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارند. بنفشه، نرگس، ارغوان، سمن، شاخ و سنبل، نمادهای زیبایی و طراوت هستند و به تنوع و شکوه طبیعت در سیر و سفر به نقاط مختلف اشاره دارند. این شرح به نوعی نشان‌دهنده‌ی جذابیت و تازگی جهانی است که این گل‌ها به آن تعلق دارند.
از آن خانهٔ دخت خورشید روی
برآمد همی تا به خورشید بوی
هوش مصنوعی: خورشید از خانه‌ای که دختری زیبا و روشن دارد، بیرون می‌آید و با خود بوی خوشی را به همراه می‌آورد.

خوانش ها

بخش ۸ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۸ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1391/10/01 08:01
مازیار

به دیار تو داده‌ایمش نوید
به دیدار تو داده‌ایمش نوید

1399/10/07 13:01
بیژن آزاد

کف و ساعدش چو کف شیر نر
هیون ران و موبد دل و شاه فر
بیت 18/کف و ساعدش چون ؟کف شیر نر