برگردان به زبان ساده
چنان بد که روزی چنان کرد رای
که در پادشاهی بجنبد ز جای
هوش مصنوعی: تا جایی که روزگار به شدت بد آمد که حتی در سلطنت هم تغییراتی به وجود آمد و هیچ چیز ثابت نماند.
برون رفت با ویژهگردان خویش
که با او یکی بودشان رای و کیش
هوش مصنوعی: خروج کردن از جمعی که با همراهانش همفکر و هممذهب بودند.
سوی کشور هندوان کرد رای
سوی کابل و دنبر و مرغ و مای
هوش مصنوعی: شخصی تصمیم گرفته که به سمت سرزمین هند برود و در این مسیر به کابل و دنبر و همچنین به غذاهای خوشمزهای مثل مرغ و مای (که ممکن است اشاره به مایپخته باشد) توجه کرده است.
به هر جایگاهی بیاراستی
می و رود و رامشگران خواستی
هوش مصنوعی: به هر جا که خواستی، نوشیدنی و موسیقی و نوازندگان را فراهم کردی.
گشاده در گنج و افگنده رنج
بر آیین و رسم سرای سپنج
هوش مصنوعی: در دل گنجینهای باز و پر از برکت، زحمت و تلاش را در راه روشها و سنتهای زندگی حاکم میگذاری.
ز زابل به کابل رسید آن زمان
گرازان و خندان و دل شادمان
هوش مصنوعی: در آن زمان، گروهی شاد و خندان از زابل به کابل رسیدند.
یکی پادشا بود مهراب نام
زبر دست با گنج و گسترده کام
هوش مصنوعی: یک پادشاه به نام مهراب وجود داشت که ثروت و خوشبختی زیادی داشت.
به بالا به کردار آزاده سرو
به رخ چون بهار و به رفتن تذرو
هوش مصنوعی: به اوج بلندی مانند سرو که به خاطر آزادگیاش معروف است، با زیبایی چهرهای شبیه بهار قدم میزند و به آرامی به سوی دوردستها حرکت میکند مانند پرندهای که در پرواز است.
دل بخردان داشت و مغز ردان
دو کتف یلان و هش موبدان
هوش مصنوعی: دارای دل و فهمی مانند خردمندان است و همچنین از نظر فکری و عقلی مانند حکیمان و عالمان. در عین حال، چون دو بازوی پهلوانان و قدرت و ارادهای چون داشتی، به دنبال آن برای رسیدن به عظمت و دانایی تلاش میکند.
ز ضحاک تازی گهر داشتی
به کابل همه بوم و برداشتی
هوش مصنوعی: تو از نسل ضحاک هستی و در کابل، زمین و زندگی را از آن خود کردی.
همی داد هر سال مر سام ساو
که با او به رزمش نبود ایچ تاو
هوش مصنوعی: هر سال سام ساو به افرادش میگفت که هیچکس در جنگ با او همتایی ندارد.
چو آگه شد از کار دستان سام
ز کابل بیامد به هنگام بام
هوش مصنوعی: وقتی که سام از کارهای دستان خود آگاه شد، به موقع از کابل به سفر آمد.
ابا گنج و اسپان آراسته
غلامان و هر گونهای خواسته
هوش مصنوعی: با ثروت و اسبان زیبا و خدمتکاران آراسته، به هر آنچه که میخواسته، دست یافتهام.
ز دینار و یاقوت و مشک و عبیر
ز دیبای زربفت و چینی حریر
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف مواد گرانبها و زیبا مانند دینار (سکه طلا)، یاقوت، مشک و عطر، و همچنین پارچههای لطیف و گران قیمت مانند دیبا (پارچه گرانبها)، زربفت (پارچه بافته شده از طلا) و چینی حریر (پارچه حریر چینی) پرداخته شده است. شاعر به زیبایی و ارزشهای مادی اشاره میکند که در زندگی انسانها اهمیت دارند.
یکی تاج با گوهر شاهوار
یکی طوق زرین زبرجد نگار
هوش مصنوعی: یک تاج با جواهرات گرانبها که شبیه تاج پادشاهان است و یک گردنبند زرین زبرجد که با زیبایی خاصی تزئین شده است.
چو آمد به دستان سام آگهی
که مهراب آمد بدین فرهی
هوش مصنوعی: وقتی خبر آمد که مهرا به نزد سام رسید، او در دستانش آگاهی جدیدی یافت.
پذیره شدش زال و بنواختش
به آیین یکی پایگه ساختش
هوش مصنوعی: زال به استقبال او رفت و با آداب خاصی به او احترام گذاشت و برایش مکانی مناسب فراهم کرد.
سوی تخت پیروزه باز آمدند
گشاده دل و بزم ساز آمدند
هوش مصنوعی: آنها به سوی تخت پیروزی بازگشتند و با دل شاد و شوق برگزاری جشن و سرورها آمدهاند.
یکی پهلوانی نهادند خوان
نشستند بر خوان با فرخان
هوش مصنوعی: یک دلیر و قهرمان را به میهمانی دعوت کردند و او بر سر سفره نشسته است.
گسارندهٔ می می آورد و جام
نگه کرد مهراب را پور سام
هوش مصنوعی: مردی شرابخوار میآورد و جامی را در دست نگه میدارد که متعلق به مهراب، پسر سام است.
خوش آمد هماناش دیدار او
دلش تیز تر گشت در کار او
هوش مصنوعی: دیدن او برایش بسیار خوشایند بود و همین باعث شد که دلش نسبت به او حساستر و دقیقتر شود.
چو مهراب برخاست از خوان زال
نگه کرد زال اندر آن برز و یال
هوش مصنوعی: وقتی مهریاب از میزی که زال بر آن نشسته بود، بلند شد، به زال نگاه کرد که در میان آن منطقه و با موهای خود ایستاده بود.
چنین گفت با مهتران زال زر
که زیبندهتر زین که بندد کمر
هوش مصنوعی: او به بزرگان و افراد با تجربه گفت که هرگز چیزی نمیتواند بهتر از این باشد که انسانی با کمال و شایسته، خویشتن را به زنجیر نکشد و خود را در محدودیتها نگه ندارد.
یکی نامدار از میان مهان
چنین گفت کای پهلوان جهان
هوش مصنوعی: یکی از ناموران از میان بزرگان گفت: ای پهلوان جهان.
پس پردهٔ او یکی دخترست
که رویش ز خورشید روشنترست
هوش مصنوعی: پشت پرده، دختری وجود دارد که چهرهاش از نور خورشید هم درخشانتر است.
ز سر تا به پایش به کردار عاج
به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج
هوش مصنوعی: او تمام وجودش مانند عاج سفید و صاف است و چهرهاش زیبا و دلنشین مانند بهشت، و قامتش بلند و باریک مانند چوب ساج است.
بر آن سفت سیمنش مشکین کمند
سرش گشته چون حلقهٔ پایبند
هوش مصنوعی: در آنجا، موی بلند و سیاهش به مانند دامنی قوی دور سرش پیچیده و مانند حلقهای که پای کسی را بسته باشد، به نظر میرسد.
رخانش چو گلنار و لب ناردان
ز سیمین برش رسته دو ناروان
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند گل انار و لبهایش همچون میوه انار از نقره درخشانند و بر صورتش دو دانه انار مشاهده میشود.
دو چشمش به سان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
هوش مصنوعی: دو چشمش مانند دو گل نرگس هستند که در بین مژههایش تاریکی و سیاهی وجود دارد؛ مانند پر یک کلاغ.
دو ابرو به سان کمان طراز
بر او توز پوشیده از مشک ناز
هوش مصنوعی: دو ابرویش مانند کمانهای زیبا در کنار صورتش چهرهاش را زینت داده و بر روی پیشانیاش، موهای مشکی و خوشفرمی قرار دارد.
بهشتیست سرتاسر آراسته
پر آرایش و رامش و خواسته
هوش مصنوعی: بهشتی وجود دارد که به طور کامل تزئین شده است و پر از شادی و خواستههای دلنشین است.
برآورد مر زال را دل به جوش
چنان شد کزو رفت آرام وهوش
هوش مصنوعی: دل من به شدت به تپش افتاد و احساساتی شد، به طوری که از سرم تمام آرامش و عقل و هوش رفت.
شب آمد پر اندیشه بنشست زال
به نادیده برگشت بیخورد و هال
هوش مصنوعی: زل شب به فکر و اندیشه نشسته است، به تنهایی و بدون خواب و خوراک به سمت مقصدی بازگشته است.
چو زد بر سر کوه بر تیغ شید
چو یاقوت شد روی گیتی سپید
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید بر قله کوه میتابد، زمین مانند یاقوت سفید میشود.
در بار بگشاد دستان سام
برفتند گردان به زرین نیام
هوش مصنوعی: سام دستانش را در بار گشود و گردان (نظامیان یا یاران) به سمت نیام زرینی رفتند.
در پهلوان را بیاراستند
چو بالای پرمایگان خواستند
هوش مصنوعی: آنها درب پهلوان را با زینت و زیبایی آراستند، مانند زمانی که به بالای پرمایگان (پرندههای بزرگ) نگاه میکنند و خواستههایشان را مطرح میسازند.
برون رفت مهراب کابل خدای
سوی خیمهٔ زال زابل خدای
هوش مصنوعی: خورشید از طرف مهراب کابل، به سوی خیمه زال زابل به درخشش آمده است.
چو آمد به نزدیکی بارگاه
خروش آمد از در که بگشای راه
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی کاخ رسید، صدای بلندی از در شنیده شد که خواستار باز شدن راه بود.
بر پهلوان اندرون رفت گو
به سان درختی پر از بار نو
هوش مصنوعی: به سمت پهلوان رفت و گفت که مانند درختی پر از میوه است.
دل زال شد شاد و بنواختش
از آن انجمن سر برافراختش
هوش مصنوعی: دل زال خوشحال شد و از آن جمع، خود را بالا گرفت و بر آن فخر کرد.
بپرسید کز من چه خواهی بخواه
ز تخت و ز مهر و ز تیغ و کلاه
هوش مصنوعی: از من بپرسید که چه خواستهای دارید؛ از تخت و سلطنت و عشق، تا شمشیر و کلاه.
بدو گفت مهراب کای پادشا
سرافراز و پیروز و فرمان روا
هوش مصنوعی: مهراب به او گفت: ای پادشای باعزت و پیروزمند و فرمانروا!
مرا آرزو در زمانه یکیست
که آن آرزو بر تو دشوار نیست
هوش مصنوعی: آرزویم در این دنیا تنها یک چیز است و آن این است که این آرزو برای تو سخت نباشد.
که آیی به شادی سوی خان من
چو خورشید روشن کنی جان من
هوش مصنوعی: اگر به خانهام بیایی و شادی را به همراه خود بیاوری، همچون خورشیدی که روشنی میبخشد، جانم را تازه میکنی.
چنین داد پاسخ که این رای نیست
به خان تو اندر مرا جای نیست
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که این تصمیم درست نیست و من در خانه تو جایی ندارم.
نباشد بدین سام همداستان
همان شاه چون بشنود داستان
هوش مصنوعی: همچنان که سام و شاه در داستانی همرأی و همنظر نبودند، در اینجا نیز هیچکس نباید به گونهای که با آنها همسخن باشد، در مورد داستانها و روایتها همداستان باشد.
که ما می گساریم و مستان شویم
سوی خانهٔ بت پرستان شویم
هوش مصنوعی: ما در حال نوشیدن هستیم و مست میشویم، به سمت خانهی بتپرستان میرویم.
جز آن هر چه گویی تو پاسخ دهم
به دیدار تو رای فرخ نهم
هوش مصنوعی: فقط به جز این، هر چیزی که بگویی، من جواب میدهم تا به دیدارت برسم و خوشحالی را تجربه کنم.
چو بشنید مهراب کرد آفرین
به دل زال را خواند ناپاک دین
هوش مصنوعی: وقتی مهراب این را شنید، به زال از ته دل تبریک گفت و او را در دین ناپاکش خواند.
خرامان برفت از بر تخت اوی
همی آفرین خواند بر بخت اوی
هوش مصنوعی: به آرامی از کنار تخت او عبور کرد و بر سرنوشت او آفرین گفت.
چو دستان سام از پسش بنگرید
ستودش فراوان چنان چون سزید
هوش مصنوعی: به هنگامی که سام، پدر رستم، به او نگاه کرد، او را بسیار ستایش کرد، چنانکه شایستهاش بود.
از آن کو نه هم دین و هم راه بود
زبان از ستودنش کوتاه بود
هوش مصنوعی: اگر کسی نه با دین و نه با راه یکسان باشد، زبان در ستایش او ناتوان خواهد بود.
بر او هیچکس چشم نگماشتند
مر او را ز دیوانگان داشتند
هوش مصنوعی: هیچکس به او توجهی نداشت و او را از دیوانگان به شمار میآوردند.
چو روشن دل پهلوان را بدوی
چنان گرم دیدند با گفتوگوی
هوش مصنوعی: وقتی دل پهلوان روشن شد، او را به گونهای دیدند که در حال گفتگو و در حال گرم شدن است.
مر او را ستودند یک یک مهان
همان کز پس پرده بودش نهان
هوش مصنوعی: هر یک از بزرگان و معروفان او را ستایش کردند، چرا که او شخصیتی داشت که در پس پرده پنهان بود و هیچ کس جز خود او، حقیقت وجودش را نمیدانست.
ز بالا و دیدار و آهستگی
ز بایستگی هم ز شایستگی
هوش مصنوعی: از بالا و منظر و آرامش، به خاطر ایستادگی و شایستگی.
دل زال یکباره دیوانه گشت
خرد دور شد عشق فرزانه گشت
هوش مصنوعی: دل زال ناگهان دیوانه شد و عقلش رفت، عشق به یکباره به او فهم و شعور بخشید.
سپهدار تازی سر راستان
بگوید بر این بر یکی داستان
هوش مصنوعی: سردار عرب به سرزمین راستین داستانی را بیان میکند.
که تا زندهام چرمه جفت منست
خم چرخ گردان نهفت منست
هوش مصنوعی: هر زمان که زندهام، همسر من در کنارم است و گردونهی مقدر، سرنوشت مرا پنهان کرده است.
عروسم نباید که رعنا شوم
به نزد خردمند رسوا شوم
هوش مصنوعی: عروسم نباید به کسی که آدم دانایی است نشان دهم که جذاب و زیبا هستم، زیرا ممکن است باعث رسواییام شود.
از اندیشگان زال شد خسته دل
بر آن کار بنهاد پیوسته دل
هوش مصنوعی: زلزلهای از اندیشه در دل زال ایجاد شده و او به طور مداوم بر آن موضوع تمرکز کرده و ممارست میکند.
همی بود پیچان دل از گفتوگوی
مگر تیره گردد از این آبروی
هوش مصنوعی: دل از صحبتها و گفتگوها نگران و مضطرب است و شاید این نگرانی باعث شود که از آبرو و حیثیت او کاسته شود.
همی گشت یک چند بر سر سپهر
دل زال آگنده یکسر به مهر
هوش مصنوعی: مدتی دل زال به محبت در حال گردش بود و توجهش کاملاً معطوف به آسمان بود.