گنجور

بخش ۲۶

بیامد یکی موبدی چرب دست
مر آن ماه رخ را به می کرد مست
بکافید بی‌رنج پهلوی ماه
بتابید مر بچه را سر ز راه
چنان بی‌گزندش برون آورید
که کس در جهان این شگفتی ندید
یکی بچه بد چون گوی شیرفش
به بالا بلند و به دیدار کش
شگفت اندرو مانده بد مرد و زن
که نشنید کس بچهٔ پیل تن
همان دردگاهش فرو دوختند
به دارو همه درد بسپوختند
شبانروز مادر ز می خفته بود
ز می خفته و هش ازو رفته بود
چو از خواب بیدار شد سرو بن
به سیندخت بگشاد لب بر سخن
بر او زر و گوهر برافشاندند
ابر کردگار آفرین خواندند
مر آن بچه را پیش او تاختند
به سان سپهری برافراختند
بخندید از آن بچه سرو سُهی
بدید اندرو فر شاهنشهی
برستم بگفتا غم آمد به سر
نهادند رستمش نام پسر
یکی کودکی دوختند از حریر
به بالای آن شیر ناخورده شیر
درون وی آگنده موی سمور
به رخ بر نگاریده ناهید و هور
به بازوش بر اژدهای دلیر
به چنگ اندرش داده چنگال شیر
به زیر کش اندر گرفته سنان
به یک دست کوپال و دیگر عنان
نشاندندش آنگه بر اسپ سمند
به گرد اندرش چاکران نیز چند
چو شد کار یکسر همه ساخته
چنان چون ببایست پرداخته
هیون تکاور برانگیختند
به فرمان بران بر درم ریختند
پس آن صورت رستم گرزدار
ببردند نزدیک سام سوار
یکی جشن کردند در گلستان
ز زاولستان تا به کابلستان
همه دشت پر باده و نای بود
به هر کنج صد مجلس آرای بود
به زاولستان از کران تا کران
نشسته به هر جای رامشگران
نبد کهتر از مهتران بر فرود
نشسته چنان چون بود تار و پود
پس آن پیکر رستم شیرخوار
ببردند نزدیک سام سوار
ابر سام یل موی بر پای خاست
مرا ماند این پرنیان گفت راست
اگر نیم ازین پیکر آید تنش
سرش ابر ساید زمین دامنش
وزان پس فرستاده را پیش خواست
درم ریخت تا بر سرش گشت راست
به شادی برآمد ز درگاه کوس
بیاراست میدان چو چشم خروس
می‌آورد و رامشگران را بخواند
به خواهندگان بر درم برفشاند
بیاراست جشنی که خورشید و ماه
نظاره شدند اندران بزمگاه
پس آن نامهٔ زال پاسخ نوشت
بیاراست چون مرغزار بهشت
نخست آفرین کرد بر کردگار
بران شادمان گردش روزگار
ستودن گرفت آنگهی زال را
خداوند شمشیر و کوپال را
پس آمد بدان پیکر پرنیان
که یال یلان داشت و فر کیان
بفرمود کین را چنین ارجمند
بدارید کز دم نیابد گزند
نیایش همی کردم اندر نهان
شب و روز با کردگار جهان
که زنده ببیند جهانبین من
ز تخم تو گردی به آیین من
کنون شد مرا و ترا پشت راست
نباید جز از زندگانیش خواست
فرستاده آمد چو باد دمان
بر زال روشن دل و شادمان
چو بشنید زال این سخنهای نغز
که روشن روان اندر آید به مغز
به شادیش بر شادمانی فزود
برافراخت گردن به چرخ کبود
همی گشت چندی بروبر جهان
برهنه شد آن روزگار نهان
به رستم همی داد ده دایه شیر
که نیروی مردست و سرمایه شیر
چو از شیر آمد سوی خوردنی
شد از نان و از گوشت افزودنی
بدی پنج مرده مراو را خورش
بماندند مردم ازان پرورش
چو رستم بپیمود بالای هشت
بسان یکی سرو آزاد گشت
چنان شد که رخشان ستاره شود
جهان بر ستاره نظاره شود
تو گفتی که سام یلستی به جای
به بالا و دیدار و فرهنگ و رای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیامد یکی موبدی چرب دست
مر آن ماه رخ را به می کرد مست
هوش مصنوعی: یک موبد با دستی نرم و چرب آمد و آن ماه رخ را به می مشغول کرد و مست ساخته بود.
بکافید بی‌رنج پهلوی ماه
بتابید مر بچه را سر ز راه
هوش مصنوعی: به آرامی و بدون زحمت، سایه‌ی ماه را بر روی فرزندتان بیندازید تا او را از مسیر زندگی به سمت درست هدایت کنید.
چنان بی‌گزندش برون آورید
که کس در جهان این شگفتی ندید
هوش مصنوعی: آن‌چنان او را بی‌دردسر و بی‌خطر به بیرون بیاورید که هیچ‌کس در دنیا چنین چیزی را ندیده باشد.
یکی بچه بد چون گوی شیرفش
به بالا بلند و به دیدار کش
هوش مصنوعی: یک بچه‌ی سرکش مانند توپ در حال پرتاب، سر به آسمان می‌برد و به جلو می‌آید تا خود را نشان دهد.
شگفت اندرو مانده بد مرد و زن
که نشنید کس بچهٔ پیل تن
هوش مصنوعی: عجیب است که هم مرد و هم زن متعجب مانده‌اند، چرا که هیچ‌کس صدای فرزند فیل را نشنید.
همان دردگاهش فرو دوختند
به دارو همه درد بسپوختند
هوش مصنوعی: به داروخانه او، همه دردها را با دارو درمان کردند و تمامی مشکلات و آلام را برطرف کردند.
شبانروز مادر ز می خفته بود
ز می خفته و هش ازو رفته بود
هوش مصنوعی: مادر در تمام طول روز در خواب بود و به خاطر نوشیدنی که مصرف کرده بود، از حال رفته بود.
چو از خواب بیدار شد سرو بن
به سیندخت بگشاد لب بر سخن
هوش مصنوعی: زمانی که سرو از خواب بیدار شد، به سیندخت نگاه کرد و زبان به گفتگو باز کرد.
بر او زر و گوهر برافشاندند
ابر کردگار آفرین خواندند
هوش مصنوعی: ابر خداوند درخشش و ثروت را بر او نثار کرد و همه به خاطر او آواز شکر و ستایش سر دادند.
مر آن بچه را پیش او تاختند
به سان سپهری برافراختند
هوش مصنوعی: بچه را به او آوردند و مانند سربازی که سپاه را به جلو می‌برد، او را در جایگاه خاصی قرار دادند.
بخندید از آن بچه سرو سُهی
بدید اندرو فر شاهنشهی
هوش مصنوعی: بخندید و شادی کردند، چرا که در آنجا فرزند شاهنشاه را مشاهده کردند که همچون سرو بلند و زیباست.
برستم بگفتا غم آمد به سر
نهادند رستمش نام پسر
هوش مصنوعی: برستم گفتند که غم به او روی آورده است و نام پسرش را رستم گذاشتند.
یکی کودکی دوختند از حریر
به بالای آن شیر ناخورده شیر
هوش مصنوعی: یک کودک را با پارچه نرم و لطیف پوشانده‌اند و بر روی او شیری گذاشته‌اند که هنوز شیر نخورده است.
درون وی آگنده موی سمور
به رخ بر نگاریده ناهید و هور
هوش مصنوعی: درون او موهایی چون موی سمور وجود دارد که بر روی آن تصویرهایی از ناهید و هور نقش بسته است.
به بازوش بر اژدهای دلیر
به چنگ اندرش داده چنگال شیر
هوش مصنوعی: او به بازوی خود، قدرتی همچون اژدهای شجاع را به دست گرفته و در دلش نیرویی مانند چنگال شیر را احساس می‌کند.
به زیر کش اندر گرفته سنان
به یک دست کوپال و دیگر عنان
هوش مصنوعی: سوارکار با یک دست خود لگام اسب را گرفته و با دست دیگر نیز به تیزی‌های سنان (نوعی نیزه یا چماق) در زیرش توجه دارد.
نشاندندش آنگه بر اسپ سمند
به گرد اندرش چاکران نیز چند
هوش مصنوعی: او را بر روی اسب نیرومند نشاندند و در اطرافش نیز چندین نگهبان حاضر شدند.
چو شد کار یکسر همه ساخته
چنان چون ببایست پرداخته
هوش مصنوعی: زمانی که کارها به پایان رسید، همه چیز به شکلی که باید باشد به خوبی آماده شده است.
هیون تکاور برانگیختند
به فرمان بران بر درم ریختند
هوش مصنوعی: هیوانی بزرگ و قوی را به دستور بران به حرکت درآوردند و بر درم ریختند.
پس آن صورت رستم گرزدار
ببردند نزدیک سام سوار
هوش مصنوعی: پس آن جنگجوی قدرتمند و شجاع، به نزد سام سوار آوردند.
یکی جشن کردند در گلستان
ز زاولستان تا به کابلستان
هوش مصنوعی: در یک جشن باشکوه که در گلستان برگزار شد، از منطقه زاولستان تا کابلستان مردم شرکت کردند.
همه دشت پر باده و نای بود
به هر کنج صد مجلس آرای بود
هوش مصنوعی: تمام دشت پر از شراب و ساز و نوا بود و در هر گوشه‌اش صدها مهمانی و مجلس زیبا برقرار بود.
به زاولستان از کران تا کران
نشسته به هر جای رامشگران
هوش مصنوعی: در سرزمین زاولستان، در هر نقطه‌ای، نوازندگان و شادی‌آفرینان حضور دارند و خوشی را برپا کرده‌اند.
نبد کهتر از مهتران بر فرود
نشسته چنان چون بود تار و پود
هوش مصنوعی: هیچ گاه افراد کوچک‌تر از بزرگان نباید در جایگاه پایین‌تری قرار بگیرند، همان‌طور که تار و پود یک بافت به هم پیوسته و وابسته‌اند.
پس آن پیکر رستم شیرخوار
ببردند نزدیک سام سوار
هوش مصنوعی: سپس جسد رستم، که هنوز کودک بود، را به نزد سام، سوارکار آوردند.
ابر سام یل موی بر پای خاست
مرا ماند این پرنیان گفت راست
هوش مصنوعی: ابر سام یل، زلف و موی من را به هم پیچید و به بلندی آن برخاست، به همین می‌ماند که این پارچه‌ بیزر نرم و زیبا از حقیقت کلام می‌گوید.
اگر نیم ازین پیکر آید تنش
سرش ابر ساید زمین دامنش
هوش مصنوعی: اگر نیمی از این بدن به سمت آسمان برود، سرش در ابرها خواهد بود و زمین دامن او را خواهد گرفت.
وزان پس فرستاده را پیش خواست
درم ریخت تا بر سرش گشت راست
هوش مصنوعی: پس از آن، فرستاده را خواست و پولی بر سرش ریخت تا او راست ایستاد.
به شادی برآمد ز درگاه کوس
بیاراست میدان چو چشم خروس
هوش مصنوعی: به شادی از درگاه ورود کرد و میدان را مانند چشمان خروس آراست.
می‌آورد و رامشگران را بخواند
به خواهندگان بر درم برفشاند
هوش مصنوعی: او می‌آید و نوازندگان را به خواندن می‌طلبد و به درخواست کنندگان بر در خانه‌ام برف می‌افکند.
بیاراست جشنی که خورشید و ماه
نظاره شدند اندران بزمگاه
هوش مصنوعی: جشنی را برپا کن که در آن خورشید و ماه به تماشا نشسته‌اند و از زیبایی آن بزم لذت می‌برند.
پس آن نامهٔ زال پاسخ نوشت
بیاراست چون مرغزار بهشت
هوش مصنوعی: در نتیجه، زال جواب نامه را نوشت و آن را با زیبایی تزئین کرد، مانند چمنزار بهشت.
نخست آفرین کرد بر کردگار
بران شادمان گردش روزگار
هوش مصنوعی: در ابتدا، خداوند را ستایش می‌کند و به خاطر خوشحالی‌ای که به او دست داده، از دنیای پیرامونش قدردانی می‌کند.
ستودن گرفت آنگهی زال را
خداوند شمشیر و کوپال را
هوش مصنوعی: پس از آن، خداوند زال را ستایش کرد و او را با شمشیر و کلاه‌خود (کوپال) مجهز ساخت.
پس آمد بدان پیکر پرنیان
که یال یلان داشت و فر کیان
هوش مصنوعی: سپس به سوی آن موجود زیبا که موهایش مانند یال اسبان زبده و با شکوه پادشاهان بود، آمد.
بفرمود کین را چنین ارجمند
بدارید کز دم نیابد گزند
هوش مصنوعی: او دستور داد که این چیز را چنین بزرگ و با ارزش نگه دارید، زیرا از آن دم به بعد آسیبی به آن نخواهد رسید.
نیایش همی کردم اندر نهان
شب و روز با کردگار جهان
هوش مصنوعی: ظاهراً در تنهایی و در خفا از صبح تا شب با معبود خود دعا و نیایش می‌کردم.
که زنده ببیند جهانبین من
ز تخم تو گردی به آیین من
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد جهان را ببیند، باید از وجود تو و گنجایش تو بهره‌برداری کند و به شیوه من زندگی کند.
کنون شد مرا و ترا پشت راست
نباید جز از زندگانیش خواست
هوش مصنوعی: حالا که من و تو به هم نزدیک شده‌ایم، نباید از کسی جز زندگان درخواست کنیم که نگه‌دار ما باشد یا پشتیبان ما باشد.
فرستاده آمد چو باد دمان
بر زال روشن دل و شادمان
هوش مصنوعی: فرستاده مانند باد در دم صبح به زال آمد، که دلش روشن و شاد است.
چو بشنید زال این سخنهای نغز
که روشن روان اندر آید به مغز
هوش مصنوعی: زمانی که زال این کلمات زیبا را شنید، دانست که فردی با فکر و اندیشه روشن به ذهنش راه پیدا خواهد کرد.
به شادیش بر شادمانی فزود
برافراخت گردن به چرخ کبود
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی او، خوشحالی من هم بیشتر شد و با این حال، سرش را به سوی آسمان بلند کرد.
همی گشت چندی بروبر جهان
برهنه شد آن روزگار نهان
هوش مصنوعی: مدتی در دنیا زندگی می‌کرد و زمانی فرا رسید که روزگار در پرده‌ای از پنهانی قرار گرفت.
به رستم همی داد ده دایه شیر
که نیروی مردست و سرمایه شیر
هوش مصنوعی: به رستم که قهرمان بزرگی است، شیر مادرش را می‌دهند تا به او نیروی مردانگی و شجاعت ببخشد، چرا که او خود قدرتی بی‌نظیر و مانند شیر دارد.
چو از شیر آمد سوی خوردنی
شد از نان و از گوشت افزودنی
هوش مصنوعی: زمانی که کودک از شیر به سمت غذاهای دیگر می‌رود، می‌تواند نان و گوشت را نیز به رژیم غذایی خود اضافه کند.
بدی پنج مرده مراو را خورش
بماندند مردم ازان پرورش
هوش مصنوعی: بدی پنج، مرا از دست دادن و در نتیجه، خورشید زندگی‌ام خاموش شد و به این ترتیب، مردم از یادآوری و پرورش آن بدی رنج می‌برند.
چو رستم بپیمود بالای هشت
بسان یکی سرو آزاد گشت
هوش مصنوعی: وقتی رستم به بالای هشت رسید، مانند یک درخت سرو آزاد و سربلند شد.
چنان شد که رخشان ستاره شود
جهان بر ستاره نظاره شود
هوش مصنوعی: چنان شد که دنیا مانند یک ستاره درخشان می‌شود و همه به تماشای این ستاره می‌پردازند.
تو گفتی که سام یلستی به جای
به بالا و دیدار و فرهنگ و رای
هوش مصنوعی: تو گفتی که سام یلست به جایی رسیده که در آنجا فرهنگ، دانش و دیدار با دیگران اهمیت دارد.

خوانش ها

بخش ۲۶ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲۶ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1392/02/01 12:05
امین کیخا

جناب گوهری ارجمندم خیلی خوشحالم هنوز کسانی مانند شما داریم که شاهنامه از بر می کنند باید بیفزایم که من هم شنیده ام ولی رستم از رست به معنی روییدن و نسل نیز هست ز تهم با زبر نخست و دوم به معنی کسی است که نیک و استوار روییده است.

1392/02/02 01:05
امین کیخا

حمید رضای نازنین با جان و دل می کوشم همیشه اینجا دارم میخوانم و دلباخته دانایانی مانند تو هستم

1392/02/02 13:05
امین کیخا

چرب دست را برای هنر مند وانکس که می نگارد و یا انکس که ترفندی می داند به کار میبریم و چیر دست و چیره دست را برای کسی که پیروز از کارها بیرون میاید و نیز انکس که کنترل بر انجام کاری دارد مثلا غلبه عربی را چیرگی ترجمه کرده اند و فعل چیر شدن را برای مسلط شدن دیده ام ولی بهر سو نیک به هم نزدیک هستند استاد عبد الحسین نوشین در کتاب واژه نامک چرب دست را اورده و برای روشنگری در پیش ان نوشته همان چیره دست و ماهر وازموده می باشد و همین بیت را هم اورده است و نیز چرب گوی را اورده و نوشته خود اشکار است

1393/08/25 03:10
بهداد میرزائی

آقایان گوهری و کیخای، درود بر شما. شایسته است به شاهنامة ویرایش استاد جنیدی نظری بیندازید و از این گنج بهره ببرید. در خصوص این بیت: 1-نام رستم با ضم ر است نه فتح. 2-نام رستم در تلفظ قدیمیتر اوستائی بگونه رَئوذَستَهم است یعنی پیکر بزرگ و نیرومند، که در پهلوی رُستَهم و در فارسی رستم شد. به این ترتیب معنای رستن و رها شدن از درد در این بیت به کلی نادرست و نابجا است و این بیت از افزوده های شاهنامه است. 3-چون داستانهای شاهنامه از متون خیلی باستانی نقل و ترجمه شده است، در آن دوران باستان نمیتوانسته اند رستم را با نام امروزین آن بخوانند. این بیت افزوده است و هیچ معنائی ندارد. شاد باشید.

1393/08/25 09:10
امین کیخا

با سپاس فراوان بهداد بزرگوار . جناب جنیدی سالیان است که روی شاهنامه کار میکنند ولی شمار بیت هایی را که بیرون از بافه ( text ) شاهنامه میدانند بسیار زیاد است و این روزها این بیگانه دانستن شمارگان فراوانی از بیت ها کمی دشواری برانگیز بوده است .البته من نه توان بازشناخت این کار را دارم نه تَوَند ( پتانسیل ) بازآموزیش را به نظرم باید از دانایان پیروی بکنیم تا کسی دیگر کارهای استاد جنیدی را هم ارزیابی کند . ولی دست کم در فیس بوک چندین استاد از این بیگانه خوانی ها ناخرسند هستند . ولی نباید نادادور بود دست کم نسکی که در باره ی زبان اوستایی جنیدی نوشته من خوانده ام و مرد دانایی می نماید .

1394/03/10 14:06
رسول حسین زاده

با سلام؛ سخنان آقای حمید رضا گوهری در مورد به دنبا آمدن رستم و نامگذاری او کاملا درسته و ضمنا مصرع دوم بیت شماره 6 بدارو (با دارو، بوسیله دارو) درست هست نه داور.سپاس

1396/01/07 02:04
بهداد میرزائی

با درود. یک بار دیگر از استاد جنیدی نقل میکنم: نام رُستم در کتاب باستانی اوستا بصورت رَئوذَ-سْتَهم (raōδa-stahm) آمده است یعنی دارای پیکر بزرگ. این واژه در زبان پهلوی به رُذستَهم (rōδstahm) دگرگون شد. rōδ یعنی روینده، بالاگیرنده، نمو کننده، و تهم یعنی قوی پیکر. روی هم یعنی رشدکنندة قوی پیکر؛ و در فارسی به گونة ساده تر ’رُستم‘ در آمد. پس بیت مذکور ساختگی و زائیده ذهن افزاینده است. شناخت زبانهای باستانی برای درک شاهنامه لازم است. نمونة دیگر:
در نامة رستم فرخزاد به برادرش چنین آمده است:
بزرگان که در قادسی با من اند
درشتند و با اهرمن دشمنند
گمانند کاین «بِیش» بیرون شود
ز دشمن زمین رود جیهون شود
چون برخی نویسندگان معنی «بِیش» را در نیافتند آن را به واژه های دیگر چون بیشه گرداندند. اما واژة بَئِیشَ (baēša) در اوستا یعنی درد و رنج و در زبان پهلوی به گونة بِیش (bēš) در آمد و گویا این واژه فقط در شاهنامه آمده است. واژه پزشک هم از همین آمده است به معنی «زننده درد و رنج». همین واژه در بیت دیگری نیز آمده است:
تو کردی همه جنگ را دست پیش
سپه را تو برکندی از جای خویش
خرد ار پس آمد تو پِیش آمدی
به فرجامِ آرام، «بِیش» آمدی
یعنی پس از آرامش، درد و رنج آوردی. توجه شود واژة پِیش (pēš) با کسره است یعنی جلو و امروز آن را با ئی میخوانیم.
در خصوص مقاومت ادبا و جامعه آکادمیک در برابر ویرایش جنیدی، فقط این پاراگراف را از فروید نقل میکنم (مقدمه دومین چاپ از کتاب «تعبیر رؤیا» پس از ده سال). خواننده آگاه خود میفهمد منظورم چیست:
”اگر پس از نزدیک ده سال از انتشار این کتاب خواستار چاپ دومی از آن شده اند، از آن رو نیست که محفلهای حرفه ای و تخصصی که مقدمه اولم را خطاب به آنها نوشتم، به آن علاقه نشان داده اند. به نظر میرسد همکاران روانپزشک من اصلاً به خود زحمت نداده اند تا بر حیرت و سرگشتگی که دیدگاه تازه من به خواب و رؤیا سبب آن گردیده، چیره شوند. ... دیدگاههای منتقدان در نشریات علمی افراد را فقط به این نتیجه میرساند که تصور کنند اثر من محکوم است تا در قعر سکوت مطلق فرو برود؛ در عین حال، طرفداران اندک یا متهوّر من، که تحت راهنمائی من ... از تفسیر رؤیاها در درمان بیماران روانی سود میبرند، نمیتوانستند چاپ اول کتاب را تماماً خریده باشند. به این ترتیب من به گروه بزرگتری از خوانندگان تحصیلکرده و کنجکاو احساس دین میکنم که علاقه آنها سبب شد تا پس از نه سال، این کار دشوار را که از جهات بسیاری مهم است دوباره در دست بگیرم.“
امروز نام فروید در دنیای علم جاودانه شده، در حالی که از منتقدان او نامی در میان نیست.

1396/01/07 02:04
بهداد میرزائی

با درود. یک بار دیگر از استاد جنیدی نقل میکنم: نام رُستم در کتاب باستانی اوستا بصورت رَئوذَ-سْتَهم (raōδa-stahm) آمده است یعنی دارای پیکر بزرگ. این واژه در زبان پهلوی به رُذستَهم (rōδstahm) دگرگون شد. rōδ یعنی روینده، بالاگیرنده، نمو کننده، و تهم یعنی قوی پیکر. روی هم یعنی رشدکنندة قوی پیکر؛ و در فارسی به گونة ساده تر ’رُستم‘ در آمد. پس بیت مذکور ساختگی و زائیده ذهن افزاینده است. شناخت زبانهای باستانی برای درک شاهنامه لازم است. نمونة دیگر:
در نامة رستم فرخزاد به برادرش چنین آمده است:
بزرگان که در قادسی با من اند
درشتند و با اهرمن دشمنند
گمانند کاین «بِیش» بیرون شود
ز دشمن زمین رود جیهون شود
چون برخی نویسندگان معنی «بِیش» را در نیافتند آن را به واژه های دیگر چون بیشه گرداندند. اما واژة بَئِیشَ (baēša) در اوستا یعنی درد و رنج و در زبان پهلوی به گونة بِیش (bēš) در آمد و گویا این واژه فقط در شاهنامه آمده است. واژه پزشک هم از همین آمده است به معنی «زننده درد و رنج». همین واژه در بیت دیگری نیز آمده است:
تو کردی همه جنگ را دست پیش
سپه را تو برکندی از جای خویش
خرد ار پس آمد تو پِیش آمدی
به فرجامِ آرام، «بِیش» آمدی
یعنی پس از آرامش، درد و رنج آوردی. توجه شود واژة پِیش (pēš) با کسره است یعنی جلو و امروز آن را با ئی میخوانیم.
در خصوص مقاومت ادبا و جامعه آکادمیک در برابر ویرایش جنیدی، فقط این پاراگراف را از فروید نقل میکنم (مقدمه دومین چاپ از کتاب «تعبیر رؤیا» پس از ده سال). خواننده آگاه خود میفهمد منظورم چیست:
”اگر پس از نزدیک ده سال از انتشار این کتاب خواستار چاپ دومی از آن شده اند، از آن رو نیست که محفلهای حرفه ای و تخصصی که مقدمه اولم را خطاب به آنها نوشتم، به آن علاقه نشان داده اند. به نظر میرسد همکاران روانپزشک من اصلاً به خود زحمت نداده اند تا بر حیرت و سرگشتگی که دیدگاه تازه من به خواب و رؤیا سبب آن گردیده، چیره شوند. ... دیدگاههای منتقدان در نشریات علمی افراد را فقط به این نتیجه میرساند ک

1396/01/07 02:04
گمنام-۱

دوستان

" رست " در شاهنامه به مانای زاد، فرزند و تخم و ترکه آمده است
در داستان زال و رودابه ، منوچهر با زناشویی هم رای نیست، چه مهراب نژاد از ضحاک بیوراسب دارد:
فریدون ز ضحاک گیتی بشست
بترسم که آید از آن تخم ، رست
" رست با صدای پیش + م " رستم فرزندم!! "
که دور از نظر استاد جنیدی نیست
رست +تهم رستهم رستم به همین آسانی !
و کم نیستند مادرانی که جگر گوشگان " رودم " میخوانند!
فریدون جنیدی فرهیخته ایران دوستی است که گه گاه دیدگاه های تاریخی و زبانی دارد نا هم خوان باسنت ها ی تحقیقات تاریخی و زبانی مرسوم
، ازینرو برخی آنهارا بر نمی تابند.

1399/02/07 18:05
علی

همان دردگاهش فرو دوختند
به داور همه درد بسپوختند
تصحیح شود به:
به دارو همه درد بسپوختند

1401/05/17 09:08
می من

در بیت شماره ۶ کلمه «دارو » اشتباها «داور» نوشته شده. لطفا اصلاح شود.