گنجور

بخش ۲۵

بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
بهار دل افروز پژمرده شد
دلش را غم و رنج بسپرده شد
شکم گشت فربه و تن شد گران
شد آن ارغوانی رخش زعفران
بدو گفت مادر که ای جان مام
چه بودت که گشتی چنین زرد فام
چنین داد پاسخ که من روز و شب
همی برگشایم به فریاد لب
همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز
تو گویی به سنگستم آگنده پوست
و گر آهنست آنکه نیز اندروست
چنین تا گه زادن آمد فراز
به خواب و به آرام بودش نیاز
چنان بد که یک روز ازو رفت هوش
از ایوان دستان برآمد خروش
خروشید سیندخت و بشخود روی
بکند آن سیه گیسوی مشک بوی
یکایک بدستان رسید آگهی
که پژمرده شد برگ سرو سهی
به بالین رودابه شد زال زر
پر از آب رخسار و خسته جگر
همان پر سیمرغش آمد به یاد
بخندید و سیندخت را مژده داد
یکی مجمر آورد و آتش فروخت
وزآن پر سیمرغ لختی بسوخت
هم اندر زمان تیره گون شد هوا
پدید آمد آن مرغ فرمان روا
چو ابری که بارانش مرجان بود
چه مرجان که آرایش جان بود
برو کرد زال آفرین دراز
ستودش فراوان و بردش نماز
چنین گفت با زال کین غم چراست
به چشم هژبر اندرون نم چراست
کزین سرو سیمین بر ماه‌روی
یکی نره شیر آید و نامجوی
که خاک پی او ببوسد هژبر
نیارد گذشتن به سر برش ابر
از آواز او چرم جنگی پلنگ
شود چاک چاک و بخاید دو چنگ
هران گرد کاواز کوپال اوی
ببیند بر و بازوی و یال اوی
ز آواز او اندر آید ز پای
دل مرد جنگی برآید ز جای
به جای خرد سام سنگی بود
به خشم اندرون شیر جنگی بود
به بالای سرو و به نیروی پیل
به آورد خشت افگند بر دو میل
نیاید به گیتی ز راه زهش
به فرمان دادار نیکی دهش
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون
نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن
بکافد تهیگاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی
وزو بچهٔ شیر بیرون کشد
همه پهلوی ماه در خون کشد
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک
ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بساو و برآلای بر خستگیش
ببینی همان روز پیوستگیش
بدو مال ازان پس یکی پر من
خجسته بود سایهٔ فر من
ترا زین سخن شاد باید بدن
به پیش جهاندار باید شدن
که او دادت این خسروانی درخت
که هر روز نو بشکفاندش بخت
بدین کار دل هیچ غمگین مدار
که شاخ برومندت آمد به بار
بگفت و یکی پر ز بازو بکند
فگند و به پرواز بر شد بلند
بشد زال و آن پر او برگرفت
برفت و بکرد آنچه گفت ای شگفت
بدان کار نظاره شد یک جهان
همه دیده پر خون و خسته روان
فرو ریخت از مژه سیندخت خون
که کودک ز پهلو کی آید برون

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
هوش مصنوعی: در این روزگار، خیلی کم پیش آمده است که کسی آزاد و بی‌قید و شرط مانند درخت سرو به بلندی و شکوه بیاید.
بهار دل افروز پژمرده شد
دلش را غم و رنج بسپرده شد
هوش مصنوعی: درختان و گل‌ها در بهار، زیبا و شاداب هستند، اما حالا دلشکسته و ناراحت شده است و غم و درد را به دل خود راه داده است.
شکم گشت فربه و تن شد گران
شد آن ارغوانی رخش زعفران
هوش مصنوعی: شکم پر و تن سنگین شد و رنگ صورتش مانند زعفران شد.
بدو گفت مادر که ای جان مام
چه بودت که گشتی چنین زرد فام
هوش مصنوعی: مادر به او گفت: ای پسر عزیزم، چه بر سرت آمده که اینقدر رنگت زرد شده است؟
چنین داد پاسخ که من روز و شب
همی برگشایم به فریاد لب
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که من به طور مداوم و دائماً به فریاد و درخواست‌ها جواب می‌دهم.
همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز
هوش مصنوعی: زمانی که من به اوج رسیدم، هیچگونه اجازه‌ای برای برداشتن این بار سنگین ندارم.
تو گویی به سنگستم آگنده پوست
و گر آهنست آنکه نیز اندروست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو چنان محکم و استوار هستی که به سنگ یا حتی آهن می‌مانی، چرا که در درونت چنین قدرتی نهفته است.
چنین تا گه زادن آمد فراز
به خواب و به آرام بودش نیاز
هوش مصنوعی: وقتی که نوزاد متولد شد، نیاز به خواب و آرامش داشت.
چنان بد که یک روز ازو رفت هوش
از ایوان دستان برآمد خروش
هوش مصنوعی: آنقدر او بد رفتار کرد که یک روز از شدت ناراحتی، هوش و حواسم را از دست دادم و صدای فریاد من از ایوان بلند شد.
خروشید سیندخت و بشخود روی
بکند آن سیه گیسوی مشک بوی
هوش مصنوعی: سیندخت با صدای بلندی فریاد زد و رو به او کرد، همان کسی که موهایش مانند مشک خوشبو بود.
یکایک بدستان رسید آگهی
که پژمرده شد برگ سرو سهی
هوش مصنوعی: هر کدام از افراد متوجه شدند که برگ درخت سرو بلند و زیبای آنها خشک و پژمرده شده است.
به بالین رودابه شد زال زر
پر از آب رخسار و خسته جگر
هوش مصنوعی: زال به کنار رودابه آمد، چهره‌اش مانند طلا درخشان و پر از آب و دلش شکست‌خورده و نگران است.
همان پر سیمرغش آمد به یاد
بخندید و سیندخت را مژده داد
هوش مصنوعی: پر سیمرغ به یاد او آمد و با لبخند، خبر خوشی را به سیندخت داد.
یکی مجمر آورد و آتش فروخت
وزآن پر سیمرغ لختی بسوخت
هوش مصنوعی: یک نفر سنگ آتش‌زنه‌ای آورد و شروع به فروش آتش کرد. از آن آتش، مقداری پرهای سیمرغ (پرنده‌ای افسانه‌ای) هم کمی سوخت.
هم اندر زمان تیره گون شد هوا
پدید آمد آن مرغ فرمان روا
هوش مصنوعی: در تاریکی و زمان ناامیدی، آسمان روشن شد و آن پرنده‌ای که آزاد و با قدرت است، نمایان گردید.
چو ابری که بارانش مرجان بود
چه مرجان که آرایش جان بود
هوش مصنوعی: مانند ابری که بارانش مرجان است، چه مرجانی که زینت بخش جان است.
برو کرد زال آفرین دراز
ستودش فراوان و بردش نماز
هوش مصنوعی: زال، مردی بلند بالا و بزرگوار، را ستایش کرد و برای او دعاهایی نیکو و احترام آمیز کرد.
چنین گفت با زال کین غم چراست
به چشم هژبر اندرون نم چراست
هوش مصنوعی: او با زال گفت که چرا اینقدر غمگینی؟ در چشمان تو نشانه‌ای از اشک و گریه نمی‌بینم.
کزین سرو سیمین بر ماه‌روی
یکی نره شیر آید و نامجوی
هوش مصنوعی: از این درخت خوش‌تراش و زیبا که شبیه به ماه است، یک شیر نر و شجاع ظهور خواهد کرد که به دنبال نام و آوازه است.
که خاک پی او ببوسد هژبر
نیارد گذشتن به سر برش ابر
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی او بیفتد، به هیچوجه نمی‌تواند از زیر سایه‌اش عبور کند، حتی ابرها نیز به خاک پاهای او احترام می‌گذارند و آن را می‌بوسند.
از آواز او چرم جنگی پلنگ
شود چاک چاک و بخاید دو چنگ
هوش مصنوعی: صدای او چنان تأثیری دارد که حتی چرم سخت پلنگ را پاره‌پاره می‌کند و دو دُم او را به طور ناگهانی بلند می‌کند.
هران گرد کاواز کوپال اوی
ببیند بر و بازوی و یال اوی
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و شکوه او را ببیند، متوجه زیبایی و قدرت او می‌شود.
ز آواز او اندر آید ز پای
دل مرد جنگی برآید ز جای
هوش مصنوعی: با شنیدن صدای او، دل مرد جنگی به تپش می‌آید و از جای خود برمی‌خیزد.
به جای خرد سام سنگی بود
به خشم اندرون شیر جنگی بود
هوش مصنوعی: به جای عقل و درایت، مانند سنگ سخت و بی‌احساس شده بود، و درونش پر از خشم و قدرت شیر جنگی بود.
به بالای سرو و به نیروی پیل
به آورد خشت افگند بر دو میل
هوش مصنوعی: به قامت بلند سرو و با قدرتی همچون فیل، او بر دو تیر، آجرهایی را به زمین می‌اندازد.
نیاید به گیتی ز راه زهش
به فرمان دادار نیکی دهش
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ چیز از راه بدی و نادرستی به وجود نمی‌آید و همه چیز به فرمان و اراده خدای خوب و نیکوکار ایجاد می‌شود.
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون
هوش مصنوعی: یک خنجر قرمز رنگ بیاور و مردی پر از راز و اسرار را معرفی کن.
نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن
هوش مصنوعی: ابتدا با نوشیدن شراب، خود را از نگرانی‌ها و افکار منفی آزاد کن و دلت را شاد کن.
بکافد تهیگاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی
هوش مصنوعی: اگر انسان در آغوش تنهایی، به دردها و مشکلات خود توجه نکند، مانند درختی بلند و زیبا است که در دشواری‌ها قرار ندارد و از احساس و آگاهی خود نسبت به دردهایش بی‌خبر است.
وزو بچهٔ شیر بیرون کشد
همه پهلوی ماه در خون کشد
هوش مصنوعی: کودک شیر، قدرت و شجاعت خود را از درون خودش نشان می‌دهد و از آن خارج می‌کند، به طوری که همه زیبایی‌ها و ظرافت‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به چالش می‌کشد.
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک
ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
هوش مصنوعی: سپس آن کار را که چاک (پاره) شده است با دقت وصله کن و از دل دور کن تمام ترس‌ها، نگرانی‌ها و هراس‌ها را.
گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
هوش مصنوعی: گیاهی را به تو معرفی می‌کنم که با شیر و مشک مخلوط کرده و هر سه را در یک جا که خشک است، قرار بدهی.
بساو و برآلای بر خستگیش
ببینی همان روز پیوستگیش
هوش مصنوعی: شاید برخی اوقات خستگی را ببینی، اما در همان روز می‌توانی نشانه‌های پیوستگی و استمرار او را هم مشاهده کنی.
بدو مال ازان پس یکی پر من
خجسته بود سایهٔ فر من
هوش مصنوعی: دیگر مال ومنال من فقط برای کسی است که تحت سایه‌ی من زندگی خوشی داشته باشد.
ترا زین سخن شاد باید بدن
به پیش جهاندار باید شدن
هوش مصنوعی: باید به خاطر این موضوع خوشحال باشی و خود را برای خدمت به فرمانروای جهان آماده کنی.
که او دادت این خسروانی درخت
که هر روز نو بشکفاندش بخت
هوش مصنوعی: این درختی که به تو داده شده، مانند یک پادشاه درخشان است که هر روز شانس و بخت جدیدی را به ارمغان می‌آورد و میوه‌های تازه‌ای می‌دهد.
بدین کار دل هیچ غمگین مدار
که شاخ برومندت آمد به بار
هوش مصنوعی: ناراحت نباش، زیرا که درخت قوی و محکم تو حالا بارور شده است.
بگفت و یکی پر ز بازو بکند
فگند و به پرواز بر شد بلند
هوش مصنوعی: او گفت و یکی با قدرت و زور خود، آن را پرتاب کرد و به طرز زیبایی به پرواز درآمد.
بشد زال و آن پر او برگرفت
برفت و بکرد آنچه گفت ای شگفت
هوش مصنوعی: زال آن پر پرنده را برداشت و به سوی جلو رفت و کاری را که گفته بود، انجام داد؛ عجیب است!
بدان کار نظاره شد یک جهان
همه دیده پر خون و خسته روان
هوش مصنوعی: بدان که وقتی به آن کار نگاه کردی، تمام جهان را دیدی که چشمانشان پر از اشک و خسته از رنج هستند.
فرو ریخت از مژه سیندخت خون
که کودک ز پهلو کی آید برون
هوش مصنوعی: از چشمان سیندخت اشک ریخت و خون جاری شد، چونکه کودک از پهلوی او به دنیا خواهد آمد.

خوانش ها

بخش ۲۵ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲۵ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

داستان زادن رستم از بخش های زیبای شاهنامه است و میتوان آن را برای دیگران بازگو کرد تا شاید زمینه علاقه مند شدنشان به شاهنامه گردد

1398/06/23 03:08
علیمحمد امامی

از جمله داستان های بسیار زیبا و پر اندیشه شاهنامه همین زادن رستم دستان از مادر با روش علمی جراحی است که از دیدگاه پزشکی عرض میکنم تمام نکات علمی و آکادمیک امروزی که منجر به انتخاب روش جراحی برای انجام سزارین که با عرق ملی اگر به آن نگاه کنیم میبایستی از کلمه رستمینه استفاده کنیم ،در آن گنجانده شده
من زمنیکه در سال پنجم پزشکی در دوره زنان و مامایی آموزش میدیدم عهده دار کنفرانسی در مورد تاریخچه و کاربرد سزارین در مامایی شدم . و بر حسب علاقه ای که به شعر و ادبیات داشتم در مقدمه کنفرانس این حماسه علمی غرور آفرین از حکیم بزرگ توس و این گنجینه افتخار ملی ، شاهنامه را بیان کردم که بسیار مورد توجه قرار
گرفت . در این حماسه و در همین داستان به ظاهر کوتاه که در حقیقت تئوری اولیه در به کار گیری روش جراحی برای زایمان های پر مخاطره و غیر طبیعی که منجر به مرگ مادر و کودک خواهد شد ، کلیه مراتب علمی و آکادمیک در نظر گرفته شده . حتی شرایط روحی مادر و اطرافیان و نقش پدر در مراقبت روحی از مادر در این مرحله بحرانی . نکته بسیار خاص اینست که در علم پزشکی هم وقتی با شرایط غیر معقول و مخاطره دار برای مادر و کودک مواجه باشیم مانند طولانی شدن مراحل پیشرفت زایمان ، برای ختم حاملگی و حفظ جان مادر و کودک از روش جراحی استفاده میشود . و چقدر دقیق اقدام به جراحی را ابتدا با بیهوشی که در اینجا از می و مستی کمک میگیرد شروع میکند
حکیم توس یک دانشمند و تئوریسین علم و اخلاق است و مایه سربلندی و غرور ما ایرانی هاست
در هیچ کتاب مذهبی که مدعی ارائه همه نیاز های بشر هست اشاره ای به این مقوله اولیه که با آفرینش انسان در ارتباط است نشده است
دکتر علیمحمد امامی

1399/03/27 00:05
رضا عباسی

مقایسه کنید با روش زایش سزار که سراغ قصابی میروند نعش پاره پاره مادر هم راهی گورستان