گنجور

بخش ۲۱

زمانی پر اندیشه شد زال زر
برآورد یال و بگسترد بر
وزان پس به پاسخ زبان برگشاد
همه پرسش موبدان کرد یاد
نخست از ده و دو درخت بلند
که هر یک همی شاخ سی برکشند
به سالی ده و دو بود ماه نو
چو شاه نو آیین ابر گاه نو
به سی روز مه را سرآید شمار
برین سان بود گردش روزگار
کنون آنکه گفتی ز کار دو اسپ
فروزان به کردار آذرگشسپ
سپید و سیاهست هر دو زمان
پس یکدگر تیز هر دو دوان
شب و روز باشد که می‌بگذرد
دم چرخ بر ما همی بشمرد
سدیگر که گفتی که آن سی سوار
کجا برگذشتند بر شهریار
ازان سی سواران یکی کم شود
به گاه شمردن همان سی بود
نگفتی سخن جز ز نقصان ماه
که یک شب کم آید همی گاه گاه
کنون از نیام این سخن برکشیم
دو بن سرو کان مرغ دارد نشیم
ز برج بره تا ترازو جهان
همی تیرگی دارد اندر نهان
چنین تا ز گردش به ماهی شود
پر از تیرگی و سیاهی شود
دو سرو ای دو بازوی چرخ بلند
کزو نیمه شادب و نیمی نژند
برو مرغ پران چو خورشید دان
جهان را ازو بیم و امید دان
دگر شارستان بر سر کوهسار
سرای درنگست و جای قرار
همین خارستان چون سرای سپنج
کزو ناز و گنجست و هم درد و رنج
همی دم زدن بر تو بر بشمرد
هم او برفرازد هم او بشکرد
برآید یکی باد با زلزله
ز گیتی برآید خروش و خله
همه رنج ما ماند زی خارستان
گذر کرد باید سوی شارستان
کسی دیگر از رنج ما برخورد
نپاید برو نیز و هم بگذرد
چنین رفت از آغاز یکسر سخن
همین باشد و نو نگردد کهن
اگر توشه‌مان نیکنامی بود
روانها بران سر گرامی بود
و گر آز ورزیم و پیچان شویم
پدید آید آنگه که بیجان شویم
گر ایوان ما سر به کیوان برست
ازان بهرهٔ ما یکی چادرست
چو پوشند بر روی ما خون و خاک
همه جای بیمست و تیمار و باک
بیابان و آن مرد با تیز داس
کجا خشک و تر زو دل اندر هراس
تر و خشک یکسان همی بدرود
وگر لابه سازی سخن نشنود
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا
به پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد
جهان را چنینست ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
ازین در درآید بدان بگذرد
زمانه برو دم همی بشمرد
چو زال این سخنها بکرد آشکار
ازو شادمان شد دل شهریار
به شادی یکی انجمن برشگفت
شهنشاه گیتی زهازه گرفت
یکی جشنگاهی بیاراست شاه
چنان چون شب چارده چرخ ماه
کشیدند می تا جهان تیره گشت
سرمیگساران ز می خیره گشت
خروشیدن مرد بالای گاه
یکایک برآمد ز درگاه شاه
برفتند گردان همه شاد و مست
گرفته یکی دست دیگر به دست
چو برزد زبانه ز کوه آفتاب
سر نامدران برآمد ز خواب
بیامد کمربسته زال دلیر
به پیش شهنشاه چون نره شیر
به دستوری بازگشتن ز در
شدن نزد سالار فرخ پدر
به شاه جهان گفت کای نیکخوی
مرا چهر سام آمدست آرزوی
ببوسیدم این پایهٔ تخت عاج
دلم گشت روشن بدین برز و تاج
بدو گفت شاه ای جوانمرد گرد
یک امروز نیزت بباید سپرد
ترا بویهٔ دخت مهراب خاست
دلت راهش سام زابل کجاست
بفرمود تا سنج و هندی درای
به میدان گذارند با کره نای
ابا نیزه و گرز و تیر و کمان
برفتند گردان همه شادمان
کمانها گرفتند و تیر خدنگ
نشانه نهادند چون روز جنگ
بپیچید هر یک به چیزی عنان
به گرز و به تیغ و به تیر و سنان
درختی گشن بد به میدان شاه
گذشته برو سال بسیار و ماه
کمان را بمالید دستان سام
برانگیخت اسپ و برآورد نام
بزد بر میان درخت سهی
گذاره شد آن تیر شاهنشهی
هم اندر تگ اسپ یک چوبه تیر
بینداخت و بگذاشت چون نره شیر
سپر برگرفتند ژوپین‌وران
بگشتند با خشتهای گران
سپر خواست از ریدک ترک زال
برانگیخت اسپ و برآورد یال
کمان را بینداخت و ژوپین گرفت
به ژوپین شکار نوآیین گرفت
بزد خشت بر سه سپر گیل‌وار
گشاده به دیگر سو افگند خوار
به گردنکشان گفت شاه جهان
که با او که جوید نبرد از مهان
یکی برگراییدش اندر نبرد
که از تیر و ژوپین برآورد گرد
همه برکشیدند گردان سلیح
بدل خشمناک و زبان پر مزیح
به آورد رفتند پیچان عنان
ابا نیزه و آب داده سنان
چنان شد که مرد اندر آمد به مرد
برانگیخت زال اسپ و برخاست گرد
نگه کرد تا کیست زیشان سوار
عنان پیچ و گردنکش و نامدار
ز گرد اندر آمد بسان نهنگ
گرفتش کمربند او را به چنگ
چنان خوارش از پشت زین برگرفت
که شاه و سپه ماند اندر شگفت
به آواز گفتند گردنکشان
که مردم نبیند کسی زین نشان
هر آن کس که با او بجوید نبرد
کند جامه مادر برو لاژورد
ز شیران نزاید چنین نیز گرد
چه گرد از نهنگانش باید شمرد
خنک سام یل کش چنین یادگار
بماند به گیتی دلیر و سوار
برو آفرین کرد شاه بزرگ
همان نامور مهتران سترگ
بزرگان سوی کاخ شاه آمدند
کمر بسته و با کلاه آمدند
یکی خلعت آراست شاه جهان
که گشتند ازان خیره یکسر مهان
چه از تاج پرمایه و تخت زر
چه از یاره و طوق و زرین کمر
همان جامه‌های گرانمایه نیز
پرستنده و اسپ و هر گونه چیز
به زال سپهبد سپرد آن زمان
همه چیزها از کران تا کران

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زمانی پر اندیشه شد زال زر
برآورد یال و بگسترد بر
هوش مصنوعی: زال، فکر و خیال را به شدت در ذهن خود پروراند و موهای نقره‌ای‌اش را به حالت زیبایی بر افراشت و گسترش داد.
وزان پس به پاسخ زبان برگشاد
همه پرسش موبدان کرد یاد
هوش مصنوعی: سپس او به سخن آمد و به تمام پرسش‌های موبدان پاسخ داد.
نخست از ده و دو درخت بلند
که هر یک همی شاخ سی برکشند
هوش مصنوعی: در ابتدا از دو درخت بلند که هر کدام شاخه‌های زیادی دارند، صحبت می‌شود.
به سالی ده و دو بود ماه نو
چو شاه نو آیین ابر گاه نو
هوش مصنوعی: در سال دوازده، ماه نو مانند پادشاهی تازه و با شکوه، به آسمان می‌تابید و همچون ابرهای تازه بر فراز آسمان معلق بود.
به سی روز مه را سرآید شمار
برین سان بود گردش روزگار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که هر ماه به پایان می‌رسد و به سر می‌آید، و این نشان‌دهندهٔ چرخهٔ طبیعی زمان و تغییرات آن است. زندگی و زمان نیز به همین ترتیب می‌چرخند و همیشه در حال تغییر و تحول هستند.
کنون آنکه گفتی ز کار دو اسپ
فروزان به کردار آذرگشسپ
هوش مصنوعی: اکنون کسی که درباره‌ی دو اسب درخشان صحبت کردی، مانند آذرگشسپ (شخصیتی اسطوره‌ای در فرهنگ ایران) عمل می‌کند.
سپید و سیاهست هر دو زمان
پس یکدگر تیز هر دو دوان
هوش مصنوعی: زمان به دو رنگ سپید و سیاه تقسیم شده است و هر دو نیز به سرعت در حال حرکت هستند و به هم نزدیک می‌شوند.
شب و روز باشد که می‌بگذرد
دم چرخ بر ما همی بشمرد
هوش مصنوعی: زمان شب و روز می‌گذرد و چرخ زمان لحظات زندگی ما را می‌شمارد.
سدیگر که گفتی که آن سی سوار
کجا برگذشتند بر شهریار
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره می‌شود که پرسیده است آن سی سوار کجا رفتند و به کدام پادشاه رسیدند. در واقع، شخص در تلاش است تا از محل یا سرنوشت آن سواران آگاه شود.
ازان سی سواران یکی کم شود
به گاه شمردن همان سی بود
هوش مصنوعی: اگر یکی از آن سی سوار کم شود، وقتی که آنها را بشماریم، هنوز همان سی نفر خواهند بود.
نگفتی سخن جز ز نقصان ماه
که یک شب کم آید همی گاه گاه
هوش مصنوعی: تو نگفتی که حرفی از کمبود ماه بزن که گاهی یک شب از آن کم می‌شود.
کنون از نیام این سخن برکشیم
دو بن سرو کان مرغ دارد نشیم
هوش مصنوعی: اکنون از پرده بیرون می‌آوریم این سخن را که دو بن سربه‌فلک کشیده‌ای وجود دارد که مرغی (عاشق) بر روی آن نشسته است.
ز برج بره تا ترازو جهان
همی تیرگی دارد اندر نهان
هوش مصنوعی: از برج بره تا میزان، جهان در پس پرده تاریکی را دارد.
چنین تا ز گردش به ماهی شود
پر از تیرگی و سیاهی شود
هوش مصنوعی: اگر زمان به دورانی بگذرد، مانند یک ماهی در تاریکی غرق می‌شود و تمام روشنایی‌اش را از دست می‌دهد.
دو سرو ای دو بازوی چرخ بلند
کزو نیمه شادب و نیمی نژند
هوش مصنوعی: دو درخت سرو که مانند دو بازوی بلند و قدیم به نظر می‌رسند، یکی از آن‌ها نیمه شاداب و دیگری نیمه پژمرده است.
برو مرغ پران چو خورشید دان
جهان را ازو بیم و امید دان
هوش مصنوعی: برو و مانند پرنده‌ای آزاد، به آن سوی بپر. چون خورشید، جهان را روشن کن و به مردم بیاموز که در زندگی خود، همواره باید به امید و ترس از آینده توجه داشته باشند.
دگر شارستان بر سر کوهسار
سرای درنگست و جای قرار
هوش مصنوعی: دیگر منطقه‌ای زیبا و آرام در بالای کوه‌ها وجود دارد که مکانی مناسب برای توقف و استراحت است.
همین خارستان چون سرای سپنج
کزو ناز و گنجست و هم درد و رنج
هوش مصنوعی: این خارستان همانند یک خانه پر از چیزهای گرانبها و همچنین درد و رنج است.
همی دم زدن بر تو بر بشمرد
هم او برفرازد هم او بشکرد
هوش مصنوعی: همه لحظات در مورد تو صحبت می‌کند و تنها اوست که تو را بی‌نظیر می‌سازد و از این رو به اوافتخار می‌کند.
برآید یکی باد با زلزله
ز گیتی برآید خروش و خله
هوش مصنوعی: یک باد به همراه زلزله از زمین به راه می‌افتد و سر و صدایی به پا می‌کند.
همه رنج ما ماند زی خارستان
گذر کرد باید سوی شارستان
هوش مصنوعی: همه مشکلات و سختی‌هایی که داشتیم، از میان دشواری‌ها و موانع گذشته‌ایم و حالا باید به سمت جایی بهتر و آرام‌تر برویم.
کسی دیگر از رنج ما برخورد
نپاید برو نیز و هم بگذرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز ما از درد و رنج ما خبر ندارد، پس تو هم به راه خود ادامه بده و از این موضوع نگذری.
چنین رفت از آغاز یکسر سخن
همین باشد و نو نگردد کهن
هوش مصنوعی: از همان ابتدا داستان به همین شکل پیش رفته و همین‌طور خواهد ماند، تغییر نخواهد کرد.
اگر توشه‌مان نیکنامی بود
روانها بران سر گرامی بود
هوش مصنوعی: اگر ما در زندگی‌امان نام نیک و حسن‌رفتار داشته باشیم، روح‌ها و دل‌های مردم به ما ارادت و احترام خواهند داشت.
و گر آز ورزیم و پیچان شویم
پدید آید آنگه که بیجان شویم
هوش مصنوعی: اگر تلاش کنیم و در عواطف خود دچار تردید و دوگانگی شویم، در می‌یابیم که این احساسات در زمانهایی آشکار می‌شوند که دیگر روحی در ما وجود ندارد.
گر ایوان ما سر به کیوان برست
ازان بهرهٔ ما یکی چادرست
هوش مصنوعی: اگر ایوان ما به آسمان برسد، بهره ما تنها یک چادر است.
چو پوشند بر روی ما خون و خاک
همه جای بیمست و تیمار و باک
هوش مصنوعی: وقتی که بر ما پرده‌ای از خون و خاک بکشند، در همه جا بیم و نگرانی و درد و رنج وجود دارد.
بیابان و آن مرد با تیز داس
کجا خشک و تر زو دل اندر هراس
هوش مصنوعی: بیابان و آن مرد که با داس تیزش کار می‌کند، کجا می‌تواند به خشک و تر (خاک و گیاه) آسیب برساند، در حالی که دل آدمی از او می‌ترسد؟
تر و خشک یکسان همی بدرود
وگر لابه سازی سخن نشنود
هوش مصنوعی: تر و خشک با هم خداحافظی می‌کنند و اگر کسی بخواهد ناله کند، کسی به صحبت‌های او گوش نخواهد داد.
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا
هوش مصنوعی: دروگر زمان، یعنی زمان مانند یک دروگر عمل می‌کند و ما نیز مانند گیاهانی هستیم که در این زمین رشد می‌کنند. ما به نسل‌های قبلی خود وابسته‌ایم و در واقع نوادگان آن‌ها هستیم.
به پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد
هوش مصنوعی: به همه افراد، چه پیر و چه جوان، توجه نکنید؛ زیرا وقتی شکار به سمت شما می‌آید، باید آن را شکار کنید.
جهان را چنینست ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
هوش مصنوعی: جهان به گونه‌ای است که هیچ‌کس جز مرگ، از مادر متولد نمی‌شود.
ازین در درآید بدان بگذرد
زمانه برو دم همی بشمرد
هوش مصنوعی: از این در وارد می‌شود و از در دیگر خارج می‌شود، زمانه نیز لحظاتش را برای او می‌شمارد.
چو زال این سخنها بکرد آشکار
ازو شادمان شد دل شهریار
هوش مصنوعی: زمانی که زال این سخنان را با صراحت بیان کرد، دل شهریار شاد و خرسند شد.
به شادی یکی انجمن برشگفت
شهنشاه گیتی زهازه گرفت
هوش مصنوعی: در جمعی شاد و خوشحال، پادشاه جهان به ستایش و تمجید پرداخت.
یکی جشنگاهی بیاراست شاه
چنان چون شب چارده چرخ ماه
هوش مصنوعی: شاه مراسمی باشکوه و زیبا برپا کرده است که به زیبایی شب چهارteenth ماه می‌درخشد.
کشیدند می تا جهان تیره گشت
سرمیگساران ز می خیره گشت
هوش مصنوعی: شراب نوشیدند و دنیا به تاریکی فرو رفت، زیرا سر مستی می‌نوشیدگان آن‌ها را غافل و حیران کرد.
خروشیدن مرد بالای گاه
یکایک برآمد ز درگاه شاه
هوش مصنوعی: مردان با صدای بلند از درگاه شاه به یک‌باره ندا درآوردند.
برفتند گردان همه شاد و مست
گرفته یکی دست دیگر به دست
هوش مصنوعی: همه با شور و شادی رفتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
چو برزد زبانه ز کوه آفتاب
سر نامدران برآمد ز خواب
هوش مصنوعی: زمانی که نور آفتاب از پشت کوه‌ها بیرون می‌آید، افراد نا آگاه از خواب بیدار می‌شوند.
بیامد کمربسته زال دلیر
به پیش شهنشاه چون نره شیر
هوش مصنوعی: زال دلیر با اراده و استقامت، به سمت شاه امده است، مانند یک شیر نر که برای نبرد آماده شده باشد.
به دستوری بازگشتن ز در
شدن نزد سالار فرخ پدر
هوش مصنوعی: به فرزندی که در برابر فرمانده محبوب پدرش به خانه بازگشته است اشاره دارد.
به شاه جهان گفت کای نیکخوی
مرا چهر سام آمدست آرزوی
هوش مصنوعی: به پادشاه دنیا گفتم: ای نیکوکار! چهره سام (پدربزرگ) به من نمایان شده و آرزوی من است.
ببوسیدم این پایهٔ تخت عاج
دلم گشت روشن بدین برز و تاج
هوش مصنوعی: من این پایهٔ تخت عاج را بوسیدم و دلم روشن شد به خاطر این فرش و تاج.
بدو گفت شاه ای جوانمرد گرد
یک امروز نیزت بباید سپرد
هوش مصنوعی: شاه به جوانمرد گفت که امروز هم باید به گرد تو بگردم و از تو پیروی کنم.
ترا بویهٔ دخت مهراب خاست
دلت راهش سام زابل کجاست
هوش مصنوعی: عطر تو از دختری به نام مهراب به مشام می‌رسد و دل تو به جستجوی مسیر سام زابل است.
بفرمود تا سنج و هندی درای
به میدان گذارند با کره نای
هوش مصنوعی: فرمان داد تا ساز و آلات موسیقی را به میدان ببرند و نغمه‌ای زیبا نواخته شود.
ابا نیزه و گرز و تیر و کمان
برفتند گردان همه شادمان
هوش مصنوعی: با نیزه و گرز و تیر و کمان، گروهی شاداب و سرحال به رفتن پرداختند.
کمانها گرفتند و تیر خدنگ
نشانه نهادند چون روز جنگ
هوش مصنوعی: کمان‌ها را به دست گرفتند و تیرها را به سمت هدف نشانه رفتند، مثل روزی که جنگ در می‌گیرد.
بپیچید هر یک به چیزی عنان
به گرز و به تیغ و به تیر و سنان
هوش مصنوعی: هر کسی به سلاح خاصی دست می‌زند، بعضی با گرز، برخی با شمشیر و بعضی دیگر با تیر و سنان، که نشان‌دهنده‌ی آمادگی و تلاش هر یک برای دفاع یا حمله است.
درختی گشن بد به میدان شاه
گذشته برو سال بسیار و ماه
هوش مصنوعی: درختی که در میدان شاه وجود دارد، به دلایل نامساعد و کمبود آب و غذای کافی، حالت پژمرده و گرسنه‌ای به خود گرفته است و سال‌ها و ماه‌ها در این وضعیت به سر می‌برد.
کمان را بمالید دستان سام
برانگیخت اسپ و برآورد نام
هوش مصنوعی: دست‌های سام به کمان فشار آورد و اسب را به حرکت درآورد و نامی را برآورد.
بزد بر میان درخت سهی
گذاره شد آن تیر شاهنشهی
هوش مصنوعی: تیری که از کمان شاهانه پرتاب شده، به وسط درخت بلند اصابت کرد.
هم اندر تگ اسپ یک چوبه تیر
بینداخت و بگذاشت چون نره شیر
هوش مصنوعی: او تیر را به طرف دشمن پرتاب کرد و سپس به راحتی از آنجا عبور کرد، مانند شیری پرافتخار و نر که از میدان جنگ می‌گذرد.
سپر برگرفتند ژوپین‌وران
بگشتند با خشتهای گران
هوش مصنوعی: ژوپیتر و یارانش آماده نبرد شدند و با سنگ‌های سنگین دور شدند.
سپر خواست از ریدک ترک زال
برانگیخت اسپ و برآورد یال
هوش مصنوعی: سپر به خواست از خود مقاومت کرد و وقتی زال را دید، اسب را به حرکت درآورد و یالش را بالا برد.
کمان را بینداخت و ژوپین گرفت
به ژوپین شکار نوآیین گرفت
هوش مصنوعی: او کمان را کنار گذاشت و به جای آن ژوپینی (سلاحی شبیه تیرکمان) برداشت و با آن به شکار یک مخلوق تازه پرداخت.
بزد خشت بر سه سپر گیل‌وار
گشاده به دیگر سو افگند خوار
هوش مصنوعی: با تمام قوا و با قدرتی که دارد، یک ضربه محکم به سپر گیل‌وار زد و آن را به سمت دیگر پرتاب کرد.
به گردنکشان گفت شاه جهان
که با او که جوید نبرد از مهان
هوش مصنوعی: شاه جهان به گردنکشان گفت که با چه کسی می‌خواهید نبرد کنید، در حالی که با افراد بزرگ و مهم روبرو هستید.
یکی برگراییدش اندر نبرد
که از تیر و ژوپین برآورد گرد
هوش مصنوعی: یک نفر در میانه نبرد از تیر و نیزه فرار کرد و به سوی دیگر رفت.
همه برکشیدند گردان سلیح
بدل خشمناک و زبان پر مزیح
هوش مصنوعی: همه سلاح‌ها را برداشتند و به حالت خشم و زبان پر از شوخی و طنز آماده شدند.
به آورد رفتند پیچان عنان
ابا نیزه و آب داده سنان
هوش مصنوعی: به میدان نبرد رفتند، در حالی که افسار اسب‌ها به‌طور چرخشی در دستشان بود و نیزه‌ها و سنان‌هایشان پر از آب بود.
چنان شد که مرد اندر آمد به مرد
برانگیخت زال اسپ و برخاست گرد
هوش مصنوعی: مردی وارد میدان شد و زال را به حرکت درآورد و او سوار بر اسب شد و آماده نبرد گردید.
نگه کرد تا کیست زیشان سوار
عنان پیچ و گردنکش و نامدار
هوش مصنوعی: او نگاهی انداخت تا ببیند چه کسی سوار است، کسی که در عنان‌کشی و گردن‌کشی سرشناس و مشهور است.
ز گرد اندر آمد بسان نهنگ
گرفتش کمربند او را به چنگ
هوش مصنوعی: از گرد و غبار بیرون آمد مانند نهنگی بزرگ، کمربند او را به چنگ گرفت.
چنان خوارش از پشت زین برگرفت
که شاه و سپه ماند اندر شگفت
هوش مصنوعی: او به قدری به او بی‌احترامی کرد و از پشت زین او را پایین آورد که هم شاه و هم سپاهیان در تعجب و حیرت ماندند.
به آواز گفتند گردنکشان
که مردم نبیند کسی زین نشان
هوش مصنوعی: به صدای بلند به کسانی که خود را بزرگ و قدرتمند می‌دانند گفتند که کسی نمی‌تواند از این نشانه‌ها و آثار، به ضعف و ناتوانی شما پی ببرد.
هر آن کس که با او بجوید نبرد
کند جامه مادر برو لاژورد
هوش مصنوعی: هر کسی که با او به جنگ برود، مانند کسی است که لباس مادرش را به رنگ لاجوردی به تن کرده است.
ز شیران نزاید چنین نیز گرد
چه گرد از نهنگانش باید شمرد
هوش مصنوعی: از شیرها چنین موجودی به دنیا نمی‌آید، همان‌طور که تنها از نهنگ‌ها باید انتظار چنین پدیده‌ای را داشت.
خنک سام یل کش چنین یادگار
بماند به گیتی دلیر و سوار
هوش مصنوعی: خنک است که یاد و نام سام یل کش، این دلیر و سوار، در جهان باقی بماند.
برو آفرین کرد شاه بزرگ
همان نامور مهتران سترگ
هوش مصنوعی: برابر با افکار و تلاش‌های شاه بزرگ، همان‌طور که مهتران مشهور و برجسته نیز برتری و ارزش خود را اثبات کرده‌اند، باید حرکت کرد و تلاش کرد.
بزرگان سوی کاخ شاه آمدند
کمر بسته و با کلاه آمدند
هوش مصنوعی: بزرگان به سوی کاخ شاه رفتند، با آمادگی کامل و با کلاهی بر سر.
یکی خلعت آراست شاه جهان
که گشتند ازان خیره یکسر مهان
هوش مصنوعی: یک لباس زیبا و فاخر برای شاه جهان فراهم شد، که همه بزرگان و مهمانان از زیبایی آن حیرت کردند.
چه از تاج پرمایه و تخت زر
چه از یاره و طوق و زرین کمر
هوش مصنوعی: چه از تاج گرانبها و تخت طلا، چه از یار و گردنبند و کمربند زرین.
همان جامه‌های گرانمایه نیز
پرستنده و اسپ و هر گونه چیز
هوش مصنوعی: همان لباس‌های ارزشمند هم به عنوان نگهبان و اسب و همه چیزهای دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند.
به زال سپهبد سپرد آن زمان
همه چیزها از کران تا کران
هوش مصنوعی: در آن زمان، همه چیز از گوشه‌ای تا گوشه‌ای دیگر به زال سپهبد واگذار شد.

خوانش ها

بخش ۲۱ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲۱ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1392/03/21 14:06
امین کیخا

فردوسی سلیح را به کار برده گمان میکنم به شباهت سلیح به zerih که ریخت پهلوی زره است اگاه بوده است ر که به ل بدل می شود نیاز دارد واکاوی شود . زینه هم یعنی سلاح و زینهار هم زین دارد و هار در اوستا معنی مراقبت و نگهداری می دهد و زینهار یعنی کسی که زیر سایه سلاحی بی گزند است

1392/03/21 14:06
امین کیخا

ضریح هم که دیواره ای مشبک است که گرد ارامگاه امامزادگان می کشند هم به مناسبت حلقه حلقه بودن و خانه خانه بودن باید زریه بوده باشد زیرا زره حلقه حلقه فلز داشته است در مجموع انچه فردوسی به کار برده از زبانهای دیگر باید به چشم ریو و تردید در ان نگریست

1392/03/21 15:06
امین کیخا

که رحمت بران تربت پاک باد

1400/01/20 17:04
مستانه

دلت را هُش سام زابل کجاست
لطفا تصحیح بفرمایید

1403/04/11 15:07
تارا اکبرزاده

درود

خوانش ها افتضاح و پر از اشتباه خوانداری!

اغلب ساختار جملات و تقدم و تاخر آن در خوانش رعایت نمی شود در نتیجه مفهوم هم اغلب از دست شنونده به در می رود. گنجور با این اعتباری که نتیجه زحمات بی دریغ دست اندرکاران است، باید تیمی قوی برای خوانش متون داشته باشد به ویژه برای شاهنامه سترگ.