برگردان به زبان ساده
کنون پرشگفتی یکی داستان
بپیوندم از گفتهٔ باستان
هوش مصنوعی: حالا میخواهم داستانی جالب و شگفتانگیز را از روایتهای قدیمی بیان کنم.
نگه کن که مر سام را روزگار
چه بازی نمود ای پسر گوش دار
هوش مصنوعی: ببین پسر، چه بازیای با زندگی سام کرده است. به این موضوع خوب توجه کن.
نبود ایچ فرزند مر سام را
دلش بود جویندهٔ کام را
هوش مصنوعی: سام فرزندی نداشت، اما دلش در پی جستجوی کام و خوشی بود.
نگاری بُد اندر شبستان اوی
ز گلبرگ رخ داشت و ز مشک موی
هوش مصنوعی: دختری بود در خوابگاه او که چهرهاش مانند گلبرگ و موهایش عطر مشک را داشت.
از آن ماهش امید فرزند بود
که خورشیدچهر و برومند بود
هوش مصنوعی: از آن ماه انتظار فرزندی بود، چون او چهرهای مانند خورشید داشت و بسیار خوش فرم و زیبا بود.
ز سام نریمان هم او بار داشت
ز بار گران تنش آزار داشت
هوش مصنوعی: سام نریمان از نژاد بلندآوازهای است که بر دوش خود بار سنگینی را حمل میکند و این بار سنگین برای او دردسرساز شده است.
ز مادر جدا شد بر آن چند روز
نگاری چو خورشید گیتیفروز
هوش مصنوعی: او برای چند روز از مادر جدا شد، مانند خورشید که در آسمان نورافشانی میکند.
به چهره چنان بود تابنده شید
ولیکن همه موی بودش سپید
هوش مصنوعی: چهرهاش همچون آفتاب درخشان بود، اما تمام موهایش سفید شده بود.
پسر چون ز مادر بر آن گونه زاد
نکردند یک هفته بر سام یاد
هوش مصنوعی: پسر به دنیا آمده را به آن شکل که باید تربیت نکردند، به همین خاطر او یک هفته به یاد سام نمیماند.
شبستان آن نامور پهلوان
همه پیش آن خرد کودک نوان
هوش مصنوعی: در شبستان آن پهلوان معروف، همه افراد متوجه خرد و دانایی این کودک میشوند.
کسی سام یل را نیارست گفت
که فرزند پیر آمد از خوبجفت
هوش مصنوعی: کسی جرأت نکرد بگوید که فرزند پیر به دنیا آمده است از نر و مادری خوب و مناسب.
یکی دایه بودش به کردار شیر
بر پهلوان اندر آمد دلیر
هوش مصنوعی: یک دایه مانند شیر برای قهرمانان بود که با شجاعت وارد میدان میشد.
که بر سام یل روز فرخنده باد
دل بدسگالان او کنده باد
هوش مصنوعی: درود بر روز خوشی که بر سام یل فرامیرسد و به دل دشمنان او آسیب میزند.
پس پردهٔ تو در ای نامجوی
یکی پور پاک آمد از ماهروی
هوش مصنوعی: در پشت پردهٔ تو ای کسی که دنبال نام هستی، یکی از نسل پاکان و زیبا رویان به وجود آمده است.
تنش نقرهٔ سیم و رخ چون بهشت
بر او بر نبینی یک اندام زشت
هوش مصنوعی: بدن او مثل نقرهای زیباست و چهرهاش همانند بهشت جلوه میکند، اما نمیتوانی هیچ نقصی در اندامش ببینی.
از آهو همان کش سپید است موی
چنین بود بخش تو ای نامجوی
هوش مصنوعی: از آهو همانند او، موی سپید و زیبا است. این هم مانند آن، به تو که در جستجوی نام و آوازهای.
فرود آمد از تخت سام سوار
به پرده درآمد سوی نو بهار
هوش مصنوعی: سوار از تخت خود پایین آمد و به سمت پردهای رفت که به بهار جدید اشاره دارد.
چو فرزند را دید مویش سپید
ببود از جهان سر به سر ناامید
هوش مصنوعی: وقتی پدر فرزندش را دید که موهایش سفید شده، از زندگی کاملاً ناامید و مأیوس شد.
سوی آسمان سر برآورد راست
ز دادآور آنگاه فریاد خواست
هوش مصنوعی: به سمت آسمان سر بلند کرد و از دادخواهی فریاد زد.
که ای برتر از کژی و کاستی
بهی زان فزاید که تو خواستی
هوش مصنوعی: ای کسی که بالاتر از نقص و عیب هستی، خوبی تو بیشتر میشود از آنچه که خود خواستی.
اگر من گناهی گران کردهام
و گر کیش آهرمن آوردهام
هوش مصنوعی: اگر من مرتکب گناه بزرگی شدهام و اگر به سمت راهی نادرست رفتهام،
به پوزش مگر کردگار جهان
به من بر ببخشاید اندر نهان
هوش مصنوعی: از خداوند میخواهم که در خفا، اشتباهات و خطاهایم را ببخشد.
بپیچد همی تیره جانم ز شرم
بجوشد همی در دلم خون گرم
هوش مصنوعی: روح من از شرم به شدت مضطرب است و در دل من مانند خون داغ به جوش میآید.
چو آیند و پرسند گردنکشان
چه گویم از این بچهٔ بدنشان؟
هوش مصنوعی: وقتی که زورمندان و قلدران بیایند و از من درباره این بچه بپرسند، چه جوابی باید بدهم؟
چه گویم که این بچهٔ دیو چیست؟
پلنگ و دو رنگ است و گر نه پریست
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که این موجود عجیب و غریب چه چیزی است؟ آیا پلنگی با دو رنگ است یا اینکه شبیه پریهاست؟
از این ننگ بگذارم ایران زمین
نخواهم بر این بوم و بر آفرین
هوش مصنوعی: از این شرم و عیب، دیگر نمیتوانم زندگی کنم، ایران من را از این سرزمین و این دیار دور کرده است.
بفرمود پس تاش برداشتند
از آن بوم و بر دور بگذاشتند
هوش مصنوعی: سپس دستور داد که از آن سرزمین برداشتند و دور شدند.
به جایی که سیمرغ را خانه بود
بدان خانه این خرد بیگانه بود
هوش مصنوعی: در جایی که سیمرغ، پرندهای افسانهای، خانه داشت، این عقل و خرد هیچ جایی نداشت و متعلق به آنجا نبود.
نهادند بر کوه و گشتند باز
برآمد بر این روزگاری دراز
هوش مصنوعی: آنها بر فراز کوه قرار گرفتند و سپس پایین آمدند. این وضع در طول زمان طولانی ادامه یافت.
چنان پهلوان زادهٔ بیگناه
ندانست رنگ سپید از سیاه
هوش مصنوعی: پهلوانی که به دنیا آمده بیگناه، نتوانسته تفاوت بین خوبی و بدی را تشخیص دهد.
پدر مهر و پیوند بفگند خوار
جفا کرد بر کودک شیرخوار
هوش مصنوعی: پدر، عشق و ارتباط را نادیده گرفته و با بیرحمی با فرزند شیرخوار خود رفتار کرده است.
یکی داستان زد بر این نرّه شیر
کجا بچه را کرده بد شیر سیر
هوش مصنوعی: روزی داستانی دربارهی نرینه شیری نقل شد که چگونه فرزندش را به نیابت از خود سیر کرده و بزرگ کرده است.
که گر من تو را خون دل دادمی
سپاس ایچ بر سرت ننهادمی
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر تو از دل خود خون ریختم، هرگز بر سرت نخواهم گذاشت که از تو سپاسگزاری کنم.
که تو خود مرا دیده و هم دلی
دلم بگسلد گر ز من بگسلی
هوش مصنوعی: اگر تو مرا دیدهای و همدل ما هستیم، پس اگر از من جدا شوی، دل من هم خواهد شکست.
چو سیمرغ را بچه شد گرْسنه
به پرواز بر شد دمان از بنه
هوش مصنوعی: زمانی که فرزند سیمرغ گرسنه شد، به پرواز درآمد و از مخفیگاهش بیرون آمد.
یکی شیرخواره خروشنده دید
زمین را چو دریای جوشنده دید
هوش مصنوعی: یک نوزاد را دید که مانند دریا در حال هیجان و جنب و جوش است و زمین را همانند دریای طوفانی به تصویر میکشد.
ز خاراش گهواره و دایه خاک
تن از جامه دور و لب از شیر پاک
هوش مصنوعی: از خاری که وجود دارد، گهوارهای درست میشود و دایهاش خاک است. بدن از لباس دور است و لبها از شیر خالص محرومند.
به گرد اندرش تیره خاک نژند
به سر برش خورشید گشته بلند
هوش مصنوعی: فرشتهای در دور و برش، سایهای از غم و افسردگی وجود دارد، اما بر روی سرش، خورشید با ارتفاع و روشنیاش تابان است.
پلنگش بدی کاشکی مام و باب
مگر سایهای یافتی ز آفتاب
هوش مصنوعی: کاش پلنگ بدی زندگی والدینش را نداشت، اما آیا تو توانستی از زیر سایهی آفتاب رهایی پیدا کنی؟
فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ
بزد برگرفتش از آن گرم سنگ
هوش مصنوعی: سیمرغ از ابر پایین آمد و با چنگش به سنگ گرمی که آنجا بود، چنگ زد و آن را بر گرفت.
ببردش دمان تا به البرز کوه
که بودش بدانجا کنام و گروه
هوش مصنوعی: او را به سرعت به کوه البرز ببرید، زیرا آنجا برای او خانه و جمع و جوری وجود دارد.
سوی بچگان برد تا بشکرند
بدان نالهٔ زار او ننگرند
هوش مصنوعی: باید به سمت کودکان بروید تا به خاطر نالهی غمانگیز او شکرگزاری کنند و به آن توجه نکنند.
ببخشود یزدان نیکیدهش
کجا بودنی داشت اندر بوش
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، بخشنده و نیکوکار، آیا جایی برای وجود داشتن در دل بیهودهای وجود دارد؟
نگه کرد سیمرغ با بچّگان
بر آن خرد خون از دو دیده چکان
هوش مصنوعی: سیمرغ به بچههای خود نگاه کرد و از چشمانش اشکهای خونی ریخت.
شگفتی بر او بر فگندند مهر
بماندند خیره بدان خوب چهر
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی او، شگفتی را بر سرشان ریختند و آنها به تماشای چهرهی نیکو و دلربای او مبهوت ماندند.
شکاری که نازکتر آن برگزید
که بیشیر مهمان همی خون مزید
هوش مصنوعی: شکاری که با دقت و انتخابی ظریف انتخاب شده، نشان میدهد که حتی بدون حضور شیر (به عنوان نماد قدرت و توانایی)، باز هم خون و زندگی دیگران را به خطر میاندازد.
بدین گونه تا روزگاری دراز
برآورد داننده بگشاد راز
هوش مصنوعی: به این صورت، عالم در طول زمان طولانی، دانش خود را به اشتراک گذاشت و رازها را فاش کرد.
چو آن کودک خرد پر مایه گشت
بر آن کوه بر روزگاری گذشت
هوش مصنوعی: وقتی آن کودک با استعداد بزرگ شد، بر فراز کوه، روزگاری سپری شد.
یکی مرد شد چون یکی زاد سرو
برش کوه سیمین میانش چو غرو
هوش مصنوعی: یک مرد به قدری بزرگ و باشکوه شده بود که همچون سرو بلندی بر فراز کوه نقرهای ایستاده بود و در میان آن، همچون گلی زیبا و درخشان جلوهگر بود.
نشانش پراگنده شد در جهان
بد و نیک هرگز نماند نهان
هوش مصنوعی: نشانههای او در دنیا، چه خوب و چه بد، هیچگاه پنهان نمانده و به طور پراکنده مشخص شدهاند.
به سام نریمان رسید آگهی
از آن نیک پی پور با فرّهی
هوش مصنوعی: به سام نریمان خبر رسید که فرزند نیکوی او دارای ویژگیهای برجسته و شایستهای است.
شبی از شبان داغ دل خفته بود
ز کار زمانه برآشفته بود
هوش مصنوعی: یک شب، دل داغدیدهای در خواب بود و از کارهای روزگار ناراحت و آشفته شده بود.
چنان دید در خواب کز هندوان
یکی مرد بر تازی اسپ دوان
هوش مصنوعی: در خواب دید که یکی از هندوستان سوار بر اسبی تند و تیز در حال مسابقه است.
ورا مژده دادی به فرزند او
بر آن برز شاخ برومند او
هوش مصنوعی: تو به فرزند او خوشخبری دادی که بر روی درخت تناور و بزرگ او، شاخ و برگی پربار رشد کرده است.
چو بیدار شد موبدان را بخواند
از این در سخن چند گونه براند
هوش مصنوعی: وقتی موبدان بیدار شدند، او از این در به آنها پیامهایی با معانی مختلف میازدند.
چه گویید گفت اندر این داستان؟
خردتان بر این هست همداستان؟
هوش مصنوعی: در این داستان چه میگویید؟ آیا با عقل و درایت شما بر این موضوع توافق دارد؟
هر آنکس که بودند پیر و جوان
زبان برگشادند بر پهلوان
هوش مصنوعی: هر کسی، چه پیر و چه جوان، وقتی که به پهلوان رسید، زبان به سخن گشود و حرفش را زد.
که بر سنگ و بر خاک شیر و پلنگ
چه ماهی به دریا درون با نهنگ
هوش مصنوعی: شیر و پلنگی که بر روی سنگ و خاک نشستهاند، دریا را با نهنگهایی که در آن شنا میکنند مقایسه میکنند. این تصویر نشاندهنده تقابل و تضاد و همچنین تأکید بر عظمت و قدرت دریا و موجودات آن است.
همه بچه را پرورانندهاند
ستایش به یزدان رسانندهاند
هوش مصنوعی: همه افراد تلاش میکنند تا کودکان را بزرگ کنند و پرورش دهند و در این کار به خدای بزرگ شکر و ستایش میگویند.
تو پیمان نیکی دهش بشکنی
چنان بیگنه بچه را بفگنی
هوش مصنوعی: اگر تو به قول و قرار نیکو اذیت برسانی، مانند این است که کودکی را که هیچ گناهی ندارد، مورد آسیب قرار دهی.
به یزدان کنون سوی پوزش گرای
که اوی است بر نیکویی رهنمای
هوش مصنوعی: هم اکنون به خداوند روی آور و از او طلب بخشش کن، زیرا اوست که در راه نیکوکاری راهنمای تو خواهد بود.
چو شب تیره شد رای خواب آمدش
از اندیشهٔ دل شتاب آمدش
هوش مصنوعی: زمانی که شب تاریک شد، اندیشههای دلش به خواب آمدند و به سرعت او را فرا گرفتند.
چنان دید در خواب کز کوه هَند
درفشی برافراشتندی بلند
هوش مصنوعی: در خواب دید که از کوه هندوستان، پرچمی بلند و برافراشته شده است.
جوانی پدید آمدی خوبروی
سپاهی گران از پس پشت اوی
هوش مصنوعی: یک جوان زیبا و شجاع ظهور کرد که دارای قدرت و وقار زیادی بود.
به دست چپش بر یکی موبدی
سوی راستش نامور بخردی
هوش مصنوعی: شخصی با دست چپ خود به سمت یک موبد اشاره میکند و در سمت راستش فردی دانا و معروف قرار دارد.
یکی پیش سام آمدی زان دو مرد
زبان بر گشادی به گفتار سرد
هوش مصنوعی: یک نفر پیش سام آمد و از آن دو مرد سخن گفت، اما با لحنی بیاحساس و سرد.
که ای مرد بیباک ناپاک رای
دل و دیده شسته ز شرم خدای
هوش مصنوعی: ای مرد شجاع، دل و چشمانت را از شرم خداوند پاک کن و پاکی را در اندیشه خود بگنجان.
تو را دایه گر مرغ شاید همی
پس این پهلوانی چه باید همی
هوش مصنوعی: شاید تو را دایهای مانند مرغی پرورش دهد، پس چرا باید این پهلوانی را داشته باشی؟
گر آهو است بر مرد موی سپید
تو را ریش و سر گشت چون خنگ بید
هوش مصنوعی: اگر آهو، شجاعت و زیبایی داشته باشد، موی سپید تو نیز به مانند ریش و موی سر، به اندازهی آن زیبا و جذاب خواهد بود.
پس از آفریننده بیزار شو
که در تنتْ هر روز رنگیست نو
هوش مصنوعی: از خالق خود دوری کن، زیرا در وجود تو هر روز ویژگی و رنگ جدیدی به وجود میآید.
پسر گر به نزدیک تو بود خوار
کنون هست پروردهٔ کردگار
هوش مصنوعی: هرگاه پسرت نزدیک تو باشد، او را خوار نکن، زیرا که او پرورش یافتهٔ خداوند است.
کز او مهربانتر ورا دایه نیست
تو را خود به مهر اندرون مایه نیست
هوش مصنوعی: هیچ کسی مهربانتر از او برای تو نیست و در درون تو همان محبت و عشق وجود ندارد.
به خواب اندرون بر خروشید سام
چو شیر ژیان کاندر آید به دام
هوش مصنوعی: در خواب، سام مانند شیر بزرگ غرش کرد، زیرا که او به زودی در دام خواهد افتاد.
چو بیدار شد بخردان را بخواند
سران سپه را همه برنشاند
هوش مصنوعی: وقتی که بیدار شد، فرزانهها را صدا کرد و همه فرماندهان سپاه را گرد خود جمع کرد.
بیامد دمان سوی آن کوهسار
که افگندگان را کند خواستار
هوش مصنوعی: به وقت معین به سمت آن کوهستان آمد که کسانی را به خود فرا میخواند.
سر اندر ثریا یکی کوه دید
که گفتی ستاره بخواهد کشید
هوش مصنوعی: شخصی در دل آسمان کوهی را مشاهده کرد که به نظر میرسید ستارهها میخواهند به آن نزدیک شوند.
نشیمی از او برکشیده بلند
که ناید ز کیوان بر او بر گزند
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی از او برخاسته است که هیچکس نمیتواند آن را از کیوان (سیاره زحل) بگیرد یا تحت تأثیر قرار دهد.
فرو برده از شیز و صندل عمود
یک اندر دگر ساخته چوب عود
هوش مصنوعی: از چوب درختان شیز و صندل، که به هم فشرده شدهاند، تکهای عمود ساختهاند که شبیه به چوب عود است.
بدان سنگ خارا نگه کرد سام
بدان هیبت مرغ و هول کنام
هوش مصنوعی: سام به آن سنگ سخت و محکم توجه کرد و با دیدن آن شکل و وضعیتی شگفتانگیز، خیال کرد که مرغی در حال پرواز یا موجودی ترسناک در لانهاش است.
یکی کاخ بد تارک اندر سماک
نه از دست رنج و نه از آب و خاک
هوش مصنوعی: یک کاخ زیبا و بلند در آسمان، نه با زحمت و تلاش انسان، بلکه به طور طبیعی و بدون استفاده از خاک و آب ساخته شده است.
ره بر شدن جست و کی بود راه
دد و دام را بر چنان جایگاه
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در جستجوی رسیدن به هدف و مقصد هستید، اما آیا واقعاً راهی وجود دارد که بتوانید از مشکلات و چالشهای بزرگ عبور کنید و به آن جایگاه دست یابید؟
ابر آفریننده کرد آفرین
بمالید رخسارگان بر زمین
هوش مصنوعی: ابر به وجود آورنده زیباییها، با لطف و زیبایی، چهرههای زمین را نوازش میکند.
همی گفت کای برتر از جایگاه
ز روشن روان و ز خورشید و ماه
هوش مصنوعی: او میگفت ای کسی که بالاتر از هر جایگاهی هستی، تو از روشنایی دلها و از خورشید و ماه نیز برتر هستی.
گر این کودک از پاک پشت من است
نه از تخم بد گوهر آهرمن است
هوش مصنوعی: اگر این کودک که در دامن من است، به خاطر نیکی و طیبتی است که از من به ارث برده، نه از ریشهای ناپاک و شیطانی نشأت گرفته است.
از این بر شدن بنده را دست گیر
مر این پر گنه را تو اندر پذیر
هوش مصنوعی: از اینجا به بعد، ای خدا، مرا یاری کن و این پر گناه من را بپذیر.
چنین گفت سیمرغ با پور سام
که ای دیده رنج نشیم و کنام
هوش مصنوعی: سیمرغ به پسر سام میگوید که نگران نباش و راحت باش.
پدر سام یل پهلوان جهان
سرافرازتر کس میان مهان
هوش مصنوعی: پدر سام، قهرمان بزرگ و معروفی است که در میان بزرگان و پهلوانان، از همه آنان سرشناستر و با احترامی بیشتر است.
بدین کوه فرزند جوی آمدست
تو را نزد او آب روی آمدست
هوش مصنوعی: در اینجا به کوهی اشاره میشود که فرزند یک جوی در آن حضور دارد و به فردی گفته میشود که به آن نزدیک شده و آب از آن جوی به او میرسد. این بیان نمادی از ارتباط با طبیعت و منابع آب است که به زندگی و نیازهای انسان کمک میکند.
روا باشد اکنون که بردارمت
بیآزار نزدیک او آرمت
هوش مصنوعی: مناسب است که به آرامی و بدون آسیب به او، تو را نزدیک او قرار دهم.
به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت
که سیر آمدستی همانا ز جفت
هوش مصنوعی: به سیمرغ نگاه کن و به سخنان او گوش کن، زیرا که تو از جفت خود دور شدهای و به سفر آمدهای.
نشیم تو رخشنده گاه من است
دو پرّ تو فرّ کلاه من است
هوش مصنوعی: درخشش تو مکان من است و بالهای تو مانند کلاهی برای من میباشد.
چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه
ببینی و رسم کیانی کلاه
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که اگر به تخت و مقام پادشاهی و آداب و رسوم کیانی نگاه کنی، باید به این نکته توجه داشته باشی که...
مگر کاین نشیمت نیاید به کار
یکی آزمایش کن از روزگار
هوش مصنوعی: آیا نشستن و آرامش تو، بهکار میآید؟ یکی را از روزگار آزمون کن.
ابا خویشتن بر یکی پرّ من
خجسته بود سایهٔ فرّ من
هوش مصنوعی: سایهی بزرگی که به من افتاده است، نشانهی افتخار و بخت نیک من است و من به واسطهی خودم بر روی آن سایهی زیبا سرپا ایستادهام.
گرت هیچ سختی به روی آورند
ور از نیک و بد گفت و گوی آورند
هوش مصنوعی: اگر با سختیها روبهرو شوی و در مورد خوبیها و بدیها صحبت کنند، باید به آنها توجه کنی.
بر آتش برافگن یکی پرّ من
ببینی هم اندر زمان فرّ من
هوش مصنوعی: اگر بر آتش بگذارند بال و پر من را، میبینی که همزمان با آن، نور و درخشش من هم ظهور میکند.
که در زیر پرت بپروردهام
ابا بچّگانت برآوردهام
هوش مصنوعی: من زیر سایهی محبتت بزرگ شدهام و این را با دلبستگی به فرزندان تو به یاد دارم.
همان گه بیایم چو ابر سیاه
بیآزارت آرم بدین جایگاه
هوش مصنوعی: به محض اینکه بیایم، مانند ابر سیاه، بیآنکه مزاحمت ایجاد کنم، در این مکان آرامش را برایت به ارمغان میآورم.
فرامش مکن مهر دایه ز دل
که در دل مرا مهر تو دلگسل
هوش مصنوعی: فراموش نکن که محبت و عشق مادر در قلبم باعث میشود که عشق تو قلبم را بشکند.
دلش کرد پد رام و برداشتش
گرازان به ابر اندر افراشتش
هوش مصنوعی: پدرام را دلش شاد کرد و او را چون گرازان به آسمان برد و او را در ابرها بالا برد.
ز پروازش آورد نزد پدر
رسیده به زیر برش موی سر
هوش مصنوعی: پرواز او به اندازهای بلند است که به پدرش نزدیک شده و موهای سرش به زیر آمدهاند.
تنش پیلوار و به رخ چون بهار
پدر چون بدیدش بنالید زار
هوش مصنوعی: پدر وقتی دخترش را با زیبایی و شادابی مانند بهار مشاهده کرد، دلش شکست و غمگین شد.
فرو برد سر پیش سیمرغ زود
نیایش همی بآفرین برفزود
هوش مصنوعی: با شتاب سر به پیش سیمرغ میبرد و دعا میکند و بر فرای آن میافزاید.
سراپای کودک همی بنگرید
همی تاج و تخت کئی را سزید
هوش مصنوعی: به رفتار و ظاهری که کودک دارد توجه کنید، آیا او شایستهی ناز و نعمت و مقامهای بزرگ است؟
بر و بازوی شیر و خورشید روی
دل پهلوان دست شمشیر جوی
هوش مصنوعی: بر روی سینه دلیران که سمبل قدرت و شجاعت هستند، نشانهایی از شیر و خورشید وجود دارد و این نمادها نشان از قدرت و اراده قهرمانان است.
سپیدش مژه دیدگان قیرگون
چو بسد لب و رخ به مانند خون
هوش مصنوعی: مژههای سپید او در کنار چشمان سیاهش، به گونهای نمایان است که لب و چهرهاش همچون رنگ خون میدرخشد.
دل سام شد چون بهشت برین
بر آن پاک فرزند کرد آفرین
هوش مصنوعی: دل سام مانند بهشت برین شد، زیرا آن فرزند پاک را ستایش کرد.
به من ای پسر گفت دل نرم کن
گذشته مکن یاد و دل گرم کن
هوش مصنوعی: به من بگو که دل را نرم کنم و به یاد گذشته نباشم، بلکه با محبت و گرمی زندگی کنم.
منم کمترین بنده یزدان پرست
از آن پس که آوردمت باز دست
هوش مصنوعی: من کوچکترین بنده خدا هستم و از زمانی که تو را دوباره به دنیا آوردهام، به پرستش او مشغولم.
پذیرفتهام از خدای بزرگ
که دل بر تو هرگز ندارم سترگ
هوش مصنوعی: من از خداوند بزرگ پذیرفتهام که هرگز دل به تو نمیسپارم.
بجویم هوای تو از نیک و بد
از این پس چه خواهی تو چونان سزد
هوش مصنوعی: من از این پس فقط به دنبال هوای تو هستم، چه نیکی و چه بدی. اکنون تو چه چیزی را خواستی که مانند این باشد؟
تنش را یکی پهلوانی قبای
بپوشید و از کوه بگزارد پای
هوش مصنوعی: یک پهلوان با لباس مخصوصش به کوه مشرف شد و از آنجا به پایین آمد.
فرود آمد از کوه و بالای خواست
همان جامهٔ خسرو آرای خواست
هوش مصنوعی: او از کوه پایین آمد و خواست که همان لباس زیبا و دلربایی که متعلق به خسرو است، به تن کند.
سپه یکسره پیش سام آمدند
گشاده دل و شادکام آمدند
هوش مصنوعی: سربازان با دلی باز و خوشحالی تمام به سام نزدیک شدند.
تبیرهزنان پیش بردند پیل
برآمد یکی گرد مانند نیل
هوش مصنوعی: یک عده با نعره و فریاد پیش رفتند و در این حال، فیل بلندی نمایان شد که شبیه به گردابی بزرگ بود.
خروشیدن کوس با کرّهنای
همان زنگ زرین و هندی درای
هوش مصنوعی: صدای بلند طبل و نی که به گوش میرسد، همانند زنگهای زرین و موسیقی هندی است.
سواران همه نعره برداشتند
بدان خرّمی راه بگذاشتند
هوش مصنوعی: سواران همه با صدای بلند خوشحالی کردند و به سمت جلو حرکت کردند.
چو اندر هوا شب علم برگشاد
شد آن روی رومیش زنگی نژاد
هوش مصنوعی: زمانی که شب پردههای علم را کنار زد، آن چهرهی زیبا و دلانگیز مانند طلوعی در آسمان نمایان شد.
بر آن دشت هامون فرود آمدند
بخفتند و یکبار دم بر زدند
هوش مصنوعی: در آن دشت هامون، فرود آمدند، خوابشان برد و یک بار صدایی بلند کردند.
چو بر چرخ گردان درفشنده شید
یکی خیمه زد از حریر سپید
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید در آسمان بلند شد، کسی خیمهای از پارچه سفید برپا کرد.
به شادی به شهر اندرون آمدند
ابا پهلوانی فزون آمدند
هوش مصنوعی: با شادی وارد شهر شدند و برتری و قدرت قهرمانان را احساس کردند.
حاشیه ها
1392/02/28 13:04
امین کیخا
سیمرغ یعنی سین مرغ و سیین همان شاهین میباشد و مرو مرغ است و سین مرو لغت قبلی ان است
1392/02/29 14:04
امین کیخا
Organ اندام میشود به فارسی و organize ساماندهی می شود امروز ولی در لغت نامه فرس اسدی امده به نظام شدن می شود اندام گرفتن و این شگفت أور است
1392/05/24 12:07
مهدی رفیعی
چگونه است فرزندی را با مو و مژگان سپید در حد نابودی به البرز کوه می سپارند ولی بعد از هفت یا هشت سال آن موها نه تنها موجب سر افکندگی سام نیست بلکه نشانه ای از زیبایی و پهلوانی تلقی میشوند . رمز این چرخش در باورها و آیین های گذشته نهفته است زال اکنون در مرحله ای از تعالی و ارتقا ء قرار گرفته که دوران کودکی را پشت سر گذاشته و به عنوان یک نوجوان وارد اجتماع گردیده بطوری که آماده همسر گزینی شده . فریدون نیز با گذراندن چنین دوره ای تحت هدایت گاو پرمایه این مرحله را طی می کند .
1392/05/24 12:07
امین کیخا
درود به مهدی نیکرایمان
1392/05/24 12:07
مهدی رفیعی
براساس روایت " بند هشن " سام دوازده فرزند داشته که شش تا از آنها پسر بوده ولی فردوسی شاید برای ایجاد بار عاطفی و تاثیر و ماندگاری بیشتر یا عدم اطلاع از منبع پیشگفت این مسئله را رعایت ننموده و سام را بدون فرزند معرفی کرده .
1392/05/24 13:07
امین کیخا
درود فرنبغ داد گی به تو بر خوان برادر برایمان
درود بر شما،
لازم دیدم در تکمیل آنچه دوست گرامی امین کیخا در ارتباط با ریشه یابی سی مرغ به اشتراک گذاشتند مطالبی را بلاک چین نمایم.
واژه سی مرغ بر اساس قواعد زبانشاسی قابل تبدیل شدن به "شی مرگ" و "کی مرگ" نیز می باشد که در فرم اوستایی آن "سئنا مرگو" یا "مرغو" می باشد.
واژه "کی" یا "شی" همان "شا" یا "شاه" می باشد و واژه "مرغ" یا "مرگ" همان "موت" به معنی "آشیانه" یا "لانه" می باشد که در کلمه "الموت" نیز به چشم می خورد. و اگر فرم امروزین "سی مرغ" را بخواهیم معنی کنید معنی "خانه" یا "آشیانه شاهان" معنی می دهد و اگر به فرم اوستایی آن رجوع کنیم، یعنی، "سئنا مرغو" در بخش اول آن به واژه "سائن" یا "شائن" و حتی "کائن" یا "کاهن" خواهیم رسید که در دو مورد اول منظور همان "شاهین" یا "عقاب" باشد که "شاه مرغ" یا "شاه Hen" باشد و در دو مورد بعدی "خلیفه" و "پیشگو" و از این دست معانی خواهیم رسید.
در ارتباط با نمادی به نام "سی مرغ" بهتر است بیشتر به اهمیت پرنده ای به نام "شی هین" یا "عقاب" در میان مردمان دیروز و امروز اندیشه کنیم.
نوید گرامی،
واژه کی بر گرفته از کاوی (Kavi) در اوستا و در ابتدا به شاعر و آنکه بیننده درون باشد (Seer, Poet) گفته می شده، نامهای شاهنامه چون کی و کاوه از این ریشه گرفته مثل کی خسرو که بوده کاوی هوسرَوا (Kavi Husrava).
شاه بر گرفته از خشایا(Xšaya,Khshaya) در پارسی کهن به معنی فرمان راندن (to rule)، و خود واژه شاه از خشایاشیا و یا خشایاثیا (Xšayaçia) در پارسی کهن،تلفظ ç به روشنی مشخص نیست چه باشد، و کشاتریا (Kšatriya) نیز در زبان خواهر آنان یعنی زبان ودایی آمده.
نوید صلح دوست. ( و چه نام زیبایی دارید)
اولین معنای کی همان است که فرمودید ، شاه
دومین، بزرگ ، سرور و
سومین که عنوان شاهان کیانی است ، کیخسرو و،...
چهارمین ، پاک و خالص است
« و آیین او، کی نخستین که اندر جهان اوبود که آیین مردمی آورد » مقدمه شاهنامه ابو منصوری
« شدستم بی شک و بی شبهه بروی
پذیرفتم مر اورا از دل کی » زرتشت بهرام
اما خشیار ، خشایار به معی شاه دلیر است.
و این همه از فرهنگ معین برگرفته ام ، صفحه
3146 و از جلد پنجم صفحه 480 .
نوید گرامی،
چناچه علاقه به مرجع داشتید و ماخذ لازم بود:
--خشایا (Xšaya)، خشایاشیا (شاه) و خشایارشا (نام یک شاه) از:
صفحه 162
An introduction to Old Persian
By: Prod Okto Skaejrvo
2002 Harvard University
--در باب کاوی(poet seer):
صفحه 22
Old Avestan Glossary
Harvard University 2006
--خشاترا (Xšatra) از اوستا برابر خشایا( Xšaya) در پارسی کهن :
صفحه 40 از همین منبع
--باز در باب کاوی اکثر کتاب، و کاوی هااوسرَوا (Kavi Haosrava)
صفحه 32
Zoroastrianism
Its Antiquity and constant vigour
Mary Boyce
Professor Emerita of Iranian studies
Mazda Publishers 1992
ISBN 0-939214-90-3
با درود بر هر دو بزرگوار، بابک و ادب دوست،
سخن هر دو بزرگوار مورد تایید بنده نیز می باشد و البته لازم است بیافزایم که واژگان یا بهتر بگوییم واکه ها و تک آواها فقط یک معنی و مفهوم را انتقال نمی داده و نمی دهند، البته با پیشرفت آدمی، زبان نیز تغییر نموده است و سعی شده تا با ایجاد صداها و متعاقب آن در فرم نوشتاری حروف وابسته با آن واج ها یا واژ ها بین واژگان تفاوت ایجاد شود.
توجه به این مهم باید داشت که تفاوت زبان ها از تفاوت لهجه بیشتر تاثیر گرفته اند تا تفاوت نوع نگاه سازندگانشان.
مبحث بسیار طولانی تر از آن است که در این مقال بگنجد و از شما گرامیان بابت ناتمام گذاشتن کلام پوزش می خواهم.
پاینده باشید
سلام جناب صلح دوست ،
با جناب بابک اختلافی اگر هست در استفاده از مراجع است ، حقیر مراجع ایرانی را موجه تر میداند و ایشان بر منابع غربی پای میفشارد ، همین
زبان فارسی است و دلیلی وجود ندارد که پروفسور ایکس زاده ....به از فرهنگی که دهها دانشمند فارسی زبان فراهم آورده اند بهتر و بیشتر بداند،
گمان نمی برم اگر معتبر ترین انگلیسی دان ایرانی تبار مطلبی در بارهی زبان انگلیسی بنویسد
کسی در جزیره برای آن به قول معروف تره هم خرد کند.
درود بر دوستان،
جناب ادب دوست فرهنگ معین را می فرمایید؟
1398/02/16 14:05
م نظرزاده
در بیت سوم «مر» به «سام» چسبیده که درست نیست مانند بیت دوم باید از هم جدا باشند.
نیایش همی بفرین برفزود
تضحیح شود به
نیایش همی بافرین برفزود
"به چهره چنان بود تابنده شید"
تصحیح شود به:
"به چهره نکو بود بر سان شید"
1399/09/12 13:12
پدرام شعبانزاده زیدهی
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب "موسیقی شعر" در فصل "نقش های قافیه در ساختار شعر" و در باب "القاء مفهوم از راه آهنگ کلمات"، نکته ای درباره یکی از این ابیات آورده است که بیان آن برای علاقه مندان ادب پارسی خالی از لطف نیست.
عین متن کتاب:
... و از همه بهتر این شعر فردوسی است که تشخص قافیه - از نظر صوتی - مفهوم شعر را مجسم کرده است، آنجا که از زبان سیمرغ می گوید:
"گرت هیچ سختی به روی آورند
ز نیک و ز بد گفتگوی آورند
بر آتش بر افگن یکی پرّ من
ببینی هم اندر زمان فرّ من"
که با مشدد آوردن قافیه های "پرّ" و "فرّ" که "پررر..." و "فررر..." تلفظ می شود حالت پرواز و صدای پرش سیمرغ را که از دور می آید و هوا را با بالهای خود می شکافد، می شنویم.
سلام خدمت اساتید بزرگوار
یک سوال
آیا در این شعر سیمرغ دو پر را به زال میدهد؟
یا برداشت من اشتباه هست؟
اگر اشتباه فهمیدم لطفا راهنمایی کنید
سپاس فراوان
1399/12/06 08:03
مصطفی قباخلو
با سلام
در بیت
چو فرزند را دید مویش سپید
((ببود)) از جهان سر به سر ناامید
به نظر میرسه به جای ببود باید ((بشد)) قرار گیرد.
1399/12/06 08:03
مصطفی قباخلو
سلام
به نظر میاد در بیت
یکی شیرخوار(ه)خروشنده دید
زمین را چو دریای جوشنده دید
(ه) اضافی هست
و شیرخوار خروشنده ترکیب اضافی می باشد.
1399/12/06 09:03
مصطفی قباخلو
سلام
فرو برد سر پیش سیمرغ زود
نیایش همی بفرین برفزود
بافرین را جایگزین بفرین کنید لطفا
1400/07/17 17:10
ملیکا رضایی
در متن آهنگ همایون عزیز این بیت نیز هست
یکی پهلوان بچه شیر دل ...
که خیلی زیبا این بخش رو خوندن ...
پیشنهاد میکنم اشعار فردوسی بزرگ رو با صدای همایون شجریان گوش کنید تو آلبوم ایشون ...فوق العاده زیبا هست ...
با توجه به اینکه کلمه "برومند" در شاهنامه همیشه به معنی "بارور" به کار رفته و نه به معنای امروزی آن، و همینطور با استناد به تصحیح اساتیدی مانند دکتر خالقی مطلق و دکتر کزازی، تصور میکنم بیت پنجم باید به این شکل نوشته بشه:
که خورشیدچهره برومند بود
به این معنی که این زیباروی از سام باردار بوده.
1403/03/11 02:06
جهن یزداد
بگمان من آنچه میان این چند رسته امده پر از وازگان عربی است و به سخن شاهنامه نیز نمیبرد و از فردوسی نیست آراسته آن چنین است
بیامد دمان سوی آن کوهسار
که افگندگان را کند خواستار
ره بر شدن جست و کی بود راه
دد و دام را بر چنان جایگاه
نشیمی از او برکشیده بلند
که ناید ز کیوان بر او بر گزند
ابر آفریننده کرد آفرین
بمالید رخسارگان بر زمین
1403/03/11 04:06
جهن یزداد
بدین گونه تا روزگاری دراز
برآورد دارنده بگشاد راز
یکی مرد شد چون یکی زاد سرو
برش کوه سیمین میانش چو غرو
چو آن کودک خرد پر مایه گشت
بر آن کوه بر کاروانها گذشت
نشانش پراگنده شد در جهان
بد و نیک هرگز نماند نهان
به سام نریمان رسید آگهی
از آن نیک پی پور با فرّهی
شبی از شبان داغ دل خفته بود
ز کار زمانه برآشفته بود
چنان دید در خواب کز هندوان
یکی مرد بر تازی اسپ دوان
ورا مژده دادی به فرزند او
بر آن برز شاخ برومند او
چو بیدار شد موبدان را بخواند
از این در سخن چند گونه براند
چه گویید گفت اندر این داستان
خردتان بر این هست همداستان
هر آنکس که بودند پیر و جوان
زبان برگشادند بر پهلوان
که بر سنگ و بر خاک شیر و پلنگ
چه ماهی به دریا درون با نهنگ
همه بچه را پرورانندهاند
ستایش به یزدان رسانندهاند
تو پیمان نیکی دهش بشکنی
چنان بیگنه بچه را بفگنی
به یزدان کنون سوی پوزش گرای
که اوی است بر نیکویی رهنمای
چو شب تیره شد رای خواب آمدش
از اندیشهٔ دل شتاب آمدش
چنان دید در خواب کز کوه هَند
درفشی برافراشتندی بلند
جوانی پدید آمدی خوب روی
سپاهی گران از پس پشت اوی
به دست چپش بر یکی موبدی
سوی راستش نامور بخردی
یکی پیش سام آمدی زان دو مرد
زبان بر گشادی به گفتار سرد
که ای مرد بیباک ناپاک رای
دل و دیده شسته ز شرم خدای
تو را دایه گر مرغ شاید همی
پس این پهلوانی چه باید همی
گر آهو است بر مرد موی سپید
تو را ریش و سر گشت چون خنگ بید
پس از آفریننده بیزار شو
که در تنتْ هر روز رنگیست نو
پسر گر به نزدیک تو بود خوار
کنون هست پروردهٔ کردگار
کز او مهربانتر ورا دایه نیست
تو را خود به مهر اندرون مایه نیست
به خواب اندرون بر خروشید سام
چو شیر ژیان کاندر آید به دام
چو بیدار شد بخردان را بخواند
سران سپه را همه برنشاند
بیامد دمان سوی آن کوهسار
که افگندگان را کند خواستار
ره بر شدن جست و کی بود راه
دد و دام را بر چنان جایگاه
نشیمی از او برکشیده بلند
که ناید ز کیوان بر او بر گزند
ابر آفریننده کرد آفرین
بمالید رخسارگان بر زمین
همی گفت کای برتر از جایگاه
ز روشن روان و ز خورشید و ماه
گر این کودک از پاک پشت من است
نه از تخم بد گوهر آهرمن است
از این بر شدن بنده را دست گیر
مر این پر گنه را تو اندر پذیر
چنین گفت سیمرغ با پور سام
که ای دیده رنج نشیم و کنام
پدر سام یل پهلوان جهان
سرافرازتر کس میان مهان
بدین کوه فرزند جوی آمدست
تو را نزد او آب روی آمدست
روا باشد اکنون که بردارمت
بیآزار نزدیک او آرمت
به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت
که سیر آمدستی همانا ز جفت
نشیم تو فرخنده گاه من است
دو پرّ تو فرّ کلاه من است
چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه
ببینی و فر کیانی کلاه
دگر کاین نشیمت نیاید به کار
یکی آزمایش کن از روزگار
ابا خویشتن بر یکی پرّ من
خجسته بود سایهٔ فرّ من
گرت هیچ سختی به روی آورند
ور از نیک و بد گفت و گوی آورند
بر آتش برافگن یکی پرّ من
ببینی هم اندر زمان فرّ من
که در زیر پرت بپروردهام
ابا بچّگانت برآوردهام
همان گه بیایم چو ابر سیاه
بیآزارت آرم بدین جایگاه
فرامش مکن مهر دایه ز دل
که در دل مرا مهر تو دلگسل
دلش کرد پدرام و برداشتش
گرازان به ابر اندر افراشتش
ز پروازش آورد نزد پدر
رسیده به زیر برش موی سر
تنش پیلوار و به رخ چون بهار
پدر چون بدیدش بنالید زار
فرو برد سر پیش سیمرغ زود
نیایش همی بآفرین برفزود
سراپای کودک همی بنگرید
همی تاج و تخت کئی را سزید
بر و بازوی شیر و خورشید روی
دل پهلوان دست شمشیر جوی
سپیدش مژه دیدگان قیرگون
چو بسد لب و رخ به مانند خون
دل سام شد چون بهشت برین
بر آن پاک فرزند کرد آفرین
فرود آمد از کوه و بالای خواست
همان جامهٔ خسرو آرای خواست
سپه یکسره پیش سام آمدند
گشاده دل و شادکام آمدند
تبیرهزنان پیش بردند پیل
برآمد یکی گرد مانند نیل
خروشیدن کوس با کرّهنای
همان زنگ زرین و هندی درای
سواران همه نعره برداشتند
بدان خرّمی راه بگذاشتند
به شادی به شهر اندرون آمدند
ابا پهلوانی فزون آمدند
-
من سروده را اینگونه میپندارم
خالقی مطلق بجای جوانی ، غلامی و بجای سپیدش مژه،سیاهش مژه آورده و بتر آنکه هیچ چیز از این دگرگونی یاد نکرده
-
نعره گویا همان ناله بوده به عربی رفته
1403/08/10 17:11
پوریا سزاوار
ثریا به معنای ستارگان