گنجور

بخش ۱

منوچهر یک هفته با درد بود
دو چشمش پر آب و رخش زرد بود
به هشتم بیامد منوچهر شاه
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
همه پهلوانان روی زمین
بر او یکسره خواندند آفرین
چو دیهیم شاهی به سر بر نهاد
جهان را سراسر همه مژده داد
به داد و به آیین و مردانگی
به نیکی و پاکی و فرزانگی
منم گفت بر تخت گردان سپهر
همم خشم و جنگ است و هم داد و مهر
زمین بنده و چرخ یار من است
سر تاجداران شکار من است
همم دین و هم فرهٔ ایزدیست
همم بخت نیکی و هم بخردیست
شب تار جویندهٔ کین منم
همان آتش تیز برزین منم
خداوند شمشیر و زرّینه کفش
فرازندهٔ کاویانی درفش
فروزندهٔ میغ و برّنده تیغ
به جنگ اندرون جان ندارم دریغ
گه بزم دریا دو دست من است
دم آتش از بر نشست من است
بدان را ز بد دست کوته کنم
زمین را به کین رنگ دیبه کنم
گراینده گرز و نماینده تاج
فروزندهٔ ملک بر تخت عاج
ابا این هنرها یکی بنده‌ام
جهان آفرین را پرستنده‌ام
همه دست بر روی گریان زنیم
همه داستان‌ها ز یزدان زنیم
کز او تاج و تخت است ز اویم سپاه
از اویم سپاس و بدویم پناه
به راه فریدون فرّخ رویم
نیامان کهن بود گر ما نویم
هر آن کس که در هفت کشور زمین
بگردد ز راه و بتابد ز دین
نمایندهٔ رنج درویش را
زبون داشتن مردم خویش را
برافراختن سر به بیشی و گنج
به رنجور مردم نماینده رنج
همه نزد من سر به سر کافرند
و ز آهرمن بدکنش بدترند
هر آن کس که او جز بر این دین بود
ز یزدان و از منش نفرین بود
و زان پس به شمشیر یازیم دست
کنم سر به سر کشور و مرز پست
همه پهلوانان روی زمین
منوچهر را خواندند آفرین
که فرّخ نیای تو ای نیک‌خواه
تو را داد شاهی و تخت و کلاه
تو را باد جاوید تخت ردان
همان تاج و هم فرهٔ موبدان
دل ما یکایک به فرمان تو است
همان جان ما زیر پیمان تو است
جهان پهلوان سام بر پای خاست
چنین گفت کای خسرو داد راست
ز شاهان مرا دیده بر دیدن است
ز تو داد و از ما پسندیدن است
پدر بر پدر شاه ایران تویی
گزین سواران و شیران تویی
تو را پاک یزدان نگه‌دار باد
دلت شادمان بخت بیدار باد
تو از باستان یادگار منی
به تخت کئی بر بهار منی
به رزم اندرون شیر پاینده‌ای
به بزم اندرون شید تابنده‌ای
زمین و زمان خاک پای تو باد
همان تخت پیروزه جای تو باد
تو شستی به شمشیر هندی زمین
به آرام بنشین و رامش گزین
از این پس همه نوبت ماست رزم
تو را جای تخت است و شادی و بزم
شوم گرد گیتی برآیم یکی
ز دشمن به بند آورم اندکی
مرا پهلوانی نیای تو داد
دلم را خرد مهر و رای تو داد
بر او آفرین کرد بس شهریار
بسی دادش از گوهر شاهوار
چو از پیش تختش گرازید سام
پسش پهلوانان نهادند گام
خرامید و شد سوی آرامگاه
همی کرد گیتی به آیین و راه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منوچهر یک هفته با درد بود
دو چشمش پر آب و رخش زرد بود
هوش مصنوعی: منوچهر به مدت یک هفته از درد رنج می‌برد و چشمانش پر از اشک و چهره‌اش زرد بود.
به هشتم بیامد منوچهر شاه
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
هوش مصنوعی: منوچهر شاه در سن هشت سالگی به تاج و تخت رسید و کلاهی که نماد سلطنت کیانیان بود بر سر نهاد.
همه پهلوانان روی زمین
بر او یکسره خواندند آفرین
هوش مصنوعی: تمام قهرمانان روی زمین به خاطر او به ستایش و تمجید پرداختند.
چو دیهیم شاهی به سر بر نهاد
جهان را سراسر همه مژده داد
هوش مصنوعی: وقتی که تاج شاهی را بر سر گذاشت، تمام جهان را به شادی و بشارت پر کرد.
به داد و به آیین و مردانگی
به نیکی و پاکی و فرزانگی
هوش مصنوعی: به درخواست و انصاف و نجابت و همچنین به خوبی، پاکی و دانشمندی رفتار کنید.
منم گفت بر تخت گردان سپهر
همم خشم و جنگ است و هم داد و مهر
هوش مصنوعی: من بر فراز تخت آسمان نشسته‌ام و قدرت من به طور همزمان شامل خشم و جنگ، و همچنین عدالت و دوستی است.
زمین بنده و چرخ یار من است
سر تاجداران شکار من است
هوش مصنوعی: زمین متعلق به من و آسمان همراه و یار من است؛ برتری و قدرت من بر تاجداران و صاحبان قدرت است.
همم دین و هم فرهٔ ایزدیست
همم بخت نیکی و هم بخردیست
هوش مصنوعی: تمام دین و سعادت از آن توست، همچنین خوش شانسی و نیکی و نیز دانایی و خرد تو را در بر دارد.
شب تار جویندهٔ کین منم
همان آتش تیز برزین منم
هوش مصنوعی: در شب تاریک تلاش کنندهٔ انتقام هستم و همچنین همان آتش تند و سوزان.
خداوند شمشیر و زرّینه کفش
فرازندهٔ کاویانی درفش
هوش مصنوعی: خداوند، شمشیر و زره‌ای که مخصوص جنگجویان و پهلوانان است را به عنوان نماد قدرت و افتخار به کاویانیان عطا کرده است.
فروزندهٔ میغ و برّنده تیغ
به جنگ اندرون جان ندارم دریغ
هوش مصنوعی: به خاطر بارش باران و طوفان، من هیچ نگران و اندوهی درباره نبرد درون خود ندارم، حتی اگر تیغی در کار باشد.
گه بزم دریا دو دست من است
دم آتش از بر نشست من است
هوش مصنوعی: گاه در بزم دریا، دو دست من را می‌بینم و گاه کنار آتش نشسته‌ام.
بدان را ز بد دست کوته کنم
زمین را به کین رنگ دیبه کنم
هوش مصنوعی: من افراد بد را از خود دور می‌کنم و زمین را به خاطر کینه‌ای که از آنها دارم، زیبا و رنگین می‌سازم.
گراینده گرز و نماینده تاج
فروزندهٔ ملک بر تخت عاج
هوش مصنوعی: کسی که پرافتخار و برجسته است، نماینده‌ی قدرت و شکوه سلطنت را که بر تخت عاج نشسته، به نمایش می‌گذارد.
ابا این هنرها یکی بنده‌ام
جهان آفرین را پرستنده‌ام
هوش مصنوعی: من با وجود داشتن این هنرها، در واقع بنده‌ای هستم که به خالق جهان احترام می‌گذارم و او را پرستش می‌کنم.
همه دست بر روی گریان زنیم
همه داستان‌ها ز یزدان زنیم
هوش مصنوعی: بیایید همه با هم به یاری کسانی که در حال گریه و ناراحتی هستند بشتابیم و همچنین تمام داستان‌ها و امور زندگی‌مان را به خدا نسبت دهیم.
کز او تاج و تخت است ز اویم سپاه
از اویم سپاس و بدویم پناه
هوش مصنوعی: از او است که تاج و تخت و سپاه به وجود می‌آید، من به او سپاس می‌گویم و پناهگاه من نیز اوست.
به راه فریدون فرّخ رویم
نیامان کهن بود گر ما نویم
هوش مصنوعی: در مسیر فریدون با شکوه قدم می‌زنم و نشان از گذشته‌های دور دارم، اگرچه ما تازه و نو هستیم.
هر آن کس که در هفت کشور زمین
بگردد ز راه و بتابد ز دین
هوش مصنوعی: هر کسی که در هفت سرزمین دنیا سفر کند و از مسیر صحیح دور شود و از دین خود منحرف گردد.
نمایندهٔ رنج درویش را
زبون داشتن مردم خویش را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که درویش، که نماد رنج و سختی است، به خاطر شرایط اجتماعی و فرهنگی مردمش، به نوعی ضعف و زبونی دچار می‌شود. در حقیقت، او تحت تأثیر مشکلات و محدودیت‌های جامعه‌اش قرار گرفته و احساس ناتوانی می‌کند.
برافراختن سر به بیشی و گنج
به رنجور مردم نماینده رنج
هوش مصنوعی: بلند کردن سر در بلندی‌ها و نشان دادن گنج به مردم رنج‌دیده، نشانه‌ای از رنج و زحمت است.
همه نزد من سر به سر کافرند
و ز آهرمن بدکنش بدترند
هوش مصنوعی: همه افرادی که با من هستند، برای من مثل کافر هستند و از شیطان بدترند.
هر آن کس که او جز بر این دین بود
ز یزدان و از منش نفرین بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به جز این دین باشد، در نظر خداوند و از نظر درستی و اخلاق بد شده است.
و زان پس به شمشیر یازیم دست
کنم سر به سر کشور و مرز پست
هوش مصنوعی: سپس با شمشیر به جنگ می‌روم و بر تمام کشور و مرزهای حقیر حمله می‌کنم.
همه پهلوانان روی زمین
منوچهر را خواندند آفرین
هوش مصنوعی: تمام قهرمانان دنیا بر منوچهر آفرین و ستایش کردند.
که فرّخ نیای تو ای نیک‌خواه
تو را داد شاهی و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: پدر بزرگ خوشبخت تو، به خاطر نیکی و خرد تو، مقام سلطنت و تخت و تاج را به تو اعطا کرده است.
تو را باد جاوید تخت ردان
همان تاج و هم فرهٔ موبدان
هوش مصنوعی: تو با باد جاودان مانند پادشاهان، تاج و موهبت و بزرگی همانند موبدان را داری.
دل ما یکایک به فرمان تو است
همان جان ما زیر پیمان تو است
هوش مصنوعی: دل هر یک از ما به دست توست و جان هایمان در پیروزی و وفاداری به تو قرار دارد.
جهان پهلوان سام بر پای خاست
چنین گفت کای خسرو داد راست
هوش مصنوعی: جهان قهرمان سام به پا خاست و گفت: ای پادشاه، عدالت را برقرار کن.
ز شاهان مرا دیده بر دیدن است
ز تو داد و از ما پسندیدن است
هوش مصنوعی: من از شاهان به خاطر تو نگریسته‌ام، زیرا انتخاب تو و رضایت ما در گرو دیدن توست.
پدر بر پدر شاه ایران تویی
گزین سواران و شیران تویی
هوش مصنوعی: تو فرزند پدرهای بزرگ و شاه ایران هستی، و تو انتخاب‌کننده سواران و شیران می‌باشی.
تو را پاک یزدان نگه‌دار باد
دلت شادمان بخت بیدار باد
هوش مصنوعی: امیدوارم خداوند تو را در حفاظت داشته باشد، دل تو شاد و بخت تو بیدار و روشن باشد.
تو از باستان یادگار منی
به تخت کئی بر بهار منی
هوش مصنوعی: تو یادگاری از دوران کهن هستی و در حقیقت، زیبایی و شکوه من به تو وابسته است.
به رزم اندرون شیر پاینده‌ای
به بزم اندرون شید تابنده‌ای
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، مولای همیشه پیروز و نیرومندی وجود دارد و در مجالس خوشی و شادی، موجودی درخشان و شاداب به چشم می‌خورد.
زمین و زمان خاک پای تو باد
همان تخت پیروزه جای تو باد
هوش مصنوعی: زمین و زمان، خدمتگزار تو باشند و همانند تخت سلطنت، مقام و جایگاه تو همواره پابرجا و پیروز باشد.
تو شستی به شمشیر هندی زمین
به آرام بنشین و رامش گزین
هوش مصنوعی: تو با شمشیر هندی، زمین را شکست داده‌ای، حالا آهسته و با آرامش بنشین و لذت ببر.
از این پس همه نوبت ماست رزم
تو را جای تخت است و شادی و بزم
هوش مصنوعی: از این به بعد، نوبت ماست که مبارزه کنیم. جای تو در میدان جنگ است و شادی و میهمانی برای ماست.
شوم گرد گیتی برآیم یکی
ز دشمن به بند آورم اندکی
هوش مصنوعی: من می‌خواهم از غم و مشکلات جهان فرار کنم و بر مشکلات زندگی غلبه کنم، و به همین خاطر قادر خواهم بود یکی از دشمنانم را به دام بیندازم و او را از خود دور کنم.
مرا پهلوانی نیای تو داد
دلم را خرد مهر و رای تو داد
هوش مصنوعی: من از نیاکان تو به عنوان یک پهلوانم، و دل من به لطف و حکمت تو پر بود.
بر او آفرین کرد بس شهریار
بسی دادش از گوهر شاهوار
هوش مصنوعی: او را بسیار ستایش کردند و بسیاری از بزرگان به او هدایای ارزشمند تقدیم کردند.
چو از پیش تختش گرازید سام
پسش پهلوانان نهادند گام
هوش مصنوعی: وقتی سام از جلوی تخت پادشاهی کنار رفت، پهلوانان به سمت او قدم گذاشتند.
خرامید و شد سوی آرامگاه
همی کرد گیتی به آیین و راه
هوش مصنوعی: او به آرامگاه رفت و در حرکتش، جهانی را با نظم و روش خاصی به تصویر کشید.

خوانش ها

بخش ۱ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۱ به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1392/04/03 08:07
مهدی رفیعی

یکی از راههای قضاوت در مورد روش زمامداران در بررسیهای تاریخی استناد به متون ادبی است . در ابیات مربوط به تاجگذاری منوچهر که با خطابه پند و اندرز و منشور حکومتی همراه است ابتدا راجع به عدالت گستری داد سخن می دهد :
به داد و به ایین و مردانگی
به نیکی و پاکی و فرزانگی
ولی در چند بیت بعد می فرماید :
هر آنکس که در هفت کشور زمین
بگرددز راه و بتابد ز دین
.
.
همه نزد من سر به سر کافرند
وز آهرمن بد کنش بدترند
هر آن کس که او جز برین دین بود
ز یزدان و از منش نفرین بود
وزان پس به شمشیر یازیم دست
کنم سر به سر کشور و مرز پست
از آنجا که اسطوره ها میتوانند بمثابه آینه ای وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ای را که در آن بوجود آمده اند بازتاب دهند ، نقد بیت های مذکور و انگشت گذاردن بر تناقض های موجود در آنها راهگشای خیلی از مشکلات کنونی جامعه خواهد بود .

1392/04/03 09:07
مهدی رفیعی

در شاد باشی که پهلوانان به منوچهر بعد از تاجگذاری می گویند :
تراباد جاوید تخت روان
همان تاج و هم فره موبدان

از آنجا که منوچهر دارای فره ایزدی است ، آرزوی فره موبدی که زیر مجموعه فره ایزدی است ، دعایی زیبنده نیست .

1392/04/03 14:07
امین کیخا

خوره بر چند گون است یکی خوره کیانی است دو گون دیگر هم خوره هست که داستان سیر گفتنش فردوسی ای می خواهد .

1392/11/18 22:02
آرمین رضایتی

درباره گفته مهدی رفیعی عزیز که: «آرزوی فره موبدی ... دعایی زیبنده نیست.» به گمان من در این جا مراد پهلوانان آرزوی پیدایی فره در منوچهر نیست، که آرزوی پایداری و ماندگاری فره منوچهر است: به واژه «جاوید» نگاه کنید.
گریز فره ایزدی از دارندهٔ آن خود بخشی اساسی از مفهوم آیینی و استوره‌ای فره ایزدی است. اگرچه فره ایزدی از راه نژاد و تخمه منتقل می‌شود اما نگاهداری فره ایزدی به کردار خود آن کس بسته است. درخشان‌ترین نمونه از این دست، داستان یمه‌خشئته در اوستا و همان جمشید در شاهنامه است که با درآمیختن گفتار و کردارش با نامردمی و دروغ و آز و ستمگری فره ایزدی از او گریزان می‌شود و به زبونی می‌افتد.
گریز و از دست رفتن فره ایزدی با یکی از باورهای بنیادین دین مزدایی پیوند دارد. این باور که هستی پهنهٔ نبرد نیکی و بدی است و فره ایزدی چونان دهش پروردگار (مزدا) به آفر یده‌های خویش و برای یاری آنان در این نبرد است. از همین روست که بدکرداری و نامردمی و دروغ و آن چه اهریمنی است می‌تواند فره ایزدی را از دارند‌ه‌اش گریزان کند.

1399/04/06 12:07
مرزبان

شگفتا دوستمان میگوید ارزوی فره ایزدی برای منوچهر دارای تخت زیبنده نیست مگر تنها فره موبدان را نام برده و مگر ارزوی فره کرده است میگوید ترا باد جاوید - چرا نمیبینید که گفته ترا تخت و فره و تاج جاوید باد -
و شگفت تر دوست دیگر که گفته خوره بر چند گونه است اینجا اصلا بر چندگونگی خوره و یا فره نیست - وپرشگفت تر انکه دیگری گفته به نظر من - در اینجا نظر من و شما ندارد - درست ان است که گفتید میگوید ترا باد جاوید تخت و تاج و فره - جاوید باد - باوید -

1399/04/06 12:07
مرزبان

دوباره دوستمان که درباره روش زمامداران در بررسیهای تاریخی و دست به شمشیر بردن گفته - پیش از داوری ای دوست عزیز باید سخن پارسی و زبان فردوسی را شناخت شما چگونه این چنین بیدقتی و بی توجهی میکنی که چنان گمانی کرده ای چرا این دو بیت را درنیافتی که سخن درباره ستمگری است و انان که در کار دادرسی ستمگری و زورگویی میکنند کسی که درویش و رنجور مردم را رنج نشان میدهد کسی که مردم را زبون میدارد کسی که در پی گنج اندزی است
نمایندهٔ رنج درویش را
زبون داشتن مردم خویش را
برافراختن سر به بیشی و گنج
به رنجور مردم نماینده رنج

1400/01/18 02:04
فرحناز یوسفی

منوچهر کوتاه شده مینوچهر  است؛
یعنی کسی که چهره‌اش بهشتی است.

1400/09/26 03:11
bidad nirumand

در خصوص مطلبی که جناب مهدی رفیعی بابت چگونگی حاکمیت پادشاهان کهن از رری متون ادبی  چند بیت زیر را اورده اند که ثابت بکنند دیکتاتوری رواج داشته :هرآنکس که در هفت کشور زمینبگردد ز راه و بتابد ز دین

اینجا دو بیت را رها کرده اند و بیت زیر را آورده: همه سر بسر نزد من کافرندوزآهرمن بدکنش بدترند وزان پس بشمشیر یازیم دستکنم سربسر کشور و مرز پست

باید جناب رفیعی روش کیهان نشین ها رو ترک بکنید و درست شاهد بیاورید چون فردوسی بزرگ میفرمایند در ان دوبیتی که خذف کرده اید:نماینده رنج درویش را

زبون داشتن؛مردم خویشرا

برافراشتن سر به بیشی ز گنج

به رنجور مردم؛نماینده رنج

(این دو بیت شما رو به یاد کدرم حاکمیت میندازه ؟حاکمی که به مردم خودش رنج و زنبونی بنماید و گنج بسیار برای خود برافراشته کند؟)اینجاست که میفرمایداین حاکمان همه سربسر نزد من کافر هستن و از اهریمن هم بدذات ترند در ادامه میفرمایند:

هرآنکس کوجز برین دین بود

ز یزدان و از منش نفرین بود

وزان پس بشمشیر یازیم دست

کنم سربسر کشور و مرز پست

1401/08/27 23:10
فرزند

به تخت کئی بر بهار منی یعنی چه؟

1401/08/10 00:11
افسانه چراغی

فرزند عزیز! یعنی تو بر روی تخت پادشاهی مانند بهار هستی برای من؛ شاداب و سبز و باطراوت.

در نسخه دیگری چنین آمده: 

به تخت کیی زینهار منی

زینهار: امان، پناه