گنجور

بخش ۸

چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو
تبیره برآمد ز هر دو سرای
همان ناله بوق با کرنای
ز گردان شمشیرزن سی هزار
بیاورد جهن از در کارزار
چو خسرو بر آن گونه بر دیدشان
بفرمود تا قارن کاویان
ز قلب سپاه اندر آمد چو کوه
از او گشت جهن دلاور ستوه
سوی راست گستهم نوذر چو گرد
بیامد دمان با درفش نبرد
جهان شد ز گرد سواران بنفش
زمین پر سپاه و هوا پر درفش
بجنبید خسرو ز قلب سپاه
هم افراسیاب اندر آن رزمگاه
بپیوست جنگی کزان سان نشان
ندادند گردان گردنکشان
بکشتند چندان ز توران سپاه
که دریای خون گشت آوردگاه
چنین بود تا آسمان تیره گشت
همان چشم جنگاوران خیره گشت
چو پیروز شد قارن رزم زن
به جهن دلیر اندر آمد شکن
چو بر دامن کوه بنشست ماه
یلان بازگشتند ز آوردگاه
از ایرانیان شاد شد شهریار
که چیره شدند اندر آن کارزار
همه شب همی جنگ را ساختند
به خواب و به خوردن نپرداختند
چو برزد سر از چنگ خرچنگ هور
جهان شد پر از جنگ و آهنگ و شور
سپاه دو لشکر کشیدند صف
همه جنگ را بر لب آورده کف
سپهدار ایران ز پشت سپاه
بشد دور با کهتری نیک‌خواه
چو لختی بیامد پیاده ببود
جهان آفرین را فراوان ستود
بمالید رخ را بر آن تیره خاک
چنین گفت کای داور داد و پاک
تو دانی کز او من ستم دیده‌ام
بسی روز بد را پسندیده‌ام
مکافات کن بدکنش را به خون
تو باشی ستم دیده را رهنمون
وز آن جایگه با دلی پر ز غم
پر از کین سر از تخمه زادشم
بیامد خروشان به قلب سپاه
به سر بر نهاد آن خجسته کلاه
خروش آمد و نالهٔ گاودم
دم نای رویین و رویینه خم
وز آن روی لشکر به کردار کوه
برفتند جوشان گروها گروه
سپاهی به کردار دریای آب
به قلب اندرون جهن و افراسیاب
چو هر دو سپاه اندر آمد ز جای
تو گفتی که دارد در و دشت پای
سیه شد ز گرد سپاه آفتاب
ز پیکان الماس و پر عقاب
ز بس نالهٔ بوق و گرد سپاه
ز بانگ سواران در آن رزمگاه
همی آب گشت آهن و کوه و سنگ
به دریا نهنگ و به هامون پلنگ
زمین پر ز جوش و هوا پر خروش
هژبر ژیان را بدرید گوش
جهان سر به سر گفتی از آهن است
وگر آسمان بر زمین دشمن است
به هر جای بر توده چون کوه کوه
ز گردان ایران و توران گروه
همه ریگ ارمان سر و دست و پای
زمین را همی دل برآمد ز جای
همه بوم شد زیر نعل اندرون
چو کرباس آهار داده به خون
وز آن پس دلیران افراسیاب
برفتند بر سان کشتی بر آب
به صندوق پیلان نهادند روی
کجا ناوک‌انداز بود اندر اوی
حصاری بد از پیل پیش سپاه
برآورده بر قلب و بر بسته راه
ز صندوق پیلان ببارید تیر
برآمد خروشیدن دار و گیر
برفتند گردان نیزه‌وران
هم از قلب لشکر سپاهی گران
نگه کرد افراسیاب از دو میل
بدان لشکر و جنگ صندوق و پیل
همه ژنده پیلان و لشکر براند
جهان تیره شد روشنایی نماند
خروشید کای نامداران جنگ
چه دارید بر خویش تن جای تنگ
ممانید بر پیش صندوق و پیل
سپاهست بیکار بر چند میل
سوی میمنه میسره برکشید
ز قلب و ز صندوق برتر کشید
بفرمود تا جهن رزم آزمای
رود با تگینان لشکر ز جای
برد دو هزار آزموده سوار
همه نیزه‌دار از در کارزار
بر مسیره شیر جنگی طبرد
بشد تیز با نامداران گرد
چو کیخسرو آن رزم ترکان بدید
که خورشید گشت از جهان ناپدید
سوی آوه و سمکنان کرد روی
که بودند شیران پرخاشجوی
بفرمود تا بر سوی میسره
بتابند چون آفتاب از بره
برفتند با نامور ده هزار
زره‌دار با گُرزهٔ گاوسار
به شماخ سوری بفرمود شاه
که از نامداران ایران سپاه
گزین کن ز جنگ آوران ده‌هزار
سواران گرد از در کارزار
میان دو صف تیغها بر کشید
مبینید کس را سر اندر کشید
دو لشکر بر این سان بر آویختند
چنان شد که گفتی برآمیختند
چکاچاک برخاست از هر دو روی
ز پرخاش خون اندر آمد به جوی
چو برخاست گرد از چپ و دست راست
جهاندار خفتان رومی بخواست
به یک سو کشیدند صندوق پیل
جهان شد به کردار دریای نیل
بجنبید با رستم از قلبگاه
منوشان خوزان لشکر پناه
برآمد خروشیدن بوق و کوس
به یک دست خسرو سپهدار طوس
بیاراسته کاویانی درفش
همه پهلوانان زرینه کفش
به درد دل از جای برخاستند
چپ شاه لشکر بیاراستند
سوی راستش رستم کینه جوی
زواره برادرش بنهاد روی
جهاندیده گودرز کشوادگان
بزرگان بسیار و آزادگان
ببودند بر دست رستم به پای
زرسب و منوشان فرخنده رای
برآمد ز آوردگاه گیر و دار
ندیدند ز آنگونه کس کارزار
همه ریگ پر خسته و کشته بود
کسی را کجا روز برگشته بود
ز بس کشته بر دشت آوردگاه
همی راندند اسب بر کشته گاه
بیابان به کردار جیحون ز خون
یکی بی سر و دیگری سرنگون
خروش سواران و اسبان ز دشت
ز بانگ تبیره همی برگذشت
دل کوه گفتی بدرد همی
زمین با سواران بپرد همی
سر بی تنان و تن بی سران
چرنگیدن گُرزهای گران
درخشیدن خنجر و تیغ تیز
همی جست خورشید راه گریز
به دست منوچهر بر میمنه
کهیلا که صد شیر بد یک تنه
جرنجاش بر میسره شد تباه
به دست فریبرز کاووس شاه
یکی باد و ابری سوی نیمروز
برآمد رخ هور گیتی فروز
تو گفتی که ابری برآمد سیاه
ببارید خون اندر آوردگاه
بپوشید و روی زمین تیره گشت
همی دیده از تیرگی خیره گشت
بدآنگه که شد چشمه سوی نشیب
دل شاه ترکان بجست از نهیب
ز جوش سواران هر کشوری
ز هر مرز و هر بوم و هر مهتری
سواران شمشیر زن سی هزار
گزیده سوارن خنجر گزار
دگرگونه جوشن دگرگون درفش
جهانی شده سرخ و زرد و بنفش
نگه کرد گرسیوز از پشت شاه
به جنگ اندر آورد یکسر سپاه
سپاهی فرستاد بر میمنه
گرانمایگان یک‌دل و یک تنه
سوی میسره همچنین لشکری
پراگنده بر هر سویی مهتری
سواران جنگاوران سی هزار
گزیده همه از در کارزار
چو گرسیوز از پشت لشکر برفت
به پیش برادر خرامید تفت
برادر چو روی برادر بدید
به نیرو شد و لشکر اندر کشید
برآمد ز لشکر ده و دار و گیر
بپوشید روی هوا را به تیر
چو خورشید را پشت باریک شد
ز دیدار شب روز تاریک شد
فریبنده گرسیوز پهلوان
بیامد به پیش برادر نوان
که اکنون ز گردان که جوید نبرد
زمین پر ز خون آسمان پر ز گرد
سپه بازکش چون شب آمد مکوش
که اکنون برآید ز ترکان خروش
تو در جنگ باشی سپه در گریز
مکن با تن خویش چندین ستیز
دل شاه ترکان پر از خشم و جوش
ز تندی نبودش به گفتار گوش
برانگیخت اسب از میان سپاه
بیامد دمان با درفش سیاه
از ایرانیان چند نامی بکشت
چو خسرو بدید اندر آمد به پشت
دو شاه دو کشور چنین کینه دار
برفتند با خوار مایه سوار
ندیدند گرسیوز و جهن روی
که او پیش خسرو شود رزمجوی
عنانش گرفتند و بر تافتند
سوی ریگ آموی بشتافتند
چون او بازگشت استقیلا چو گرد
بیامد که با شاه جوید نبرد
دمان شاه ایلا به پیش سپاه
یکی نیزه زد بر کمرگاه شاه
نبد کارگر نیزه بر جوشنش
نه ترس آمد اندر دل روشنش
چو خسرو دل و زور او را بدید
سبک تیغ تیز از میان برکشید
بزد بر میانش بدو نیم کرد
دل برز ایلا پر از بیم کرد
سبک برز ایلا چو آن زخم شاه
بدید آن دل و زور و آن دستگاه
به تاریکی اندر گریزان برفت
همی پوست بر تنش گفتی بکفت
سپه چون بدیدند ز او دستبرد
به آوردگه بر نماند ایچ گرد
بر افراسیاب آن سخن مرگ بود
کجا پشت خود را بدیشان نمود
ز تورانیان او چو آگاه شد
تو گفتی بر او روز کوتاه شد
چو آوردگه خوار بگذاشتند
بفرمود تا بانگ برداشتند
که این شیر مردی ز زنگ شب است
مرا باز گشتن ز تنگ شب است
گر ایدون که امروز یکبار باد
ترا جست و شادی ترا در گشاد
چو روشن کند روز روی زمین
درفش دل افروز ما را ببین
همه روی ایران چو دریا کنیم
ز خورشید تابان ثریا کنیم
دو شاه و دو کشور چنان رزمساز
به لشکرگه خویش رفتند باز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید از برج ثور (گاو) طلوع کرد، صدای جیک‌جیک چکاوک از سمت هامون به گوش رسید.
تبیره برآمد ز هر دو سرای
همان ناله بوق با کرنای
هوش مصنوعی: صدای بوق و کرنایی از هر دو خانه به گوش می‌رسد و این صداها به نوعی بیانگر حالتی حزن‌آلود و مشترک هستند.
ز گردان شمشیرزن سی هزار
بیاورد جهن از در کارزار
هوش مصنوعی: از میان سی هزار شمشیرزن جنگجو، همه به میدان نبرد وارد شدند و به جهنم روی آوردند.
چو خسرو بر آن گونه بر دیدشان
بفرمود تا قارن کاویان
هوش مصنوعی: وقتی خسرو آن زیبایی‌ها را دید، فرمان داد تا مانند قارن کاویان باشند.
ز قلب سپاه اندر آمد چو کوه
از او گشت جهن دلاور ستوه
هوش مصنوعی: از دل سپاه، چون کوه استوار و مقاوم، مردی دلیر و شجاع به میدان آمد و با او دلیری و ایستادگی در مقابل دشمن نمایان شد.
سوی راست گستهم نوذر چو گرد
بیامد دمان با درفش نبرد
هوش مصنوعی: در روز نبرد، نوذر با شجاعت به سمت راست حرکت کرد و مانند گردبادی به سوی دشمن آمد.
جهان شد ز گرد سواران بنفش
زمین پر سپاه و هوا پر درفش
هوش مصنوعی: دنیا در حال حاضر به واسطه سواران بنفش رنگ شده و زمین از سربازان پر شده است، در حالی که آسمان پر از پرچم‌هاست.
بجنبید خسرو ز قلب سپاه
هم افراسیاب اندر آن رزمگاه
هوش مصنوعی: خسرو، با شتاب از دل سپاه بیرون آمد، چرا که هم افراسیاب در آن میدان جنگ حضور داشت.
بپیوست جنگی کزان سان نشان
ندادند گردان گردنکشان
هوش مصنوعی: در این جنگی که به وقوع پیوست، کسی نشانه‌ای از قدرت و شجاعت نشان نداد.
بکشتند چندان ز توران سپاه
که دریای خون گشت آوردگاه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، تا آنجا که جنگجویان از کشور توران کشته شدند که زمین دریا مانند شد از خون آنها.
چنین بود تا آسمان تیره گشت
همان چشم جنگاوران خیره گشت
هوش مصنوعی: اینگونه بود که آسمان تاریک شد و چشمان جنگجویان به تماشا خیره ماندند.
چو پیروز شد قارن رزم زن
به جهن دلیر اندر آمد شکن
هوش مصنوعی: وقتی قارن، جنگجوی دلیر، پیروز می‌شود، به دلیران و شجاعان وارد می‌شود.
چو بر دامن کوه بنشست ماه
یلان بازگشتند ز آوردگاه
هوش مصنوعی: زمانی که ماهی زیبا بر دامان کوه نشسته است، قهرمانان دوباره به میدان نبردشان بازمی‌گردند.
از ایرانیان شاد شد شهریار
که چیره شدند اندر آن کارزار
هوش مصنوعی: شنید که ایرانیان در نبرد پیروز شدند و این موضوع باعث خوشحالی او گردید.
همه شب همی جنگ را ساختند
به خواب و به خوردن نپرداختند
هوش مصنوعی: هر شب، مشغول جنگ و نبرد بودند و به خواب و غذا توجهی نمی‌کردند.
چو برزد سر از چنگ خرچنگ هور
جهان شد پر از جنگ و آهنگ و شور
هوش مصنوعی: وقتی که سر از چنگ میگسار (خرچنگ) بیرون آورد، دنیا پر از نبرد و شور و هیجان شد.
سپاه دو لشکر کشیدند صف
همه جنگ را بر لب آورده کف
هوش مصنوعی: دو لشکر آماده نبرد شدند و صفوف آنها به قدری فشرده شده که دیگر هیچ راهی برای فرار نیست و همه چیز به سمت جنگ و درگیری پیش می‌رود.
سپهدار ایران ز پشت سپاه
بشد دور با کهتری نیک‌خواه
هوش مصنوعی: فرمانده ایران از پشت سپاه دور شد و با فردی نیک‌خواه و با بزرگ‌منشی برخورد کرد.
چو لختی بیامد پیاده ببود
جهان آفرین را فراوان ستود
هوش مصنوعی: زمانی که او پیاده آمد، به مدت کوتاهی در برابر آفریننده جهان ستایش‌های زیادی کرد.
بمالید رخ را بر آن تیره خاک
چنین گفت کای داور داد و پاک
هوش مصنوعی: با صورت خود به آن خاک تیره بیاویزید و بگویید، ای داور دادگستر و پاک!
تو دانی کز او من ستم دیده‌ام
بسی روز بد را پسندیده‌ام
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که من به خاطر او بیش از حد رنج کشیده‌ام و روزهای سخت و بدی را پذیرفته‌ام.
مکافات کن بدکنش را به خون
تو باشی ستم دیده را رهنمون
هوش مصنوعی: بدی را با بدی خود پاسخ بده، اما اگر خودت دردمند هستی، می‌توانی به مظلومان راهنمایی کنی.
وز آن جایگه با دلی پر ز غم
پر از کین سر از تخمه زادشم
هوش مصنوعی: از آنجا با دلی پر از غم و پر از کینه به دنیا آمدم.
بیامد خروشان به قلب سپاه
به سر بر نهاد آن خجسته کلاه
هوش مصنوعی: ناگهان در حالی که با هیجان و شدت می‌آمد، به قلب سپاه رسید و کلاه خوشبختی را بر سر گذاشت.
خروش آمد و نالهٔ گاودم
دم نای رویین و رویینه خم
هوش مصنوعی: صدای بلندی به گوش می‌رسد و همزمان صدای ناله‌ی گوسفندانی که به نای آهنی وصل شده‌اند، به وضوح شنیده می‌شود.
وز آن روی لشکر به کردار کوه
برفتند جوشان گروها گروه
هوش مصنوعی: و از آن طرف، لشکر مانند کوه به حرکت درآمدند و گروه‌ها به صورت جوشانی به جلو رفتند.
سپاهی به کردار دریای آب
به قلب اندرون جهن و افراسیاب
هوش مصنوعی: یک سرباز همانند دریای وسیع و عمیق است که در دلش از خشم و قدرتی شبیه به جهنم و افراسیاب (دستان افراسیاب) برخوردار است.
چو هر دو سپاه اندر آمد ز جای
تو گفتی که دارد در و دشت پای
هوش مصنوعی: وقتی که هر دو ارتش از مکان خود بیرون آمدند، تو گفتی که زمین و دشت را زیر پا دارند.
سیه شد ز گرد سپاه آفتاب
ز پیکان الماس و پر عقاب
هوش مصنوعی: تاریکی به خاطر گرد و غباری که سپاه آفتاب به راه انداخته، به وجود آمده است. این گرد و غبار ناشی از تیرهای الماس و پرهای عقاب است.
ز بس نالهٔ بوق و گرد سپاه
ز بانگ سواران در آن رزمگاه
هوش مصنوعی: به دلیل صدای نالهٔ بوق و شیههٔ سواران، در میدان جنگ غوغایی به پا شده است.
همی آب گشت آهن و کوه و سنگ
به دریا نهنگ و به هامون پلنگ
هوش مصنوعی: آب و هیجان طبیعت باعث تغییر در هر چیزی می‌شود؛ حتی آهن، کوه و سنگ هم تحت تأثیر آب قرار می‌گیرند. در دریا نهنگ‌ها و در دشت هامون پلنگ‌ها زندگی می‌کنند.
زمین پر ز جوش و هوا پر خروش
هژبر ژیان را بدرید گوش
هوش مصنوعی: زمین پرجنب و جوش و آسمان پر از صداست که هژبر، یعنی پلنگ، گوش را می‌دراند و ناراحت می‌کند.
جهان سر به سر گفتی از آهن است
وگر آسمان بر زمین دشمن است
هوش مصنوعی: دنیا به طور کامل از آهن ساخته شده است و اگر آسمان بر زمین دشمنی کند، این واقعیت تغییر نمی‌کند.
به هر جای بر توده چون کوه کوه
ز گردان ایران و توران گروه
هوش مصنوعی: در هر نقطه‌ای از سرزمین، مانند کوه‌هایی که انبوهی از مردم ایران و توران را در خود جای داده‌اند، تجمعی وجود دارد.
همه ریگ ارمان سر و دست و پای
زمین را همی دل برآمد ز جای
هوش مصنوعی: تمام ماسه‌های آرزو بر سر و دست و پای زمین، از دل برآمده و جای خود را ترک کرده‌اند.
همه بوم شد زیر نعل اندرون
چو کرباس آهار داده به خون
هوش مصنوعی: همه‌جا تحت تأثیر و ظلمی سنگین قرار گرفته است، همان‌طور که کرباسی که با خون تر شده، سخت و محکم می‌شود.
وز آن پس دلیران افراسیاب
برفتند بر سان کشتی بر آب
هوش مصنوعی: پس از آن، شجاعان افراسیاب به مانند کشتی‌هایی بر روی آب حرکت کردند.
به صندوق پیلان نهادند روی
کجا ناوک‌انداز بود اندر اوی
هوش مصنوعی: در صندوق فیل‌ها چیزی قرار داده‌اند که جایگاه تیرانداز بوده است.
حصاری بد از پیل پیش سپاه
برآورده بر قلب و بر بسته راه
هوش مصنوعی: در برابر سپاه، دیواری بزرگ و قوی از فیل برپا کرده‌اند که راه را بسته و بر دل‌ها فشار می‌آورد.
ز صندوق پیلان ببارید تیر
برآمد خروشیدن دار و گیر
هوش مصنوعی: از صندوق فیل‌ها تیرهایی بیرون آمد و یک صدای مهیبی بلند شد و دار و دسته‌ای از مردم به هم ریختند.
برفتند گردان نیزه‌وران
هم از قلب لشکر سپاهی گران
هوش مصنوعی: سواران نیزه‌دار از قلب سپاه بزرگ جدا شدند و رفتند.
نگه کرد افراسیاب از دو میل
بدان لشکر و جنگ صندوق و پیل
هوش مصنوعی: افراسیاب به دو سوی لشکر نگاه کرد و جنگ را دید، همچنین صندوق و فیل‌ها را مشاهده کرد.
همه ژنده پیلان و لشکر براند
جهان تیره شد روشنایی نماند
هوش مصنوعی: همه ی شوالیه‌ها و سربازان بی‌مقدار و رنجور هستند، دنیا تاریک شده و نوری باقی نمانده است.
خروشید کای نامداران جنگ
چه دارید بر خویش تن جای تنگ
هوش مصنوعی: ای دلیران جنگ، چرا بر خودتان می‌نالید؟ چه شده که در این شرایط سخت احساس تنگی می‌کنید؟
ممانید بر پیش صندوق و پیل
سپاهست بیکار بر چند میل
هوش مصنوعی: به جلو صندوق نروید، زیرا سپاه بی‌تحرک است و به اندازه چند میل از کار باز مانده است.
سوی میمنه میسره برکشید
ز قلب و ز صندوق برتر کشید
هوش مصنوعی: از دل و صندوق، به سمت راست و به سوی خوبی‌ها و blessings رو کرد و بالاتر از همه چیز قرار گرفت.
بفرمود تا جهن رزم آزمای
رود با تگینان لشکر ز جای
هوش مصنوعی: حکم داد تا رزم‌جویان با شجاعت و قدرت در میدان نبرد حاضر شوند و از مکان خود حرکت کنند.
برد دو هزار آزموده سوار
همه نیزه‌دار از در کارزار
هوش مصنوعی: دو هزار سوار ماهر و باتجربه، همه مسلح به نیزه، آماده نبرد در میدان جنگ هستند.
بر مسیره شیر جنگی طبرد
بشد تیز با نامداران گرد
هوش مصنوعی: بر سر راه، شیر جنگی با سرعت و شجاعت و در کنار نام‌آوران حرکت کرد.
چو کیخسرو آن رزم ترکان بدید
که خورشید گشت از جهان ناپدید
هوش مصنوعی: زمانی که کیخسرو آن جنگ ترکان را مشاهده کرد، دید که خورشید از آسمان ناپدید شده است.
سوی آوه و سمکنان کرد روی
که بودند شیران پرخاشجوی
هوش مصنوعی: به سمت منطقه آوه و سمکنان رفت که در آنجا شیرهای جنگجو و درنده وجود داشتند.
بفرمود تا بر سوی میسره
بتابند چون آفتاب از بره
هوش مصنوعی: فرمان داد که به سمت میسره به حرکت درآیند، همان‌طور که آفتاب از افق برمی‌خیزد.
برفتند با نامور ده هزار
زره‌دار با گُرزهٔ گاوسار
هوش مصنوعی: هزاران جنگجو با زره‌هایی به نام و نشانی رفتند، با سربازان و جنگجویان شجاع و نیکوکار.
به شماخ سوری بفرمود شاه
که از نامداران ایران سپاه
هوش مصنوعی: شاه به شماخ سوری گفت که از جنگجویان نامی و معروف ایران، سپاهی را آماده کند.
گزین کن ز جنگ آوران ده‌هزار
سواران گرد از در کارزار
هوش مصنوعی: به تعداد ده هزار سوار از میان جنگجویان انتخاب کن و آن‌ها را برای مشارکت در نبرد آماده کن.
میان دو صف تیغها بر کشید
مبینید کس را سر اندر کشید
هوش مصنوعی: در وسط میدان جنگ، شمشیرها به حالت آماده باش کشیده شده‌اند و هیچ‌کس را نمی‌بینی که سر خود را در خطر بیندازد.
دو لشکر بر این سان بر آویختند
چنان شد که گفتی برآمیختند
هوش مصنوعی: دو لشکر به این صورت به هم حمله کردند که گویی همدیگر را در هم آمیختند.
چکاچاک برخاست از هر دو روی
ز پرخاش خون اندر آمد به جوی
هوش مصنوعی: به خاطر تنش و دعوا، صدای بلندی از هر دو طرف بلند شد و خون به جوی‌ها ریخت.
چو برخاست گرد از چپ و دست راست
جهاندار خفتان رومی بخواست
هوش مصنوعی: وقتی گرد و غباری از سمت چپ و راست برخواست، پادشاه رومی به آرامی طلب کرد.
به یک سو کشیدند صندوق پیل
جهان شد به کردار دریای نیل
هوش مصنوعی: به یک سمت، صندوق بزرگ را کشیدند و جهان به شکلی مانند دریای نیل تغییر کرد.
بجنبید با رستم از قلبگاه
منوشان خوزان لشکر پناه
هوش مصنوعی: بشتابید با رستم از قلبگاه منوشان، خوزیان لشکر پناه.
برآمد خروشیدن بوق و کوس
به یک دست خسرو سپهدار طوس
هوش مصنوعی: صدای بوق و طبل به گوش می‌رسد و خسرو، فرمانده سپاه طوس، با یک دست خود را آماده می‌کند.
بیاراسته کاویانی درفش
همه پهلوانان زرینه کفش
هوش مصنوعی: درفش کاویانی که زینت بخش قدرت و شکوه است، نشان دهنده‌ی افتخار و شجاعت همه پهلوانان است، مانند دلاورانی که در کفش‌های زرین و زیبا قرار دارند.
به درد دل از جای برخاستند
چپ شاه لشکر بیاراستند
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که پس از بیان مشکلات و رنج‌ها، افرادی از جا برمی‌خیزند و خود را برای مقابله با چالش‌ها آماده می‌کنند. در این میان، یک نیروی نظامی یا لشکر نیز برای حمایت و آماده‌باش به حرکت درمی‌آید.
سوی راستش رستم کینه جوی
زواره برادرش بنهاد روی
هوش مصنوعی: رستم که همیشه به دنبال انتقام است، به سوی برادرش زواره روی می‌آورد.
جهاندیده گودرز کشوادگان
بزرگان بسیار و آزادگان
هوش مصنوعی: گودرز، فردی با تجربه و دانا، از میان بزرگواران و آزادگان بسیاری برآمده است.
ببودند بر دست رستم به پای
زرسب و منوشان فرخنده رای
هوش مصنوعی: رستم با دستان نیرومند خود، بر پای زرسب و منوشان، که از نظر فکر و اندیشه خوب و خوشبخت بودند، ایستاده بود.
برآمد ز آوردگاه گیر و دار
ندیدند ز آنگونه کس کارزار
هوش مصنوعی: از میدان جنگ بیرون آمد و متوجه نشد که در این نوع نبرد کسی را پیدا نکرد.
همه ریگ پر خسته و کشته بود
کسی را کجا روز برگشته بود
هوش مصنوعی: همهٔ دانه‌های شن خسته و بی‌حرکت بودند، اما هیچ‌کس نبود که در روزی که برمی‌گشت، به آنها توجه کند.
ز بس کشته بر دشت آوردگاه
همی راندند اسب بر کشته گاه
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد افرادی که در میدان جنگ جان باخته‌اند، اسب‌ها بر روی زمین‌های پر از کشته‌ها در حال حرکت هستند.
بیابان به کردار جیحون ز خون
یکی بی سر و دیگری سرنگون
هوش مصنوعی: بیابان همچون رودخانه جیحون پر از خون است؛ یکی بی‌سر افتاده و دیگری سرنگون.
خروش سواران و اسبان ز دشت
ز بانگ تبیره همی برگذشت
هوش مصنوعی: صدای رعدآسا و هیاهوی سواران و اسب‌ها از دشت به گوش می‌رسد و این صدا مانند صدای طبل در فضا می‌پیچد.
دل کوه گفتی بدرد همی
زمین با سواران بپرد همی
هوش مصنوعی: دل کوه به احساساتش اشاره می‌کند و می‌گوید که افسوس و غم او در دل زمین پنهان است. او از سواران یاد می‌کند که همواره به سوی جلو حرکت می‌کنند و درد و رنج کوه را درک نمی‌کنند. به نوعی، در این جا احساس تنهایی و ناامیدی کوه نمایش داده شده است.
سر بی تنان و تن بی سران
چرنگیدن گُرزهای گران
هوش مصنوعی: سرهای بی بدن و بدن‌های بی سر، به حدی نیرومند شده‌اند که گویی به رنگی تیره درآمده‌اند.
درخشیدن خنجر و تیغ تیز
همی جست خورشید راه گریز
هوش مصنوعی: درخشش خنجر و تیغ تیز مانند نوری است که خورشید به دنبال راهی برای فرار از آن می‌گردد.
به دست منوچهر بر میمنه
کهیلا که صد شیر بد یک تنه
هوش مصنوعی: منوچهر با شجاعت به جنگ با چندین شیر می‌رود و به تنهایی بر آن‌ها غلبه می‌کند.
جرنجاش بر میسره شد تباه
به دست فریبرز کاووس شاه
هوش مصنوعی: جرنجاش در میدان نبرد به دست فریبرز، یکی از پهلوانان، و به فرمان کاووس شاه شکست خورد و نابود شد.
یکی باد و ابری سوی نیمروز
برآمد رخ هور گیتی فروز
هوش مصنوعی: یک باد و ابر به سمت نیمروز وزیدند و چهره خورشید جهان را روشن کردند.
تو گفتی که ابری برآمد سیاه
ببارید خون اندر آوردگاه
هوش مصنوعی: تو گفتی که ابری تیره در آسمان ظاهر شد و باران خونین بر زمین می‌بارد.
بپوشید و روی زمین تیره گشت
همی دیده از تیرگی خیره گشت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که وقتی ابرها یا چیزهای تاریکی روی زمین را می‌پوشانند، چشم‌ها به خاطر این تیرگی دچار حیرت و گیجی می‌شوند. این تصویر نشان‌دهنده تأثیرات محیط تاریک بر ادراکات انسانی است.
بدآنگه که شد چشمه سوی نشیب
دل شاه ترکان بجست از نهیب
هوش مصنوعی: زمانی که چشمه به سمت پایین و در دره حرکت کرد، دل شاه ترکان از ترس و وحشت به تپش درآمد.
ز جوش سواران هر کشوری
ز هر مرز و هر بوم و هر مهتری
هوش مصنوعی: از شور و هیجان سواران هر سرزمین، از هر مرز و هر دیار و هر بزرگ‌مردی.
سواران شمشیر زن سی هزار
گزیده سوارن خنجر گزار
هوش مصنوعی: سی هزار سوار شمشیرزن و چابک، آماده نبرد هستند و هر یک از آن‌ها مهارت خاصی در استفاده از خنجر دارند.
دگرگونه جوشن دگرگون درفش
جهانی شده سرخ و زرد و بنفش
هوش مصنوعی: در لباس جنگی و پرچم، رنگ‌ها متفاوت و گوناگون شده‌اند و حالا جهانی پر از رنگ‌های قرمز، زرد و بنفش به‌وجود آمده است.
نگه کرد گرسیوز از پشت شاه
به جنگ اندر آورد یکسر سپاه
هوش مصنوعی: گرسیوز به طور ناگهانی از پشت سر شاه نگاه کرد و تمام سپاه را برای جنگ آماده کرد.
سپاهی فرستاد بر میمنه
گرانمایگان یک‌دل و یک تنه
هوش مصنوعی: سپه‌ای به سمت میمنه فرستاد که از افراد باارزش و با همدلی تشکیل شده بودند.
سوی میسره همچنین لشکری
پراگنده بر هر سویی مهتری
هوش مصنوعی: سوی مصر، گروهی از سربازان در حال حرکت است که هر کدام به سمت مختلفی گسیل شده‌اند.
سواران جنگاوران سی هزار
گزیده همه از در کارزار
هوش مصنوعی: جنگجویان سوار، سی هزار نفر از بهترین‌ها، همه در میدان نبرد حضور دارند.
چو گرسیوز از پشت لشکر برفت
به پیش برادر خرامید تفت
هوش مصنوعی: پس از اینکه گرسیوز از پشت سپاه دور شد، به آرامی به سوی برادرش رفت.
برادر چو روی برادر بدید
به نیرو شد و لشکر اندر کشید
هوش مصنوعی: وقتی برادر، برادرش را دید، با شجاعت و قدرت عمل کرد و لشکر را آماده نبرد کرد.
برآمد ز لشکر ده و دار و گیر
بپوشید روی هوا را به تیر
هوش مصنوعی: از سپاه ده و دار و گیر، به سمت آسمان تیر پرتاب شد و آن را پوشاند.
چو خورشید را پشت باریک شد
ز دیدار شب روز تاریک شد
هوش مصنوعی: وقتی خورشید در پشت افق پنهان می‌شود، شب فرامی‌رسد و روز به تاریکی می‌گراید.
فریبنده گرسیوز پهلوان
بیامد به پیش برادر نوان
هوش مصنوعی: گرسیوز، پهلوان جذاب و فریبنده، به سوی برادرش نوان آمد.
که اکنون ز گردان که جوید نبرد
زمین پر ز خون آسمان پر ز گرد
هوش مصنوعی: اکنون افرادی که به دنبال جنگ و نزاع هستند، باعث شده‌اند که زمین پر از خون و آسمان پر از غبار شود.
سپه بازکش چون شب آمد مکوش
که اکنون برآید ز ترکان خروش
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا می‌رسد، نیروهایت را کمتر به کار بگیر و تلاش نکن. زیرا به زودی صدای ترک‌ها بلند خواهد شد.
تو در جنگ باشی سپه در گریز
مکن با تن خویش چندین ستیز
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و جنگی، نباید از میدان فرار کنی و باید با تمام وجودت به مبارزه ادامه بدهی.
دل شاه ترکان پر از خشم و جوش
ز تندی نبودش به گفتار گوش
هوش مصنوعی: دل شاه ترکان از خشم و هیجان پر شده بود و به خاطر شدت خشمش، گوشش به سخن دیگران توجهی نداشت.
برانگیخت اسب از میان سپاه
بیامد دمان با درفش سیاه
هوش مصنوعی: اسب را از میان سپاه به حرکت درآورد و در همان لحظه با پرچم سیاه به طرف جلو آمد.
از ایرانیان چند نامی بکشت
چو خسرو بدید اندر آمد به پشت
هوش مصنوعی: چند نفر از ایرانیان را به قتل رساند، وقتی خسرو آنها را دید، به عقب برگشت.
دو شاه دو کشور چنین کینه دار
برفتند با خوار مایه سوار
هوش مصنوعی: دو پادشاه از دو سرزمین با کینه و دشمنی فراوان، با سپاهی که اهمیت و ارزشی نداشت، به جنگ رفتند.
ندیدند گرسیوز و جهن روی
که او پیش خسرو شود رزمجوی
هوش مصنوعی: گرسیوز و جهن، آن‌چنان قدرتمند و مشهورند که کسی تاب و توانِ مقابله با آن‌ها را ندارد و نمی‌تواند در برابر آن‌ها بایستد. آن‌ها به قدری قوی هستند که حتی پیش خسرو، پادشاه، نیز برجسته و رزمجو به نظر می‌آیند.
عنانش گرفتند و بر تافتند
سوی ریگ آموی بشتافتند
هوش مصنوعی: آنها مهار او را گرفتند و به طرف ریگ زاری به سرعت حرکت کردند.
چون او بازگشت استقیلا چو گرد
بیامد که با شاه جوید نبرد
هوش مصنوعی: وقتی او برگشت، مانند گردی بود که برای جنگیدن با شاه به میدان آمد.
دمان شاه ایلا به پیش سپاه
یکی نیزه زد بر کمرگاه شاه
هوش مصنوعی: در لحظاتی که شاه ایلا به پیش ارتش خود می‌رفت، یکی از سربازان نیزه‌ای به کمر او زد.
نبد کارگر نیزه بر جوشنش
نه ترس آمد اندر دل روشنش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کارگر که مسلح به نیزه است، به کیفیت زره خود اعتماد دارد و در دلش هیچگونه ترسی ندارد. در واقع، او به خود و توانایی‌هایش اطمینان دارد و از تهدیدات نمی‌هراسد.
چو خسرو دل و زور او را بدید
سبک تیغ تیز از میان برکشید
هوش مصنوعی: وقتی خسرو دل و قدرت او را مشاهده کرد، به آرامی شمشیری برهنه را از میانه بیرون آورد.
بزد بر میانش بدو نیم کرد
دل برز ایلا پر از بیم کرد
هوش مصنوعی: او را در وسط میدان زد و دلش را به دو نیم کرد و حالا پر از ترس و نگرانی شده است.
سبک برز ایلا چو آن زخم شاه
بدید آن دل و زور و آن دستگاه
هوش مصنوعی: سبک برز آن زخم را دید، دل و قدرت و آن ساختار را مشاهده کرد.
به تاریکی اندر گریزان برفت
همی پوست بر تنش گفتی بکفت
هوش مصنوعی: در تاریکی رفت و پوستش را به گونه‌ای حس می‌کردی که گویی آن را از تنش کنده‌اند.
سپه چون بدیدند ز او دستبرد
به آوردگه بر نماند ایچ گرد
هوش مصنوعی: وقتی سپاه او را دیدند که به آنها حمله می‌کند، دیگر هیچ چیزی در میدان نبرد باقی نماند.
بر افراسیاب آن سخن مرگ بود
کجا پشت خود را بدیشان نمود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افراسیاب، در موقعیتی خاص، به دشمنان خود نشان داد که از شرایط و اوضاع غافل است و به نوعی مرگ و نابودی را برای خود به تصویر کشید. به عبارت دیگر، او در مواجهه با مشکلات، به جای برخورد شجاعانه، به ضعف و ملامت متوسل شد.
ز تورانیان او چو آگاه شد
تو گفتی بر او روز کوتاه شد
هوش مصنوعی: وقتی از تورانیان مطلع شد، گویی زمان برای او به سرعت گذشت و روزش به پایان نزدیک شد.
چو آوردگه خوار بگذاشتند
بفرمود تا بانگ برداشتند
هوش مصنوعی: وقتی که محل برگزاری مراسم آماده شد و همه چیز آماده گردید، دستور دادند تا صدا را بلند کنند و شروع به اعلام کنند.
که این شیر مردی ز زنگ شب است
مرا باز گشتن ز تنگ شب است
هوش مصنوعی: این مرد شجاع مانند شیر است و من از تاریکی شب به او بازمی‌گردم، زیرا او راه نجاتی برایم از این سختی و تاریکی فراهم کرده است.
گر ایدون که امروز یکبار باد
ترا جست و شادی ترا در گشاد
هوش مصنوعی: اگر امروز یک بار بادی به تو بوزد و شادی را به تو عطا کند،پس از آن می‌توانی به زندگی ادامه دهی.
چو روشن کند روز روی زمین
درفش دل افروز ما را ببین
هوش مصنوعی: وقتی که روز روشنی بر روی زمین می‌تابد، پرچم دلگرم‌کننده ما را ببین.
همه روی ایران چو دریا کنیم
ز خورشید تابان ثریا کنیم
هوش مصنوعی: همه‌ی زیبایی‌های ایران را به اندازه‌ی دریا فراوان کنیم و آن‌قدر درخشان و تابناک بسازیم که مانند ستاره‌ی ثریا شوند.
دو شاه و دو کشور چنان رزمساز
به لشکرگه خویش رفتند باز
هوش مصنوعی: دو پادشاه و دو سرزمین در حالی که هر یک آماده نبرد بودند، به سوی اردوگاه خود بازگشتند.

حاشیه ها

1403/08/16 21:11
وحید شعری

جَهن، نام یکی از پسران افراسیاب

1403/08/16 21:11
وحید شعری

آوه ٔ سمکنان . نام یکی از سران سپاه کیخسرو