بخش ۴۶
و زآن پس بخوردند چیزی که بود
ز خوردن سوی خواب رفتند زود
هم آنگه برآمد یکی باد و ابر
هوا گشت بر سان چشم هژبر
چو برف از زمین بادبان برکشید
نبد نیزهٔ نامداران پدید
یکایک به برف اندرون ماندند
ندانم بدان جای چون ماندند
زمانی تپیدند در زیر برف
یکی چاه شد کنده هر جای ژرف
نماند ایچ کس را از ایشان توان
برآمد به فرجام شیرین روان
همی بود رستم بر آن کوهسار
همان زال و گودرز و چندی سوار
بدان کوه بودند یکسر سه روز
چهارم چو بفروخت گیتی فروز
بگفتند کاین کار شد با درنگ
چنین چند باشیم بر کوه و سنگ
اگر شاه شد از جهان ناپدید
چو باد هوا از میان بردمید
دگر نامداران کجا رفتهاند
مگر پند خسرو نپذرفتهاند
ببودند یک هفته بر پشت کوه
سر هفته گشتند یکسر ستوه
بدیشان همه زار و گریان شدند
بر آن آتش درد بریان شدند
همی کند گودرز کشواد موی
همی ریخت آب و همی خست روی
همی گفت گودرز کاین کس ندید
که از تخم کاووس بر من رسید
نبیره پسر داشتم لشکری
جهاندار و بر هر سری افسری
به کین سیاوش همه کشته شد
همه دوده زیر و زبر گشته شد
کنون دیگر از چشم شد ناپدید
که دید این شگفتی که بر من رسید
سخنهای دیرینه دستان بگفت
که با داد یزدان خرد باد جفت
چو از برف پیدا شود راه شاه
مگر بازگردند و یابند راه
نشاید بدین کوه سر بر بدن
خورش نیست ز ایدر بباید شدن
پیاده فرستیم چندی به راه
بیابند روزی نشان سپاه
برفتند زان کوه گریان به درد
همی هر کسی از کسی یاد کرد
ز فرزند و خویشان وز دوستان
و زآن شاه چون سرو در بوستان
جهان را چنین است آیین و دین
نماندست همواره در به گزین
یکی را ز خاک سیه برکشد
یکی را ز تخت کیان درکشد
نه ز این شاد باشد نه ز آن دردمند
چنین است رسم سرای گزند
کجا آن یلان و کیان جهان
از اندیشه دل دور کن تا توان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و زآن پس بخوردند چیزی که بود
ز خوردن سوی خواب رفتند زود
هوش مصنوعی: بعد از آن، چیزی خوردند و به خواب رفتند.
هم آنگه برآمد یکی باد و ابر
هوا گشت بر سان چشم هژبر
هوش مصنوعی: در آن لحظه، بادی وزیدن گرفت و ابرها به آسمان آمدند، به گونهای که چشم هژبر (شیر) را به یاد آورد.
چو برف از زمین بادبان برکشید
نبد نیزهٔ نامداران پدید
هوش مصنوعی: هنگامی که باد برف را از زمین بلند کرد، نیزههای شورمندان نیز نمایان نشد.
یکایک به برف اندرون ماندند
ندانم بدان جای چون ماندند
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در برف باقی ماندند و نمیدانم در آن مکان چگونه ماندگار شدند.
زمانی تپیدند در زیر برف
یکی چاه شد کنده هر جای ژرف
هوش مصنوعی: در زمانی، در زیر برف، چاهی عمیق حفر شد که هر گوشهاش عمیق و تاریک بود.
نماند ایچ کس را از ایشان توان
برآمد به فرجام شیرین روان
هوش مصنوعی: هیچکس از آنها نتوانست به پایان خوشی دست یابد.
همی بود رستم بر آن کوهسار
همان زال و گودرز و چندی سوار
هوش مصنوعی: رستم به همراه زال، گودرز و چند سوار دیگر روی آن کوهستان در حال حرکت بود.
بدان کوه بودند یکسر سه روز
چهارم چو بفروخت گیتی فروز
هوش مصنوعی: در آن کوه، همه چیز برای سه روز بود و در روز چهارم، زمانی که دنیا به فروش رفت.
بگفتند کاین کار شد با درنگ
چنین چند باشیم بر کوه و سنگ
هوش مصنوعی: گفتند که حالا که این کار به تأخیر افتاده، بیایید مدتی بر روی کوه و سنگ بمانیم.
اگر شاه شد از جهان ناپدید
چو باد هوا از میان بردمید
هوش مصنوعی: اگر پادشاه از این دنیا ناپدید شود، همانند اینکه نسیمی از میان برود.
دگر نامداران کجا رفتهاند
مگر پند خسرو نپذرفتهاند
هوش مصنوعی: نامآوران دیگر کجا رفتهاند؟ آیا به خاطر این نیست که نصیحت پادشاه را نپذیرفتهاند؟
ببودند یک هفته بر پشت کوه
سر هفته گشتند یکسر ستوه
هوش مصنوعی: آنها یک هفته بر فراز کوه بودند و در پایان هفته کاملاً خسته و درمانده شدند.
بدیشان همه زار و گریان شدند
بر آن آتش درد بریان شدند
هوش مصنوعی: همه بر آن درد و رنجی که وجود داشت، بسیار ناراحت و گریهکنان شدند.
همی کند گودرز کشواد موی
همی ریخت آب و همی خست روی
هوش مصنوعی: گودرز، کشواد (درد) را به شدت تحمل میکند و در حالی که اشک میریزد، چهرهاش خسته و نزار به نظر میرسد.
همی گفت گودرز کاین کس ندید
که از تخم کاووس بر من رسید
هوش مصنوعی: گودرز میگوید: هیچکس نداشته که از نسل کاووس به من رسیده باشد.
نبیره پسر داشتم لشکری
جهاندار و بر هر سری افسری
هوش مصنوعی: من پسری دارم که فرمانروای جهانداران است و برای هر نفر در لشکرش یک فرمانده دارد.
به کین سیاوش همه کشته شد
همه دوده زیر و زبر گشته شد
هوش مصنوعی: به خاطر انتقام سیاوش، همه کشته شدند و تمام خانواده و نسل او به هم ریخته شد.
کنون دیگر از چشم شد ناپدید
که دید این شگفتی که بر من رسید
هوش مصنوعی: حالا دیگر از نظر غایب شده است، چون که این شگفتی که برای من به وجود آمد را دید.
سخنهای دیرینه دستان بگفت
که با داد یزدان خرد باد جفت
هوش مصنوعی: سخنان قدیمی و باستانی به ما میگویند که با نیکی و عدالت الهی، خرد و فهم نیز به ظهور میرسد.
چو از برف پیدا شود راه شاه
مگر بازگردند و یابند راه
هوش مصنوعی: وقتی برف ذوب شود و راه شاه مشخص گردد، آیا دوباره برمیگردند و راه را پیدا میکنند؟
نشاید بدین کوه سر بر بدن
خورش نیست ز ایدر بباید شدن
هوش مصنوعی: بهتر است که سر خود را به این کوه نزنید، زیرا خورشید از اینجا نمیتابد و باید به سمت دیگری بروید.
پیاده فرستیم چندی به راه
بیابند روزی نشان سپاه
هوش مصنوعی: برخی از افراد را به راه میفرستیم تا مدتی در مسیر بروند و نشانهای از ارتش پیدا کنند.
برفتند زان کوه گریان به درد
همی هر کسی از کسی یاد کرد
هوش مصنوعی: از آن کوه افرادی با دلتنگی و گریه دور شدند و هر کس به یاد شخصی دیگر بود و از درد خود مینالید.
ز فرزند و خویشان وز دوستان
و زآن شاه چون سرو در بوستان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در میان فرزندان، خویشاوندان و دوستان، همانند درخت سرو در باغ به آرامش و زیبایی است. به عبارتی، فردی با اعتماد به نفس و استوار است که در جمع نزدیکان خود احساس راحتی و خوشحالی میکند.
جهان را چنین است آیین و دین
نماندست همواره در به گزین
هوش مصنوعی: جهان به گونهای است که همیشه تغییر میکند و هیچ چیز ثابت نمیماند، بنابراین هر چیزی نمیتواند در انتخاب باقی بماند.
یکی را ز خاک سیه برکشد
یکی را ز تخت کیان درکشد
هوش مصنوعی: یکی را از خاک سیاه برمیدارد و به مقام و عزت میرساند، و دیگری را از تخت سلطنت پایین میآورد و به خاک ذلت میافكند.
نه ز این شاد باشد نه ز آن دردمند
چنین است رسم سرای گزند
هوش مصنوعی: نه از شادی کسی خوشحال است و نه از درد کسی ناراحت؛ اینگونه است که در دنیا، قوانین و شرایط سختی حاکم است.
کجا آن یلان و کیان جهان
از اندیشه دل دور کن تا توان
هوش مصنوعی: کجاست آن جوانمردان و بزرگان دنیا که بتوانند از فکر و نگرانی دل دور شوند و آرامش یابند؟