گنجور

بخش ۴۷

چو لهراسب آگه شد از کار شاه
ز لشکر که بودند با او به راه
نشست از بر تخت با تاج زر
برفتند گردان زرین کمر
به آواز گفت ای سران سپاه
شنیده همه پند و اندرز شاه
هرآنکس که از تخت من نیست شاد
ندارد همی پند شاهان به یاد
مرا هرچه فرمود و گفت آن کنم
بکوشم به نیکی و فرمان کنم
شما نیز از اندرز او دست باز
مدارید وز من مدارید راز
گنهکار باشد به یزدان کسی
که اندرز شاهان ندارد بسی
بد و نیک از این هرچه دارید یاد
سراسر به من بر بباید گشاد
چنین داد پاسخ ورا پور سام
که خسرو ترا شاه بُردَست نام
پذیرفته‌ام پند و اندرز او
نیابد گذر پای از مرز او
تو شاهی و ما یکسره کهتریم
ز رای و ز فرمان او نگذریم
من و رستم و زابلی هرکه هست
ز مهتر تو برنگسلانیم دست
هرآنکس که او نه بر این ره بود
ز نیکی ورا دست کوته بود
چو لهراسب گفتار دستان شنید
بدو آفرین کرد و دم درکشید
چنین گفت کز داور راستی
شما را مبادا کم و کاستی
که یزدان شما را بدان آفرید
که روی بدیها شود ناپدید
جهاندار نیک‌اختر و شادروز
شما را سپرد آن زمان نیمروز
کنون پادشاهی جز آن هرچه هست
بگیرید چندان که باید به دست
مرا با شما گنج بخشیده نیست
تن و دوده و پادشاهی یکیست
به گودز گفت آنچه داری نهان
بگوی از دل ای پهلوان جهان
بدو گفت گودرز من یک تنم
چو بی‌گیو و رهام و بی بیژنم
بر آنم سراسر که دستان بگفت
جز این من ندارم سخن در نهفت
چنانم که با شاه گفتم نخست
بدین مایه نشکست عهد درست
تو شاهی و ما سر به سر کهتریم
ز پیمان و فرمان تو نگذریم
همه مهتران خواندند آفرین
به فرمان نهادند سر برزمین
ز گفتار ایشان دلش تازه گشت
ببالید و بر دیگر اندازه گشت
بر آن نامداران گرفت آفرین
که آباد بادا به گردان زمین
گزیدش یکی روز فرخنده‌تر
که تا برنهد تاج شاهی به سر
چنانچون فریدون فرخ‌نژاد
بر این مهرگان تاج بر سر نهاد
بدان مهرگان گزین او ز مهر
کز آن راستی رفت مهر سپهر
بیاراست ایوان کیخسروی
بپیراست دیوان او از نوی
چنینست گیتی فراز و نشیب
یکی آورد دیگری را نهیب
از این کار خسرو به بیرون شدیم
سوی کار لهراسب بازآمدیم
به پیروزی شهریار بلند
کز اویست امید نیک و گزند
به نیکی رساند دل دوستان
گزند آید از وی به ناراستان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو لهراسب آگه شد از کار شاه
ز لشکر که بودند با او به راه
هوش مصنوعی: وقتی لهراسب از وضعیتی که شاه درباره لشکریانی که در همراهی‌اش بودند، آگاه شد، متوجه شد که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
نشست از بر تخت با تاج زر
برفتند گردان زرین کمر
هوش مصنوعی: نشسته بر تخت با تاج طلا، افرادی که کمربند زرین بر تن داشتند، رفتند.
به آواز گفت ای سران سپاه
شنیده همه پند و اندرز شاه
هوش مصنوعی: به صدا گفت ای فرماندهان لشکر، همه نصایح و مشاوره‌های پادشاه را شنیده‌اید.
هرآنکس که از تخت من نیست شاد
ندارد همی پند شاهان به یاد
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار من نباشد، شادی را تجربه نمی‌کند و همواره باید نصیحت‌های پادشاهان را به خاطر بسپارد.
مرا هرچه فرمود و گفت آن کنم
بکوشم به نیکی و فرمان کنم
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من بگوید و دستور دهد، آن را انجام می‌دهم و سعی می‌کنم به خوبی عمل کنم.
شما نیز از اندرز او دست باز
مدارید وز من مدارید راز
هوش مصنوعی: به توصیه‌های او گوش دهید و از رازهای من غافل نشوید.
گنهکار باشد به یزدان کسی
که اندرز شاهان ندارد بسی
هوش مصنوعی: هر کسی که از پند و نصیحت پادشاهان و بزرگان غافل باشد، در واقع بد کرده و گناهکار است.
بد و نیک از این هرچه دارید یاد
سراسر به من بر بباید گشاد
هوش مصنوعی: هر چه خوبی و بدی دارید، باید همه را به من یادآوری کنید تا بدانم.
چنین داد پاسخ ورا پور سام
که خسرو ترا شاه بُردَست نام
هوش مصنوعی: او به او پاسخ داد که پسر سام (یعنی رستم) گفت: "خسرو تو را شاه نامیده است."
پذیرفته‌ام پند و اندرز او
نیابد گذر پای از مرز او
هوش مصنوعی: من قبول کرده‌ام که نصیحت و راهنمایی او را بپذیرم و از مرز خودم خارج نشوم.
تو شاهی و ما یکسره کهتریم
ز رای و ز فرمان او نگذریم
هوش مصنوعی: تو پادشاهی و ما به کلی زیر دست تو هستیم و از تصمیم و فرمان تو دست نخواهیم کشید.
من و رستم و زابلی هرکه هست
ز مهتر تو برنگسلانیم دست
هوش مصنوعی: ما و رستم و زابل، هر کدام که هستیم، دست از محبت و دوستی تو نخواهیم کشید.
هرآنکس که او نه بر این ره بود
ز نیکی ورا دست کوته بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مسیر نباشد و به نیکی اعتقاد نداشته باشد، از خوبی‌ها و برکت‌ها بی‌بهره خواهد بود.
چو لهراسب گفتار دستان شنید
بدو آفرین کرد و دم درکشید
هوش مصنوعی: لهراسب به شنیدن سخنان دستان، او را ستایش کرد و از خود خارج شد.
چنین گفت کز داور راستی
شما را مبادا کم و کاستی
هوش مصنوعی: او گفت که مبادا از انصاف و راستی داور چیزی کم یا کاسته شود.
که یزدان شما را بدان آفرید
که روی بدیها شود ناپدید
هوش مصنوعی: خداوند شما را به گونه‌ای آفرید که زشتی‌ها و ناپاکی‌ها در وجودتان از بین برود و پوشیده شود.
جهاندار نیک‌اختر و شادروز
شما را سپرد آن زمان نیمروز
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و روزنیک، شما را در زمان نیمروز سپرد.
کنون پادشاهی جز آن هرچه هست
بگیرید چندان که باید به دست
هوش مصنوعی: اکنون هر چیزی که جز پادشاهی است، به دست بیاورید و هر مقدار که نیاز دارید، بدست آورید.
مرا با شما گنج بخشیده نیست
تن و دوده و پادشاهی یکیست
هوش مصنوعی: من با شما هیچ چیز ندارم؛ نه جسم دارم، نه نسبی با ارزش، و نه مقام و سلطنت. در واقع، همه این‌ها در برابر هم یکی هستند و هیچ‌کدام در نهایت ارزش واقعی ندارند.
به گودز گفت آنچه داری نهان
بگوی از دل ای پهلوان جهان
هوش مصنوعی: ای پهلوان جهان، از دل خود بگو که چه رازهایی را در دل پنهان کرده‌ای.
بدو گفت گودرز من یک تنم
چو بی‌گیو و رهام و بی بیژنم
هوش مصنوعی: گودرز به او گفت: من تنها هستم، مانند بی‌گیو و رهام و بی بیژن.
بر آنم سراسر که دستان بگفت
جز این من ندارم سخن در نهفت
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که تمام آنچه را که در دل دارم بیان کنم و جز این هیچ سخنی در درونم پنهان نیست.
چنانم که با شاه گفتم نخست
بدین مایه نشکست عهد درست
هوش مصنوعی: من به خوبی و با صداقت عهد و پیمان خود را با شاه آغاز کردم و به هیچ وجه از آن عهد شکسته نخواهم شد.
تو شاهی و ما سر به سر کهتریم
ز پیمان و فرمان تو نگذریم
هوش مصنوعی: تو مقام بالایی داری و ما همگی در مقام پایین‌تری هستیم. از عهد و فرمان تو کوتاه نخواهیم آمد.
همه مهتران خواندند آفرین
به فرمان نهادند سر برزمین
هوش مصنوعی: همه بزرگ‌مردان ستایش کردند و به نشان احترام، سر به زمین گذاشتند.
ز گفتار ایشان دلش تازه گشت
ببالید و بر دیگر اندازه گشت
هوش مصنوعی: او با شنیدن سخنان آنها احساس خوب و تازگی کرد و به این ترتیب رو به پیشرفت و ترقی گذاشت.
بر آن نامداران گرفت آفرین
که آباد بادا به گردان زمین
هوش مصنوعی: آفرین بر کسانی که نام و یادشان برجای مانده است و امیدواریم زمین همیشه به خاطر آن‌ها آباد بماند.
گزیدش یکی روز فرخنده‌تر
که تا برنهد تاج شاهی به سر
هوش مصنوعی: یک روز خوش و مبارک را انتخاب کرد تا تاج شاهی را بر سر بگذارد.
چنانچون فریدون فرخ‌نژاد
بر این مهرگان تاج بر سر نهاد
هوش مصنوعی: فریدون، پادشاه بزرگ و خوشبخت، در روز مهرگان تاجی بر سر گذاشت.
بدان مهرگان گزین او ز مهر
کز آن راستی رفت مهر سپهر
هوش مصنوعی: بدان که در جشن مهرگان او را انتخاب کن، زیرا از مهر حقیقی رفت و مهر آسمان را به دست نیاورد.
بیاراست ایوان کیخسروی
بپیراست دیوان او از نوی
هوش مصنوعی: ایوان کیخسرو را به زیبایی تزئین کن و دیوان او را از نو مرتب و آماده کن.
چنینست گیتی فراز و نشیب
یکی آورد دیگری را نهیب
هوش مصنوعی: زندگی پر از نوسانات است و هر زمانی که موفقیتی به دست می‌آید، ممکن است ناکامی یا چالشی هم وجود داشته باشد که آن را به دنبال داشته باشد.
از این کار خسرو به بیرون شدیم
سوی کار لهراسب بازآمدیم
هوش مصنوعی: از این کار خسرو بیرون آمدیم و به سوی کار لهراسب بازگشتیم.
به پیروزی شهریار بلند
کز اویست امید نیک و گزند
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزی پادشاه بزرگ، از او امید به خوبی‌ها و دوری از آسیب‌ها داریم.
به نیکی رساند دل دوستان
گزند آید از وی به ناراستان
هوش مصنوعی: دل دوستان را به خوبی و نیکی می‌رساند، اما اگر به آنها آسیب برسد، دلشان ناخوش می‌شود.