بخش ۳۷
شهنشاه بر تخت زرین نشست
یکی گُرزهٔ گاوپیکر به دست
به یک دست او زال و رستم به هم
چو پیل سرافراز و شیر دژم
به دست دگر طوس و گودرز و گیو
دگر بیژن گرد و رهام نیو
نهاده همه چهر بر چشم شاه
بدان تا چه گوید ز کار سپاه
به آواز گفت آن زمان شهریار
که ای نامداران به روزگار
هر آن کس که دارید راه و خرد
بدانید کاین نیک و بد بگذرد
همه رفتنیایم و گیتی سپنچ
چرا باید این درد و اندوه و رنج
ز هر دست خوبی فراز آوریم
به دشمن بمانیم و خود بگذریم
کنون گاو آن زیر چرم اندر است
که پاداش و بادافره دیگرست
بترسید یکسر ز یزدان پاک
مباشید ایمن بدین تیره خاک
که این روز بر ما همی بگذرد
زمانه دم هر کسی بشمرد
ز هوشنگ و جمشید و کاووس شاه
که بودند با فر و تخت و کلاه
جز از نام از ایشان به گیتی نماند
کسی نامهٔ رفتگان برنخواند
از ایشان بسی ناسپاسان بدند
به فرجام زآن بد هراسان بدند
چو ایشان همان من یکی بندهام
وگر چند با رنج کوشندهام
بکوشیدم و رنج بردم بسی
ندیدم که ایدر بماند کسی
کنون جان و دل ز این سرای سپنج
بکندم سرآوردم این درد و رنج
کنون آنچه جستم همه یافتم
ز تخت کیی روی برتافتم
هر آن کس که در پیش من برد رنج
ببخشم بدو هرچ خواهد ز گنج
ز کردار هر کس که دارم سپاس
بگویم به یزدان نیکیشناس
به ایرانیان بخشم این خواسته
سلیح و در گنج آراسته
هر آن کس که هست از شما مهتری
ببخشم به هر مهتری کشوری
همان بدره و برده و چارپای
براندیشم آرم شمارش به جای
ببخشم که من راه را ساختم
وز این تیرگی دل بپرداختم
شما دست شادی به خوردن برید
به یک هفته ایدر چمید و چرید
بخواهم که تا ز این سرای سپنج
گذر یابم و دور مانم ز رنج
چو کیخسرو این پندها برگرفت
بماندند گردان ایران شگفت
یکی گفت کاین شاه دیوانه شد
خرد با دلش سخت بیگانه شد
ندانم بر او بر چه خواهد رسید
کجا خواهد این تاج و تخت آرمید
برفتند یکسر گروهاگروه
همه دشت لشکر بد و راغ و کوه
غو نای و آوای مستان ز دشت
تو گفتی همی از هوا برگذشت
ببودند یک هفته ز این گونه شاد
کسی را نیامد غم و رنج یاد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شهنشاه بر تخت زرین نشست
یکی گُرزهٔ گاوپیکر به دست
هوش مصنوعی: پادشاه بر روی تخت زرینی نشسته است و در دستش یک چنگال بزرگ به شکل گاو قرار دارد.
به یک دست او زال و رستم به هم
چو پیل سرافراز و شیر دژم
هوش مصنوعی: با یک دست زال و رستم را به هم پیوند میزند، مانند فیل قوی و شیر غمگین.
به دست دگر طوس و گودرز و گیو
دگر بیژن گرد و رهام نیو
هوش مصنوعی: در دستان دیگر، طوس، گودرز و گیو نیز وجود دارند، و بیژن و رهام نیز در میان آنها هستند.
نهاده همه چهر بر چشم شاه
بدان تا چه گوید ز کار سپاه
هوش مصنوعی: همه افراد به چهره خود را بر چشم شاه نشانه رفتهاند تا ببینند او در مورد کار سپاه چه نظری دارد.
به آواز گفت آن زمان شهریار
که ای نامداران به روزگار
هوش مصنوعی: شهریار در آن زمان با صدا گفت که ای شخصیتهای بزرگ در این دوران.
هر آن کس که دارید راه و خرد
بدانید کاین نیک و بد بگذرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی راه و بینش درستی دارد، باید بداند که تمام خوبیها و بدیها، گذرا و موقتی هستند.
همه رفتنیایم و گیتی سپنچ
چرا باید این درد و اندوه و رنج
هوش مصنوعی: همه ما در نهایت باید از این دنیا برویم و زمان به پایان میرسد. بنابراین، چرا باید به این درد، غم و رنج ادامه دهیم؟
ز هر دست خوبی فراز آوریم
به دشمن بمانیم و خود بگذریم
هوش مصنوعی: از هر جا که خوبی و نیکی به دست آوریم، باید از دشمنان با تدبیر دوری کنیم و خود را از چالشها برهانیم.
کنون گاو آن زیر چرم اندر است
که پاداش و بادافره دیگرست
هوش مصنوعی: اکنون در زیر پوست گاو، پاداش و نتیجهای متفاوت نهفته است.
بترسید یکسر ز یزدان پاک
مباشید ایمن بدین تیره خاک
هوش مصنوعی: از خداوند پاک بترسید و خیال نکنید که در این دنیای تاریک و مادی میتوانید ایمن باشید.
که این روز بر ما همی بگذرد
زمانه دم هر کسی بشمرد
هوش مصنوعی: این روزها به سرعت سپری میشوند و زمان برای هر فردی لحظهها را حساب میکند.
ز هوشنگ و جمشید و کاووس شاه
که بودند با فر و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: در مورد شخصیتهای تاریخی و اسطورهای مانند هوشنگ، جمشید و کاووس صحبت میشود که همگی از فرمانروایان با فر و شکوه و تاج و تخت برخوردار بودند. این افراد نماد عظمت و قدرت در تاریخ و فرهنگ ایران هستند.
جز از نام از ایشان به گیتی نماند
کسی نامهٔ رفتگان برنخواند
هوش مصنوعی: تنها نامی از آنها در دنیا باقی نمانده و هیچکس نامه افرادی که رفتهاند را نمیخواند.
از ایشان بسی ناسپاسان بدند
به فرجام زآن بد هراسان بدند
هوش مصنوعی: بسیاری از آنها ناسپاس بودند و در نهایت از آن بدیها وحشت داشتند.
چو ایشان همان من یکی بندهام
وگر چند با رنج کوشندهام
هوش مصنوعی: من نیز یکی از آنها هستم و بندهای برای خدمت، هرچند که با تلاش و زحمت به هدف خود میرسم.
بکوشیدم و رنج بردم بسی
ندیدم که ایدر بماند کسی
هوش مصنوعی: تلاش کردم و خیلی زحمت کشیدم، اما هیچکس را ندیدم که در اینجا باقی بماند.
کنون جان و دل ز این سرای سپنج
بکندم سرآوردم این درد و رنج
هوش مصنوعی: حالا از این زندگی پر از درد و رنج جدا میشوم و این بار سنگین را به دوش میکشم.
کنون آنچه جستم همه یافتم
ز تخت کیی روی برتافتم
هوش مصنوعی: اکنون همه آنچه را که به دنبالش بودم، به دست آوردهام و از تخت سلطنت تو، روی برگرداندم.
هر آن کس که در پیش من برد رنج
ببخشم بدو هرچ خواهد ز گنج
هوش مصنوعی: هر کسی که در مقابل من زحمت بکشد، من هرچه را که بخواهد از سرمایهام به او عطا میکنم.
ز کردار هر کس که دارم سپاس
بگویم به یزدان نیکیشناس
هوش مصنوعی: از رفتار هر فردی که برای او شکرگزارم، به خداوند نیکیشناس میسپارم.
به ایرانیان بخشم این خواسته
سلیح و در گنج آراسته
هوش مصنوعی: من این آرزو را به ایرانیان میدهم که سلاحی مناسب و گنجی پرارزش داشته باشند.
هر آن کس که هست از شما مهتری
ببخشم به هر مهتری کشوری
هوش مصنوعی: هر کسی که از شما بزرگتر باشد، من او را به هر بزرگتری از سرزمینها میسپارم.
همان بدره و برده و چارپای
براندیشم آرم شمارش به جای
هوش مصنوعی: من به فکر همان چیزهای ساده و عادی هستم و آنها را به درستی میشمارم.
ببخشم که من راه را ساختم
وز این تیرگی دل بپرداختم
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که دیگری را ببخشم، زیرا خودم مسیر زندگی را تغییر دادم و از این تاریکی درونم رها شدم.
شما دست شادی به خوردن برید
به یک هفته ایدر چمید و چرید
هوش مصنوعی: شما برای شادی به سراغ خوراکیها بروید؛ یک هفته در اینجا پر از نشاط و سرزندگی خواهید بود.
بخواهم که تا ز این سرای سپنج
گذر یابم و دور مانم ز رنج
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که از این مکان تاریک و آشفته عبور کنم و از زحمت و درد دور شوم.
چو کیخسرو این پندها برگرفت
بماندند گردان ایران شگفت
هوش مصنوعی: وقتی کیخسرو این نصیحتها را پذیرفت، مردم ایران در شگفتی ماندند و حیرتزده شدند.
یکی گفت کاین شاه دیوانه شد
خرد با دلش سخت بیگانه شد
هوش مصنوعی: شخصی گفت که این پادشاه دیوانه شده و عقلش با دلش بسیار بیگانه شده است.
ندانم بر او بر چه خواهد رسید
کجا خواهد این تاج و تخت آرمید
هوش مصنوعی: نمیدانم چه سرنوشتی در انتظار اوست و این تاج و تخت در کجا قرار خواهد گرفت.
برفتند یکسر گروهاگروه
همه دشت لشکر بد و راغ و کوه
هوش مصنوعی: نیروهای لشکر به طور کامل و دستهدسته از دشتها، باغها و کوهها دور شدند.
غو نای و آوای مستان ز دشت
تو گفتی همی از هوا برگذشت
هوش مصنوعی: صدای نای و آهنگ مستان از دشت تو به گوش میرسد، گویی که از آسمان میآید و به زمین مینشیند.
ببودند یک هفته ز این گونه شاد
کسی را نیامد غم و رنج یاد
هوش مصنوعی: یک هفته همه شاد و خوشحال بودند و هیچ کس به یاد غم و رنج نیفتاده بود.
حاشیه ها
1402/11/18 17:02
عبدالرضا فارسی
نهاده همه چشم بر چهرِ شاه