گنجور

بخش ۳۵

چو کیخسرو آن گفت ایشان شنید
زمانی بیاسود و اندر شمید
پراندیشه گفت ای جهاندیده زال
به مردی بی‌اندازه پیموده سال
اگر سرد گویمت بر انجمن
جهاندار نپسندد این بد ز من
دگر آن که رستم شود دردمند
ز درد وی آید به ایران گزند
دگر آن که گر بشمری رنج اوی
همانا فزون آید از گنج اوی
سپر کرد پیشم تن خویش را
نبد خواب و خوردن بداندیش را
همان پاسخت را به خوبی کنیم
دلت را به گفتار تو نشکنیم
چنین گفت زآن پس به آواز سخت
که ای سرفرازان پیروز بخت
سخنهای دستان شنیدم همه
که بیدار بگشاد پیش رمه
به دارنده یزدان گیهان خدیو
که من دورم از راه و فرمان دیو
به یزدان گراید همی جان من
که آن دیدم از رنج درمان من
بدید آن جهان را دل روشنم
خرد شد ز بدهای او جوشنم
به زال آنگهی گفت تندی مکن
بر اندازه باید که رانی سخن
نخست آن دکه گفتی ز توران‌نژاد
خردمند و بیدار هرگز نزاد
جهاندار پور سیاوش منم
ز تخم کیان راد و باهش منم
نبیرهٔ جهاندار کاووس کی
دل‌افروز و با دانش و نیک‌پی
به مادر هم از تخم افراسیاب
که با خشم او گم شدی خورد و خواب
نبیرهٔ فریدون و پور پشنگ
از این گوهران چنین نیست ننگ
که شیران ایران به دریای آب
نشستی تن از بیم افراسیاب
دگر آن که کاووس صندوق ساخت
سر از پادشاهی همی برفراخت
چنان دان که اندر فزونی منش
نسازند بر پادشا سرزنش
کنون من چو کین پدر خواستم
جهان را به پیروزی آراستم
بکشتم کسی را کز او بود کین
وز او جور و بیداد بد بر زمین
به گیتی مرا نیز کاری نماند
ز بدگوهران یادگاری نماند
هرآنگه که اندیشه گردد دراز
ز شادی و از دولت دیریاز
چو کاووس و جمشید باشم به راه
چو ایشان ز من گم شود پایگاه
چو ضحاک ناپاک و تور دلیر
که از جور ایشان جهان گشت سیر
بترسم که چون روز نخ برکشد
چو ایشان مرا سوی دوزخ کشد
دگر آن که گفتی که با شیده جنگ
بیاراستی چون دلاور پلنگ
از آن بد کز ایران ندیدم سوار
نه اسپ افگنی از در کارزار
که تنها بر او به جنگ آمدی
چو رفتی به رزمش درنگ آمدی
کسی را کجا فر یزدان نبود
وگر اختر نیک خندان نبود
همه خاک بودی به جنگ پشنگ
از ایران بدین سان شدم تیزچنگ
بدین پنج هفته که من روز و شب
همی بآفرین برگشادم دو لب
بدان تا جهاندار یزدان پاک
رهاند مرا ز این غم تیره خاک
شدم سیر ز این لشکر و تاج و تخت
سبک بار گشتیم و بستیم رخت
تو ای پیر بیدار دستان سام
مرا دیو گویی که بنهاد دام
به تاری و کژی بگشتم ز راه
روان گشته بی‌مایه و دل تباه
ندانم که بادافره ایزدی
کجا یابم و روزگار بدی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو کیخسرو آن گفت ایشان شنید
زمانی بیاسود و اندر شمید
هوش مصنوعی: کیخسرو این سخن را شنید و مدتی را در آرامش گذراند و در فکر فرو رفت.
پراندیشه گفت ای جهاندیده زال
به مردی بی‌اندازه پیموده سال
هوش مصنوعی: مردی با تجربه و آگاه به مسائل دنیا، به زال می‌گوید که او سال‌ها در راه مردانگی و شجاعت تلاش کرده و تجربه‌های زیادی را پشت سر گذاشته است.
اگر سرد گویمت بر انجمن
جهاندار نپسندد این بد ز من
هوش مصنوعی: اگر با لحن سرد و بی‌احساس صحبت کنم، کسی که در مقام رهبری و مدیریت است این رفتار را نخواهد پسندید و از من ناراحت می‌شود.
دگر آن که رستم شود دردمند
ز درد وی آید به ایران گزند
هوش مصنوعی: دیگر این که رستم برای درمان دردهای خود به ایران آسیب می‌زند.
دگر آن که گر بشمری رنج اوی
همانا فزون آید از گنج اوی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی زحمت‌ها و رنج‌های او را بشماری، می‌بینی که این زحمت‌ها بسیار بیشتر از دارایی‌های اوست.
سپر کرد پیشم تن خویش را
نبد خواب و خوردن بداندیش را
هوش مصنوعی: به خاطر من، وجودش را به خطر انداخت و خواب و غذا را به فراموشی سپرد.
همان پاسخت را به خوبی کنیم
دلت را به گفتار تو نشکنیم
هوش مصنوعی: ما همواره پاسخی مناسب به تو خواهیم داد و دل تو را به حرف‌هایمان نمی‌شکنیم.
چنین گفت زآن پس به آواز سخت
که ای سرفرازان پیروز بخت
هوش مصنوعی: سپس با صدای بلند گفت: ای کسانی که پرچمدار پیروزی هستید و در اوج افتخار قرار دارید.
سخنهای دستان شنیدم همه
که بیدار بگشاد پیش رمه
هوش مصنوعی: من تمامی سخنان دلنشین و شیرین را شنیدم که وقتی بیدار شدم، پیش جمعی از گوسفندان خود را نشان دادم.
به دارنده یزدان گیهان خدیو
که من دورم از راه و فرمان دیو
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که شخصی به خداوند و پروردگار جهان اشاره می‌کند و از دوری خود از راه درست و دستورات شیطان صحبت می‌کند. در واقع، او احساس ناپایداری و دور بودن از مسیر صحیح را ابراز می‌کند.
به یزدان گراید همی جان من
که آن دیدم از رنج درمان من
هوش مصنوعی: جان من به خداوند تمایل دارد، زیرا که من درمان خود را از رنجی که کشیده‌ام، در او دیده‌ام.
بدید آن جهان را دل روشنم
خرد شد ز بدهای او جوشنم
هوش مصنوعی: دیدن آن دنیا دل مرا روشن کرد و از بدی‌های آنجا، دل و روح من هم تحت فشار قرار گرفت.
به زال آنگهی گفت تندی مکن
بر اندازه باید که رانی سخن
هوش مصنوعی: به زال گفتند: «عجله نکن و با احتیاط صحبت کن، چون باید بر اساس اندازه و موقعیت سخن بگویی.»
نخست آن دکه گفتی ز توران‌نژاد
خردمند و بیدار هرگز نزاد
هوش مصنوعی: نخستین کسی که به تو اشاره کردم، از سرزمین توران بود و به خاطر نبوغ و هوشیاری‌اش هرگز فرزند نیاورد.
جهاندار پور سیاوش منم
ز تخم کیان راد و باهش منم
هوش مصنوعی: من فرزند سیاوش هستم و از نسل کیانیان، برتری و شجاعت من نیز از آن خانواده است.
نبیرهٔ جهاندار کاووس کی
دل‌افروز و با دانش و نیک‌پی
هوش مصنوعی: نوادهٔ پادشاه کاووس که با عقل و دانش و نیکی دل‌ها را شاد می‌کند.
به مادر هم از تخم افراسیاب
که با خشم او گم شدی خورد و خواب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به شخصی اشاره می‌کند که از مادرش، که به نوعی به افراسیاب (شخصیتی افسانه‌ای و دشمن) ارتباط دارد، به خاطر خشم و ناراحتی‌اش دچار مشکلات و سختی شده است. در واقع، این شخص به دلیل خشم مادرش به خواب و آرامش نرسیده است.
نبیرهٔ فریدون و پور پشنگ
از این گوهران چنین نیست ننگ
هوش مصنوعی: نوادهٔ فریدون و فرزند پشنگ، از این جواهرها چنین نیستند که شرم و ننگی بر آن‌ها باشد.
که شیران ایران به دریای آب
نشستی تن از بیم افراسیاب
هوش مصنوعی: شیران ایران به دریا نشستند تا از ترس افراسیاب در امان باشند.
دگر آن که کاووس صندوق ساخت
سر از پادشاهی همی برفراخت
هوش مصنوعی: دیگری که کاووس صندوقی درست کرد، به فرمانروایی خود می‌بالید و افتخار می‌کرد.
چنان دان که اندر فزونی منش
نسازند بر پادشا سرزنش
هوش مصنوعی: بدان که هنگامی که شخصی در مقام و قدرت خود رو به رشد و افزایش است، دیگران بر او خرده نمی‌گیرند و سرزنشش نمی‌کنند.
کنون من چو کین پدر خواستم
جهان را به پیروزی آراستم
هوش مصنوعی: اکنون من برای انتقام پدرم، جهان را به پیروزی و موفقیت سامان داده‌ام.
بکشتم کسی را کز او بود کین
وز او جور و بیداد بد بر زمین
هوش مصنوعی: کسی را که باعث ظلم و ستم و عداوت بود، کشتم.
به گیتی مرا نیز کاری نماند
ز بدگوهران یادگاری نماند
هوش مصنوعی: در دنیا برای من هیچ کاری نمانده و از آدم‌های بدذات هیچ نشانه‌ای باقی نمی‌ماند.
هرآنگه که اندیشه گردد دراز
ز شادی و از دولت دیریاز
هوش مصنوعی: هرگز زمانی که فکر به طور زیاد مشغول می‌شود، نباید از شادی و نعمت‌های دیرینه غافل شد.
چو کاووس و جمشید باشم به راه
چو ایشان ز من گم شود پایگاه
هوش مصنوعی: من نیز مانند کاووس و جمشید می‌خواهم در مسیرشان قدم بزنم، اما در این راه ممکن است مقام و موقعیتم ناپدید شود.
چو ضحاک ناپاک و تور دلیر
که از جور ایشان جهان گشت سیر
هوش مصنوعی: همچون ضحاک ستمگر و تور شجاع، که به خاطر ظلم و ستم آن‌ها، جهان به تنگنای سختی افتاد.
بترسم که چون روز نخ برکشد
چو ایشان مرا سوی دوزخ کشد
هوش مصنوعی: می‌ترسم که روزی مثل روز قیامت، مرا به خاطر اعمال نادرست به دوزخ ببرند.
دگر آن که گفتی که با شیده جنگ
بیاراستی چون دلاور پلنگ
هوش مصنوعی: شخصی دیگر که گفتی با شجاعت و جرات مانند پلنگ به میدان جنگ آمده‌ای.
از آن بد کز ایران ندیدم سوار
نه اسپ افگنی از در کارزار
هوش مصنوعی: از بدی‌هایی که در ایران دیدم، نه سواری پیدا کردم و نه اسبی که در میدان جنگ حاضر باشد.
که تنها بر او به جنگ آمدی
چو رفتی به رزمش درنگ آمدی
هوش مصنوعی: تو تنها برای مقابله با او به میدان آمده‌ای، ولی وقتی به نبردش می‌پرداختی، تردید و درنگ کردی.
کسی را کجا فر یزدان نبود
وگر اختر نیک خندان نبود
هوش مصنوعی: هیچ کس را که تحت حمایت خداوند نیست، نمی‌توان یافت، حتی اگر ستاره نیک و خوشبختی نیز در آسمانش باشد.
همه خاک بودی به جنگ پشنگ
از ایران بدین سان شدم تیزچنگ
هوش مصنوعی: من تمام خاک را در جنگ با پشنگ (پادشاه) ترک کردم و از ایران به این صورت به چنگال تیز تبدیل شدم.
بدین پنج هفته که من روز و شب
همی بآفرین برگشادم دو لب
هوش مصنوعی: در این پنج هفته‌ای که من روز و شب تلاش کردم و زبانم را به کار گرفتم، سخنانم را بیان کردم.
بدان تا جهاندار یزدان پاک
رهاند مرا ز این غم تیره خاک
هوش مصنوعی: بدان که خدایی پاک و بزرگ مرا از این غم و حزن دنیای خاکی نجات خواهد داد.
شدم سیر ز این لشکر و تاج و تخت
سبک بار گشتیم و بستیم رخت
هوش مصنوعی: از این سپاه و قدرت و شکوه خسته شده‌ام، با احساس سبکی و راحتی، بار و بنه‌ام را بسته‌ام و آماده رفتن هستم.
تو ای پیر بیدار دستان سام
مرا دیو گویی که بنهاد دام
هوش مصنوعی: ای پیر دانا، مانند دیوی که تله‌ای برای من گذاشته، دستان سام را بیدار کن.
به تاری و کژی بگشتم ز راه
روان گشته بی‌مایه و دل تباه
هوش مصنوعی: در مسیری که با مشکلات و نواقص همراه بود، از راه خود منحرف شدم و در نهایت به حالت بی‌هدف و دل‌شکسته درآمدم.
ندانم که بادافره ایزدی
کجا یابم و روزگار بدی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که آن مدد و یاری الهی را کجا پیدا کنم و چگونه روزگار سختی را سپری کنم.