بخش ۳۳
چو بشنید خسرو ز دستان سخن
یکی دانشی پاسخ افگند بن
بدو گفت کای پیر پاکیزه مغز
همه رای و گفتارهای تو نغز
ز گاه منوچهر تا این زمان
نهای جز بیآزار و نیکی گمان
همان نامور رستم پیلتن
ستون کیان نازش انجمن
سیاووش را پروراننده اوست
بدو نیکویها رساننده اوست
سپاهی که دیدند گوپال او
سر ترگ و برز و فر و یال او
بسی جنگ ناکرده بگریختند
همه دشت تیر و کمان ریختند
به پیش نیاکان من کینهخواه
چو دستور فرخ نماینده راه
وگر نام و رنج تو گیرم به یاد
بماند سخن تازه تا صد نژاد
ز گفتار چرب ار پژوهش کنم
ترا این ستایش نکوهش کنم
دگر هرچه پرسیدی از کار من
ز نادادن بار و آزار من
به یزدان یکی آرزو داشتم
جهان را همه خوار بگذاشتم
کنون پنج هفتست تا من به پای
همی خواهم از داور رهنمای
که بخشد گذشته گناه مرا
درخشان کند تیره گاه مرا
برد مر مرا ز این سپنجی سرای
بود در همه نیکوی رهنمای
نماند کز این راستی بگذرم
چو شاهان پیشین یپیچد سرم
کنون یافتم هرچه جستم ز کام
بباید پسیچید کآمد خرام
سحرگه مرا چشم بغنود دوش
ز یزدان بیامد خجسته سروش
که برساز کآمد گه رفتنت
سرآمد نژندی و ناخفتنت
کنون بارگاه من آمد به سر
غم لشکر و تاج و تخت و کمر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بشنید خسرو ز دستان سخن
یکی دانشی پاسخ افگند بن
هوش مصنوعی: وقتی خسرو سخن دانشی را از دستان شنید، پاسخی به او داد.
بدو گفت کای پیر پاکیزه مغز
همه رای و گفتارهای تو نغز
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پیر با اندیشه پاک، همه افکار و سخنان تو زیبا و دلنشین است.
ز گاه منوچهر تا این زمان
نهای جز بیآزار و نیکی گمان
هوش مصنوعی: از زمان منوچهر تا به حال، هیچ چیز جز بیآزاری و نیکی را نمیتوان در نظر گرفت.
همان نامور رستم پیلتن
ستون کیان نازش انجمن
هوش مصنوعی: آن رستم معروف، قهرمان بزرگ و ستونی از قدرت و شکوه کیانی است که انجمن را زینت میبخشد.
سیاووش را پروراننده اوست
بدو نیکویها رساننده اوست
هوش مصنوعی: سیاووش به وسیله کسی تربیت شده که او را به خوبیها و فضائل هدایت کرده است.
سپاهی که دیدند گوپال او
سر ترگ و برز و فر و یال او
هوش مصنوعی: سپاهی که گوپال را دیدند، متوجه زیبایی و شکوه او شدند.
بسی جنگ ناکرده بگریختند
همه دشت تیر و کمان ریختند
هوش مصنوعی: بسیاری از جنگجویان بدون اینکه به نبرد بپردازند، از میدان فرار کردند و همه جا پر از تیر و کمان شده بود.
به پیش نیاکان من کینهخواه
چو دستور فرخ نماینده راه
هوش مصنوعی: به سوی نیاکان من که از دشمنی پر هستند، مانند راهنمایی که موفقیت را نشان میدهد، برو.
وگر نام و رنج تو گیرم به یاد
بماند سخن تازه تا صد نژاد
هوش مصنوعی: اگر نام و زحمت تو را به یاد بیاورم، این سخن تازه برای نسلهای آینده حفظ خواهد شد.
ز گفتار چرب ار پژوهش کنم
ترا این ستایش نکوهش کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره تو صحبت کنم، هرچند با زبان زیبا و شیرین، در نهایت باید تو را ستایش کنم و نه نکوهش.
دگر هرچه پرسیدی از کار من
ز نادادن بار و آزار من
هوش مصنوعی: هر سوالی که از وضع من بپرسی، از بار ندادن و آزار من است.
به یزدان یکی آرزو داشتم
جهان را همه خوار بگذاشتم
هوش مصنوعی: من تنها یک آرزو برای خدا داشتم، و برای رسیدن به آن، تمام دنیا را نادیده گرفتم.
کنون پنج هفتست تا من به پای
همی خواهم از داور رهنمای
هوش مصنوعی: الان پنج ساعت و نیم است که من میخواهم از خداوند در این موضوع کمک بگیرم.
که بخشد گذشته گناه مرا
درخشان کند تیره گاه مرا
هوش مصنوعی: الهی، گذشتهی گناهانم را ببخش و تاریکیها و مشکلاتم را روشن کن.
برد مر مرا ز این سپنجی سرای
بود در همه نیکوی رهنمای
هوش مصنوعی: من را از این خانه تاریک و غمانگیز ببر، که در تمام نیکیها مرا هدایت نمیکند.
نماند کز این راستی بگذرم
چو شاهان پیشین یپیچد سرم
هوش مصنوعی: من از این حقیقت نمیگذرم، زیرا مانند شاهان گذشته سرم را زیر بار نخواهم کرد.
کنون یافتم هرچه جستم ز کام
بباید پسیچید کآمد خرام
هوش مصنوعی: اکنون به این نتیجه رسیدم که هرچه به دنبالش بودم، در واقع باید به دنبال آن میرفتم که چه چیزی برایم به ارمغان میآورد.
سحرگه مرا چشم بغنود دوش
ز یزدان بیامد خجسته سروش
هوش مصنوعی: در صبح زود، چشمانم خوابآلود بود، که فرشتهای خوش خبر از سوی خداوند به من آمد.
که برساز کآمد گه رفتنت
سرآمد نژندی و ناخفتنت
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که سفر تو به پایان برسد و دیگر نگران نباشی و آرامش را تجربه کنی.
کنون بارگاه من آمد به سر
غم لشکر و تاج و تخت و کمر
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن رسیده است که دیگر غم و غصه را کنار بگذارم و به مقام و جایگاه خود توجه کنم.