بخش ۳۲
سر هفته را زال و رستم به هم
رسیدند بیکام دل پر ز غم
چو ایرانیان آگهی یافتند
همه داغ دل پیش بشتافتند
چو رستم پدید آمد و زال زر
همان موبدان فراوان هنر
هر آن کس که بود از نژاد زرسب
پذیره شدن را بیاراست اسب
همان طوس با کاویانی درفش
همه نامداران زرینه کفش
چو گودرز پیش تهمتن رسید
سرشکش ز مژگان به رخ برچکید
سپاهی همی رفت رخساره زرد
ز خسرو همه دل پر از داغ و درد
بگفتند با زال و رستم که شاه
به گفتار ابلیس گم کرد راه
همه بارگاهش سیاهست و بس
شب و روز او را ندیدست کس
از این هفته تا آن در بارگاه
گشایند و پوییم و یابیم راه
جز آنست کیخسرو ای پهلوان
که دیدی تو شاداب و روشنروان
شده کوژ بالای سرو سهی
گرفته گل سرخ رنگ بهی
ندانم چه چشم بد آمد بر اوی
چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی
مگر تیره شد بخت ایرانیان
وگر شاه را ز اختر آمد زیان
بدیشان چنین گفت زال دلیر
که باشد که شاه آمد از گاه سیر
درستی و هم دردمندی بود
گهی خوشی و گه نژندی بود
شما دل مدارید چندین به غم
که از غم شود جان خرم دژم
بکوشیم و بسیار پندش دهیم
به پند اختر سودمندش دهیم
وز آن پس هر آن کس که آمد به راه
برفتند پویان سوی بارگاه
هم آنگه ز در پرده برداشتند
بر اندازهشان شاد بگذاشتند
چو دستان و چون رستم پیلتن
چو طوس و چو گودرز و آن انجمن
چو گرگین و چون بیژن و گستهم
هر آن کس که رفتند گردان به هم
شهنشاه چون روی ایشان بدید
به پرده در آوای رستم شنید
پراندیشه از تخت بر پای خاست
چنان پشت خمیده را کرد راست
ز دانندگان هرکه بد زابلی
ز قنوج وز دنبر و کابلی
یکایک بپرسید و بنواختشان
به رسم مهی پایگه ساختشان
همان نیز ز ایرانیان هرکه بود
به اندازهشان پایگه برفزود
بر او آفرین کرد بسیار زال
که شادان بدی تا بود ماه و سال
ز گاه منوچهر تا کیقباد
از آن نامداران که داریم یاد
همان زو طهماسب و کاووس کی
بزرگان و شاهان فرخندهپی
سیاوش مرا خود چو فرزند بود
که با فر و با برز و اورند بود
ندیدم کسی را بدین بخردی
بدین برز و این فره ایزدی
به پیروزی و مردی و مهر و رای
که شاهیت بادا همیشه به جای
چه مهتر که پای ترا خاک نیست
چه زهر آنکه نام تو تریاک نیست
یکی ناسزا آگهی یافتم
بدان آگهی تیز بشتافتم
ستارهشناسان و کنداوران
ز هر کشوری آنکه دیدم سران
ز قنوج وز دنور و مرغ و مای
برفتند با زیج هندی ز جای
بدان تا بجویند راز سپهر
کز ایران چرا پاک ببرید مهر
از ایران کس آمد که پیروز شاه
بفرمود تا پردهٔ بارگاه
نه بردارد از پیش سالار بار
بپوشد ز ما چهرهٔ شهریار
من از درد ایرانیان چون عقاب
همی تاختم همچو کشتی بر آب
بدان تا بپرسم ز شاه جهان
ز چیزی که دارد همی در نهان
به سه چیز هر کار نیکو شود
همان تخت شاهی بیآهو شود
به گنج و به رنج و به مردان مرد
به جز این نشاید همی کار کرد
چهارم به یزدان ستایش کنیم
شب و روز او را نیایش کنیم
که اویست فریادرس بنده را
هم او بازدارد گراینده را
به درویش بخشیم بسیار چیز
اگرچند چیز ارجمند است نیز
بدان تا روان تو روشن کند
خرد پیش مغز تو جوشن کند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر هفته را زال و رستم به هم
رسیدند بیکام دل پر ز غم
هوش مصنوعی: در آغاز هفته، زال و رستم به یکدیگر رسیدند، ولی دلشان پر از غم و ناراحتی بود و هیچ کدام به آنچه میخواستند، دست نیافتند.
چو ایرانیان آگهی یافتند
همه داغ دل پیش بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی ایرانیان از موضوعی مطلع شدند، همه با دلهایی پر از غم به سمت او رفتند.
چو رستم پدید آمد و زال زر
همان موبدان فراوان هنر
هوش مصنوعی: وقتی رستم ظاهر شد و زال زر، همانطور که موبدان و هنرمندان بسیاری در آنجا بودند.
هر آن کس که بود از نژاد زرسب
پذیره شدن را بیاراست اسب
هوش مصنوعی: هر کسی که از خاندانی با افتخار و مقام باشد، باید آمادگی پذیرش و افتخار را داشته باشد.
همان طوس با کاویانی درفش
همه نامداران زرینه کفش
هوش مصنوعی: طوس و درفش کاویانی، هر دو نماد و یادآور شخصیتها و قومیتهای بزرگ و برجستهای هستند که در تاریخ قابل احترام و شناخته شدهاند. نامداران و شخصیتهای برجستهای که در گذشته قدرت و شجاعت خود را با دلاوریها و نشانههای خاص خود نشان دادهاند. این عبارت به نوعی به اتحاد و ارج نهادن به این نامداران تاریخی اشاره دارد.
چو گودرز پیش تهمتن رسید
سرشکش ز مژگان به رخ برچکید
هوش مصنوعی: وقتی گودرز به تهمتن (رستم) رسید، اشکهایش از چشمانش به روی صورتش ریخت.
سپاهی همی رفت رخساره زرد
ز خسرو همه دل پر از داغ و درد
هوش مصنوعی: یک سرباز با چهرهای پریده رنگ در حال حرکت است، و دلش پر از اندوه و درد به خاطر آقایش است.
بگفتند با زال و رستم که شاه
به گفتار ابلیس گم کرد راه
هوش مصنوعی: گفتند که زال و رستم به شاه گفتند که او به دلیل سخنان ابلیس، راه را گم کرده است.
همه بارگاهش سیاهست و بس
شب و روز او را ندیدست کس
هوش مصنوعی: تمامی مکان و عرصه او تاریک است و هیچکس نه در شب و نه در روز او را ندیده است.
از این هفته تا آن در بارگاه
گشایند و پوییم و یابیم راه
هوش مصنوعی: از این به بعد تا زمانی که دربار باز شود، ما حرکت میکنیم و راه خود را پیدا میکنیم.
جز آنست کیخسرو ای پهلوان
که دیدی تو شاداب و روشنروان
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از کیخسرو، ای پهلوان، به یاد داری این است که او را شاداب و با روحی روشن دیدی.
شده کوژ بالای سرو سهی
گرفته گل سرخ رنگ بهی
هوش مصنوعی: درخت سرو با قامت بلند و خمیدهاش، گلهای سرخی را بر سر دارد که رنگی زیبا و جذاب دارند.
ندانم چه چشم بد آمد بر اوی
چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چشم نحوستی به او افتاده است که مانند گلبرگ، زیباییاش پژمرده شده است.
مگر تیره شد بخت ایرانیان
وگر شاه را ز اختر آمد زیان
هوش مصنوعی: تا کی بخت ایرانیها بد خواهد بود و آیا نیکبختی برای شاهشان از ستارهها بزرگ نمیرسد؟
بدیشان چنین گفت زال دلیر
که باشد که شاه آمد از گاه سیر
هوش مصنوعی: زال دلیر به آنها گفت که آیا کسی هست که از طرف شاه بیاید؟
درستی و هم دردمندی بود
گهی خوشی و گه نژندی بود
هوش مصنوعی: درستکاری و همدردی همیشه بوده است، گاهی خوشی و گاهی ناراحتی هم وجود دارد.
شما دل مدارید چندین به غم
که از غم شود جان خرم دژم
هوش مصنوعی: به خودتان اجازه ندهید که در غم و اندوه غرق شوید، زیرا این اندوه تنها باعث میشود که روح شما در کمال شادی و آرامش آسیب ببیند.
بکوشیم و بسیار پندش دهیم
به پند اختر سودمندش دهیم
هوش مصنوعی: بیایید تلاش کنیم و او را بارها نصیحت کنیم تا از راهنماییهای مفید بهرهمند شود.
وز آن پس هر آن کس که آمد به راه
برفتند پویان سوی بارگاه
هوش مصنوعی: بعد از آن، هر کسی که به این راه قدم گذاشت، به سمت بارگاه رفت و در حال حرکت بود.
هم آنگه ز در پرده برداشتند
بر اندازهشان شاد بگذاشتند
هوش مصنوعی: در آن لحظه پرده را کنار زدند و به اندازهای که شاد بودند، در آنجا را ترک کردند.
چو دستان و چون رستم پیلتن
چو طوس و چو گودرز و آن انجمن
هوش مصنوعی: مانند دستان و رستم پهلوان، مانند طوس و گودرز و آن گروه.
چو گرگین و چون بیژن و گستهم
هر آن کس که رفتند گردان به هم
هوش مصنوعی: همانند گرگ و بیژن و گستهم، هر کسی که به دور هم جمع شدهاند.
شهنشاه چون روی ایشان بدید
به پرده در آوای رستم شنید
هوش مصنوعی: هنگامی که پادشاه چهره آنها را دید، در پس پرده صدای رستم را شنید.
پراندیشه از تخت بر پای خاست
چنان پشت خمیده را کرد راست
هوش مصنوعی: فردی با افکار و اندیشههای زیاد از تخت خواب برخاست و به طوری که قامت خمیدهاش را راست کرد.
ز دانندگان هرکه بد زابلی
ز قنوج وز دنبر و کابلی
هوش مصنوعی: هر کسی که از دانایان باشد و به زابل و قنوج و دنبر و کابل تعلق داشته باشد، شایسته توجه و ارادت است.
یکایک بپرسید و بنواختشان
به رسم مهی پایگه ساختشان
هوش مصنوعی: هر یک را به دقت پرسید و با محبت با آنها رفتار کرد و به عنوان یک سنت نیک، برایشان جایگاهی ویژه فراهم کرد.
همان نیز ز ایرانیان هرکه بود
به اندازهشان پایگه برفزود
هوش مصنوعی: هر کسی از ایرانیان به اندازهٔ خود، در جایگاهش برف و بلندیهایی را افزوده است.
بر او آفرین کرد بسیار زال
که شادان بدی تا بود ماه و سال
هوش مصنوعی: زال بسیار به او ستایش کرد، زیرا او تا زمانی که ماه و سال میگذشت، شاد و خوشحال بود.
ز گاه منوچهر تا کیقباد
از آن نامداران که داریم یاد
هوش مصنوعی: از زمان منوچهر تا کیقباد، ما به یاد نام آوران و بزرگانی که داریم، اشاره میکنیم.
همان زو طهماسب و کاووس کی
بزرگان و شاهان فرخندهپی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به دو شخصیت تاریخی، طهماسب و کاووس، که هر دو از بزرگان و پادشاهان با فضیلت و خوشنامی هستند. آنها به عنوان نمادهایی از رهبری و شایستگی در تاریخ شناخته میشوند.
سیاوش مرا خود چو فرزند بود
که با فر و با برز و اورند بود
هوش مصنوعی: سیاوش برای من مانند فرزندی بود که از جهات مختلف مانند توانمندی و ویژگیهای ارزشی برخوردار بود.
ندیدم کسی را بدین بخردی
بدین برز و این فره ایزدی
هوش مصنوعی: هیچ کس را ندیدم که به اندازه تو دانا و با وقار باشد و این حالتی که تو داری نشانهای از فضیلت الهی است.
به پیروزی و مردی و مهر و رای
که شاهیت بادا همیشه به جای
هوش مصنوعی: به موفقیت، شجاعت و محبت و اندیشه، امیدوارم که همیشه در مقام و جایگاه خود بمانی.
چه مهتر که پای ترا خاک نیست
چه زهر آنکه نام تو تریاک نیست
هوش مصنوعی: چه اهمیت دارد که پای تو به خاک نیفتاده است، و چه ناراحتکننده است اگر نام تو همچون تریاک اثر نداشته باشد.
یکی ناسزا آگهی یافتم
بدان آگهی تیز بشتافتم
هوش مصنوعی: من از یک ناسزا مطلع شدم و به خاطر آن به سرعت واکنش نشان دادم.
ستارهشناسان و کنداوران
ز هر کشوری آنکه دیدم سران
هوش مصنوعی: از هر کشوری که ستارهشناسان و دانشمندان را دیدهام، آن کسی که به نظر میرسد در بالاترین مقام و جایگاه قرار دارد، فردی است که برجستهترین توانمندیها را از آن خود کرده است.
ز قنوج وز دنور و مرغ و مای
برفتند با زیج هندی ز جای
هوش مصنوعی: از قنوج و دنور و همچنین مرغ و مای به همراه زیج هندی از مکان خود رفتند.
بدان تا بجویند راز سپهر
کز ایران چرا پاک ببرید مهر
هوش مصنوعی: بدان که باید بگردی و دنبال راز آسمان بگردی که چرا از ایران مهر و محبت را دور کرده است.
از ایران کس آمد که پیروز شاه
بفرمود تا پردهٔ بارگاه
هوش مصنوعی: از ایران کسی نیامد که پیروز شاه دستور دهد تا پردهٔ بارگاه را کنار بزنند.
نه بردارد از پیش سالار بار
بپوشد ز ما چهرهٔ شهریار
هوش مصنوعی: کسی که از پیش سَرور چیزی برنمیدارد، چهرهٔ پادشاه را از ما میپوشاند.
من از درد ایرانیان چون عقاب
همی تاختم همچو کشتی بر آب
هوش مصنوعی: من از درد و رنج مردم ایران همچون عقابی پرواز میکنم و به سرعت پیش میروم، مانند کشتیای که بر روی آب حرکت میکند.
بدان تا بپرسم ز شاه جهان
ز چیزی که دارد همی در نهان
هوش مصنوعی: میخواهم از پادشاه جهان بپرسم درباره چیزی که در دل پنهان دارد.
به سه چیز هر کار نیکو شود
همان تخت شاهی بیآهو شود
هوش مصنوعی: با سه چیز میتوان هر کار خوبی را انجام داد: همانند آنکه تخت سلطنت بدون هیچ مانعی فراهم میشود.
به گنج و به رنج و به مردان مرد
به جز این نشاید همی کار کرد
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و شایسته باید برای رسیدن به ارزشها و اهداف خود، به تلاش و زحمت بپردازند و فقط از طریق تلاش میتوانند به نتایج دلخواه دست یابند.
چهارم به یزدان ستایش کنیم
شب و روز او را نیایش کنیم
هوش مصنوعی: در هر شب و روز، خداوند را ستایش و دعا میکنیم.
که اویست فریادرس بنده را
هم او بازدارد گراینده را
هوش مصنوعی: او کسی است که به بندگانش کمک میکند و در عین حال میتواند کسانی را که به سمت بدی میروند، دور کند و از خطا بازدارد.
به درویش بخشیم بسیار چیز
اگرچند چیز ارجمند است نیز
هوش مصنوعی: اگرچه چیزهای ارزشمندی داریم، اما میتوانیم به درویشها چیزهای زیادی ببخشیم.
بدان تا روان تو روشن کند
خرد پیش مغز تو جوشن کند
هوش مصنوعی: بدان که خرد و عقل تو میتواند روح تو را روشن کند و مانند زرهی برای حفاظت از مغز و فکر تو عمل کند.