بخش ۳۰
چو یک هفته بگذشت ننمود روی
برآمد یکی غلغل و گفتگوی
همه پهلوانان شدند انجمن
بزرگان فرزانه و رای زن
چو گودرز و چون طوس نوذرنژاد
سخن رفت چندی ز بیداد و داد
ز کردار شاهان برتر منش
ز یزدان پرستان وز بدکنش
همه داستانها زدند از مهان
بزرگان و فرزانگان جهان
پدر گیو را گفت کای نیکبخت
همیشه پرستندهٔ تاج و تخت
از ایران بسی رنج برداشتی
بر و بوم و پیوند بگذاشتی
به پیش آمد اکنون یکی تیره کار
که آن را نشاید که داریم خوار
بباید شدن سوی زابلستان
سواری فرستی به کابلستان
به زابل به رستم بگویی که شاه
ز یزدان بپیچید و گم کرد راه
در بار بر نامداران ببست
همانا که با دیو دارد نشست
بسی پوزش و خواهش آراستیم
همی زان سخن کام او خواستیم
فراوان شنید ایچ پاسخ نداد
دلش خیره بینیم و سر پر ز باد
بترسیم کو هیچو کاووس شاه
شود کژ و دیوش بپیچد ز راه
شما پهلوانید و داناترید
به هر بودنی بر تواناترید
کنون هرکه او هست پاکیزهرای
ز قنوج وز دنور و مرغ و مای
ستارهشناسان کابلستان
همه پاکرویان زابلستان
بیارید ز این در یکی انجمن
به ایران خرامید با خویشتن
شد این پادشاهی پر از گفتگوی
چو پوشید خسرو ز ما رای و روی
فگندیم هرگونه رایی ز بن
ز دستان گشاید همی این سخن
سخنهای گودرز بشنید گیو
ز لشکر گزین کرد مردان نیو
برآشفت و اندیشه اندر گرفت
ز ایران ره سیستان برگرفت
چو نزدیک دستان و رستم رسید
بگفت آن شگفتی که دید و شنید
غمی گشت پس نامور زال گفت
که گشتیم با رنج بسیار جفت
به رستم چنین گفت کز بخردان
ستارهشناسان و هم موبدان
ز زابل بخوان و ز کابل بخواه
بدان تا بیایند با ما به راه
شدند انجمن موبدان و ردان
ستارهشناسان و هم بخردان
همه سوی دستان نهادند روی
ز زابل به ایران نهادند روی
جهاندار بر پای بد هفت روز
به هشتم چو بفروخت گیتیفروز
ز در پرده برداشت سالار بار
نشست از بر تخت زر شهریار
همه پهلوانان ابا موبدان
برفتند نزدیک شاه جهان
فراوان ببودند پیشش به پای
بزرگان با دانش و رهنمای
جهاندار چون دید بنواختشان
به رسم کیان پایگه ساختشان
از آن نامداران خسروپرست
کس از پای ننشست و نگشاد دست
گشادند لب کی سپهر روان
جهاندار با داد و روشنروان
توانایی و فر شاهی تراست
ز خورشید تا پشت ماهی تراست
همه بودنیها به روشنروان
بدانی به کردار و دانش جوان
همه بندگانیم در پیش شاه
چه کردیم و بر ما چرا بست راه
اگر غم ز دریاست خشکی کنیم
همه چادر خاک مشکی کنیم
وگر کوه باشد ز بن برکنیم
به خنجر دل دشمنان بشکنیم
وگر چارهٔ این برآید به گنج
نبیند ز گنج درم نیز رنج
همه پاسبانان گنج توایم
پر از درد گریان ز رنج توایم
چنین داد پاسخ جهاندار باز
که از پهلوانان نیم بینیاز
ولیکن ندارم همی دل به رنج
ز نیروی دست و ز مردان و گنج
نه در کشوری دشمن آمد پدید
که تیمار آن بد بباید کشید
یکی آرزو خواست روشن دلم
همی دل از آن آرزو نگسلم
بدان آرزو دارم اکنون امید
شب تیره تا گاه روز سپید
چو یابم بگویم همه راز خویش
برآرم نهان کرده آواز خویش
شما بازگردید پیروز و شاد
بد اندیشه بر دل مدارید یاد
همه پهلوانان آزادمرد
بر او خواندند آفرینی به درد
چو ایشان برفتند پیروز شاه
بفرمود تا پردهٔ بارگاه
فروهشت و بنشست گریان به درد
همی بود پیچان و رخ لاژورد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو یک هفته بگذشت ننمود روی
برآمد یکی غلغل و گفتگوی
هوش مصنوعی: بعد از گذشت یک هفته، خبری به گوش رسید و صدایی بلند شد که در موردی صحبت میکرد.
همه پهلوانان شدند انجمن
بزرگان فرزانه و رای زن
هوش مصنوعی: همه قهرمانان دور هم جمع شدند و بزرگان دانا و صاحبان نظر در میانشان حضور دارند.
چو گودرز و چون طوس نوذرنژاد
سخن رفت چندی ز بیداد و داد
هوش مصنوعی: گودرز و طوس، دو شخصیت از نسل نوذر، مدتی درباره ظلم و عدالت صحبت کردند.
ز کردار شاهان برتر منش
ز یزدان پرستان وز بدکنش
هوش مصنوعی: از خوبی و رفتار نیک فرمانروایان برتر است که به پروردگار ایمان دارند و از کارهای ناپسند پرهیز میکنند.
همه داستانها زدند از مهان
بزرگان و فرزانگان جهان
هوش مصنوعی: همه روایتها از شخصیتهای بزرگ و فرزانه در سراسر جهان صحبت میکنند.
پدر گیو را گفت کای نیکبخت
همیشه پرستندهٔ تاج و تخت
هوش مصنوعی: پدر گیو به او گفت: ای نیکبخت، تو همیشه باید خدمتگزار سلطنت و حکومت باشی.
از ایران بسی رنج برداشتی
بر و بوم و پیوند بگذاشتی
هوش مصنوعی: از ایران بسیار زحمت کشیدی و بر این سرزمین و ارتباطات خود تمرکز کردی.
به پیش آمد اکنون یکی تیره کار
که آن را نشاید که داریم خوار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از سختی و دشواری در زندگی اشاره دارد. در اینجا به وضعیتی اشاره میکند که با آن مواجه شدهایم و میگوید که آن وضعیت، نامناسب و غیرقابل قبول است و ما را در موقعیت ضعف و شکست قرار داده است.
بباید شدن سوی زابلستان
سواری فرستی به کابلستان
هوش مصنوعی: باید به سمت زابلستان حرکت کنی و سواری را به کابلستان ببری.
به زابل به رستم بگویی که شاه
ز یزدان بپیچید و گم کرد راه
هوش مصنوعی: اگر به رستم در زابل بگویی که شاه از راه حق منحرف شده و راه خود را گم کرده است.
در بار بر نامداران ببست
همانا که با دیو دارد نشست
هوش مصنوعی: در بار به روی افراد خوشنام بسته شده است، چرا که کسی که با دشمنان رفاقت کند، باید انتظار عواقب بدی را داشته باشد.
بسی پوزش و خواهش آراستیم
همی زان سخن کام او خواستیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر آن سخن، بارها عذرخواهی و درخواست کردیم تا او را راضی کنیم و خواستهاش را برآورده سازیم.
فراوان شنید ایچ پاسخ نداد
دلش خیره بینیم و سر پر ز باد
هوش مصنوعی: او بسیار شنید اما هیچ پاسخ نداد، دلش خیره مانده و سرش پر از افکار و خیالات است.
بترسیم کو هیچو کاووس شاه
شود کژ و دیوش بپیچد ز راه
هوش مصنوعی: باید به شدت مراقب باشیم که کسی مانند کاووس شاه منحرف و دچار انحراف نشود که دیوها از راه خارج شده و رفتاری نا مناسب بروز دهند.
شما پهلوانید و داناترید
به هر بودنی بر تواناترید
هوش مصنوعی: شما قهرمان هستید و از آگاهی و دانایی لازم برخوردارید و در هر زمینهای تواناییهای زیادی دارید.
کنون هرکه او هست پاکیزهرای
ز قنوج وز دنور و مرغ و مای
هوش مصنوعی: اکنون هر کس که با خوبی و پاکی فکر میکند، از جاهای مختلفی مانند قنوج و دنور و همچنین از بین پرندگان و مایعات آمده است.
ستارهشناسان کابلستان
همه پاکرویان زابلستان
هوش مصنوعی: نجومدانان کابل همه از مردم پاکدامن زابل هستند.
بیارید ز این در یکی انجمن
به ایران خرامید با خویشتن
هوش مصنوعی: از این در یک جمعی فراهم کنید که با بزرگی و احترام به ایران بیاید.
شد این پادشاهی پر از گفتگوی
چو پوشید خسرو ز ما رای و روی
هوش مصنوعی: این پادشاهی پر از گفت و گو شد وقتی که خسرو چهره و نظر خود را از ما پوشاند.
فگندیم هرگونه رایی ز بن
ز دستان گشاید همی این سخن
هوش مصنوعی: ما هر طور که فکر کنیم، از عمق دل، این سخن برمیآید که صمیمانه و با دقت این موضوع را بررسی کنیم.
سخنهای گودرز بشنید گیو
ز لشکر گزین کرد مردان نیو
هوش مصنوعی: گیو، که مردی از لشکر بود، سخنان گودرز را شنید و از میان سربازان، بهترین ها را انتخاب کرد.
برآشفت و اندیشه اندر گرفت
ز ایران ره سیستان برگرفت
هوش مصنوعی: او خسته و ناراحت شد و به فکر فرو رفت و از ایران به سوی سیستان رفت.
چو نزدیک دستان و رستم رسید
بگفت آن شگفتی که دید و شنید
هوش مصنوعی: وقتی دستان و رستم به هم نزدیک شدند، دستان آنچه را که دیده و شنیده بود، به رستم گفت.
غمی گشت پس نامور زال گفت
که گشتیم با رنج بسیار جفت
هوش مصنوعی: زال نامدار از غم و اندوهی که به او رسیده است، میگوید که با وجود زحمت و تلاش فراوان، به هدف و یار دلخواه خود دست یافتهاند.
به رستم چنین گفت کز بخردان
ستارهشناسان و هم موبدان
هوش مصنوعی: به رستم چنین گفت که از عالمان و خُبرای نجوم و همچنین از موبدها و دیندانان است.
ز زابل بخوان و ز کابل بخواه
بدان تا بیایند با ما به راه
هوش مصنوعی: از زابل بخوان و از کابل درخواست کن تا بیایند و با ما در مسیر همراه شوند.
شدند انجمن موبدان و ردان
ستارهشناسان و هم بخردان
هوش مصنوعی: جمعی از موبدان، ردان، ستارهشناسان و خردمندان گرد هم آمدند.
همه سوی دستان نهادند روی
ز زابل به ایران نهادند روی
هوش مصنوعی: همه به سمت دستان رو کردند و از زابل به ایران توجه کردند.
جهاندار بر پای بد هفت روز
به هشتم چو بفروخت گیتیفروز
هوش مصنوعی: جهان را فرمانروایی به مدت هفت روز برپا داشت و در روز هشتم که دنیا را به دیگران سپرد، نورش را پخش کرد.
ز در پرده برداشت سالار بار
نشست از بر تخت زر شهریار
هوش مصنوعی: از در وارد شد، پیشوای بزرگ با شکوه بر تخت زرین شاه نشست.
همه پهلوانان ابا موبدان
برفتند نزدیک شاه جهان
هوش مصنوعی: تمام قهرمانان و جوانمردان با احترام به روحانیان و عالمان به سمت پادشاه بزرگ رفتند.
فراوان ببودند پیشش به پای
بزرگان با دانش و رهنمای
هوش مصنوعی: پیش او، افرادی با دانش و مقام بالا بسیار بودند و به احترامی که برای او قائل بودند، به زانو درآمده بودند.
جهاندار چون دید بنواختشان
به رسم کیان پایگه ساختشان
هوش مصنوعی: پادشاه جهان وقتی که آنها را با محبت مورد لطف قرار داد، به سنت و رسم خود مکان و جایگاهی برایشان فراهم کرد.
از آن نامداران خسروپرست
کس از پای ننشست و نگشاد دست
هوش مصنوعی: هیچیک از آن نامآوران وفادار به خسرو، از جای خود بلند نشدند و دست از یاری برنداشتند.
گشادند لب کی سپهر روان
جهاندار با داد و روشنروان
هوش مصنوعی: شکافتی لبان کی سپهر، یعنی زمانی که آسمان به زبان آمد و جهان را با عدالت و روشنی پر کرد.
توانایی و فر شاهی تراست
ز خورشید تا پشت ماهی تراست
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی تو از خورشید تا پشت ماه است. یعنی قابلیتهای تو بسیار گسترده و عظیم است.
همه بودنیها به روشنروان
بدانی به کردار و دانش جوان
هوش مصنوعی: تمام موجودات را باید با فهم و آثار واقعیشان بشناسی، نه با ظاهرشان.
همه بندگانیم در پیش شاه
چه کردیم و بر ما چرا بست راه
هوش مصنوعی: ما همه بنده هستیم در مقابل پادشاه، پس چه کردهایم که راهی برای ما باز نشده است؟
اگر غم ز دریاست خشکی کنیم
همه چادر خاک مشکی کنیم
هوش مصنوعی: اگر غم از دریا سر چشمه بگیرد، ما هم باید همه چیز را تیره و تار کنیم و چادرهایمان را به رنگ سیاه درآوریم.
وگر کوه باشد ز بن برکنیم
به خنجر دل دشمنان بشکنیم
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم کوهی را از ریشه برکنیم، با خنجر دشمنان را خواهیم شکست.
وگر چارهٔ این برآید به گنج
نبیند ز گنج درم نیز رنج
هوش مصنوعی: اگر راه حلی برای این مشکل پیدا شود، دیگر نیازی به ثروت نیست و از گنجاندن پول هم رنجی نخواهیم برد.
همه پاسبانان گنج توایم
پر از درد گریان ز رنج توایم
هوش مصنوعی: همه ما محافظان گنجینه تو هستیم و با وجود همه شادیها، از رنجهای تو بسیار دردناک و گریانیم.
چنین داد پاسخ جهاندار باز
که از پهلوانان نیم بینیاز
هوش مصنوعی: جهاندار پاسخ داد که من از پهلوانان بینیاز نیستم و به آنها احتیاج دارم.
ولیکن ندارم همی دل به رنج
ز نیروی دست و ز مردان و گنج
هوش مصنوعی: اما من دلواپس رنجی نیستم که ناشی از قدرت دست و ثروت مردان باشد.
نه در کشوری دشمن آمد پدید
که تیمار آن بد بباید کشید
هوش مصنوعی: در هیچ کشوری دشمنی ظاهر نمیشود که برای مقابله با او باید زحمت و رنج زیادی تحمل کرد.
یکی آرزو خواست روشن دلم
همی دل از آن آرزو نگسلم
هوش مصنوعی: کسی آرزویی داشت و در دلش روشن بود؛ اما دلش را از آن آرزو جدا نمیکند.
بدان آرزو دارم اکنون امید
شب تیره تا گاه روز سپید
هوش مصنوعی: من اکنون آرزو دارم که در تاریکی شب امیدی پیدا کنم تا به صبح روشن برسم.
چو یابم بگویم همه راز خویش
برآرم نهان کرده آواز خویش
هوش مصنوعی: هرگاه فرصتی بیابم، همهی رازها و احساسات درونم را بیان میکنم و صدای نهان خود را آزاد میسازم.
شما بازگردید پیروز و شاد
بد اندیشه بر دل مدارید یاد
هوش مصنوعی: شما به خانه برگردید و با پیروزی و شادی، از فکرهای منفی دل نکنید.
همه پهلوانان آزادمرد
بر او خواندند آفرینی به درد
هوش مصنوعی: تمامی قهرمانان آزاداندیش برای او ستایش و تحسین کردند به خاطر رنجی که کشیده است.
چو ایشان برفتند پیروز شاه
بفرمود تا پردهٔ بارگاه
هوش مصنوعی: زمانی که آنها رفتند، پیروز شاه دستور داد تا پردههای بارگاه را برافرازند.
فروهشت و بنشست گریان به درد
همی بود پیچان و رخ لاژورد
هوش مصنوعی: او به زمین افتاده و نشسته است، در حالی که به خاطر دردش گریه میکند و در حالت ناراحتی و عذاب به خود میپیچد. چهرهاش هم مانند لاجورد است، یعنی رنگ و حالت او بسیار متاثر و غمگین است.