بخش ۲۹
شب و روز یک هفته بر پای بود
تن آنجا و جانش دگر جای بود
سر هفته را گشت خسرو نوان
به جای پرستش نماندش توان
به هشتم ز جای پرستش برفت
بر تخت شاهی خرامید تفت
همه پهلوانان ایران سپاه
شگفتی فرومانده از کار شاه
از آن نامداران روز نبرد
همی هر کسی دیگر اندیشه کرد
چو بر تخت شد نامور شهریار
بیامد به درگاه سالار بار
بفرمود تا پرده برداشتند
سپه را ز درگاه بگذاشتند
برفتند با دست کرده به کش
بزرگان پیل افکن شیر فش
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو گرگین و بیژن چو رهام شیر
چو دیدند بردند پیشش نماز
از آن پس همه برگشادند راز
که شاها دلیرا گوا داورا
جهاندار و بر مهتران مهترا
چو تو شاه ننشست بر تخت عاج
فروغ از تو گیرد همی مهر و تاج
فرازندهٔ نیزه و تیغ و اسب
فروزندهٔ فرخ آذرگشسب
نترسی ز رنج و ننازی به گنج
به گیتی ز گنجت فزونست رنج
همه پهلوانان ترا بندهایم
سراسر به دیدار تو زندهایم
همه دشمنان را سپردی به خاک
نماندت به گیتی ز کس بیم و باک
به هر کشوری لشکر و گنج توست
به جایی که پی برنهی رنج توست
ندانیم کاندیشهٔ شهریار
چرا تیره شد اندر این روزگار
ترا ز این جهان روز برخوردنست
نه هنگام تیمار و پژمردنست
گر از ما به چیزی بیازرد شاه
از آزار او نیست ما را گناه
بگوید به ما تا دلش خوش کنیم
پر از خون دل و رخ پر آتش کنیم
وگر دشمنی دارد اندر نهان
بگوید به ما شهریار جهان
همه تاجداران که بودند شاه
بدین داشتند ارج گنج و سپاه
که گر سر ستانند و گر سر دهند
چو ترگ دلیران به سر برنهند
نهانی که دارد بگوید به ما
همان چارهٔ آن بجوید ز ما
بدیشان چنین گفت پس شهریار
که با کس ندارید کس کارزار
به گیتی ز دشمن مرا نیست رنج
نشد نیز جایی پراکنده گنج
نه آزار دارم ز کار سپاه
نه اندر شما هست مرد گناه
ز دشمن چو کین پدر خواستم
به داد و به دین گیتی آراستم
به گیتی پی خاک تیره نماند
که مهر نگین مرا برنخواند
شما تیغها در نیام آورید
می سرخ و سیمینه جام آورید
به جای چرنگ کمان نای و چنگ
بسازید با باده و بوی و رنگ
به یک هفته من پیش یزدان به پای
ببودم به اندیشه و پاکرای
یکی آرزو دارم اندر نهان
همی خواهم از کردگار جهان
بگویم گشاده چو پاسخ دهید
به پاسخ مرا روز فرخ نهید
شما پیش یزدان نیایش کنید
بر این کام و شادی ستایش کنید
که او داد بر نیک و بد دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه
از آن پس به من شادمانی کنید
ز بدها روان بیگمانی کنید
بدانید کاین چرخ ناپایدار
نداند همی کهتر از شهریار
همی بدرود پیر و برنا به هم
از او داد بینیم و زو هم ستم
همه پهلوانان ز نزدیک شاه
برون آمدند از غمان جان تباه
به سالار بار آن زمان گفت شاه
که بنشین پس پردهٔ بارگاه
کسی را مده بار در پیش من
ز بیگانه و مردم خویش من
بیامد به جای پرستش به شب
به دادار دارنده بگشاد لب
همی گفت ای برتر از برتری
فزایندهٔ پاکی و مهتری
تو باشی به مینو مرا رهنمای
مگر بگذرم ز این سپنجی سرای
نکردی دلم هیچ نایافته
روان جای روشن دلان تافته
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب و روز یک هفته بر پای بود
تن آنجا و جانش دگر جای بود
هوش مصنوعی: در طول یک هفته، بدن او در آنجا ایستاده بود، اما روحش در جای دیگری وجود داشت.
سر هفته را گشت خسرو نوان
به جای پرستش نماندش توان
هوش مصنوعی: خسرو در آغاز هفته، به دنبال کاری برای پرستش و عبادت بود، اما هیچ توانی برایش باقی نمانده بود.
به هشتم ز جای پرستش برفت
بر تخت شاهی خرامید تفت
هوش مصنوعی: در هشتمین روز از زمان پرستش، او با غرور به سوی تخت سلطنت رفت و با وقار بر آن نشسته است.
همه پهلوانان ایران سپاه
شگفتی فرومانده از کار شاه
هوش مصنوعی: تمامی قهرمانان ایران از بزرگی و بینظیری کارهای شاه شگفتزده و در حیرت ماندهاند.
از آن نامداران روز نبرد
همی هر کسی دیگر اندیشه کرد
هوش مصنوعی: در روز نبرد، هر کسی که به نامداران فکر میکند، به آنها احترام میگذارد و برای شجاعت و دلیری آنها ارزش قائل است.
چو بر تخت شد نامور شهریار
بیامد به درگاه سالار بار
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه مشهور بر تخت سلطنت نشست، به درگاه بزرگترین و معتبرترین شخصیت آمد.
بفرمود تا پرده برداشتند
سپه را ز درگاه بگذاشتند
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا پرده را کنار بزنند و سردار را از درگاه بیرون کردند.
برفتند با دست کرده به کش
بزرگان پیل افکن شیر فش
هوش مصنوعی: با دستان توانمند خود، بزرگان و قدرتمندانی که در کارها و کارزارها برجستهاند، به سمتی رفتهاند تا مانع از پیشرفت دشمنان شوند.
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو گرگین و بیژن چو رهام شیر
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیتهای شجاع و دلاور با ویژگیهای خاصی اشاره شده است. طوس، گودرز و گیو به عنوان جنگجویان دلیر شناخته میشوند و به قدرت و شجاعت آنها اشاره میشود. همچنین، گرگین و بیژن نمادهایی از دلاوری و شجاعت هستند و به قدرت و شجاعت رها نیز اشاره شده است. در کل، این بیت به توصیف ویژگیهای برجسته و دلاورانه این شخصیتها میپردازد.
چو دیدند بردند پیشش نماز
از آن پس همه برگشادند راز
هوش مصنوعی: پس از آنکه او را دیدند، به احترامش نماز خواندند و از آن moment همه رازهای خود را به او گفتند و دل از رازها شستند.
که شاها دلیرا گوا داورا
جهاندار و بر مهتران مهترا
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از یک پادشاه شجاع و توانمند اشاره دارد که به عنوان یک حاکم عادل و مقتدر شناخته میشود، و برتری او نسبت به دیگران را نشان میدهد. او به عنوان یک مرشد بزرگ در میان فرمانروایان و بزرگترها محسوب میشود.
چو تو شاه ننشست بر تخت عاج
فروغ از تو گیرد همی مهر و تاج
هوش مصنوعی: وقتی تو به عنوان شاه بر تخت عاج نشستهای، نور و درخشش از تو سرچشمه میگیرد و مهر و تاج زیبایی تو را میتاباند.
فرازندهٔ نیزه و تیغ و اسب
فروزندهٔ فرخ آذرگشسب
هوش مصنوعی: کسی که نیزه و شمشیر و اسب را به اوج میبرد، همان کسی است که آتش افروز و نیکوکار است.
نترسی ز رنج و ننازی به گنج
به گیتی ز گنجت فزونست رنج
هوش مصنوعی: از درد و رنج نترس و به ثروت نبال. در این دنیا، رنجهای تو بیشتر از ثروتت خواهد بود.
همه پهلوانان ترا بندهایم
سراسر به دیدار تو زندهایم
هوش مصنوعی: همه قهرمانان به تو وابستهاند و به خاطر ملاقات تو زندهاند و زندگی میکنند.
همه دشمنان را سپردی به خاک
نماندت به گیتی ز کس بیم و باک
هوش مصنوعی: همه دشمنان را به خاک سپردی و دیگر از هیچکس در این دنیا ترس و نگرانی نداری.
به هر کشوری لشکر و گنج توست
به جایی که پی برنهی رنج توست
هوش مصنوعی: در هر کشوری که بروی، نیرو و ثروت تو همراهت است، اما در جایی که تلاش و زحمت خود را صرف میکنی، آنجا ارزش و نتیجه کار تو مشخص میشود.
ندانیم کاندیشهٔ شهریار
چرا تیره شد اندر این روزگار
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم چرا فکر و اندیشهٔ پادشاه در این زمان دچار تاریکی و افسردگی شده است.
ترا ز این جهان روز برخوردنست
نه هنگام تیمار و پژمردنست
هوش مصنوعی: زمانی که تو را در این دنیا ملاقات میکنم، زمان شادی و خوشحالی است نه زمان غصه و ناراحتی.
گر از ما به چیزی بیازرد شاه
از آزار او نیست ما را گناه
هوش مصنوعی: اگر ما هم باعث ناراحتی شاه شویم، تقصیری بر گردن ما نیست؛ زیرا او هم خودش هیچ مسئولیتی در مورد آزار ما ندارد.
بگوید به ما تا دلش خوش کنیم
پر از خون دل و رخ پر آتش کنیم
هوش مصنوعی: اگر به ما بگوید، دلش را شاد خواهیم کرد، حتی اگر پر از غم و زجر باشد، و چهرهاش را از دردی که احساس میکند، دچار حرارت خواهیم کرد.
وگر دشمنی دارد اندر نهان
بگوید به ما شهریار جهان
هوش مصنوعی: اگر کسی در دل خودش نسبت به ما کینهای داشته باشد، باید با ما به زبان بزرگ و با احترام سخن بگوید.
همه تاجداران که بودند شاه
بدین داشتند ارج گنج و سپاه
هوش مصنوعی: همه پادشاهان و ثروتمندان گذشته، اگرچه صاحب قدرت و ثروت بودند، ولی ارزش و اعتبار واقعی را در کنار همت و شجاعت خود مییافتند.
که گر سر ستانند و گر سر دهند
چو ترگ دلیران به سر برنهند
هوش مصنوعی: اگر در جنگ دشمنان سر ما را ببرند یا اینکه ما سر خود را فدای وطن کنیم، دلیران همواره با شجاعت و سرسختی خود در میدان میجنگند.
نهانی که دارد بگوید به ما
همان چارهٔ آن بجوید ز ما
هوش مصنوعی: کسی که به صورت پنهانی مشغول سخن گفتن است، باید همان راهحلی که به دنبال آن است را از ما جستوجو کند.
بدیشان چنین گفت پس شهریار
که با کس ندارید کس کارزار
هوش مصنوعی: سپس پادشاه به آنها گفت که شما با هیچ کسی جنگ و درگیری نداشته باشید.
به گیتی ز دشمن مرا نیست رنج
نشد نیز جایی پراکنده گنج
هوش مصنوعی: در این دنیا از دشمنانم آزاری نمیبینم و همچنین در جایی، گنجی از رفاه و آرامش وجود ندارد.
نه آزار دارم ز کار سپاه
نه اندر شما هست مرد گناه
هوش مصنوعی: من از رفتار سپاه آزاری ندارم و در میان شما هم کسی نیست که مستحق سرزنش باشد.
ز دشمن چو کین پدر خواستم
به داد و به دین گیتی آراستم
هوش مصنوعی: وقتی از دشمن انتقام پدرم را خواستم، به کمک عدالت و اصول انسانی دنیا را زینت بخشیدم.
به گیتی پی خاک تیره نماند
که مهر نگین مرا برنخواند
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز ناپایدار نیست و به زودی همه چیز به فراموشی سپرده میشود، اما عشق و محبت من به تو هرگز فراموش نخواهد شد.
شما تیغها در نیام آورید
می سرخ و سیمینه جام آورید
هوش مصنوعی: شما شمشیرها را از غلاف بیرون بیاورید و جامهایی به رنگ قرمز و نقرهای بیاورید.
به جای چرنگ کمان نای و چنگ
بسازید با باده و بوی و رنگ
هوش مصنوعی: به جای استفاده از زیباییهای ظاهری و زینتها، با نوشیدنیهای خوشمزه و عطر و رنگهای دلپذیر زندگی کنید و لذت ببرید.
به یک هفته من پیش یزدان به پای
ببودم به اندیشه و پاکرای
هوش مصنوعی: به مدت یک هفته در حال تفکر و نیت خالص به زادگاه یزدان نشسته بودم.
یکی آرزو دارم اندر نهان
همی خواهم از کردگار جهان
هوش مصنوعی: من در دل آرزویی دارم و از خداوند جهان میخواهم.
بگویم گشاده چو پاسخ دهید
به پاسخ مرا روز فرخ نهید
هوش مصنوعی: اگر بگویم که جواب را با خوشروئی بدهید، روز خوشی برای من ایجاد میشود.
شما پیش یزدان نیایش کنید
بر این کام و شادی ستایش کنید
هوش مصنوعی: شما با دعا و عبادت به درگاه خداوند بر خوشی و لذتهای زندگی خود agradece کنید و از آنها ستایش کنید.
که او داد بر نیک و بد دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه
هوش مصنوعی: او به نیکوبد پاداش داده و شایسته است که او را ستایش کنیم، زیرا او مسیر را نشان داده است.
از آن پس به من شادمانی کنید
ز بدها روان بیگمانی کنید
هوش مصنوعی: از آن زمان به من خوشحالی بدهید و از بدیها بیهیچ تردیدی دوری کنید.
بدانید کاین چرخ ناپایدار
نداند همی کهتر از شهریار
هوش مصنوعی: بدانید که این دنیا و سرنوشت، ناپایدار و بیثبات است و نمیداند که چه کسی بالاتر یا پایینتر از دیگری است.
همی بدرود پیر و برنا به هم
از او داد بینیم و زو هم ستم
هوش مصنوعی: در این عالم، همگان از پیر و جوان به یکدیگر خداحافظی میکنند و ما نیز میتوانیم این وداع را ببینیم و از آن رنج ببریم.
همه پهلوانان ز نزدیک شاه
برون آمدند از غمان جان تباه
هوش مصنوعی: تمام پهلوانان به دستور شاه از نگرانی و اندوه دور شدند و بیرون آمدند.
به سالار بار آن زمان گفت شاه
که بنشین پس پردهٔ بارگاه
هوش مصنوعی: شاه به سالار در آن زمان گفت که در پشت پردهٔ کاخ بنشیند.
کسی را مده بار در پیش من
ز بیگانه و مردم خویش من
هوش مصنوعی: به کسی اجازه نده که در حضور من از دیگران و مردم خود من بار و زحمتی به دوش بکشد.
بیامد به جای پرستش به شب
به دادار دارنده بگشاد لب
هوش مصنوعی: به شب سر به سجده گذاشت و در برابر خداوند زبان به دعا گشود.
همی گفت ای برتر از برتری
فزایندهٔ پاکی و مهتری
هوش مصنوعی: او میگوید: ای کسی که فراتر از همه برتریها هستی، و پاکترین و بزرگترین هستی.
تو باشی به مینو مرا رهنمای
مگر بگذرم ز این سپنجی سرای
هوش مصنوعی: وجود تو مانند راهنمایی است که مرا به دنیای زیباییها میبرد. من فقط کافی است که از این محل ناخوشایند عبور کنم.
نکردی دلم هیچ نایافته
روان جای روشن دلان تافته
هوش مصنوعی: دل من هیچ آرامش ندارد و در مکانی که دلهای پاک و روشن وجود دارند، من نتوانستهام جایی پیدا کنم.