بخش ۲۸
بر این گونه تا سالیان گشت شصت
جهان شد همه شاه را زیردست
پراندیشه شد مایهور جان شاه
از آن رفتن کار و آن دستگاه
همی گفت ویران و آباد بوم
ز چین و ز هند و ز توران و روم
هم از خاوران تا در باختر
ز کوه و بیابان وز خشک و تر
سراسر ز بدخواه کردم تهی
مرا گشت فرمان و گاه مهی
جهان از بداندیش بیبیم شد
دل اهرمن ز این به دو نیم شد
ز یزدان همه آرزو یافتم
وگر دل همه سوی کین تافتم
روانم نباید که آرد منی
بداندیشی و کیش آهرمنی
شوم همچو ضحاک تازی و جم
که با سلم و تور اندر آیم به زم
به یک سو چو کاووس دارم نیا
دگر سو چو توران پر از کیمیا
چو کاووس و چون جادو افراسیاب
که جز روی کژی ندیدی به خواب
به یزدان شوم یک زمان ناسپاس
به روشن روان اندر آرم هراس
ز من بگسلد فره ایزدی
گر آیم به کژی و راه بدی
از آن پس بر آن تیرگی بگذرم
به خاک اندر آید سر و افسرم
به گیتی بماند ز من نام بد
همان پیش یزدان سرانجام بد
تبه گرددم چهر و رنگ رخان
بریزد به خاک اندرون استخوان
هنر کم شود ناسپاسی به جای
روان تیره گردد به دیگر سرای
گرفته کسی تاج و تخت مرا
به پای اندر آورده بخت مرا
ز من نام ماند بدی یادگار
گل رنجهای کهن گشته خار
من اکنون چو کین پدر خواستم
جهانی به خوبی بیاراستم
بکشتم کسی را که بایست کشت
که بد کژ و با راه یزدان درشت
به آباد و ویران درختی نماند
که منشور تخت مرا برنخواند
بزرگان گیتی مرا کهترند
وگر چند با گنج و با افسرند
سپاسم ز یزدان که او داد فر
همان گردش اختر و پای و پر
کنون آن به آید که من راهجوی
شوم پیش یزدان پر از آب روی
مگر هم بدین خوبی اندر نهان
پرستندهٔ کردگار جهان
روانم بدان جای نیکان برد
که این تاج و تخت مهی بگذرد
نیابد کسی ز این فزون کام و نام
بزرگی و خوبی و آرام و جام
رسیدیم و دیدیم راز جهان
بد و نیک هم آشکار و نهان
کشاورز دیدیم گر تاجور
سرانجام بر مرگ باشد گذر
به سالار نوبت بفرمود شاه
که هر کس که آید بدین بارگاه
ورا بازگردان به نیکو سخن
همه مردمی جوی و تندی مکن
ببست آن در بارگاه کیان
خروشان بیامد گشادهمیان
ز بهر پرستش سر و تن بشست
به شمع خرد راه یزدان بجست
بپوشید پس جامهٔ نو سپید
نیایش کنان رفت دل پر امید
بیامد خرامان به جای نماز
همی گفت با داور پاک راز
همی گفت کای برتر از جان پاک
برآرندهٔ آتش از تیره خاک
مرا بین و چندی خرد ده مرا
هم اندیشهٔ نیک و بد ده مرا
ترا تا بباشم نیایش کنم
بدین نیکویها فزایش کنم
بیامرز رفته گناه مرا
ز کژی بکش دستگاه مرا
بگردان ز جانم بد روزگار
همان چارهٔ دیو آموزگار
بدان تا چو کاووس و ضحاک و جم
نگیرد هوا بر روانم ستم
چو بر من بپوشد در راستی
به نیرو شود کژی و کاستی
بگردان ز من دیو را دستگاه
بدان تا ندارد روانم تباه
نگهدار بر من همین راه و سان
روانم بدان جای نیکان رسان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر این گونه تا سالیان گشت شصت
جهان شد همه شاه را زیردست
هوش مصنوعی: پس از گذشت سالهای طولانی، پس از شصت سال، دنیا به گونهای شد که همه تحت فرمان شاه قرار گرفتند.
پراندیشه شد مایهور جان شاه
از آن رفتن کار و آن دستگاه
هوش مصنوعی: اندیشه و تفکر عمیق باعث شد که روح و جان شاه تحت تأثیر قرار گیرد و از آن کار و وضعیتی که به آن دچار شده بود، دور شود.
همی گفت ویران و آباد بوم
ز چین و ز هند و ز توران و روم
هوش مصنوعی: او به طور مداوم درباره ویرانی و آبادانی سرزمینها از چین و هند و توران و روم صحبت میکرد.
هم از خاوران تا در باختر
ز کوه و بیابان وز خشک و تر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف گستردگی زمین و تنوع طبیعت اشاره دارد؛ از مناطق شرقی تا غربی، شامل کوهها و دشتها، و نیز اشاره به خشکی و رطوبت. به طور کلی، مفهوم آن نشاندهنده تنوع جغرافیایی و زیباییهای مختلف طبیعت در جاهای گوناگون است.
سراسر ز بدخواه کردم تهی
مرا گشت فرمان و گاه مهی
هوش مصنوعی: من از همه بدخواهان خود را پاک کردم و اکنون دیگر هیچکسی بر من تسلط ندارد و در زمانی خوشی و سعادت قرار دارم.
جهان از بداندیش بیبیم شد
دل اهرمن ز این به دو نیم شد
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر نیات و افکار منفی و بداندیشی، دچار ترس و تغییر شده است. دل شیاطین نیز از این وضعیت به دو نیم شده و نگران شدهاند.
ز یزدان همه آرزو یافتم
وگر دل همه سوی کین تافتم
هوش مصنوعی: من از خداوند همه آرزوهایم را به دست آوردم و اگر همواره به کینه و دشمنی بروم، دل خود را به آن سوی میبرم.
روانم نباید که آرد منی
بداندیشی و کیش آهرمنی
هوش مصنوعی: روان من نباید تحت تأثیر فکرهای بد و اصول نادرست قرار گیرد.
شوم همچو ضحاک تازی و جم
که با سلم و تور اندر آیم به زم
هوش مصنوعی: من مانند ضحاک و جم میشوم، که با آرامش و شجاعت به سرزمینها و سرزمینهای دیگر وارد میشوم.
به یک سو چو کاووس دارم نیا
دگر سو چو توران پر از کیمیا
هوش مصنوعی: در یک سمت، یاد و خاطره کاووس را دارم و در سوی دیگر، سرزمین توران را پر از جادو و شگفتی میبینم.
چو کاووس و چون جادو افراسیاب
که جز روی کژی ندیدی به خواب
هوش مصنوعی: افرادی مانند کاووس و افراسیاب، فقط در خوابهایشان، چیزهای نادرستی را میبینند و حقیقت را نمیشناسند.
به یزدان شوم یک زمان ناسپاس
به روشن روان اندر آرم هراس
هوش مصنوعی: من به خداوند ناسپاس میشوم، ولی برای مدتی کوتاه، تا در دل روشنفکران ترس و نگرانی ایجاد کنم.
ز من بگسلد فره ایزدی
گر آیم به کژی و راه بدی
هوش مصنوعی: اگر راه نادرستی را در پیش بگیرم و از مسیر راست منحرف شوم، فرشتهی الهی از من فاصله میگیرد.
از آن پس بر آن تیرگی بگذرم
به خاک اندر آید سر و افسرم
هوش مصنوعی: بعد از آن، بر آن تاریکی گذر میکنم و به زمین میافتم، سر و تاجم هم به خاک میرسد.
به گیتی بماند ز من نام بد
همان پیش یزدان سرانجام بد
هوش مصنوعی: در دنیا نام من به خاطر کارهای زشت و بدی که انجام دادهام، نزد خداوند باقی خواهد ماند و این پایان کار من خواهد بود.
تبه گرددم چهر و رنگ رخان
بریزد به خاک اندرون استخوان
هوش مصنوعی: چهره و رنگ زیبای من از بین میرود و به خاک میافتد، به طوری که فقط استخوانهایم باقی میمانند.
هنر کم شود ناسپاسی به جای
روان تیره گردد به دیگر سرای
هوش مصنوعی: اگر هنر کم شود و افرادی ناشکری کنند، روح آنها در دنیای دیگری تیره و ناپاک خواهد شد.
گرفته کسی تاج و تخت مرا
به پای اندر آورده بخت مرا
هوش مصنوعی: کسی با قدرت و نفوذی که دارد، تاج و تخت من را از من گرفته و سرنوشت من را به زمین زده است.
ز من نام ماند بدی یادگار
گل رنجهای کهن گشته خار
هوش مصنوعی: از من تنها نامی باقی مانده که یادآور رنجهای قدیمی است، و اکنون به مانند خاری شده که در خاطر مانده است.
من اکنون چو کین پدر خواستم
جهانی به خوبی بیاراستم
هوش مصنوعی: من اکنون مانند کسی هستم که انتقام پدر را میخواهم و تصمیم دارم جهانی را به شکل خوبی ساماندهی کنم.
بکشتم کسی را که بایست کشت
که بد کژ و با راه یزدان درشت
هوش مصنوعی: من فردی را که سزاوار مرگ بود، از پا درآوردم؛ زیرا او به راه نادرستی رفته بود و با اصول راستین الهی سر به ستیز نهاده بود.
به آباد و ویران درختی نماند
که منشور تخت مرا برنخواند
هوش مصنوعی: در هر دو حالت آباد و ویران، درختی نیست که به زیبایی و عظمت جایگاه من اشاره نکند.
بزرگان گیتی مرا کهترند
وگر چند با گنج و با افسرند
هوش مصنوعی: بزرگان جهان در نظر من کوچک و ناچیزند، هرچند که دارای ثروت و تاج و تخت باشند.
سپاسم ز یزدان که او داد فر
همان گردش اختر و پای و پر
هوش مصنوعی: از خدا سپاسگزارم که او همانطور که ستارهها در گردشند، به من هم توان و توانایی بخشید.
کنون آن به آید که من راهجوی
شوم پیش یزدان پر از آب روی
هوش مصنوعی: حالا زمان آن فرا رسیده که من در جستجوی راهی به سوی خدایی باشم که پر از رحمت و نعمت است.
مگر هم بدین خوبی اندر نهان
پرستندهٔ کردگار جهان
هوش مصنوعی: آیا چنین زیبایی در دل کسی نهفته نیست که پروردگار جهان را بپرستد؟
روانم بدان جای نیکان برد
که این تاج و تخت مهی بگذرد
هوش مصنوعی: روان من را به مکان خوبان ببر، چرا که این سیادت و قدرت زمینی روزی از بین خواهد رفت.
نیابد کسی ز این فزون کام و نام
بزرگی و خوبی و آرام و جام
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از این موارد یعنی خوشبختی، شهرت، خوبی، آرامش و لذتی که از زندگی میبرد، بیشتر از آنچه که دارد، بهرهمند شود.
رسیدیم و دیدیم راز جهان
بد و نیک هم آشکار و نهان
هوش مصنوعی: به جایی رسیدیم که متوجه شدیم حقیقت جهان شامل خوبیها و بدیها هم آشکار است و هم پنهان.
کشاورز دیدیم گر تاجور
سرانجام بر مرگ باشد گذر
هوش مصنوعی: کشاورز را دیدیم که اگر قلهنشینان در نهایت به مرگ برسند، او هم به همان سرنوشت دچار خواهد شد.
به سالار نوبت بفرمود شاه
که هر کس که آید بدین بارگاه
هوش مصنوعی: پادشاه به فرمانده خود دستور داد که هر کسی که به این کاخ وارد میشود، باید به نوبت معرفی شود.
ورا بازگردان به نیکو سخن
همه مردمی جوی و تندی مکن
هوش مصنوعی: او را به گفتار نیک برگردان و با مردم به خوبی رفتار کن، و در کلامت تندی نداشته باش.
ببست آن در بارگاه کیان
خروشان بیامد گشادهمیان
هوش مصنوعی: در بارگاه پادشاهی، در بسته شد و ناگهان در میانهای باز شد.
ز بهر پرستش سر و تن بشست
به شمع خرد راه یزدان بجست
هوش مصنوعی: به خاطر عبادت، جان و بدن را پاک کرد و با دانایی، راه خدا را جستجو نمود.
بپوشید پس جامهٔ نو سپید
نیایش کنان رفت دل پر امید
هوش مصنوعی: پس لباس نو و سفید بپوشید و با دل پر امید به نیایش بپردازید.
بیامد خرامان به جای نماز
همی گفت با داور پاک راز
هوش مصنوعی: به آرامی و با وقار به محل نماز آمد و در دل، با خداوند راز و نیاز میکرد.
همی گفت کای برتر از جان پاک
برآرندهٔ آتش از تیره خاک
هوش مصنوعی: میگفت: ای کسی که از خاک ناپاک آتش را آفریدی و از جان پاکتر هستی.
مرا بین و چندی خرد ده مرا
هم اندیشهٔ نیک و بد ده مرا
هوش مصنوعی: نگاه کن به من و اندکی حکمت به من بده، همچنین تفکر خوب و بد را به من بخشی.
ترا تا بباشم نیایش کنم
بدین نیکویها فزایش کنم
هوش مصنوعی: من به خاطر تو همیشه دعا و نیایش میکنم تا اینکه این زیباییها را بیشتر کنم.
بیامرز رفته گناه مرا
ز کژی بکش دستگاه مرا
هوش مصنوعی: ببخش و از خطاهایم بگذر، مرا از کجرویهایم دور کن و به سامان بیاور.
بگردان ز جانم بد روزگار
همان چارهٔ دیو آموزگار
هوش مصنوعی: ای روزگار بد، از جانم دور شو، همان راه حلی را که دیو به من یاد داده دنبال کن.
بدان تا چو کاووس و ضحاک و جم
نگیرد هوا بر روانم ستم
هوش مصنوعی: بدان که مانند کاووس، ضحاک و جم نخواهم گذاشت که بر روانم فشار و ستم وارد شود.
چو بر من بپوشد در راستی
به نیرو شود کژی و کاستی
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت بر من آشکار شود، نادرستی و نقصها به قوت تغییر میکنند.
بگردان ز من دیو را دستگاه
بدان تا ندارد روانم تباه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از من دور کن هر چیز شیطانی و مخرب را، تا روح و جانم در خطر نباشد و به زوال نرود.
نگهدار بر من همین راه و سان
روانم بدان جای نیکان رسان
هوش مصنوعی: به من کمک کن که در همین مسیر باقی بمانم و با رفتارم مرا به جایگاهی نیک هدایت کن.