گنجور

بخش ۲۳

به جیحون گذر کرد بر سوی بلخ
چشیده ز گیتی بسی شور و تلخ
به بلخ اندرون بود یک ماه شاه
سر ماه بر بلخ بگزید راه
به هر شهر در نامور مهتری
بماندی سرافراز با لشکری
ببستند آذین به بیراه و راه
به جایی که بگذشت شاه و سپاه
همه بوم کشور بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
درم ریختند از بر و زعفران
چه دینار و مشک از کران تا کران
به شهر اندرون هر که درویش بود
وگر سازش از کوشش خویش بود
درم داد مر هر یکی را ز گنج
پراگنده شد بدره پنجاه و پنج
سر هفته را کرد آهنگ ری
سوی پارس نزدیک کاووس کی
دو هفته به ری نیز بخشید و خورد
سیم هفته آهنگ بغداد کرد
هیونان فرستاد چندی ز ری
به نزدیک کاووس فرخنده‌پی
دل پیر زان آگهی تازه شد
تو گفتی که بر دیگر اندازه شد
به ایوانها تخت زرین نهاد
به خانه در آرایش چین نهاد
ببستند آذین به شهر و به راه
همه برزن و کوی و بازارگاه
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان هر شهر و کنداوران
همه راه و بی راه گنبد زده
جهان شد چو دیبا به زر آزده
همه مشک با گوهر آمیختند
ز گنبد به سرها فرو ریختند
چو بیرون شد از شهر کاووس کی
ابا نامداران فرخنده‌پی
سوی طالقان آمد و مرو رود
جهان بود پر بانگ و آوای رود
و زآن پس به راه نشاپور شاه
بدیدند مر یکدگر را به راه
نیا را چو دید از کران شاه نو
برانگیخت آن باره تندرو
بر او بر نیا برگرفت آفرین
ستایش سزای جهان آفرین
همی گفت بی‌تو مبادا جهان
نه تخت بزرگی نه تاج مهان
که خورشید چون تو ندیدست شاه
نه جوشن نه اسب و نه تخت و کلاه
ز جمشید تا بآفریدون رسید
سپهر و زمین چون تو شاهی ندید
نه زین سان کسی رنج برد از مهان
نه دید آشکارا نهان جهان
که روشن جهان بر تو فرخنده باد
دل و جان بدخواه تو کنده باد
سیاوش گرش روز باز آمدی
به فر تو او را نیاز آمدی
بدو گفت شاه این ز بخت تو بود
برومند شاخ درخت تو بود
زبرجد بیاورد و یاقوت و زر
همی ریخت بر تارک شاه بر
بدین گونه تا تخت گوهرنگار
بشد پایه ها ناپدید از نثار
بفرمود پس کانجمن را بخوان
به ایوان دیگر بیارای خوان
نشستند در گلشن زرنگار
بزرگان پرمایه با شهریار
همی گفت شاه آن شگفتی که دید
به دریا در و نامداران شنید
ز دریا و از گنگ دژ یاد کرد
لب نامداران پر از باد کرد
از آن خرمی دشت و آن شهر و راغ
شمرها و پالیزها چون چراغ
بدو ماند کاووس کی در شگفت
ز کردارش اندازه‌ها برگرفت
بدو گفت روز نو و ماه نو
چو گفتارهای نو و شاه نو
نه کس چون تو اندر جهان شاه دید
نه این داستان گوش هر کس شنید
کنون تا بدین اختری نو کنیم
به مردی همه یاد خسرو کنیم
بیاراست آن گلشن زرنگار
می آورد یاقوت‌لب میگسار
به یک هفته ز ایوان کاووس کی
همی موج برخاست از جام می
به هشتم در گنج بگشاد شاه
همی ساخت آن رنج را پایگاه
بزرگان که بودند با او به هم
به رزم و به بزم و به شادی و غم
به اندازه‌شان خلعت آراستند
ز گنج آنچه پرمایه‌تر خواستند
برفتند هر کس سوی کشوری
سرافراز با نامور لشکری
بپرداخت زآن پس به کار سپاه
درم داد یک‌ساله از گنج شاه
وزآن پس نشستند بی‌انجمن
نیا و جهانجوی با رای‌زن
چنین گفت خسرو به کاووس شاه
جز از کردگار از که جوییم راه
بیابان و یک‌ساله دریا و کوه
برفتیم با داغ دل یک گروه
به هامون و کوه و به دریای آب
نشانی ندیدیم ز افراسیاب
گر او یک زمان اندر آید به گنگ
سپاه آرد از هر سویی بیدرنگ
همه رنج و سختی به پیش اندرست
اگر چندمان دادگر یاورست
نیا چون شنید از نبیره سخن
یکی پند پیرانه افگند بن
بدو گفت ما همچنین بر دو اسب
بتازیم تا خان آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنانچون بود مرد یزدان پرست
ابا باژ با کردگار جهان
بدو بر کنیم آفرین نهان
بباشیم بر پیش آتش به پای
مگر پاک یزدان بود رهنمای
به جایی که او دارد آرامگاه
نماید نماینده داد راه
بر این باژ گشتند هر دو یکی
نگردید یک تن ز راه اندکی
نشستند با باژ هر دو بر اسب
دوان تا سوی خان آذرگشسب
پر از بیم دل یک به یک پرامید
برفتند با جامه‌های سپید
چو آتش بدیدند گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
بدان جایگه زار و گریان دو شاه
ببودند با درد و فریاد خواه
جهان‌آفرین را همی خواندند
بدان موبدان گوهر افشاندند
چو خسرو به آب مژه رخ بشست
برافشاند دینار بر زند و است
به یک هفته بر پیش یزدان بدند
مپندار کآتش پرستان بدند
که آتش بدان گاه محراب بود
پرستنده را دیده پرآب بود
اگر چند اندیشه گردد دراز
هم از پاک یزدان نه‌ای بی‌نیاز
به یک ماه در آذرآبادگان
ببودند شاهان و آزادگان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جیحون گذر کرد بر سوی بلخ
چشیده ز گیتی بسی شور و تلخ
هوش مصنوعی: بر river جیحون عبور کرد و به سوی بلخ رفت، و از دنیا تجربه‌های زیادی از شیرینی و تلخی را دیده بود.
به بلخ اندرون بود یک ماه شاه
سر ماه بر بلخ بگزید راه
هوش مصنوعی: در بلخ، ماهی به نام شاه وجود داشت که به زیبایی درخشان و برجسته بود و راهی را انتخاب کرد که به بلخ منتهی می‌شد.
به هر شهر در نامور مهتری
بماندی سرافراز با لشکری
هوش مصنوعی: در هر شهر، مردی مشهور و با افتخار به همراه سپاهی مانده است.
ببستند آذین به بیراه و راه
به جایی که بگذشت شاه و سپاه
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و تزئیناتی که برای یک مسیر نادرست و بدون هدف انجام شده، اشاره می‌شود. این مسیر به جایی می‌رسد که شاه و سپاه از آنجا گذر کرده‌اند. یعنی، در واقع، تلاش شده تا راهی را که نادرست است، با زیبایی و آذین بیارایند، در حالی که آن راه به حقیقت، به جایی مهم و معتبر مرتبط است.
همه بوم کشور بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: تمام سرزمین را با زیبایی تزیین کردند و شراب، رودخانه و هنرمندان موسیقی را دعوت کردند.
درم ریختند از بر و زعفران
چه دینار و مشک از کران تا کران
هوش مصنوعی: دست ما از همه چیز خالی است، اما هزاران دینار و مشک به خاطر عزت و زیبایی در گل‌های زعفران در میان می‌ریزد.
به شهر اندرون هر که درویش بود
وگر سازش از کوشش خویش بود
هوش مصنوعی: در هر شهری، هر کسی که زندگی ساده و بی‌پیرایه‌ای داشته باشد و تلاش و کوشش کند، در حقیقت درویش است.
درم داد مر هر یکی را ز گنج
پراگنده شد بدره پنجاه و پنج
هوش مصنوعی: هر کسی را از گنجینه‌ی خود چیزی بخشید و از این رو، میزان هدیه‌ها به پنجاه و پنج درهم رسید.
سر هفته را کرد آهنگ ری
سوی پارس نزدیک کاووس کی
هوش مصنوعی: در آغاز هفته، به سمت ری به حرکت درآمدند، نزدیک کاووس کی.
دو هفته به ری نیز بخشید و خورد
سیم هفته آهنگ بغداد کرد
هوش مصنوعی: دو هفته به شهر ری گذرانید و بعد از آن تصمیم به سفر به بغداد گرفت.
هیونان فرستاد چندی ز ری
به نزدیک کاووس فرخنده‌پی
هوش مصنوعی: چند نفر از هیونان از شهر ری به نزد کاووس خوش‌خبر فرستاده شدند.
دل پیر زان آگهی تازه شد
تو گفتی که بر دیگر اندازه شد
هوش مصنوعی: دل پیر از آگاهی تازه‌ای باز شد؛ تو گفتی که دیگر به گونه‌ای دیگر اندازه‌گیری شد.
به ایوانها تخت زرین نهاد
به خانه در آرایش چین نهاد
هوش مصنوعی: در ایوان‌ها تختی از طلا قرار داد و در داخل خانه با زینت و زیبایی دکوراسیون چید.
ببستند آذین به شهر و به راه
همه برزن و کوی و بازارگاه
هوش مصنوعی: شهر و خیابان‌ها را با تزئینات زیبا آراسته‌اند و همه مکان‌ها مانند کوچه‌ها و بازارها را زینت داده‌اند.
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان هر شهر و کنداوران
هوش مصنوعی: همه بزرگان و سران هر شهر و دیار به استقبال او آمدند.
همه راه و بی راه گنبد زده
جهان شد چو دیبا به زر آزده
هوش مصنوعی: جهان به گونه‌ای زیبا و با شکوه است که هر راه و بی‌راهی در آن همچون پارچه‌ای نازک و درخشان به نظر می‌رسد.
همه مشک با گوهر آمیختند
ز گنبد به سرها فرو ریختند
هوش مصنوعی: همه عطر و خوشبوئی را با جواهرات ترکیب کردند و آن را از بالای گنبد بر سرها ریختند.
چو بیرون شد از شهر کاووس کی
ابا نامداران فرخنده‌پی
هوش مصنوعی: زمانی که کاووس کی از شهر بیرون آمد، همراه با بزرگان و نام‌آوران خوش‌زندگی بود.
سوی طالقان آمد و مرو رود
جهان بود پر بانگ و آوای رود
هوش مصنوعی: به طالقان آمد و مرو، در حالی که دنیا پر از صدای جویبارها و نغمات آنها بود.
و زآن پس به راه نشاپور شاه
بدیدند مر یکدگر را به راه
هوش مصنوعی: سپس در مسیر نشاپور، شاه و گروهی دیگر یکدیگر را ملاقات کردند.
نیا را چو دید از کران شاه نو
برانگیخت آن باره تندرو
هوش مصنوعی: وقتی او را دید، شاه جوان از بالای تپه به سرعت حرکت کرد.
بر او بر نیا برگرفت آفرین
ستایش سزای جهان آفرین
هوش مصنوعی: او برتری را به دست آورد و شایسته ستایش و تحسین جهان است.
همی گفت بی‌تو مبادا جهان
نه تخت بزرگی نه تاج مهان
هوش مصنوعی: در این جهان، بدون تو زندگی نمی‌کند؛ نه سلطنتی وجود دارد و نه تاجی برای بزرگان.
که خورشید چون تو ندیدست شاه
نه جوشن نه اسب و نه تخت و کلاه
هوش مصنوعی: خورشید هیچ‌گاه نظیر تو را، که نه زره‌ای داشته باشد، نه اسبی و نه تخت و تاجی، ندیده است.
ز جمشید تا بآفریدون رسید
سپهر و زمین چون تو شاهی ندید
هوش مصنوعی: از زمان جمشید تا دوران افریدون، نه آسمان و نه زمین هیچ پادشاهی چون تو ندیدند.
نه زین سان کسی رنج برد از مهان
نه دید آشکارا نهان جهان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از بزرگان و ثروتمندان به این‌گونه رنج نمی‌برد و نه کسی به‌طور واضح، چهره پنهان جهان را می‌بیند.
که روشن جهان بر تو فرخنده باد
دل و جان بدخواه تو کنده باد
هوش مصنوعی: ای کاش جهان برای تو روشن و پراز خوشبختی باشد و تمام بدی‌ها و نیکی‌ستیزی‌ها از دلت و جانت دور شود.
سیاوش گرش روز باز آمدی
به فر تو او را نیاز آمدی
هوش مصنوعی: اگر سیاوش دوباره به دنیا بازگردد، به خاطر تو به او نیاز خواهد بود.
بدو گفت شاه این ز بخت تو بود
برومند شاخ درخت تو بود
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: این موفقیت و خوشبختی از سرنوشت توست که نصیبت شده و همچون درختی تنومند و قوی رشد کرده‌ای.
زبرجد بیاورد و یاقوت و زر
همی ریخت بر تارک شاه بر
هوش مصنوعی: زبرجد و یاقوت و طلا را بر سر شاه می‌پاشیدند.
بدین گونه تا تخت گوهرنگار
بشد پایه ها ناپدید از نثار
هوش مصنوعی: به این ترتیب، پس از اینکه تخت زیبای دختر گوهرنگار برپا شد، پایه‌ها و زیرساخت‌های آن به خاطر نثار علائمی که از آن به جا مانده، ناپدید گردید.
بفرمود پس کانجمن را بخوان
به ایوان دیگر بیارای خوان
هوش مصنوعی: سپس دستور داد که آن جمع را فراخوانند و در ایوان دیگری سفره‌ای بیارند و آرایش کنند.
نشستند در گلشن زرنگار
بزرگان پرمایه با شهریار
هوش مصنوعی: بزرگان با شخصیت در باغ زیبا و رنگارنگی نشسته‌اند و در کنار پادشاه حضور دارند.
همی گفت شاه آن شگفتی که دید
به دریا در و نامداران شنید
هوش مصنوعی: شاه از شگفتی‌هایی که در دریا مشاهده کرده بود و نام‌های برجسته‌ای که شنیده بود، سخن می‌گفت.
ز دریا و از گنگ دژ یاد کرد
لب نامداران پر از باد کرد
هوش مصنوعی: این بیت به احساساتی اشاره دارد که ناشی از مکانی خاص است. گوینده به یاد مکان‌هایی مانند دریا و رود گنگ می‌افتد که همواره با نام‌های بزرگ و مشهور پر شده‌اند. این یادآوری می‌تواند نشانه‌ای از افتخار یا تاثیر گذاری این مکان‌ها بر روی افراد باشد، به گونه‌ای که احساساتی پر از شور و هیجان را در آن‌ها به وجود می‌آورد.
از آن خرمی دشت و آن شهر و راغ
شمرها و پالیزها چون چراغ
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های دشت و آن شهر و باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی همچون چراغی درخشان است.
بدو ماند کاووس کی در شگفت
ز کردارش اندازه‌ها برگرفت
هوش مصنوعی: کاووس که در رفتار خود شگفت‌زده شده بود، همه معیارها را از آنجا برداشت کرد.
بدو گفت روز نو و ماه نو
چو گفتارهای نو و شاه نو
هوش مصنوعی: او به او گفت: روز و ماه جدید مبارک است، مانند سخنان تازه و شاهی نو.
نه کس چون تو اندر جهان شاه دید
نه این داستان گوش هر کس شنید
هوش مصنوعی: در این جهان، هیچ‌کس مانند تو را به عنوان پادشاه ندیده است و هیچ‌کسی هم داستان تو را نشنیده است.
کنون تا بدین اختری نو کنیم
به مردی همه یاد خسرو کنیم
هوش مصنوعی: اکنون که به ستاره‌ای جدید دست پیدا کرده‌ایم، باید با شجاعت و قدرت به یاد خسرو (شاه) بیفتیم.
بیاراست آن گلشن زرنگار
می آورد یاقوت‌لب میگسار
هوش مصنوعی: آن باغ زیبا و رنگین را در نظر بگیر که میگساری با لبانی به رنگ یاقوت به آن می‌آید.
به یک هفته ز ایوان کاووس کی
همی موج برخاست از جام می
هوش مصنوعی: یک هفته از دیوان شاه کاووس گذشته بود که موجی از شراب در جام به آرامی برخاست.
به هشتم در گنج بگشاد شاه
همی ساخت آن رنج را پایگاه
هوش مصنوعی: شاه به گنج هشتم دست یافت و با زحمت فراوان، جایگاهی را برای آن ساخت.
بزرگان که بودند با او به هم
به رزم و به بزم و به شادی و غم
هوش مصنوعی: بزرگان همیشه در کنار او بودند، هم در جنگ و هم در میهمانی، در زمان‌های شادی و غم.
به اندازه‌شان خلعت آراستند
ز گنج آنچه پرمایه‌تر خواستند
هوش مصنوعی: به هر کس به اندازه‌ی مقام و ارزشش، لباس فاخر و زیبایی اهدا کردند و هر کسی که با ارزش‌تر و مهم‌تر بود، از گنجینه‌ بیشتری بهره‌مند شد.
برفتند هر کس سوی کشوری
سرافراز با نامور لشکری
هوش مصنوعی: هر کس به سمت سرزمینی با شکوه و نامدار رفت که مردان جنگی در آن حضور داشتند.
بپرداخت زآن پس به کار سپاه
درم داد یک‌ساله از گنج شاه
هوش مصنوعی: پس از آن، او به کار ارتش رسید و یک سال از گنجینه شاه، پولی پرداخت کرد.
وزآن پس نشستند بی‌انجمن
نیا و جهانجوی با رای‌زن
هوش مصنوعی: پس از آن، نیا و جهانجوی به دور از جمع و اجتماع نشستند و با اندیشه و مشورت به تبادل نظر پرداختند.
چنین گفت خسرو به کاووس شاه
جز از کردگار از که جوییم راه
هوش مصنوعی: خسرو به کاووس شاه گفت که تنها از خداوند می‌توانیم راهی را بیابیم، نه از دیگران.
بیابان و یک‌ساله دریا و کوه
برفتیم با داغ دل یک گروه
هوش مصنوعی: ما در کنار هم از بیابان و دریا و کوه عبور کردیم و با دلی پر از غم به راه‌مان ادامه دادیم.
به هامون و کوه و به دریای آب
نشانی ندیدیم ز افراسیاب
هوش مصنوعی: ما هیچ نشانه‌ای از افراسیاب در هامون و کوه و دریای آب مشاهده نکردیم.
گر او یک زمان اندر آید به گنگ
سپاه آرد از هر سویی بیدرنگ
هوش مصنوعی: اگر او یک لحظه به گنگ بیفتد، به سرعت نیروهایش را از هر طرف جمع می‌کند.
همه رنج و سختی به پیش اندرست
اگر چندمان دادگر یاورست
هوش مصنوعی: تمامی مشکلات و سختی‌ها در پیش رو قرار دارند، هرچند که ما همراهی دلسوز و عدالت‌خواه داریم.
نیا چون شنید از نبیره سخن
یکی پند پیرانه افگند بن
هوش مصنوعی: نیا وقتی که از نوه‌اش حرف شنید، سخنی از آن بزرکسالی را به او منتقل کرد.
بدو گفت ما همچنین بر دو اسب
بتازیم تا خان آذرگشسب
هوش مصنوعی: به آن شخص گفتیم که ما نیز با دو اسب به سوی خان آذرگشسب می‌تازیم.
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنانچون بود مرد یزدان پرست
هوش مصنوعی: بیایید با پا و دستان‌مان بدن و سر را بشوییم، مانند کسی که در راه خدا و پرستش او است.
ابا باژ با کردگار جهان
بدو بر کنیم آفرین نهان
هوش مصنوعی: با دلی پر از شکرگزاری، به خالق جهان می‌گوییم که تو را به خاطر آفرینش‌های پنهانت ستایش می‌کنیم.
بباشیم بر پیش آتش به پای
مگر پاک یزدان بود رهنمای
هوش مصنوعی: بیایید در کنار آتش بایستیم تا شاید خداوند پاک، راهنمایی‌مان کند.
به جایی که او دارد آرامگاه
نماید نماینده داد راه
هوش مصنوعی: جایی که او قرار است آرام گیرد، نماینده حق و عدالت را راهی کن.
بر این باژ گشتند هر دو یکی
نگردید یک تن ز راه اندکی
هوش مصنوعی: این دو نفر به خاطر این مشکل به هم پیوستند، اما به هیچ وجه نتوانستند یکی شوند و هرکدام به راه خود ادامه دادند.
نشستند با باژ هر دو بر اسب
دوان تا سوی خان آذرگشسب
هوش مصنوعی: دو نفر سوار بر اسب شدند و به سمت خانه آذرگشسب رفتند.
پر از بیم دل یک به یک پرامید
برفتند با جامه‌های سپید
هوش مصنوعی: دل‌ها پر از ترس بود، اما هر یک از آنها با امید به جلو رفتند و لباس‌های سفیدی بر تن داشتند.
چو آتش بدیدند گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
هوش مصنوعی: وقتی آتش را مشاهده کردند، به شدت گریه کردند و وقتی بر روی آتش قرار گرفتند، به سرعت پخته شدند.
بدان جایگه زار و گریان دو شاه
ببودند با درد و فریاد خواه
هوش مصنوعی: در آن مکان، دو پادشاه با غم و گریه حضور داشتند و به طور دردناک و با فریاد از دل خود خبر می‌دادند.
جهان‌آفرین را همی خواندند
بدان موبدان گوهر افشاندند
هوش مصنوعی: موبدان در حال دعوت و گسترش آفرینش جهان بودند و در این حین، گوهرهای خود را پراکنده می‌کردند.
چو خسرو به آب مژه رخ بشست
برافشاند دینار بر زند و است
هوش مصنوعی: هنگامی که خسرو صورتش را با اشک‌هایش شست، طلاهایی را بر زمین پراکنده کرد.
به یک هفته بر پیش یزدان بدند
مپندار کآتش پرستان بدند
هوش مصنوعی: به مدت یک هفته در پیشگاه خداوند چیزی نپندار که آتش‌پرستان وجود دارند.
که آتش بدان گاه محراب بود
پرستنده را دیده پرآب بود
هوش مصنوعی: در آن زمان، آتش در محراب عبادت، نشانه‌ای از حضور و قدرت پرستنده‌ای بود که چشمانش پر از اشک و احساس بود.
اگر چند اندیشه گردد دراز
هم از پاک یزدان نه‌ای بی‌نیاز
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است افکار و اندیشه‌هایمان طولانی و پیچیده شوند، اما باز هم از لطف و بخشش پروردگار بی‌نیاز نیستیم.
به یک ماه در آذرآبادگان
ببودند شاهان و آزادگان
هوش مصنوعی: در آذرآبادگان، افرادی از جمله شاهان و آزادگان در کنار یک ماه زیبا زندگی می‌کردند.