گنجور

بخش ۲

چو شد کار پیران ویسه به سر
به جنگ دگر شاه پیروزگر
بیاراست از هر سوی مهتران
برفتند با لشکری بی‌کران
برآمد خروشیدن کرنای
به هامون کشیدند پرده‌سرای
به شهر اندرون جای خفتن نماند
به دشت اندرون راه رفتن نماند
یکی تخت پیروزه بر پشت پیل
نهادند و شد روی گیتی چو نیل
نشست از بر تخت با تاج شاه
خروش آمد از دشت وز بارگاه
چو بر پشت پیل آن شه نامور
زدی مهره در جام و بستی کمر
نبودی به هر پادشاهی روا
نشستن مگر بر در پادشا
از آن نامور خسرو سرکشان
چنین بود در پادشاهی نشان
به مرزی که لشکر فرستاده بود
بسی پند و اندرزها داده بود
چو لهراسب و چون اشکش تیز چنگ
که از ژرف دریا ربودی نهنگ
دگر نامور رستم پهلوان
پسندیده و راد و روشن روان
بفرمودشان بازگشتن به در
هر آن کس که بد گرد و پرخاشخر
در گنج بگشاد و روزی بداد
بسی از روان پدر کرد یاد
سه تن را گزین کرد زان انجمن
سخن گوی و روشن دل و تیغ زن
چو رستم که بد پهلوان بزرگ
چو گودرز بینادل آن پیر گرگ
دگر پهلوان طوس زرینه کفش
کجا بود با کاویانی درفش
به هر نامداری و خودکامه‌ای
نبشتند بر پهلوی نامه‌ای
فرستادگان خواست از انجمن
زبان آور و بخرد و رای زن
که پیروز کیخسرو از پشت پیل
بزد مهره و گشت گیتی چو نیل
مه آرام بادا شما را مه خواب
مگر ساختن رزم افراسیاب
چو آن نامه برخواند هر مهتری
کجا بود در پادشاهی سری
ز گردان گیتی برآمد خروش
زمین همچو دریا برآمد به جوش
بزرگان هر کشوری با سپاه
نهادند سر سوی درگاه شاه
چو شد ساخته جنگ را لشکری
ز هر نامداری به هر کشوری
از آن پس بگردید گرد سپاه
بیاراست بر هر سوی رزمگاه
گزین کرد زان لشکر نامدار
سواران شمشیر زن سی هزار
که باشند با او به قلب اندرون
همه جنگ را دست شسته به خون
به یک دست مر طوس را کرد جای
منوشان خوزان فرخنده رای
که بر کشور خوزیان بود شاه
بسی نامداران زرین کلاه
دو تن نیز بودند هم رزم سوز
چو گوران شه آن گرد لشگر فروز
وز او نیوتر آرش رزم زن
به هر کار پیروز و لشکرشکن
یکی آنک بر کشوری شاه بود
گه رزم با بخت همراه بود
دگر شاه کرمان که هنگام جنگ
نکردی به دل یاد رای درنگ
چو صیاع فرزانه شاه یمن
دگر شیر دل ایرج پیل تن
که بر شهر کابل بد او پادشا
جهاندار و بیدار و فرمان روا
هر آنکس که از تخمهٔ کیقباد
بزرگان بادانش و بانژاد
چو شماخ سوری شه سوریان
کجا رزم را بود بسته میان
فروتر از او گیوهٔ رزم زن
به هر کار پیروز و لشکر شکن
که بر شهر داور بد او پادشا
جهانگیر و فرزانه و پارسا
به دست چپ خویش بر پای کرد
دلفروز را لشکر آرای کرد
بزرگان که از تخم پورست تیغ
زدندی شب تیره بر باد میغ
هر آنکس که بود او ز تخم زرسب
پرستندهٔ فرخ آذر گشسب
دگر بیژن گیو و رهام گرد
کجا شاهشان از بزرگان شمرد
چو گرگین میلاد و گردان ری
برفتند یکسر به فرمان کی
پس پشت او را نگه داشتند
همه نیزه از ابر بگذاشتند
به رستم سپرد آن زمان میمنه
که بود او سپاهی شکن یک تنه
هر آنکس که از زابلستان بدند
وگر کهتر و خویش دستان بدند
بدیشان سپرد آن زمان دست راست
همی نام و آرایش جنگ خواست
سپاهی گزین کرد بر میسره
چو خورشید تابان ز برج بره
سپهدار گودرز کشواد بود
هجیر و چو شیدوش و فرهاد بود
بزرگان که از بردع و اردبیل
به پیش جهاندار بودند خیل
سپهدار گودرز را خواستند
چپ لشکرش را بیاراستند
بفرمود تا پیش قلب سپاه
به پیلان جنگی ببستند راه
نهادند صندوق بر پشت پیل
زمین شد به کردار دریای نیل
هزار از دلیران روز نبرد
به صندوق بر ناوک انداز کرد
نگهبان هر پیل سیصد سوار
همه جنگ‌جوی و همه نیزه‌دار
ز بغداد گردان جنگاوران
که بودند با زنگهٔ شاوران
سپاهی گزیده ز گردان بلخ
بفرمود تا با کمانهای چرخ
پیاده ببودند بر پیش پیل
که گر کوه پیش آمدی بر دو میل
دل سنگ بگذاشتندی به تیر
نبودی کس آن زخم را دستگیر
پیاده پس پیل کرده به پای
ابا نه رشی نیزهٔ سرگرای
سپرهای گیلی به پیش اندرون
همی از جگرشان بجوشید خون
پیاده صفی از پس نیزه‌دار
سپردار با تیر جوشن‌گذار
پس پشت ایشان سواران جنگ
برآگنده ترکش ز تیر خدنگ
ز خاور سپاهی گزین کرد شاه
سپردار با درع و رومی کلاه
ز گردان گردنکشان سی هزار
فریبرز را داد جنگی سوار
ابا شاه شهر دهستان تخوار
که جنگ بداندیش بودیش خوار
ز بغداد و گردن فرازان کرخ
بفرمود تا با کمانهای چرخ
به پیش اندرون تیرباران کنند
هوا را چو ابر بهاران کنند
به دست فریبرز نستوه بود
که نزدیک او لشکر انبوه بود
بزرگان رزم آزموده سران
ز دشت سواران نیزه وران
سر مایه و پیشروشان زهیر
که آهو ربودی ز چنگال شیر
بفرمود تا نزد نستوه شد
چپ لشکر شاه چون کوه شد
سپاهی بد از روم و بربرستان
گوی پیشرو نام لشکرستان
سوار و پیاده بدی سی هزار
برفتند با ساقهٔ شهریار
دگر لشکری کز خراسان بدند
جهانجوی و مردم شناسان بدند
منوچهر آرش نگهدارشان
گه نام جستن سپهدارشان
دگر نامداری گروخان نژاد
جهاندار وز تخمهٔ کیقباد
کجا نام آن شاه پیروز بود
سپهبد دل و لشکر افروز بود
شه غرچگان بود بر سان شیر
کجا ژنده پیل آوریدی به زیر
به دست منوچهرشان جای کرد
سر تخمه را لشکر آرای کرد
بزرگان که از کوه قاف آمدند
ابا نیزه و تیغ لاف آمدند
سپاهی ز تخم فریدون و جم
پر از خون دل از تخمهٔ زادشم
از این دست شمشیرزن سی هزار
جهاندار وز تخمهٔ شهریار
سپرد این سپه گیو گودرز را
بدو تازه شد دل همه مرز را
به یاری به پشت سپهدار گیو
برفتند گردان بیدار و نیو
فرستاد بر میمنه ده هزار
دلاور سواران خنجر گزار
سپه ده هزار از دلیران گرد
پس پشت گودرز کشواد برد
دمادم بشد برتهٔ تیغ زن
ابا کوهیار اندر آن انجمن
به مردی شود جنگ را یار گیو
سپاهی سرافراز و گردان نیو
زواره بد این جنگ را پیشرو
سپاهی همه جنگ سازان نو
به پیش اندرون قارن رزم زن
سر نامداران آن انجمن
بدان تا میان دو رویه سپاه
بود گرد اسب افگن و رزمخواه
از آن پس به گستهم گژدهم گفت
که با قارن رزم زن باش جفت
بفرمود تا اندمان پور طوس
بگردد به هر جای با پیل و کوس
بدان تا ببندد ز بیداد دست
کسی را کجا نیست یزدان پرست
نباشد کس از خوردنی بی‌نوا
ستم نیز بر کس ندارد روا
جهان پر ز گردون بد و گاومیش
ز بهر خورش را همی راند پیش
بخواهد همی هرچ باید ز شاه
به هر کار باشد زبان سپاه
بهر سو طلایه پدیدار کرد
سر خفته از خواب بیدار کرد
به هر سو برفتند کارآگهان
همی جست بیدار کار جهان
کجا کوه بد دیده‌بان داشتی
سپه را پراگنده نگذاشتی
همه کوه و غار و بیابان و دشت
به هر سو همی گرد لشکر بگشت
عنانها یک اندر دگر ساخته
همه جنگ را گردن افراخته
از ایشان کسی را نبد بیم و رنج
همی راند با خویشتن شاه گنج
بر این گونه چون شاه لشکر بساخت
به گردون کلاه کیی برفراخت
دل مرد بدساز با نیک خوی
جز از جنگ جستن نکرد آرزوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شد کار پیران ویسه به سر
به جنگ دگر شاه پیروزگر
هوش مصنوعی: وقتی کار پیران به پایان رسید، به جنگ دیگری می‌رود تا شاهی پیروز به دست آورد.
بیاراست از هر سوی مهتران
برفتند با لشکری بی‌کران
هوش مصنوعی: در هر طرف، بزرگ‌ترها را آماده کردند و با سپاهی بی‌نهایت به راه افتادند.
برآمد خروشیدن کرنای
به هامون کشیدند پرده‌سرای
هوش مصنوعی: صدای کرنایی در هامون بلند شد و پرده‌سرای را برکشیدند.
به شهر اندرون جای خفتن نماند
به دشت اندرون راه رفتن نماند
هوش مصنوعی: در شهر دیگر جایی برای استراحت نیست و در دشت نیز راهی برای حرکت باقی نمانده است.
یکی تخت پیروزه بر پشت پیل
نهادند و شد روی گیتی چو نیل
هوش مصنوعی: یک تخت سلطنتی بر روی فیل گذاشتند و زمین به مانند نیل، پر از شکوه و زیبایی شد.
نشست از بر تخت با تاج شاه
خروش آمد از دشت وز بارگاه
هوش مصنوعی: به شاهی که با تاج بر تخت نشسته بود، صدا و ناله‌ای از دشت و بارگاه رسید.
چو بر پشت پیل آن شه نامور
زدی مهره در جام و بستی کمر
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه شناخته شده بر پشت فیل نشست، دانه‌ای را در جام قرار داد و کمربندش را محکم بست.
نبودی به هر پادشاهی روا
نشستن مگر بر در پادشا
هوش مصنوعی: هیچ پادشاهی نمی‌تواند بدون اجازه بر تخت سلطنت نشیند، مگر اینکه در حضور پادشاه واقعی باشد.
از آن نامور خسرو سرکشان
چنین بود در پادشاهی نشان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پادشاهی خسرو سرکشانه و بی‌نظیر بوده و نام و نشانی از قدرت و عظمت او در دوران سلطنتش باقی مانده است.
به مرزی که لشکر فرستاده بود
بسی پند و اندرزها داده بود
هوش مصنوعی: به جایی که سپاه را فرستاده بودند، بسیار نصیحت و راهنمایی کرده بودند.
چو لهراسب و چون اشکش تیز چنگ
که از ژرف دریا ربودی نهنگ
هوش مصنوعی: چون لهراسب و مانند اشک، چنگی به تیزی دارد که از عمق دریا، نهنگ را به دندان گرفته است.
دگر نامور رستم پهلوان
پسندیده و راد و روشن روان
هوش مصنوعی: دوباره رستم، قهرمان معروف و مورد پسند، با ویژگی‌های نیک و روحی پاک و روشن هنر و شجاعتش را به نمایش گذاشته است.
بفرمودشان بازگشتن به در
هر آن کس که بد گرد و پرخاشخر
هوش مصنوعی: به کسانی که بدخلق و پرخاشگر بودند، دستور داد تا به محل خود برگردند.
در گنج بگشاد و روزی بداد
بسی از روان پدر کرد یاد
هوش مصنوعی: خزانه را باز کرد و به کسی روزی داد، و به یاد پدرش بسیار اندیشید.
سه تن را گزین کرد زان انجمن
سخن گوی و روشن دل و تیغ زن
هوش مصنوعی: از آن جمع، سه نفر را انتخاب کرد: یکی که خوب سخن می‌گوید، دیگری که دل روشنی دارد و سومی که شمشیرزن ماهری است.
چو رستم که بد پهلوان بزرگ
چو گودرز بینادل آن پیر گرگ
هوش مصنوعی: مثل رستم، که قهرمان بزرگ است، نگاهی به گودرز، آن پیرمرد با تجربه و دلسوز، می‌اندازد.
دگر پهلوان طوس زرینه کفش
کجا بود با کاویانی درفش
هوش مصنوعی: پهلوان طوس با کفش‌های زرینش کجا رفته است در حالی که درفش کاویانی در دست است؟
به هر نامداری و خودکامه‌ای
نبشتند بر پهلوی نامه‌ای
هوش مصنوعی: برای هر شخص مشهور و قدرتمندی، نامه‌ای نوشته‌اند و بر جانب آن قرار داده‌اند.
فرستادگان خواست از انجمن
زبان آور و بخرد و رای زن
هوش مصنوعی: فرستادگان خواسته بودند که از جمع کسانی که دارای زبان فصیح، خرد و هوش هستند، کمک بگیرند.
که پیروز کیخسرو از پشت پیل
بزد مهره و گشت گیتی چو نیل
هوش مصنوعی: کیخسرو، یکی از شاهان اسطوره‌ای ایران، با قدرت و شجاعت خود از پشت فیل، مهره‌ای را به زمین زد و با این عمل، جهان را مانند نیل، یعنی به رنگی دیگر و به نوعی دگرگون کرد.
مه آرام بادا شما را مه خواب
مگر ساختن رزم افراسیاب
هوش مصنوعی: ماه مهربان است و امیدوارم که خواب آرامی برایتان به ارمغان آورد، مگر اینکه بخواهد شما را به چالش و نبردی سخت کشاند.
چو آن نامه برخواند هر مهتری
کجا بود در پادشاهی سری
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه را هر بزرگ‌مردی بخواند، کجا خواهد بود که در سلطنت، سری در کار داشته باشد؟
ز گردان گیتی برآمد خروش
زمین همچو دریا برآمد به جوش
هوش مصنوعی: صدای بلندی از چرخش جهان به گوش می‌رسد و زمین مانند دریا به جوش و خروش آمده است.
بزرگان هر کشوری با سپاه
نهادند سر سوی درگاه شاه
هوش مصنوعی: رییس‌های هر سرزمین با نیروهای خود به نزد شاه آمده‌اند.
چو شد ساخته جنگ را لشکری
ز هر نامداری به هر کشوری
هوش مصنوعی: وقتی که برای جنگ آماده شد، سپاهی از هر قوم و ملیتی به هر سرزمینی گرد آمد.
از آن پس بگردید گرد سپاه
بیاراست بر هر سوی رزمگاه
هوش مصنوعی: پس از آن، به دور سپاه گردش کنید و به هر سوی میدان جنگ مراقبت و آمادگی لازم را داشته باشید.
گزین کرد زان لشکر نامدار
سواران شمشیر زن سی هزار
هوش مصنوعی: از میان آن لشکر مشهور، سی هزار سوار شمشیربزن را انتخاب کرد.
که باشند با او به قلب اندرون
همه جنگ را دست شسته به خون
هوش مصنوعی: همه کسانی که با او هستند، در دل خود جنگ و نزاع را کنار گذاشته و دست از خونریزی برداشته‌اند.
به یک دست مر طوس را کرد جای
منوشان خوزان فرخنده رای
هوش مصنوعی: در یک دست، طوس را برای من در نظر گرفته و جایگاه خوشبختی و شادی را برای خوزان فراهم کرد.
که بر کشور خوزیان بود شاه
بسی نامداران زرین کلاه
هوش مصنوعی: در سرزمین خوزستان، پادشاهی وجود دارد که دارای بسیاری از شخصیت‌های برجسته و معروف با کلاه‌های زرین است.
دو تن نیز بودند هم رزم سوز
چو گوران شه آن گرد لشگر فروز
هوش مصنوعی: دو نفر دیگر هم در کنار هم بودند که همچون شعله‌های آتش در میان لشکر، درخشانی بی‌نظیر داشتند و به قوت و شجاعت به میدان جنگ می‌آمدند.
وز او نیوتر آرش رزم زن
به هر کار پیروز و لشکرشکن
هوش مصنوعی: از او نیرویی مانند آرش، رزمنده‌ای پیدا می‌شود که در هر کاری پیروز و شکست‌دهنده لشکر باشد.
یکی آنک بر کشوری شاه بود
گه رزم با بخت همراه بود
هوش مصنوعی: شخصی که سلطنت می‌کند و در میانه جنگ، شانس و بخت با او یاری می‌کند.
دگر شاه کرمان که هنگام جنگ
نکردی به دل یاد رای درنگ
هوش مصنوعی: اگر در زمان جنگ، شاه کرمان به فکر تدبیر و اندیشه نبوده و از آن غافل شده، به راستی که او باید در انتخاب راه خود بیشتر دقت می‌کرد.
چو صیاع فرزانه شاه یمن
دگر شیر دل ایرج پیل تن
هوش مصنوعی: مانند صیادانی که دانا و خبره هستند، شیر دل ایرج هم به مانند یک فیل قدرتمند و بزرگ است.
که بر شهر کابل بد او پادشا
جهاندار و بیدار و فرمان روا
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر شهر کابل فرمانروایی می‌کند، انسان بیدار و آگاهی است که در دنیای خود قدرت و اختیار دارد.
هر آنکس که از تخمهٔ کیقباد
بزرگان بادانش و بانژاد
هوش مصنوعی: هر کسی که از نسل کیقباد است، بزرگان و افراد با دانش و نژاد خوب به شمار می‌آید.
چو شماخ سوری شه سوریان
کجا رزم را بود بسته میان
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به جنگ و نبرد پرداخت وقتی که تو مثل شماخ سوری، رئیس و سرکرده اهل سوریه هستی؟
فروتر از او گیوهٔ رزم زن
به هر کار پیروز و لشکر شکن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ چیز نمی‌تواند به اندازهٔ موفقیت و شجاعت یک رزمنده در میدان جنگ ارزشمند باشد، حتی اگر او از نظر ظاهری یا جایگاه پایین‌تر باشد. در واقع، قدرت و پیروزی او در نبرد نشان‌دهندهٔ بزرگی و اهمیت اوست.
که بر شهر داور بد او پادشا
جهانگیر و فرزانه و پارسا
هوش مصنوعی: در شهری که داور بر آن حکومت می‌کند، پادشاهی وجود دارد که جهان را در دست دارد و دارای خردمندی و پارسایی است.
به دست چپ خویش بر پای کرد
دلفروز را لشکر آرای کرد
هوش مصنوعی: با دست چپ خود، دلفروز را برپا کرد و لشکری را ترتیب داد.
بزرگان که از تخم پورست تیغ
زدندی شب تیره بر باد میغ
هوش مصنوعی: بزرگان از نسل پور، در شب تیره با شجاعت و اراده خود به مقابله با چالش‌ها و مشکلات برخاستند.
هر آنکس که بود او ز تخم زرسب
پرستندهٔ فرخ آذر گشسب
هوش مصنوعی: هر کسی که از نسل زرسب باشد، جان‌وختهٔ آتش و قهرمان بزرگ است.
دگر بیژن گیو و رهام گرد
کجا شاهشان از بزرگان شمرد
هوش مصنوعی: دیگر بیژن و گیو و رهام کجایند که شاهزاده‌ها از آن‌ها یاد می‌کنند و در شمار بزرگان قرار می‌دهند؟
چو گرگین میلاد و گردان ری
برفتند یکسر به فرمان کی
هوش مصنوعی: چون گرگ‌ها به سمت میلاد و گردان ری رفتند، همگی زیر فرمان شاه حرکت کردند.
پس پشت او را نگه داشتند
همه نیزه از ابر بگذاشتند
هوش مصنوعی: پس از آنکه او را محافظت کردند، همه نیزه‌ها را از میان ابرها به سمت او نشانه گرفتند.
به رستم سپرد آن زمان میمنه
که بود او سپاهی شکن یک تنه
هوش مصنوعی: میمنه، در آن زمان، رستم را به عنوان یک نفر قوی و شجاع که توانایی شکست دادن سپاه دشمن را دارد، سپرد.
هر آنکس که از زابلستان بدند
وگر کهتر و خویش دستان بدند
هوش مصنوعی: هر کسی که از زابلستان بداند و همچنین اگر نسبت به او خویشاوندی یا دوستی داشته باشد.
بدیشان سپرد آن زمان دست راست
همی نام و آرایش جنگ خواست
هوش مصنوعی: در آن زمان، دست راست خود را به آن‌ها سپرد و نام و تزیینات جنگ را خواست.
سپاهی گزین کرد بر میسره
چو خورشید تابان ز برج بره
هوش مصنوعی: هنگامی که سپاهی را برای نبرد انتخاب کرد، مانند خورشیدی درخشان از برج برجسته‌ای نمایان شد.
سپهدار گودرز کشواد بود
هجیر و چو شیدوش و فرهاد بود
هوش مصنوعی: گودرز، فرمانده سپاه، به همراه هجیر، چون شیدوش و فرهاد، بسیار دلیر و قوی بود.
بزرگان که از بردع و اردبیل
به پیش جهاندار بودند خیل
هوش مصنوعی: بزرگان از شهرهای بردع و اردبیل به سوی فرمانروای جهان روانه شدند.
سپهدار گودرز را خواستند
چپ لشکرش را بیاراستند
هوش مصنوعی: گودرز، فرمانده سپاه را دعوت کردند و لشکر او را آماده کردند.
بفرمود تا پیش قلب سپاه
به پیلان جنگی ببستند راه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا جلوی قلب سپاه، راه را به وسیله فیل‌های جنگی ببندند.
نهادند صندوق بر پشت پیل
زمین شد به کردار دریای نیل
هوش مصنوعی: صندوقی را بر روی دمی قرارداده‌اند و زمین به شکلی همچون دریای نیل تبدیل شده است.
هزار از دلیران روز نبرد
به صندوق بر ناوک انداز کرد
هوش مصنوعی: در روز جنگ، هزاران دلاور جان خود را فدای نبرد کردند و در این راه جانفشانی کردند.
نگهبان هر پیل سیصد سوار
همه جنگ‌جوی و همه نیزه‌دار
هوش مصنوعی: نگهبان هر فیل سیصد سوار جنگجو و نیزه‌دار دارد.
ز بغداد گردان جنگاوران
که بودند با زنگهٔ شاوران
هوش مصنوعی: از بغداد، سربازان جنگجو که با زنگ‌های شاوران آمده بودند.
سپاهی گزیده ز گردان بلخ
بفرمود تا با کمانهای چرخ
هوش مصنوعی: فرماندهی یک گروه از سربازان انتخاب شده را از بلخ صادر کرد تا با کمان‌های خود به مبارزه بپردازند.
پیاده ببودند بر پیش پیل
که گر کوه پیش آمدی بر دو میل
هوش مصنوعی: مردم پیاده در برابر فیل ها ایستاده بودند، زیرا اگر کوهی به جلو می‌آمد، آنها تنها دو میل (مقدار کمی) فاصله داشتند.
دل سنگ بگذاشتندی به تیر
نبودی کس آن زخم را دستگیر
هوش مصنوعی: دل سنگی را رها کردند و هیچ‌کس نتوانست آن زخم را درمان کند.
پیاده پس پیل کرده به پای
ابا نه رشی نیزهٔ سرگرای
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که شخصی که به زمین می‌افتد و آسیب می‌بیند، با وجود همه مشکلاتش، همچنان در تلاش و کوشش است. او به یاد می‌آورد که چگونه باید به پا خیزد و از چالش‌ها عبور کند، حتی اگر در این مسیر به سلاح و قدرت نیاز داشته باشد. این نشان‌دهنده‌ی عزم و اراده‌ی قوی او برای ادامه مسیر است.
سپرهای گیلی به پیش اندرون
همی از جگرشان بجوشید خون
هوش مصنوعی: سپرهای رطوبتی بر روی زمین شکل گرفته و خون از دل‌هایشان به جوش آمده است.
پیاده صفی از پس نیزه‌دار
سپردار با تیر جوشن‌گذار
هوش مصنوعی: پیش قراولان صفی از سربازان پیاده، در حال حرکت هستند که به دنبال تیراندازان و محافظان با زره و سپر می‌آیند.
پس پشت ایشان سواران جنگ
برآگنده ترکش ز تیر خدنگ
هوش مصنوعی: پس سپاهیان جنگجو با کمان‌های خود آماده‌ی نبرد شدند و پشت سر آن‌ها ایستاده‌اند.
ز خاور سپاهی گزین کرد شاه
سپردار با درع و رومی کلاه
هوش مصنوعی: شاه از شرق لشکری انتخاب کرد، سپاهی همراه با زره و کلاهی رومی.
ز گردان گردنکشان سی هزار
فریبرز را داد جنگی سوار
هوش مصنوعی: از میان گروهی از تاجران گردنکشان، سی هزار نفر از فریبرز را در نبردی سوار بر اسب به میدان جنگ فرستاد.
ابا شاه شهر دهستان تخوار
که جنگ بداندیش بودیش خوار
هوش مصنوعی: مردی از شهر دهستان تخوار، به دانش جنگ و توانایی خود در نبرد می‌نازد و به همین دلیل خود را از دیگران بالاتر می‌داند.
ز بغداد و گردن فرازان کرخ
بفرمود تا با کمانهای چرخ
هوش مصنوعی: از بغداد و از افرادی که سرشان را بلند کرده‌اند در منطقه کرخ، فرمان داد تا با کمان‌های ستاره‌ای به پیش بروند.
به پیش اندرون تیرباران کنند
هوا را چو ابر بهاران کنند
هوش مصنوعی: در دل آسمان، تیرهای باران مانند به زمین می‌بارند، همان‌طور که ابرهای بهاری باران می‌ریزند.
به دست فریبرز نستوه بود
که نزدیک او لشکر انبوه بود
هوش مصنوعی: فریبرز، که شخصیتی بی‌نظیر و مقاوم بود، سپاه بزرگی در کنار خود داشت.
بزرگان رزم آزموده سران
ز دشت سواران نیزه وران
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و باتجربه علم جنگ و در میدان نبرد، از میان سربازان دلاوری که به خوبی سوارکاری و کار با نیزه را یاد گرفته‌اند، انتخاب می‌شوند.
سر مایه و پیشروشان زهیر
که آهو ربودی ز چنگال شیر
هوش مصنوعی: زهیر که از شجاعت و فداکاری مشهور است، مانند آهو از چنگال شیر که نماد خطر و تهدید است، فرار کرده و خود را نجات داده است. این یعنی او در دشواری‌ها توانسته بر ترس غلبه کند و از موانع عبور کند.
بفرمود تا نزد نستوه شد
چپ لشکر شاه چون کوه شد
هوش مصنوعی: فرمان داد تا در برابر لشکر شاه، استقامت و پایداری نشان دهد، همانطور که کوه در برابر طوفان ثابت و مقاوم است.
سپاهی بد از روم و بربرستان
گوی پیشرو نام لشکرستان
هوش مصنوعی: لشکری بد و نیکو از سرزمین روم و سرزمین بربر می‌آید که به عنوان پیشرو نامیده می‌شود.
سوار و پیاده بدی سی هزار
برفتند با ساقهٔ شهریار
هوش مصنوعی: سی هزار نفر، چه سوار و چه پیاده، با حضرت شهریار (پادشاه) به سفر رفتند.
دگر لشکری کز خراسان بدند
جهانجوی و مردم شناسان بدند
هوش مصنوعی: دیگری از خراسان آمده که کنجکاو جهان و آشنا با ویژگی‌های مردم است.
منوچهر آرش نگهدارشان
گه نام جستن سپهدارشان
هوش مصنوعی: منوچهر، آرش را نگه‌دار که هر گاه نام سپهدار را خواستی، به یادش بیاور.
دگر نامداری گروخان نژاد
جهاندار وز تخمهٔ کیقباد
هوش مصنوعی: دیگر شخصیت برجسته‌ای از نژاد گروخان و با ریشه‌ٔ کیقباد، حکومت می‌کند و بر جهان فرمانروایی می‌کند.
کجا نام آن شاه پیروز بود
سپهبد دل و لشکر افروز بود
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های شاهی می‌پردازد که نه تنها در جنگ‌ها پیروزی را به ارمغان می‌آورد، بلکه بر دل‌ها نیز تسلط دارد و نیرویی برای لشکرش فراهم می‌کند. به عبارت دیگر، این شاه هم در میدان نبرد موفق است و هم احساسات و اراده‌ی لشکر خود را برمی‌انگیزد.
شه غرچگان بود بر سان شیر
کجا ژنده پیل آوریدی به زیر
هوش مصنوعی: سلطان با قدرت و شجاعت مانند شیر است، اما تو چگونه این پلنگ نر را به زیر آورده‌ای؟
به دست منوچهرشان جای کرد
سر تخمه را لشکر آرای کرد
هوش مصنوعی: منوچهر سرسلسله‌ی خود را در میدان جنگ به اوج رساند و لشکرش را به خوبی ساماندهی کرد.
بزرگان که از کوه قاف آمدند
ابا نیزه و تیغ لاف آمدند
هوش مصنوعی: بزرگان و شخصیت‌های بزرگ که از کوه قاف به زمین آمده‌اند، با سلاح و قدرت خود، با اعتماد به نفس و شجاعت پیش می‌آیند و از خودنمایی و افتخار می‌کنند.
سپاهی ز تخم فریدون و جم
پر از خون دل از تخمهٔ زادشم
هوش مصنوعی: رزمندگانی از نسل فریدون و جم، با دل‌تنگی و اندوه بسیار، از نسل زادشم به میدان آمده‌اند.
از این دست شمشیرزن سی هزار
جهاندار وز تخمهٔ شهریار
هوش مصنوعی: سی هزار فرمانروای جنگجو از این گروه شمشیرزنان وجود دارد که از نسل یک پادشاه هستند.
سپرد این سپه گیو گودرز را
بدو تازه شد دل همه مرز را
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که گیو، فرمانده سپاه گودرز را به دیگران سپرد و این موضوع باعث شادی و امیدواری همه در سرزمین شد.
به یاری به پشت سپهدار گیو
برفتند گردان بیدار و نیو
هوش مصنوعی: سپهدار گیو به همراه جنگجویان شجاع و آماده، به یاری دوستانش رفت.
فرستاد بر میمنه ده هزار
دلاور سواران خنجر گزار
هوش مصنوعی: او ده هزار سوار چابک و دلیر را به سمت میمنه فرستاد که همگی آماده نبرد و جنگ بودند.
سپه ده هزار از دلیران گرد
پس پشت گودرز کشواد برد
هوش مصنوعی: سپه با دلاوران بسیار از پشت گودرز به سمت کشواد حرکت کرد.
دمادم بشد برتهٔ تیغ زن
ابا کوهیار اندر آن انجمن
هوش مصنوعی: به طور مداوم، صدای برندهٔ شمشیر در آن مجمع به گوش می‌رسید.
به مردی شود جنگ را یار گیو
سپاهی سرافراز و گردان نیو
هوش مصنوعی: مردی به نام گیو در جنگ، حامی و یار است، او سپاهی موفق و توانمند دارد که همواره در حال حرکت و آمادگی است.
زواره بد این جنگ را پیشرو
سپاهی همه جنگ سازان نو
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف اوضاع جنگ می‌پردازد و به این نکته اشاره دارد که در این جنگ، افرادی هستند که آماده‌اند و تجهیزات لازم را برای نبرد فراهم کرده‌اند. به عبارت دیگر، وضعیت جنگ به شدت جدی و پرتحرک است و نیروهای نظامی جدیدی در آن حضور دارند.
به پیش اندرون قارن رزم زن
سر نامداران آن انجمن
هوش مصنوعی: به جلو برو و در میدان نبرد با شجاعت بجنگ، تو نامدارانی را در آن جمعیت درخشان خواهی دید.
بدان تا میان دو رویه سپاه
بود گرد اسب افگن و رزمخواه
هوش مصنوعی: بدان که وقتی سپاه در حال جنگ است، باید گرداگرد میدان نبرد با اسب خود به دور بپیچید و در مبارزه شرکت کنید.
از آن پس به گستهم گژدهم گفت
که با قارن رزم زن باش جفت
هوش مصنوعی: پس از آن، به گستهم گفتند که با قارن، در جنگ همکاری کند و همراه او باشد.
بفرمود تا اندمان پور طوس
بگردد به هر جای با پیل و کوس
هوش مصنوعی: فرمان داد تا اندمان، پسر طوس، به همراه فیل و طبل به هر جایی برود و بگردد.
بدان تا ببندد ز بیداد دست
کسی را کجا نیست یزدان پرست
هوش مصنوعی: آگاه باش که زمانی که فردی در کارهای نادرست خود غرق شده باشد، خداوند دست او را به دلیل بی‌عدالتی‌اش کوتاه خواهد کرد. در جایی که کسی به خدا ایمان نیاورده، امیدی به رهایی نیست.
نباشد کس از خوردنی بی‌نوا
ستم نیز بر کس ندارد روا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید از نعمت‌های زندگی محروم باشد و ظلم بر هیچ‌کس نیز جایز نیست.
جهان پر ز گردون بد و گاومیش
ز بهر خورش را همی راند پیش
هوش مصنوعی: دنیا پر از ناراستی‌هاست و گاومیش برای رسیدن به خورشید در حال تلاش و حرکت است.
بخواهد همی هرچ باید ز شاه
به هر کار باشد زبان سپاه
هوش مصنوعی: هر چیزی که سپاه نیاز داشته باشد، آن را از شاه خواستارند و در هر مورد باید از زبان ایشان استفاده شود.
بهر سو طلایه پدیدار کرد
سر خفته از خواب بیدار کرد
هوش مصنوعی: به هر طرف پیشاپیش نشانه‌ای نمایان شد و سرهایی که به خواب رفته بودند، بیدار شدند.
به هر سو برفتند کارآگهان
همی جست بیدار کار جهان
هوش مصنوعی: کارشناسان و افراد توانا به هر سمت و سویی رفتند و با هوشیاری به جستجوی مسائل و شرایط جهان پرداختند.
کجا کوه بد دیده‌بان داشتی
سپه را پراگنده نگذاشتی
هوش مصنوعی: کجا دیدی که کوه، نگهبانی داشت که سپاه را متفرق نکند؟
همه کوه و غار و بیابان و دشت
به هر سو همی گرد لشکر بگشت
هوش مصنوعی: لشکر در تمام کوه‌ها، غارها، بیابان‌ها و دشت‌ها به هر سمتی می‌چرخد و می‌گردد.
عنانها یک اندر دگر ساخته
همه جنگ را گردن افراخته
هوش مصنوعی: کسانی که سوار بر اسب‌ها هستند، با بند و زین‌هایشان همه در کنار هم جمع شده‌اند و به سوی جنگ آماده شده‌اند.
از ایشان کسی را نبد بیم و رنج
همی راند با خویشتن شاه گنج
هوش مصنوعی: هیچ‌کسی از آن‌ها نه بیمی دارد و نه رنجی را با خود به همراه می‌آورد، زیرا او همچون شاه گنج است.
بر این گونه چون شاه لشکر بساخت
به گردون کلاه کیی برفراخت
هوش مصنوعی: در این جمله به ساختن یک فرمانروایی یا سلطنت اشاره دارد که به شکلی عظیم و باشکوه برپا شده است. همچنین، نشانه‌ای از قدرت و مقام آن فرمانروا با نوعی کلاه مخصوص که بر سر دارد، بیان شده است. به طور کلی، توصیف گشایش و شکوه یک اداره یا سلطنت در آسمان را نقل می‌کند.
دل مرد بدساز با نیک خوی
جز از جنگ جستن نکرد آرزوی
هوش مصنوعی: دل انسان‌های بدجنس با انسان‌های نیکوکار تنها آرزوی جنگیدن را دارد و هیچ خواسته دیگری از آنها ندارد.