بخش ۱ - اندر ستایش سلطان محمود
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
این بیت را درست کنید:
چو فرماند دهد شهریار بلند ....
درست آن این است:
چو فرمان دهد شهریار بلند ....
این بیت را درست کنید:
بیارند بر کتف او خام گاو بدوزند تاگم کند زور وتاو
درست آن این است:
بیارند بر کتف او خام گاو
بدوزند تا گم کند زور و تاو
بیت سوم را اصلاح کنید
ز دریا بدریا سپاه وی است جهان زیر فر کلاه وی است
با سلام
حرف «د» در کلمه ی «پیاده» در این بیت به اشتباه حذف گردیده:
پیاه به آید که جوییم جنگ
بکردار شیران بیازیم چنگ
با تشکر
ضمن تقدیر از کار بزرگی که انجام شده
بدینوسیله پیشنهاد میکنم این مبحث طولانی ,که شامل فصول مهمی است , مانند سایر بخشهای دیگر , به قسمتهای متعدد و کوچکتر تقسیم شود.
با درود
مرد با دین و رای، جناب مجیدالستی پیشنهاد به جایی داده اند. اگر این بخش از شاهنامه را به چند سرفصل تقسیم شود بهتر است.
ضمنا این ابیات دارای اشتباه تایپی هستند و رواست اگر تصحیح شوند:
برخشنده روز و بهنگام خواب
هم آگهی جست ز افراسیاب
شکل درست آن:
برخشنده روز و بهنگام خواب
همی آگهی جست ز افراسیاب
بکش در دل این آتش کین من
بیین خویش آور آیین من
شکل درست آن:
بکش در دل این آتش کین من
به آیین خویش آور آیین من
بیامد خروشان بتشکده
غمی بود زان اژدهای شده
شکل درست آن:
بیامد خروشان به آتشکده
غمی بود زان اژدهای شده
زجمشید تا بفریدون رسید
سپهر و زمین چون تو شاهی ندید
شکل درست آن:
زجمشید تا به فریدون رسید
سپهر و زمین چون تو شاهی ندید
چو خونریز گردد سرافراز
بتخت کیان برنماند دراز
شکل درست آن:
هم اکنون نسخ خطی و چاپی در اختیارم نیست و در اینترنت نیز چیزی نیافتم، اما بر آنم که این گونه باشد:
چو خونریز گردد سر سرافراز
بتخت کیان برنماند دراز
درباره مورد آخر که قبلا نوشتم، مرتکب اشتباه تایپی شده بودم. صحیح این است:
چو خونریز گردد سر سرفراز
به تخت کیان برنماند دراز
با سلام و سپاس از کار بزرگ شما
پرسشی دارم از دوستان فرهیخته
در بیت 1478
گرازیدن گور و آهو بدشت
آیا رابطه ای است بین گرازیدن و grazing انگلیسی؟
درود برشما
در بیشتر شاهنامه ها این بخش بنام نبرد بزرگ کیخسرو و افراسیاب آمده است.
همچنین به چند بهر کوچکتر بخش شده است.
جور است که داستانی به این زیبایی بنام سلطان محمود باشد.
شاهنامه های چاپ مسکو، دهلی، فلورانس، بروخیم
این شعر چند بیت است؟
درود متن را درست کنید
بفرمود تا پیش قلب پساه
بپیلان جنگی ببستند راه
سپاه
یادم هست که در تصحیح جنیدی خوانده بودم که در این ابیات تناقضی هست. این که در میانه آن از نصر بن احمد پادشاه سامانی نام برده و شاید مدح محمود غزنوی اصلا در میان نباشد. البته شاید هم چیزی که از ایشان خواندم درست یادم نباشد. یک ماه پیش یا بیشتر بود.
لطفا تصحیح شود:
همان نیزه بخشندهٔ دادگر ----> همان نیز بخشندهٔ دادگر
خر آنکس که بود او ز تخم زرسب ----> هر آنکس که بود او ز تخم زرسب
بفرمود تا پیش قلب پساه ----> بفرمود تا پیش قلب سپاه
ابا نیزه و تیغ لاف آمدند ----> ابا نیزه و تیغ و لاف آمدند
به سو طلایه پدیدار کرد ----> به هر سو طلایه پدیدار کرد
نشسته برام بر تخت عاج ----> نشسته بآرام بر تخت عاج
بچنگ اندرون بگرز و بر سر کلاه ----> بچنگ اندرون گرز و بر سر کلاه
همی خواست کید بپشت سپاه ----> همی خواست کآید بپشت سپاه
بورد بر کوه بگذاشتی ----> بآورد بر کوه بگذاشتی
بوردگاه بر لب آورده کف ----> بآوردگه بر لب آورده کف
بدیت راست گفتار من بر گواست ----> بدین راست گفتار من بر گواست
بارن انجمن کار بسته شود ----> بران انجمن کار بسته شود
گر او با من آید بوردگاه ----> گر او با من آید بآوردگاه
شد از آموزگاران سرش گشته شد ----> از آموزگاران سرش گشته شد
بگردیم هر دو بوردگاه ----> بگردیم هر دو بآوردگاه
بوردگه با تو جنگ آورد ----> بآوردگه با تو جنگ آورد
دل شیده کشت اندر آن کار تنگ ----> دل شیده گشت اندر آن کار تنگ
گوی بر منش بر درفشی سیاه ----> گوی بر منش با درفشی سیاه
بگردم بورد با او بجنگ ----> بگردم بآورد با او بجنگ
بواز گفتند کین نیست راه ----> بآواز گفتند کین نیست راه
بورد گستاخ با او مگرد ----> بآورد گستاخ با او مگرد
کجا آن همه رستم و سوگند ما ----> کجا آن همه رسم و سوگند ما
جو بر تخت بر زنده افراسیاب ----> چو بر تخت بر زنده افراسیاب
شارا چرا شد چنین روی زرد ----> شمارا چرا شد چنین روی زرد
که با او بگردد بوردگاه ----> که با او بگردد بآوردگاه
مبارز خروشان کنیم از دور روی ----> مبارز خروشان کنیم از دو روی
چو این گفت باشی به شیده بگوی ----> چو این گفته باشی به شیده بگوی
بنزد یکی آن درفش سیاه ----> بنزدیکی آن درفش سیاه
بهن تن خویش رنجه مدار ----> بآهن تن خویش رنجه مدار
ندیدم بوردگه نیز گرد ----> ندیدم بآوردگه نیز گرد
ولیکن ترا گرد چنینست کام ----> ولیکن ترا گر چنینست کام
همی جست کید مگر زو رها ----> همی جست کآید مگر زو رها
چو آگاه شد خسرو از روی اوی ----> چو آگاه شد خسرو از رای اوی
بشویی مغزش بکافور ناب ----> بشویید مغزش بکافور ناب
که شویده کی آید ز آوردگاه ----> که شیده کی آید ز آوردگاه
سپاه دو لشکر کشیدند صف ----> سپاه دو کشور کشیدند صف
بصندوق پیلان نهادند روی تیر ----> بصندوق پیلان نهادند روی
بر مسیره شیر جنگی طبرد ----> بر میسره شیر جنگی طبرد
بجنبید با رستم از قبلگاه ----> بجنبید با رستم از قلبگاه
زمین با سواران بپرد هیم ----> زمین با سواران بپرد همی
که اکنون ز گردان که جوید نبد ----> که اکنون ز گردان که جوید نبرد
بورد گه بر نماند ایچ گرد ----> بآورد گه بر نماند ایچ گرد
بشد نامداران چنین رایگان ----> بشد نامداری چنین رایگان
بیند خردمند هرگز بخواب ----> نبیند خردمند هرگز بخواب
کشیدیم تا بر چه گرد زمان ----> کشیدیم تا بر چه گردد زمان
چو باد دمان تیز بگذشت آب ----> چو باد دمان تیز بگذاشت آب
خروشی یر آمد تو گفتی که ابر ----> خروشی بر آمد تو گفتی که ابر
چو شانه اندرین کار فرمان برد ----> چو شاه اندرین کار فرمان برد
چو شانه اندرین کار فرمان برد ----> چو شاه اندرین کار فرمان برد
بباشد برام ببهشت گنگ ----> بباشد بآرام ببهشت گنگ
برگان گردنکش و مهتران ----> بزرگان گردنکش و مهتران
بخواهید ما را ز یزدان ----> بخواهید ما را ز یزدان پاک
همی خواست کباد گردد بچیز ----> همی خواست کآباد گردد بچیز
بر منزلی زینهاری سوار ----> بهر منزلی زینهاری سوار
سپاهی هه یکدل و یک تنه ----> سپاهی همه یکدل و یک تنه
بریدی بجنجر سرش را ز تن ----> بریدی بخنجر سرش را ز تن
مه ما بازگشتیم پیروز و شاد ----> که ما بازگشتیم پیروز و شاد
کی را ز اندیشه مایه نبود ----> کسی را ز اندیشه مایه نبود
بشادی به لشکر بر آمد خروش ----> بشادی ز لشکر بر آمد خروش
نشسته برام بیگفت و گوی ----> نشسته بآرام بیگفت و گوی
کفن کرد وز خون و گلشان بنشست ----> کفن کرد وز خون و گلشان بشست
برآیم گرد از سر لشکرش ----> برآریم گرد از سر لشکرش
شنید آن غونای و آوای چنگ ----> شنید آن غو نای و آوای چنگ
ز خوب و پیروزی اندر نبرد ----> ز خوبی و پیروزی اندر نبرد
بیامد ز دژ جهن باده سوار ----> بیامد ز دژ جهن با ده سوار
مپندار کاین نیز نابود نیست/ نساید کسی کو نفرسود نیست ----> مپندار کاین نیز نابودنیست/ نساید کسی کو نفرسودنیست
مرا گنگ و دژ باشد آرامگاه ----> مرا گنگ دژ باشد آرامگاه
بپرواز شیران نر دادیم ----> بپروار شیران نر دادیم
بموی لشکر کشیدی بجنگ ----> بآموی لشکر کشیدی بجنگ
مگر گز بدان پاک گردد جهان ----> مگر کز بدان پاک گردد جهان
ابا کردگار جهان گفت زار ----> ابا کردگار جهان گفت راز
مرگدان ازین جایگه پای من ----> مگردان ازین جایگه پای من
نگون کن سر جاودانرا ز تخت ----> نگون کن سر جادوانرا ز تخت
همیدون بی نیزهور کینهخواه ----> همیدون بسی نیزهور کینهخواه
بخوری همی نزدشان خواستند ----> بخواری همی نزدشان خواستند
بدیشان چنین گفت کباد بید ----> بدیشان چنین گفت کآباد بید
که بودند گلد دژ اندر یله ----> که بودند گرد دژ اندر یله
بران گنج دادن سپاهی نهم ----> بران گنج دادن سپاسی نهم
سر جاودان را نگونسار کرد ----> سر جادوان را نگونسار کرد
دگر گفت کز بخت کاموس کی ----> دگر گفت کز بخت کاوس کی
بب اندر افتاد چندی سپاه ----> بآب اندر افتاد چندی سپاه
بوردگه در چنان شد سوار ----> بآوردگه در چنان شد سوار
همی چست پیدا ز کار جهان ----> همی جست پیدا ز کار جهان
خروشیدن زنگ و هندی داری ----> خروشیدن زنگ و هندی درای
جهانداران گردنکشان را بخواند ----> جهاندار گردنکشان را بخواند
نه خوب آید آرامش اندر بسیچ ----> نه خواب آید آرامش اندر بسیچ
بگردیم هر دو بوردگاه ----> بگردیم هر دو بآوردگاه
بورد با او مرا نیست ننگ ----> بآورد با او مرا نیست ننگ
مکن چنگ با دوده و کشورم ----> مکن جنگ با دوده و کشورم
ز شبگرد تا ماه بر چرخ ساج ----> ز شبگیر تا ماه بر چرخ ساج
بیامد ز چین تا بب زره ----> بیامد ز چین تا بآب زره
بب اندر آرند کشتی بسی ----> بآب اندر آرند کشتی بسی
چو روشن شود تیره گرن اخترم ----> چو روشن شود تیره گون اخترم
بکشتی بب زره برگذشت ----> بکشتی بآب زره برگذشت
بب زره بگذرانم سپاه ----> بآب زره بگذرانم سپاه
ببشخور آمد پلنگ و بره ----> بآبشخور آمد پلنگ و بره
بیاراست باید پسه را برزم ----> بیاراست باید سپه را برزم
تو گفتی برآمد زمین بسمان ----> تو گفتی برآمد زمین بآسمان
روده برکشیدند هر دو گروه ----> رده برکشیدند هر دو گروه
بپیش اندرون کاویانی رفش ----> بپیش اندرون کاویانی درفش
چو کشتی بب اندر افگند مرد ----> چو کشتی بآب اندر افگند مرد
جهاندار نیک اختر و راهجوری ----> جهاندار نیک اختر و راهجوی
بشش ماه کشتی برفتی بب ----> بشش ماه کشتی برفتی بآب
ازین پس ندرام کسی را بکس ----> ازین پس ندارم کسی را بکس
بدستت بداندیش بر کشته شد ----> بدست بداندیش بر کشته شد
دو زورق بب اندر انداختند ----> دو زورق بآب اندر انداختند
همه راه شادان و دستش بدثست ----> همه راه شادان و دستش بدست
بیین خویش آور آیین من ----> بآیین خویش آور آیین من
بیامد خروشان بتشکده ----> بیامد خروشان بآتشکده
زجمشید تا بفریدون رسید ----> زجمشید تا بآفریدون رسید
بپرداخت زان پس بکارسپاه ----> بپردخت زان پس بکارسپاه
چو خسرو بب مژه رخ بشست ----> چو خسرو بآب مژه رخ بشست
چو خونریز گردد سرافراز ----> چو خونریز گردد سر سرفراز
زگیتی یک عار بگزید راست ----> زگیتی یک غار بگزید راست
چو آن شاه راهوم بازو ببست ----> چو آن شاه را هوم بازو ببست
تراهوش بردست کیخروست ----> تراهوش بردست کیخسروست
که دیدم رخ مردان یزدانپرست ----> که دیدم رخ مرد یزدانپرست
بب اندرست این زمان ناپدید ----> بآب اندرست این زمان ناپدید
ورا گر ببرد باز گیرد سپهر ----> ورا گر ببر باز گیرد سپهر
چو فرماند دهد شهریار بلند ----> چو فرمان دهد شهریار بلند
زرخ پرده شوم رابردرید ----> زرخ پرده شرم رابردرید
چنی اد پاسخ که گرد جهان ----> چنی داد پاسخ که گرد جهان
بواز گفت ای بد کینه جوی ----> بآواز گفت ای بد کینه جوی
ز تو خواستم تا بکی کینهور ----> ز تو خواستم تا یکی کینهور
بباد و ویران درختی نماند ----> بآباد و ویران درختی نماند
همی گفت ای برتر از برتری ----> همی گفت کای برتر از برتری
بترسیم کو هیچو کاوس شاه ----> بترسیم کو همچو کاوس شاه
همه پاکریان زابلستان ----> همه پاکرایان زابلستان
جهاندار چون دید بنداختشان ----> جهاندار چون دید بنواختشان
همی دل آن آرزو نگسلم ----> همی بر دل آن آرزو نگسلم
چه یابم بگویم همه راز خویش ----> چو یابم بگویم همه راز خویش
من از درد ایرانیان چو عقاب ----> من از درد ایرانیان چون عقاب
کزین سان سخن کس نگفت از میان ----> کزین سان سخن کس نگفت از کیان
بهرمن بدکنش بگروی ----> بآهرمن بدکنش بگروی
همی بفرین برگشادم دو لب ----> همی بآفرین برگشادم دو لب
بواز گفت آن زمان شهریار ----> بآواز گفت آن زمان شهریار
یزال و بگیو و خداوند رخش ----> بزال و بگیو و خداوند رخش
سزد کرزوها ندارم نهان ----> سزد کآرزوها ندارم نهان
پی جاودان بگسلاند ز خاک ----> پی جادوان بگسلاند ز خاک
که بدرود باد این دل افروز گاه ----> که پدرود باد این دل افروز گاه
بزاد سرو اندر آورده خم ----> بآزاد سرو اندر آورده خم
بتشکده در نیایش کنیم ----> بآتشکده در نیایش کنیم
بواز گفت ای سران سپاه ----> بآواز گفت ای سران سپاه
ز مهتر تو برنگسلانیم دست ----> ز مهر تو برنگسلانیم دست
بگودز گفت آنچ داری نهان ----> بگودرز گفت آنچ داری نهان
تو از کار کیخسرو اندازه گیر / کهن گشته کار جهان تازه گیر
[اگرچه ادراک این جهان را میتوان به صورت متعارف واقعی توصیف کرد، اما آگاهی از این مسئله که این ادراک یکی از واقعیات است و باید برای ادراکِ دیگر واقعیات کوشش نمود]