بخش ۱۷
وز آن پس برآمد ز لشکر خروش
زمین و زمان شد پر از جنگ و جوش
ستاره پدید آمد از تیره گرد
رخ زرد خورشید شد لاژورد
سپهدار ترکان از آن انجمن
گزین کرد کار آزموده دو تن
پیامی فرستاد نزدیک شاه
که کردی فراوان پس پشت راه
همانا که فرسنگ ز ایران هزار
بود تا به گنگ اندر ای شهریار
ز ریگ و بیابان وز کوه و شخ
دو لشکر بر این سان چو مور و ملخ
زمین همچو دریا شد از خون کین
ز گنگ و ز چین تا به ایران زمین
اگر خون آن کشتگان را ز خاک
به ژرفی برد رای یزدان پاک
همانا چو دریای قلزم شود
دو لشکر به خون اندرون گم شود
اگر گنج خواهی ز من گر سپاه
وگر بوم ترکان و تخت و کلاه
سپارم ترا من شوم ناپدید
جز از تیغ جان را ندارم کلید
مکن گر ترا من پدر مادرم
ز تخم فریدون افسونگرم
ز کین پدر گر دلت خیره شد
چنین آب من پیش تو تیره شد
از آن بد سیاوش گنهکار بود
مرا دل پر از درد و تیمار بود
دگر گردش اختران بلند
که هم با پناهند و هم با گزند
مرا سالیان شست بر سر گذشت
که با نامداری نرفتم به دشت
تو فرزندی و شاه ایران توی
به رزم اندرون چنگ شیران توی
یکی رزمگاهی گزین دوردست
نه بر دامن مرد خسروپرست
بگردیم هر دو به آوردگاه
به جایی کز او دور ماند سپاه
اگر من شوم کشته بر دست تو
ز دریا نهنگ آورد شست تو
تو با خویش و پیوند مادر مکوش
به پرهیز وز کینه چندین مجوش
وگر تو شوی کشته بر دست من
به زنهار یزدان کز آن انجمن
نمانم که یک تن بپیچد ز درد
دگر بیند از باد خاک نبرد
ز گوینده بشنید خسرو پیام
چنین گفت با پور دستان سام
که این ترک بدساز مردم فریب
نبیند همی از بلندی نشیب
به چاره چنین از کف ما بجست
نماید که بر تخت ایران نشست
ز آورد چندین بگوید همی
مگر دخمهٔ شیده جوید همی
نبیره فریدن و پور پشنگ
به آورد با او مرا نیست ننگ
بدو گفت رستم که ای شهریار
بدین در مدار آتش اندر کنار
که ننگست بر شاه رفتن به جنگ
وگر همنبرد تو باشد پشنگ
دگر آن که گوید که با لشکرم
مکن جنگ با دوده و کشورم
ز دریا به دریا ترا لشکرست
کجا رایشان ز این سخن دیگرست
چو پیمان یزدان کنی با نیا
نشاید که در دل بود کیمیا
به انبوه لشکر به جنگ اندر آر
سخن چند آلودهٔ نابکار
ز رستم چو بشنید خسرو سخن
یکی دیگر اندیشه افگند بن
به گوینده گفت این بداندیش مرد
چنین با من آویخت اندر نبرد
فزون کرد از این با سیاوش وفا
زبان پر فسون بود دل پرجفا
سپهبد به کژی نگیرد فروغ
زبان خیره پر تاب و دل پر دروغ
گر ایدون که رایش نبردست و بس
جز از من نبرد ورا هست کس
تهمتن به جایست و گیو دلیر
که پیکار جویند با پیل و شیر
اگر شاه با شاه جوید نبرد
چرا باید این دشت پر مرد کرد
نباشد مرا با تو ز این بیش جنگ
ببینی کنون روز تاریک و تنگ
فرستاده برگشت و آمد چو باد
شنیده سراسر بر او کرد یاد
پر از درد شد جان افراسیاب
نکرد ایچ بر جنگ جستن شتاب
سپه را به جنگ اندر آورد شاه
بجنبید ناچار دیگر سپاه
یکی با درنگ و یکی با شتاب
زمین شد به کردار دریای آب
ز باریدن تیر گفتی ز ابر
همی ژاله بارید بر خود و ببر
ز شبگیر تا گشت خورشید لعل
زمین پر ز خون بود در زیر نعل
سپه بازگشتند چون تیره گشت
که چشم سواران همی خیره گشت
سپهدار با فر و نیرنگ و ساز
چو آمد به لشکرگه خویش باز
چنین گفت با طوس کامروز جنگ
نه بر آرزو کرد پور پشنگ
گمانم که امشب شبیخون کند
ز دل درد دیرینه بیرون کند
یکی کنده فرمود کردن به راه
بر آن سو که بد شاه توران سپاه
چنین گفت کآتش نسوزید کس
نباید که آید خروش جرس
ز لشکر سواران که بودند گرد
گزین کرد شاه و به رستم سپرد
دگر بهره بگزید ز ایرانیان
که بندند بر تاختن بر میان
به طوس سپهدار داد آن گروه
بفرمود تا رفت بر سوی کوه
تهمتن سپه را به هامون کشید
سپهبد سوی کوه بیرون کشید
بفرمود تا دور بیرون شوند
چپ و راست هر دو به هامون شوند
طلایه مدارند و شمع و چراغ
یکی سوی دشت و یکی سوی راغ
بدان تا اگر سازد افرسیاب
بر او بر شبیخون به هنگام خواب
گر آید سپاه اندر آید ز پس
بماند نباشدش فریادرس
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وز آن پس برآمد ز لشکر خروش
زمین و زمان شد پر از جنگ و جوش
هوش مصنوعی: پس از آن، از سوی سپاه صدای بلندی برخاست و زمین و آسمان پر از جنگ و هیاهو شد.
ستاره پدید آمد از تیره گرد
رخ زرد خورشید شد لاژورد
هوش مصنوعی: ستارهای در تاریکی ظاهر شد و چهرهی زرد خورشید به رنگ آبی لاژوردی تغییر کرد.
سپهدار ترکان از آن انجمن
گزین کرد کار آزموده دو تن
هوش مصنوعی: سپهدار، از میان آن جمع، دو نفر شایسته و باتجربه را انتخاب کرد.
پیامی فرستاد نزدیک شاه
که کردی فراوان پس پشت راه
هوش مصنوعی: پیامی به شاه فرستاد که او بسیاری از کارها را پشت سر انجام داده است.
همانا که فرسنگ ز ایران هزار
بود تا به گنگ اندر ای شهریار
هوش مصنوعی: فاصلهای که از ایران تا گنگ وجود دارد، به اندازه هزار فرسخ است، ای پادشاه.
ز ریگ و بیابان وز کوه و شخ
دو لشکر بر این سان چو مور و ملخ
هوش مصنوعی: در بیابان و کوهستان، دو گروه سرباز به شکل انبوهی مانند موریانهها و ملخها در حال جنگیدن هستند.
زمین همچو دریا شد از خون کین
ز گنگ و ز چین تا به ایران زمین
هوش مصنوعی: زمین به خاطر خونریزیهای ناشی از دشمنی و کینه، شبیه دریا شده است؛ از سرزمینهای دور مانند گنگ و چین تا به خاک ایران.
اگر خون آن کشتگان را ز خاک
به ژرفی برد رای یزدان پاک
هوش مصنوعی: اگر خون آن کشته شدهها را از زمین به عمق ببرند و در نظر خداوند پاک قرار دهند.
همانا چو دریای قلزم شود
دو لشکر به خون اندرون گم شود
هوش مصنوعی: هرگاه که جنگی شدید و نیروهای دوطرف درگیر شوند، مانند این است که در دریای خون غرق میشوند و هیچ trace و نشانی از آنها باقی نمیماند.
اگر گنج خواهی ز من گر سپاه
وگر بوم ترکان و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به ثروت و گنجی دست پیدا کنی، هم باید نیروی نظامی و قدرت داشته باشی و هم باید موطن و سرزمین را به خوبی بشناسی. همچنان داشتن مقام و جایگاه نیز ضروری است.
سپارم ترا من شوم ناپدید
جز از تیغ جان را ندارم کلید
هوش مصنوعی: من تو را به خودم میسپارم و از این دنیا ناپدید میشوم، اما تنها چیزی که دارم، تیغی است که جانم را با آن تسخیر میکنم.
مکن گر ترا من پدر مادرم
ز تخم فریدون افسونگرم
هوش مصنوعی: اگرچه من فرزند فریدون هستم و به خاطر این نسبت میتوانم جادویی خاص داشته باشم، اما تو را نخواهند ترساند.
ز کین پدر گر دلت خیره شد
چنین آب من پیش تو تیره شد
هوش مصنوعی: اگر به خاطر دشمنی پدرت دلت ناراحت و خیره شده است، بدان که آب من در مقابل تو تیره و کدر شده است.
از آن بد سیاوش گنهکار بود
مرا دل پر از درد و تیمار بود
هوش مصنوعی: دل من به خاطر گناه آن بد سیاوش پر از اندوه و درد شده است.
دگر گردش اختران بلند
که هم با پناهند و هم با گزند
هوش مصنوعی: ستارهها با مسیر بلند خود در آسمان، هم به ما پناه میدهند و هم میتوانند آسیب برسانند.
مرا سالیان شست بر سر گذشت
که با نامداری نرفتم به دشت
هوش مصنوعی: سالها بر من گذشت و من هیچگاه با شخصیت معروفی به دشت و صحرا نرفتم.
تو فرزندی و شاه ایران توی
به رزم اندرون چنگ شیران توی
هوش مصنوعی: تو فرزند شاه ایران هستی و در میدان جنگ، مانند شیران شجاع و دلیر میجنگی.
یکی رزمگاهی گزین دوردست
نه بر دامن مرد خسروپرست
هوش مصنوعی: به دنبال جایی برای نبرد باش که دور و بعید از محل زندگی افرادی باشد که به قدرت و ثروت عشق میورزند و در آنجا درگیر نشو.
بگردیم هر دو به آوردگاه
به جایی کز او دور ماند سپاه
هوش مصنوعی: بیایید هر دو به میدان جنگ برویم به جایی که سپاهیان از آن دور ماندهاند.
اگر من شوم کشته بر دست تو
ز دریا نهنگ آورد شست تو
هوش مصنوعی: اگر من از دست تو بمیرم، تو نیز مانند نهنگ از دریا خونی را به دست میآوری.
تو با خویش و پیوند مادر مکوش
به پرهیز وز کینه چندین مجوش
هوش مصنوعی: با خودت و ارتباط با مادرت درگیر نشو و از کینه و دشمنی دوری کن.
وگر تو شوی کشته بر دست من
به زنهار یزدان کز آن انجمن
هوش مصنوعی: اگر تو به دست من کشته شوی، به خداوند پناه میبرم که از آن جمعی که در آن هستیم، در امان باشی.
نمانم که یک تن بپیچد ز درد
دگر بیند از باد خاک نبرد
هوش مصنوعی: من نمیخواهم به درد دیگری بیفتم و از آنچه گذشت باز هم دچار ناراحتی شوم.
ز گوینده بشنید خسرو پیام
چنین گفت با پور دستان سام
هوش مصنوعی: خسرو پیام یکی را از گوینده شنید و اینگونه با پسر دستان سام گفت.
که این ترک بدساز مردم فریب
نبیند همی از بلندی نشیب
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که یک شخص بدجنس و فریبکار، هرگز نمیتواند از اوج و بلندی خود به دیگران آسیبی بزند یا آنها را فریب دهد. به عبارت دیگر، قدرتمندان و کسانی که در جایگاه بالا قرار دارند، از نظر فریب دیگران در معرض خطر نیستند.
به چاره چنین از کف ما بجست
نماید که بر تخت ایران نشست
هوش مصنوعی: به خاطر تدبیر و تلاشی که انجام دادیم، او به مقام و اقتدار رسیده و بر تخت سلطنت ایران نشسته است.
ز آورد چندین بگوید همی
مگر دخمهٔ شیده جوید همی
هوش مصنوعی: او از دستاوردها و نتایج بسیار سخن میگوید، اما در عمق دلش به دنبال یک پناهگاه امن و آرامش است.
نبیره فریدن و پور پشنگ
به آورد با او مرا نیست ننگ
هوش مصنوعی: من نوه فریدون و فرزند پشنگ هستم، و نمیتوانم با او شرمسار شوم.
بدو گفت رستم که ای شهریار
بدین در مدار آتش اندر کنار
هوش مصنوعی: رستم به شهریار گفت: «این جاده را ترک کن و در کنار آتش نایست.»
که ننگست بر شاه رفتن به جنگ
وگر همنبرد تو باشد پشنگ
هوش مصنوعی: شایسته نیست که کسی به جنگ برود و با پشنگ، که یکی از دشمنان است، همپیکار شود.
دگر آن که گوید که با لشکرم
مکن جنگ با دوده و کشورم
هوش مصنوعی: کسی که میگوید با ارتش من نجنگید، به خاطر دودمان و میهنم است.
ز دریا به دریا ترا لشکرست
کجا رایشان ز این سخن دیگرست
هوش مصنوعی: از یک دریا به دریای دیگر، تو سپاهی داری که آنها از این سخن راهی دیگر دارند.
چو پیمان یزدان کنی با نیا
نشاید که در دل بود کیمیا
هوش مصنوعی: زمانی که با خداوند پیمان میبندی، نباید در دل خود طمع یا خواستههای ناپاکی داشته باشی.
به انبوه لشکر به جنگ اندر آر
سخن چند آلودهٔ نابکار
هوش مصنوعی: با لشکر زیاد به جنگ برو، ولی مراقب باش که سخنان ناپسند را در میانه کار به زبان نیاوری.
ز رستم چو بشنید خسرو سخن
یکی دیگر اندیشه افگند بن
هوش مصنوعی: خسرو با شنیدن سخن رستم، به فکر فرو رفت و تصمیم جدیدی گرفت.
به گوینده گفت این بداندیش مرد
چنین با من آویخت اندر نبرد
هوش مصنوعی: به گوینده گفته شد که این مرد بدبین به من در این نبرد چنگ انداخته است.
فزون کرد از این با سیاوش وفا
زبان پر فسون بود دل پرجفا
هوش مصنوعی: عشق و وفای سیاوش به قدری زیاد بود که زبانش پر از نیرنگ و فریب بود و دلش پر از بیوفایی.
سپهبد به کژی نگیرد فروغ
زبان خیره پر تاب و دل پر دروغ
هوش مصنوعی: فرمانده به دلیل کجی و نادرستی، نور و روشنی کلامی را در خود نمیبیند و دلش پر از دروغ است.
گر ایدون که رایش نبردست و بس
جز از من نبرد ورا هست کس
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که کسی جز من به او توجه نکند و فرصتی برای او نماند، تنها من هستم که میتوانم او را به جایی برسانم.
تهمتن به جایست و گیو دلیر
که پیکار جویند با پیل و شیر
هوش مصنوعی: تهماسب و گیو، دلاورانی هستند که برای نبرد با پلنگ و شیر آمادهاند.
اگر شاه با شاه جوید نبرد
چرا باید این دشت پر مرد کرد
هوش مصنوعی: اگر یک شاه با شاه دیگر به جنگ برود، چرا باید این سرزمین را پر از مردان جنگی کرد؟
نباشد مرا با تو ز این بیش جنگ
ببینی کنون روز تاریک و تنگ
هوش مصنوعی: دیگر نمیخواهم با تو درگیر شوم، حالا که روز تاریکی و سختی است.
فرستاده برگشت و آمد چو باد
شنیده سراسر بر او کرد یاد
هوش مصنوعی: پیامآور بازگشت و مانند باد به سرعت آمد و همه چیز را دربارهی او به خاطر سپرده بود.
پر از درد شد جان افراسیاب
نکرد ایچ بر جنگ جستن شتاب
هوش مصنوعی: جان افراسیاب پر از درد و رنج شد و دیگر تمایل به جنگیدن نداشت.
سپه را به جنگ اندر آورد شاه
بجنبید ناچار دیگر سپاه
هوش مصنوعی: شاه تصمیم میگیرد که سپاه را به جنگ فراخواند و به ناچار باید دیگر سپاه نیز حرکت کند.
یکی با درنگ و یکی با شتاب
زمین شد به کردار دریای آب
هوش مصنوعی: یکی با آرامش و دیگری به سرعت، زمین مانند دریایی از آب به وجود آمد.
ز باریدن تیر گفتی ز ابر
همی ژاله بارید بر خود و ببر
هوش مصنوعی: از بارش تیر میگویی، همچنان که ابر بر زمین نازک باران میافشاند، پس بر خودت نیز ببار و از این نعمت بهرهمند شو.
ز شبگیر تا گشت خورشید لعل
زمین پر ز خون بود در زیر نعل
هوش مصنوعی: از آغاز شب تا زمانی که خورشید سرخ رنگ طلوع کرد، زمین زیر سم اسبها پر از خون بود.
سپه بازگشتند چون تیره گشت
که چشم سواران همی خیره گشت
هوش مصنوعی: سپه به خانه برگشتند چون اوضاع تیره و تار شد، به طوری که سواران نیز در حیرت و شگفتی مانده بودند.
سپهدار با فر و نیرنگ و ساز
چو آمد به لشکرگه خویش باز
هوش مصنوعی: فرمانده با شکوه و فریب و تدبیر، وقتی به میدان جنگ خود برگشت.
چنین گفت با طوس کامروز جنگ
نه بر آرزو کرد پور پشنگ
هوش مصنوعی: او به طوس گفت که امروز جنگ، نه بر اساس آرزوها، بلکه به خاطر هدفی متفاوت انجام میشود.
گمانم که امشب شبیخون کند
ز دل درد دیرینه بیرون کند
هوش مصنوعی: به نظر میرسد امشب کسی به قلبم حملهور شود و دردهای قدیمیام را از دل بیرون کند.
یکی کنده فرمود کردن به راه
بر آن سو که بد شاه توران سپاه
هوش مصنوعی: یک نفر دستور داد که به سمت دیگری بروید، به سوی جایی که سپاه شاه توران قرار دارد.
چنین گفت کآتش نسوزید کس
نباید که آید خروش جرس
هوش مصنوعی: او گفت: آتشی وجود ندارد که کسی را بسوزاند، مگر اینکه صدای زنگ به گوش برسد.
ز لشکر سواران که بودند گرد
گزین کرد شاه و به رستم سپرد
هوش مصنوعی: از میان سوارهنظام که در اطراف بودند، شاه بهترینها را انتخاب کرد و به رستم سپرد.
دگر بهره بگزید ز ایرانیان
که بندند بر تاختن بر میان
هوش مصنوعی: او از میان ایرانیان، راه دیگری را انتخاب کرد که در آن مهارت در کنترل و مدیریت اوضاع را نشان دهند.
به طوس سپهدار داد آن گروه
بفرمود تا رفت بر سوی کوه
هوش مصنوعی: گروهی به سپهدار طوس دستور دادند که به سمت کوه حرکت کند.
تهمتن سپه را به هامون کشید
سپهبد سوی کوه بیرون کشید
هوش مصنوعی: تهمتن سپه را به سوی بیابان کشاند، و فرمانده سپاه را به سمت کوه هدایت کرد.
بفرمود تا دور بیرون شوند
چپ و راست هر دو به هامون شوند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا از دو طرف دور شوند و هر دو به سمت بیابان بروند.
طلایه مدارند و شمع و چراغ
یکی سوی دشت و یکی سوی راغ
هوش مصنوعی: چراغها و شمعها در دو سوی مختلف روشن هستند؛ یکی به سمت دشت و دیگری به سمت باغ.
بدان تا اگر سازد افرسیاب
بر او بر شبیخون به هنگام خواب
هوش مصنوعی: بدان که اگر افرسیاب در حالت خواب به او حمله کند، چه بسا خطراتی در کمین باشد.
گر آید سپاه اندر آید ز پس
بماند نباشدش فریادرس
هوش مصنوعی: اگر سپاه بیفتد و کمکی برای نجات او نیاید، او در نهایت به تنهایی و بدون فریادرسی باقی میماند.