بخش ۱۲
دو هفته بر این گونه شادان بزیست
که داند که فردا دلافروز کیست
سیم هفته کیخسرو آمد به گنگ
شنید آن غو نای و آوای چنگ
بخندید و برگشت گرد حصار
بماند اندر آن گردش روزگار
چنین گفت کان کو چنین باره کرد
نه از بهر پیکار پتیاره کرد
چو خون سر شاه ایران بریخت
به ما بر چنین آتش کین ببیخت
شگفت آمدش کانچنان جای دید
سپهری دلارام بر پای دید
به رستم چنین گفت کای پهلوان
سزد گر ببینی به روشن روان
که با ما جهاندار یزدان چه کرد
ز خوبی و پیروزی اندر نبرد
بدی را کجا نام بد بر بدی
به تندی و کژی و نابخردی
گریزان شد از دست ما بر حصار
بر این سان برآسود از روزگار
بدی کو بد آن جهان را سرست
به پیری رسیده کنون بترست
بدین گر ندارم ز یزدان سپاس
مبادا که شب زنده باشم سه پاس
کز اویست پیروزی و دستگاه
هم او آفرینندهٔ هور و ماه
ز یک سوی آن شارستان کوه بود
ز پیکار لشکر بی اندوه بود
به روی دگر بودش آب روان
که روشن شدی مرد را زو روان
کشیدند بر دشت پرده سرای
ز هر سوی دژ پهلوانی به پای
زمین هفت فرسنگ لشکر گرفت
ز لشکر زمین دست بر سر گرفت
سراپرده زد رستم از دست راست
ز شاه جهاندار لشکر بخواست
به چپ بر فریبرز کاووس بود
دلافروز با بوق و با کوس بود
برفتند و بردند پردهسرای
سیم روی گودرز بگزید جای
شب آمد بر آمد ز هر سو خروش
تو گفتی جهان را بدرید گوش
زمین را همی دل برآمد ز جای
ز بس نالهٔ بوق و شیپور و نای
چو خورشید برداشت از چرخ زنگ
بدرید پیراهن مشک رنگ
نشست از بر اسب شبرنگ شاه
بیامد بگردید گرد سپاه
چنین گفت با رستم پیلتن
که این نامور مهتر انجمن
چنین دارم امید کافراسیاب
نبیند جهان نیز هرگز به خواب
اگر کشته گر زنده آید به دست
ببیند سر تیغ یزدان پرست
برآنم که او را ز هر سو سپاه
به یاری بیاید بدین رزمگاه
بترسند وز ترس یاری کنند
نه از کین و از کامکاری کنند
بکوشیم تا پیش از آن کو سپاه
بخواند بر او بر بگیریم راه
همه بارهٔ دژ فرود آوریم
همه سنگ و خاکش به رود آوریم
سپه را کنون روز سختی گذشت
همان روز رزم اندر آرام گشت
چو دشمن به دیوار گیرد پناه
ز پیکار و کینش نترسد سپاه
شکسته دلست او بدین شارستان
کزین پس شود بی گمان خارستان
چو گفتار کاووس یاد آوریم
روان را همه سوی داد آوریم
کجا گفت کاین کین با دار و برد
بپوشد زمانه به زنگار و گرد
پسر بر پسر بگذرانم به دست
چنین تا شود سال بر پنج شست
به سان درختی بود تازه برگ
دل از کین شاهان نترسد ز مرگ
پدر بگذرد کین بماند به جای
پسر باشد این درد را رهنمای
بزرگان بر او آفرین خواندند
ورا خسرو پاکدین خواندند
که کین پدر بر تو آید به سر
مبادی به جز شاه و پیروزگر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو هفته بر این گونه شادان بزیست
که داند که فردا دلافروز کیست
هوش مصنوعی: دو هفته به طور خوشحال زندگی کن، زیرا کسی که فردا دل شاد را میسازد، همانی است که میدانی.
سیم هفته کیخسرو آمد به گنگ
شنید آن غو نای و آوای چنگ
هوش مصنوعی: در هفتهای که کیخسرو به دریاچه گنگ آمد، صدای نای و آواز چنگ را شنید.
بخندید و برگشت گرد حصار
بماند اندر آن گردش روزگار
هوش مصنوعی: بخندید و به دور حصار بچرخید و در آن سفر روزگار بمانید.
چنین گفت کان کو چنین باره کرد
نه از بهر پیکار پتیاره کرد
هوش مصنوعی: او گفت که کسی که این کار را انجام داد، نه به خاطر جنگ و درگیری بلکه به خاطر چیزی دیگر این عمل را انجام داده است.
چو خون سر شاه ایران بریخت
به ما بر چنین آتش کین ببیخت
هوش مصنوعی: زمانی که خون سر شاه ایران بر زمین ریخته شد، آتش کینه و انتقام به شدت در دلها شعلهور شد.
شگفت آمدش کانچنان جای دید
سپهری دلارام بر پای دید
هوش مصنوعی: او از دیدن آن مکان شگفتزده شده بود، جایی که آسمانی آرام و زیبا را به صورت ایستاده مشاهده کرد.
به رستم چنین گفت کای پهلوان
سزد گر ببینی به روشن روان
هوش مصنوعی: او به رستم گفت: ای پهلوان، شایسته است اگر به روح تابناک و روشن نگاه کنی.
که با ما جهاندار یزدان چه کرد
ز خوبی و پیروزی اندر نبرد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تأثیرات و نتایج کارهای خدایی اشاره دارد و میگوید که خدایی که جهان را اداره میکند، با ما چه کارهایی انجام داده، به ویژه در زمینههای خوبی و پیروزی در جنگ و نبرد.
بدی را کجا نام بد بر بدی
به تندی و کژی و نابخردی
هوش مصنوعی: بدی را نمیتوان با بدی و ویژگیهای منفی و ناپسند توصیف کرد.
گریزان شد از دست ما بر حصار
بر این سان برآسود از روزگار
هوش مصنوعی: او از دست ما فرار کرد و بر دیوار این گونه استراحت کرد و از این روزگار رهایی یافت.
بدی کو بد آن جهان را سرست
به پیری رسیده کنون بترست
هوش مصنوعی: بدی در این جهان، عاقبت به سرانجام ناپسندی میرسد و اکنون که به سن پیری رسیدهام، بیشتر از آن هراسانم.
بدین گر ندارم ز یزدان سپاس
مبادا که شب زنده باشم سه پاس
هوش مصنوعی: اگر به یزدان سپاس نگویم، نخواهم بود که شب را تا سه بخش بیدار بمانم.
کز اویست پیروزی و دستگاه
هم او آفرینندهٔ هور و ماه
هوش مصنوعی: پیروزی و قدرت از او نشأت میگیرد و او خالق خورشید و ماه است.
ز یک سوی آن شارستان کوه بود
ز پیکار لشکر بی اندوه بود
هوش مصنوعی: از یک طرف، کوهها بودند و از طرف دیگر، لشکری که در میدان جنگ بدون غم و اندوه به نبرد مشغول بود.
به روی دگر بودش آب روان
که روشن شدی مرد را زو روان
هوش مصنوعی: در جایی دیگر، آب زلالی وجود داشت که زندگی و روشنی را به مردی بخشید.
کشیدند بر دشت پرده سرای
ز هر سوی دژ پهلوانی به پای
هوش مصنوعی: بر روی دشت، پردهای کشیده شده است و در هر طرف، قلعهای مربوط به قهرمانان قرار دارد.
زمین هفت فرسنگ لشکر گرفت
ز لشکر زمین دست بر سر گرفت
هوش مصنوعی: زمین به اندازه هفت فرسنگ سپاهی را به خود جذب کرد و لشکر زمین به خاطر این وضعیت، سرش را به علامت تعجب بلند کرد.
سراپرده زد رستم از دست راست
ز شاه جهاندار لشکر بخواست
هوش مصنوعی: رستم از سمت راست خود پردهای را کنار زد و از شاه بزرگ دنیا خواست تا لشکریان را به حرکت درآورد.
به چپ بر فریبرز کاووس بود
دلافروز با بوق و با کوس بود
هوش مصنوعی: فریبرز، که در سمت چپ کاووس قرار دارد، دلافروز به همراه لوله و طبل است.
برفتند و بردند پردهسرای
سیم روی گودرز بگزید جای
هوش مصنوعی: آنها رفتند و پردهٔ زیبای سیمی را که بر روی گودرز بود، برداشتند و جای دیگری را انتخاب کردند.
شب آمد بر آمد ز هر سو خروش
تو گفتی جهان را بدرید گوش
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و از همه جا صداهای بلندی به گوش میرسید، گویی که جهان را از هم میدرند.
زمین را همی دل برآمد ز جای
ز بس نالهٔ بوق و شیپور و نای
هوش مصنوعی: زمین به خاطر صدای ناله و شیپور و نای به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و انگار دلش برآورده شده و از جا کنده شده است.
چو خورشید برداشت از چرخ زنگ
بدرید پیراهن مشک رنگ
هوش مصنوعی: به محض اینکه خورشید از افق بالا آمد، پرده تیره شب را کنار زد و نور و روشنی را به ارمغان آورد.
نشست از بر اسب شبرنگ شاه
بیامد بگردید گرد سپاه
هوش مصنوعی: شاه از روی اسب شبرنگ خود پیاده شد و دور تا دور سپاه را نگریست.
چنین گفت با رستم پیلتن
که این نامور مهتر انجمن
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به گفتوگویی دارد که یکی از شخصیتهای مهم داستان، به نام رستم، با شخصیتی دیگر که در جایگاه بالایی قرار دارد، انجام میدهد. در این گفتوگو، رستم به احترام و جایگاه این شخصیت اشاره میکند و او را به عنوان یکی از بهترینها در جمع معرفی میکند.
چنین دارم امید کافراسیاب
نبیند جهان نیز هرگز به خواب
هوش مصنوعی: من امیدوارم که کسی مانند کافراسیاب هرگز در این دنیا خواب نبیند و از آن غافل نشود.
اگر کشته گر زنده آید به دست
ببیند سر تیغ یزدان پرست
هوش مصنوعی: اگر کسی که کشته شده است زنده شود، خواهد دید که سر او تحت تیغ و قدرت الهی قرار دارد.
برآنم که او را ز هر سو سپاه
به یاری بیاید بدین رزمگاه
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که از هر طرف گروهی به کمک او بیاید و در این میدان نبرد او را یاری کنند.
بترسند وز ترس یاری کنند
نه از کین و از کامکاری کنند
هوش مصنوعی: بترسند و از روی ترس به کسانی کمک کنند، نه به خاطر دشمنی یا به دلیل رسیدن به لذت و خوشبختی.
بکوشیم تا پیش از آن کو سپاه
بخواند بر او بر بگیریم راه
هوش مصنوعی: به تلاش و کوشش بپردازیم تا قبل از اینکه دشمنان بر او حمله کنند، راهی برای فرار پیدا کنیم.
همه بارهٔ دژ فرود آوریم
همه سنگ و خاکش به رود آوریم
هوش مصنوعی: ما همه دیوارهای قلعه را پایین میآوریم و همه سنگ و خاک آن را به آب میسپاریم.
سپه را کنون روز سختی گذشت
همان روز رزم اندر آرام گشت
هوش مصنوعی: اکنون روز سختی برای سپاه به پایان رسید و روز نبرد در آرامش آغاز شده است.
چو دشمن به دیوار گیرد پناه
ز پیکار و کینش نترسد سپاه
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن به دیوار تکیه میکند و از جنگ و کینه نمیترسد، نیروهایش هم از او ترسی ندارند و به او روحیه میدهند.
شکسته دلست او بدین شارستان
کزین پس شود بی گمان خارستان
هوش مصنوعی: او دل شکستهای است در این مکان که پس از این، بدون تردید، به بیابانی پر از خار تبدیل خواهد شد.
چو گفتار کاووس یاد آوریم
روان را همه سوی داد آوریم
هوش مصنوعی: وقتی سخنان کاووس را به یاد میآوریم، جانمان را به سوی عدالت هدایت میکنیم.
کجا گفت کاین کین با دار و برد
بپوشد زمانه به زنگار و گرد
هوش مصنوعی: این صحبت درباره این است که زمانه هیچگاه نمیتواند داغی یا زشتیای که بر روی چیزها باقی مانده را بپوشاند. هر آنچه در زندگی اتفاق میافتد و به جا میماند، نمیتواند به سادگی محو شود یا فراموش گردد.
پسر بر پسر بگذرانم به دست
چنین تا شود سال بر پنج شست
هوش مصنوعی: میخواهم پسرم را به دست کسی بسپارم که او را به گونهای تربیت کند که در پنج سال به شش سال برسد و رشد کند.
به سان درختی بود تازه برگ
دل از کین شاهان نترسد ز مرگ
هوش مصنوعی: مثل درختی که تازه برگهایی دارد، دل از کینهی شاهان نمیترسد و به مرگ فکر نمیکند.
پدر بگذرد کین بماند به جای
پسر باشد این درد را رهنمای
هوش مصنوعی: پدر به راحتی میتواند از دنیا برود، اما این درد و رنجی که به جا میماند، راهنمای پسر خواهد بود.
بزرگان بر او آفرین خواندند
ورا خسرو پاکدین خواندند
هوش مصنوعی: بزرگان به او سلام و درود فرستادند و او را به عنوان پادشاهی پاک و نیکو معرفی کردند.
که کین پدر بر تو آید به سر
مبادی به جز شاه و پیروزگر
هوش مصنوعی: اگر پدرت بر تو مسلط شود، جز شاه و پیروزگر دیگران نمیتوانند تو را از این وضعیت رهایی بخشند.