گنجور

بخش ۶

همی بود گشتاسپ دل مستمند
خروشان و جوشان ز چرخ بلند
نیامد ز گیتیش جز زهر بهر
یکی روستا دید نزدیک شهر
درخت و گل و آبهای روان
نشستنگه شاد مرد جوان
درختی گشن سایه بر پیش آب
نهان گشته زو چشمهٔ آفتاب
بران سایه بنشست مرد جوان
پر از درد پیچان و تیره‌روان
همی گفت کای داور کردگار
غم آمد مرا بهره زین روزگار
نبینم همی اختر خویش بد
ندانم چرا بر سرم بد رسد
یکی نامور زان پسندیده ده
گذر کرد بر وی که او بود مه
ورا دید با دیدگان پر ز خون
به زیر زنخ دست کرده ستون
بدو گفت کای پاک مرد جوان
چرایی پر از درد و تیره‌روان
اگر آیدت رای ایوان من
بوی شاد یکچند مهمان من
مگر کین غمان بر دلت کم شود
سر تیر مژگانت بی نم شود
بدو گفت گشتاسپ کای نامجوی
نژاد تو از کیست با من بگوی
چنین داد پاسخ ورا کدخدای
کزین پرسش اکنون ترا چیست رای
من از تخم شاه آفریدون گرد
کزان تخمه کس در جهان نیست خرد
چو بشنید گشتاسپ برداشت پای
همی رفت با نامور کدخدای
چو آن مهتر آمد سوی خان خویش
به مهمان بیاراست ایوان خویش
بسان برادر همی داشتش
زمانی به ناکام نگذاشتش
زمانه برین نیز چندی بگشت
برین کار بر ماهیان برگذشت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی بود گشتاسپ دل مستمند
خروشان و جوشان ز چرخ بلند
هوش مصنوعی: گشتاسپ، دل دردمند و پریشان خود را از چرخ بلند آسمان پر آب و پر جوش و خروش احساس می‌کند.
نیامد ز گیتیش جز زهر بهر
یکی روستا دید نزدیک شهر
هوش مصنوعی: در جستجوی زندگی بهتر و دوری از مشکلات، فقط زهر و آسیب برای یک روستا ارسال شد که در نزدیکی شهر قرار داشت.
درخت و گل و آبهای روان
نشستنگه شاد مرد جوان
هوش مصنوعی: درختان، گل‌ها و آب‌های جاری همه در کنار هم هستند و جوانی خوشحال و شاداب در این فضا نشسته است.
درختی گشن سایه بر پیش آب
نهان گشته زو چشمهٔ آفتاب
هوش مصنوعی: درختی سرسبز سایه‌ای بر روی آب انداخته و در گوشه‌ای به دور از دید، زیبایی نور خورشید را در خود جای داده است.
بران سایه بنشست مرد جوان
پر از درد پیچان و تیره‌روان
هوش مصنوعی: مرد جوانی که پر از درد و رنج است، در زیر سایه نشسته و چهره‌ای غمگین و تاریک دارد.
همی گفت کای داور کردگار
غم آمد مرا بهره زین روزگار
هوش مصنوعی: می‌گفت ای خدای عدالت، غم و اندوه به سراغ من آمده و من از این روزگار به ستوه آمده‌ام.
نبینم همی اختر خویش بد
ندانم چرا بر سرم بد رسد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم ستاره‌ی خود را ببینم و نمی‌دانم چرا بدی‌ها بر سرم می‌آید.
یکی نامور زان پسندیده ده
گذر کرد بر وی که او بود مه
هوش مصنوعی: مردی مشهور از آن ده عبور کرد و بر او نگریست که او مانند ماه می‌درخشد.
ورا دید با دیدگان پر ز خون
به زیر زنخ دست کرده ستون
هوش مصنوعی: او را با چشمانی پر از اشک و درد دید که به زیر چانه‌اش، دستی تکیه کرده بود.
بدو گفت کای پاک مرد جوان
چرایی پر از درد و تیره‌روان
هوش مصنوعی: او به جوان پاک‌نهاد گفت: چرا با دل پر از درد و چهره‌ای غمگین به نظر می‌رسی؟
اگر آیدت رای ایوان من
بوی شاد یکچند مهمان من
هوش مصنوعی: اگر به دیدنم بیایی، خوشحال می‌شوم که می‌توانم چند لحظه‌ای میزبان تو باشم و از حضور تو لذت ببرم.
مگر کین غمان بر دلت کم شود
سر تیر مژگانت بی نم شود
هوش مصنوعی: آیا غم‌هایت کمتر می‌شود مگر اینکه اشک‌های چشمانت خشک شود؟
بدو گفت گشتاسپ کای نامجوی
نژاد تو از کیست با من بگوی
هوش مصنوعی: گشتاسپ به فردی که جویای نام است می‌گوید: بگو نژاد و اصل و نسب تو از کجاست.
چنین داد پاسخ ورا کدخدای
کزین پرسش اکنون ترا چیست رای
هوش مصنوعی: کدخدا در پاسخ به او گفت: "خودت حالا بگو نظر و رأی‌ات چیست و چه فکر می‌کنی؟"
من از تخم شاه آفریدون گرد
کزان تخمه کس در جهان نیست خرد
هوش مصنوعی: من از نسل شاه آفریدون هستم و از آنجا که از آن نسل کسی در دنیا وجود ندارد که به اندازه من خردمند باشد.
چو بشنید گشتاسپ برداشت پای
همی رفت با نامور کدخدای
هوش مصنوعی: زمانی که گشتاسپ این خبر را شنید، پا به راه گذاشت و با کدخدای معروف در حال رفتن بود.
چو آن مهتر آمد سوی خان خویش
به مهمان بیاراست ایوان خویش
هوش مصنوعی: وقتی آن سرور به خانه‌اش رسید، فضای خانه‌اش را برای مهمانان تزئین کرد.
بسان برادر همی داشتش
زمانی به ناکام نگذاشتش
هوش مصنوعی: او را مانند یک برادر در کنار خود داشت و هرگز اجازه نداد که در ناامیدی بماند.
زمانه برین نیز چندی بگشت
برین کار بر ماهیان برگذشت
هوش مصنوعی: زمانه همچنان به حرکت خود ادامه می‌دهد و برخی از وقایع و حوادث بر زندگی ماهیان تاثیر می‌گذارد.