برگردان به زبان ساده
ز دشت اندر آمد یکی اژدها
کزو پیل گفتی نیابد رها
هوش مصنوعی: یک اژدها از دشت بیرون آمد که به قدری بزرگ و وحشتناک بود که آن را مثل فیل میپنداشتند و نمیتوانستند از آن فرار کنند.
بدان جایگه بودش آرامگاه
نکردی ز بیمش برو دیو راه
هوش مصنوعی: بدان که آن مکان، آرامگاه او بود، اما به خاطر ترس از دیو، به آنجا نرفتی.
بیامد جهانجوی را خفته دید
بر او یکی اسپ آشفته دید
هوش مصنوعی: جهانجوی را دید که خوابیده است و بر او یک اسب ناآرام دیده میشود.
پر اندیشه شد تا چه آمد پدید
که یارد بدین جایگاه آرمید
هوش مصنوعی: به تفکر فرو رفت تا ببیند چه چیزی به وجود میآید که بتواند در این مکان آرام گیرد.
نیارست کردن کس آنجا گذر
ز دیوان و پیلان و شیران نر
هوش مصنوعی: کسی جرأت نمیکند در آن مکان که دیوان، فیلها و شیرهای نر در حال تردد هستند، عبور کند.
همان نیز کامد نیابد رها
ز چنگ بداندیش نر اژدها
هوش مصنوعی: فرار از چنگال موجودات بداندیش، حتی برای کسانی که قدرت و توان زیادی دارند، دشوار است و ممکن است نتوانند از آن رنج و زحمت رهایی یابند.
سوی رخش رخشنده بنهاد روی
دوان اسپ شد سوی دیهیم جوی
هوش مصنوعی: به سمت چهرهی درخشان او نگاه کردم، و مانند اسبی سریع به سمت تاج و تخت روانه شدم.
همی کوفت بر خاک رویینه سم
چو تندر خروشید و افشاند دم
هوش مصنوعی: او چون رعد و برق به زمین کوبید و به شدت فریاد زد و نفسش را پخش کرد.
تهمتن چو از خواب بیدار شد
سر پر خرد پر ز پیکار شد
هوش مصنوعی: پس از اینکه تهمتن از خواب بیدار شد، با اندیشهای عمیق و آماده برای نبرد، احساس شجاعت و جنگطلبی کرد.
به گرد بیابان یکی بنگرید
شد آن اژدهای دژم ناپدید
هوش مصنوعی: در دوردست بیابان، به چیزی نگاه کن که به نظر میرسد، آن موجود غمگین و ترسناک ناپدید شده است.
ابا رخش بر خیره پیکار کرد
ازان کاو سرخفته بیدار کرد
هوش مصنوعی: با اسبش در نبردی fierce جنگید، زیرا او را از خواب غفلت بیدار کرد.
دگر باره چون شد به خواب اندرون
ز تاریکی آن اژدها شد برون
هوش مصنوعی: بار دیگر وقتی به خواب رفت، از تاریکی آن اژدها بیرون آمد.
به بالین رستم تگ آورد رخش
همی کند خاک و همی کرد پخش
هوش مصنوعی: رخش، اسب رستم، در کنار او قرار گرفت و با پاهایش خاک را به اطراف میپاشید و پایین و بالا میکرد.
دگرباره بیدار شد خفته مرد
برآشفت و رخسارگان کرد زرد
هوش مصنوعی: مردی که در خواب بود دوباره بیدار شد و از خواب برآمد، چهرهاش به خاطر نگرانی تغییر رنگ داد و زرد شد.
بیابان همه سر به سر بنگرید
بجز تیرگی شب به دیده ندید
هوش مصنوعی: در این بیابان، همه جا را نگاه کن، جز تاریکی شب که جز آن چیزی نمیبینی.
بدان مهربان رخش بیدار گفت
که تاریکی شب بخواهی نهفت
هوش مصنوعی: بدان که دلاور و مهربان، اقبال و شادابی را نشان میدهد و به تو میگوید که اگر میخواهی از تاریکی شب فرار کنی، باید بیدار و هوشیار باشی.
سرم را همی باز داری ز خواب
به بیداری من گرفتت شتاب
هوش مصنوعی: من را از خواب بیدار نگه میداری، چون میخواهی به سرعت من را به حالتی دیگر برسانی.
گر اینبار سازی چنین رستخیز
سرت را ببرم به شمشیر تیز
هوش مصنوعی: اگر این بار چنین شور و حال به پا کنی، سر تو را با شمشیر تیز خواهم زد.
پیاده شوم سوی مازندران
کشم ببر و شمشمیر و گرز گران
هوش مصنوعی: به سمت مازندران خواهم رفت و با خود ببری بزرگ و شمشیری و گرزی سنگین خواهم برد.
سیم ره به خواب اندر آمد سرش
ز ببر بیان داشت پوشش برش
هوش مصنوعی: زیور در خواب فرو رفته و سرش را به خاطر پرندهای روکشی پوشانده است.
بغرید باز اژدهای دژم
همی آتش افروخت گفتی بدم
هوش مصنوعی: اژدهای غمگین دوباره به صدا درآمد و آتش به پا کرد، انگار که در حال دمیدن آتش از درون خود است.
چراگاه بگذاشت رخش آنزمان
نیارست رفتن بر پهلوان
هوش مصنوعی: اسب رستم در آن زمان چراگاه را ترک نکرد، زیرا نمیتوانست به راحتی بر قهرمان برود.
دلش زان شگفتی به دو نیم بود
کش از رستم و اژدها بیم بود
هوش مصنوعی: دل او از آن شگفتی به دو نیم شده بود، چون از رستم و اژدها ترسیده بود.
هم از بهر رستم دلش نارمید
چو باد دمان نزد رستم دوید
هوش مصنوعی: دلش به خاطر رستم آرامش ندارد و مانند باد در زمان صبح به سمت رستم میدود.
خروشید و جوشید و برکند خاک
ز نعلش زمین شد همه چاک چاک
هوش مصنوعی: او به شدت خروشید و جوشید و پاهایش را از زمین بلند کرد، به طوری که زمین زیر نعلهایش به تکههای کوچک و شکافهایی تقسیم شد.
چو بیدار شد رستم از خواب خوش
برآشفت با بارهٔ دستکش
هوش مصنوعی: وقتی رستم از خواب خوش بیدار شد، با نگرانی و خشم به سمت دستکش خود رفت.
چنان ساخت روشن جهانآفرین
که پنهان نکرد اژدها را زمین
هوش مصنوعی: خالق جهان به گونهای هستی را آفرید که زمین نتواند اژدها را پنهان کند.
برآن تیرگی رستم او را بدید
سبک تیغ تیز از میان برکشید
هوش مصنوعی: رستم در آن تاریکی به او نگریست و با نرمی، شمشیر تیزش را از میان برداشت.
بغرید برسان ابر بهار
زمین کرد پر آتش از کارزار
هوش مصنوعی: ابر بهاری به آسمان میآید و در زمین، مشغول جنگ و جدل است که همه جا را پر از آتش کرده است.
بدان اژدها گفت بر گوی نام
کزین پس تو گیتی نبینی به کام
هوش مصنوعی: بدان که اژدها گفت: بر این گوی نام بنویس، که بعد از این، دیگر در این دنیا لذت نخواهی برد.
نباید که بینام بر دست من
روانت برآید ز تاریک تن
هوش مصنوعی: نباید اجازه دهم که نام تو بدون آگاهی و شناخت من بر زبانم جاری شود و از وجودی که به آن وابستهای، خارج شود.
چنین گفت دژخیم نر اژدها
که از چنگ من کس نیابد رها
هوش مصنوعی: دژخیم نر اژدها میگوید که هیچکس نمیتواند از چنگال من نجات پیدا کند.
صداندرصد از دشت جای منست
بلند آسمانش هوای منست
هوش مصنوعی: صد درصد زمین و دشت متعلق به من است و آسمان بلند آن هم هوا و فضای من است.
نیارد گذشتن به سر بر عقاب
ستاره نبیند زمینش به خواب
هوش مصنوعی: کسی که به اوج قلهی موفقیت رسیده، به راحتی نمیتواند از آنجا پایین بیاید و خواب زمین را نخواهد دید.
بدو اژدها گفت نام تو چیست
که زاینده را بر تو باید گریست
هوش مصنوعی: اژدها از او پرسید که نامت چیست، زیرا باید به خاطر زایندهای که تو به وجود آوردهای، سوگواری کرد.
چنین داد پاسخ که من رستمم
ز دستان و از سام و از نیرمم
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که من رستم هستم، فرزند دستان و از نسل سام و نیروی او به شمار میروم.
به تنها یکی کینهور لشکرم
به رخش دلاور زمین بسپرم
هوش مصنوعی: من تنها به یک دشمن حس حسادت و کینه دارم و اگر او را به مبارزه بکشید، با شجاعت تمام او را به خاک خواهم انداخت.
برآویخت با او به جنگ اژدها
نیامد به فرجام هم زو رها
هوش مصنوعی: او به مبارزه با اژدهایی رفت که در نهایت او را شکست نداد و از او رها شد.
چو زور تن اژدها دید رخش
کزان سان برآویخت با تاجبخش
هوش مصنوعی: وقتی اسب، قدرت و توانایِ اژدها را دید، به سمت او رفت و به شکلی شجاعانه با او مواجه شد.
بمالید گوش اندر آمد شگفت
بلند اژدها را به دندان گرفت
هوش مصنوعی: به آرامی گوش را دراز کنید تا صدای عجیبی از درون آن شنیده شود، مانند اینکه اژدهای بزرگی با دندانهایش به چیزی حمله کرده است.
بدرید کتفش بدندان چو شیر
برو خیره شد پهلوان دلیر
هوش مصنوعی: شیر دندانهایش را به کتف پهلوان زد و او را به شدت غافلگیر کرد.
بزد تیغ و بنداخت از بر سرش
فرو ریخت چون رود خون از برش
هوش مصنوعی: او شمشیر کشید و به سرش زد، و خون مانند رود از بدنش ریخت.
زمین شد به زیر تنش ناپدید
یکی چشمه خون از برش بردمید
هوش مصنوعی: زمین زیر بدن او ناپدید شد و یک چشمه خون از بالای بدنش سرازیر شد.
چو رستم برآن اژدهای دژم
نگه کرد برزد یکی تیز دم
هوش مصنوعی: وقتی رستم به آن اژدهای خشمگین نگاه کرد، تیز دم و چابک به سمت آن حمله کرد.
بیابان همه زیر او بود پاک
روان خون گرم از بر تیره خاک
هوش مصنوعی: بیابان تماماً زیر پاهای او بود، در حالی که روان او به آرامی از بر زمین تاریک و خنک جاری بود.
تهمتن ازو در شگفتی بماند
همی پهلوی نام یزدان بخواند
هوش مصنوعی: تهمتن (رستم) از این موضوع حیرت کرده بود و همیشه نام یزدان (خدا) را میبرد.
به آب اندر آمد سر و تن بشست
جهان جز به زور جهانبان نجست
هوش مصنوعی: در آب فرو رفت و سر و بدنش را شست، اما هیچکس به تنهایی و بدون قدرت حاکم، نمیتواند به خوبی از دست ظلم و ستم رهایی یابد.
به یزدان چنین گفت کای دادگر
تو دادی مرا دانش و زور و فر
هوش مصنوعی: به خدا چنین گفتم که ای دادگر، تو به من دانش و قدرت و جوانمردی بخشیدی.
که پیشم چه شیر و چه دیو و چه پیل
بیابان بیآب و دریای نیل
هوش مصنوعی: هر کسی که نزد من میآید، چه شیر باشد، چه دیو و چه فیل، در شرایط سخت و دشواری همچون بیابانی خشک یا دریایی عمیق قرار دارد.
بداندیش بسیار و گر اندکیست
چو خشم آورم پیش چشمم یکیست
هوش مصنوعی: اگرچه انسانهای بداندیش زیادی وجود دارند، اما حتی اگر یکی از آنها هم باشد، وقتی که خشمگین شوم، در برابر چشمانم یکی بیشتر نیست.