گنجور

بخش ۵

برون رفت پس پهلو نیمروز
ز پیش پدر گرد گیتی فروز
دو روزه بیک روزه بگذاشتی
شب تیره را روز پنداشتی
بدین سان همی رخش ببرید راه
بتابنده روز و شبان سیاه
تنش چون خورش جست و آمد به شور
یکی دشت پیش آمدش پر ز گور
یکی رخش را تیز بنمود ران
تگ گور شد از تگ او گران
کمند و پی رخش و رستم سوار
نیابد ازو دام و دد زینهار
کمند کیانی بینداخت شیر
به حلقه درآورد گور دلیر
کشید و بیفگند گور آن زمان
بیامد برش چون هژبر دمان
ز پیکان تیرآتشی برفروخت
بدو خاک و خاشاک و هیزم بسوخت
بران آتش تیز بریانش کرد
ازان پس که بی‌پوست و بی‌جانش کرد
بخورد و بینداخت زو استخوان
همین بود دیگ و همین بود خوان
لگام از سر رخش برداشت خوار
چرا دید و بگذاشت در مرغزار
بر نیستان بستر خواب ساخت
در بیم را جای ایمن شناخت
دران نیستان بیشهٔ شیر بود
که پیلی نیارست ازو نی درود
چو یک پاس بگذشت درنده شیر
به سوی کنام خود آمد دلیر
بر نی یکی پیل را خفته دید
بر او یکی اسپ آشفته دید
نخست اسپ را گفت باید شکست
چو خواهم سوارم خود آید به دست
سوی رخش رخشان برآمد دمان
چو آتش بجوشید رخش آن زمان
دو دست اندر آورد و زد بر سرش
همان تیز دندان به پشت اندرش
همی زد بران خاک تا پاره کرد
ددی را بران چاره بیچاره کرد
چو بیدار شد رستم تیزچنگ
جهان دید بر شیر تاریک و تنگ
چنین گفت با رخش کای هوشیار
که گفتت که با شیر کن کارزار
اگر تو شدی کشته در چنگ اوی
من این گرز و این مغفر جنگجوی
چگونه کشیدی به مازندران
کمند کیانی و گرز گران
چرا نامدی نزد من با خروش
خروش توام چون رسیدی به گوش
سرم گر ز خواب خوش آگه شدی
ترا جنگ با شیر کوته شدی
چو خورشید برزد سر از تیره کوه
تهمتن ز خواب خوش آمد ستوه
تن رخش بسترد و زین برنهاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برون رفت پس پهلو نیمروز
ز پیش پدر گرد گیتی فروز
هوش مصنوعی: نیمروز از کنار پدر بیرون آمد و به دنیای روشن و وسیع رفت.
دو روزه بیک روزه بگذاشتی
شب تیره را روز پنداشتی
هوش مصنوعی: دو روزی که گذراندی، یک روزه به سرعت گذشت. شب تیره را روز می‌پنداری.
بدین سان همی رخش ببرید راه
بتابنده روز و شبان سیاه
هوش مصنوعی: در اینجا به شکل توصیفی گفته می‌شود که به این صورت، اسب من راه خود را از میان روز و شب‌های تاریک می‌گذارد.
تنش چون خورش جست و آمد به شور
یکی دشت پیش آمدش پر ز گور
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر آمدن یک تنش یا هیجان اشاره شده است که به مانند خورشیدی نورانی به وجود می‌آید و در میان دشت، در مواجهه با انبوهی از قبرها و یادبودی از مردگان قرار می‌گیرد. این تصویر می‌تواند به احساساتی از زندگی و مرگ، یا تغییر در حالت‌ها و احساسات مرتبط باشد.
یکی رخش را تیز بنمود ران
تگ گور شد از تگ او گران
هوش مصنوعی: یکی از اسب‌ها با سرعت و چالاکی خود به جلو حرکت کرد و از ضربه زانوی او، زمین به شدت لرزید و تحت تأثیر قرار گرفت.
کمند و پی رخش و رستم سوار
نیابد ازو دام و دد زینهار
هوش مصنوعی: گوشه‌ای از عالم پهلوانی را ترسیم می‌کند که در آن، رستم سوار بر اسب خود، نمی‌تواند از دست حیوانات وحشی و خطرهایی که او را تهدید می‌کند، جان سالم به در ببرد. در واقع، او در دام پرخطر و چالشی بزرگ گرفتار شده است و باید با احتیاط و دوری از خطرات به پیش برود.
کمند کیانی بینداخت شیر
به حلقه درآورد گور دلیر
هوش مصنوعی: کمند پادشاهی مانند تله‌ای است که برای گرفتن شیر به کار می‌رود و اینجا به معنای قدرت و اقتدار است. در نهایت، شیر که نماد شجاعت و دلیری است، به دام می‌افتد و گور به معنی مرگ یا نابودی دلیران در این جنگ است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی درگیری‌ها و نتایج آن در زندگی دلاوران است.
کشید و بیفگند گور آن زمان
بیامد برش چون هژبر دمان
هوش مصنوعی: در آن زمان، او گور را حفر کرد و به درون انداخت، و درست مانند هژبری که ناگهان به حمله می‌آید، بر او فرود آمد.
ز پیکان تیرآتشی برفروخت
بدو خاک و خاشاک و هیزم بسوخت
هوش مصنوعی: یک تیر آتشین از چله کمان شلیک شد و باعث شد که خاک، کاه و هیزم به آتش بیفتند و بسوزند.
بران آتش تیز بریانش کرد
ازان پس که بی‌پوست و بی‌جانش کرد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه او را بی‌پوست و بی‌جان کرد، بر روی آتش شدید قرارش داد.
بخورد و بینداخت زو استخوان
همین بود دیگ و همین بود خوان
هوش مصنوعی: خوردن و دور انداختن استخوان‌ها، همین است که دیگ وجود دارد و همین است که سفره پهن شده است.
لگام از سر رخش برداشت خوار
چرا دید و بگذاشت در مرغزار
هوش مصنوعی: سوار، افسار اسب خود را کنار گذاشت و به دلیل عدم قدرت بر آن، آن را در مرتع آزاد رها کرد.
بر نیستان بستر خواب ساخت
در بیم را جای ایمن شناخت
هوش مصنوعی: در میان نیستان، جایی برای خواب تهیه کرد و در دل نگرانی‌ها، مکانی امن و مطمئن پیدا کرد.
دران نیستان بیشهٔ شیر بود
که پیلی نیارست ازو نی درود
هوش مصنوعی: در این نیستان، جنگل پر از شیر وجود دارد که فیل‌ها جرأت نزدیک شدن به آن را ندارند و از آنجا دوری می‌کنند.
چو یک پاس بگذشت درنده شیر
به سوی کنام خود آمد دلیر
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک دور، شیر قوی و شجاع به سمت لانه‌اش برگشت.
بر نی یکی پیل را خفته دید
بر او یکی اسپ آشفته دید
هوش مصنوعی: در کنار نی، یک فیل خوابیده را دید و نیز یک اسب ناآرام را مشاهده کرد.
نخست اسپ را گفت باید شکست
چو خواهم سوارم خود آید به دست
هوش مصنوعی: ابتدا باید اسب را tame کرد، زیرا اگر بخواهم سوار شوم، خودش به‌دست من خواهد آمد.
سوی رخش رخشان برآمد دمان
چو آتش بجوشید رخش آن زمان
هوش مصنوعی: در آن لحظه که چهره زیبا و درخشان او نمایان شد، همچون آتش که از جوشیدن برمی‌خیزد، شگفتی و زیبایی او هم به اوج رسید.
دو دست اندر آورد و زد بر سرش
همان تیز دندان به پشت اندرش
هوش مصنوعی: او با دو دست کارهایی انجام داد و با دندان‌های تیزش به پشت سرش زد.
همی زد بران خاک تا پاره کرد
ددی را بران چاره بیچاره کرد
هوش مصنوعی: او به شدت بر روی آن خاک می‌کوبید تا آن را پاره کند و با این کار، راه نجات بیچاره‌اش را بست.
چو بیدار شد رستم تیزچنگ
جهان دید بر شیر تاریک و تنگ
هوش مصنوعی: زمانی که رستم با دقت و هوشیاری بیدار شد، جهان را در برابر خود مشاهده کرد؛ عالمی که مانند شیر سیاه و تنگ به نظر می‌رسید.
چنین گفت با رخش کای هوشیار
که گفتت که با شیر کن کارزار
هوش مصنوعی: او با رخش گفت، ای حیوان باهوش، چه کسی به تو گفت که با شیر، جنگ و مبارزه کنی؟
اگر تو شدی کشته در چنگ اوی
من این گرز و این مغفر جنگجوی
هوش مصنوعی: اگر تو در دست او کشته شدی، این گرز و این کلاه ایمنی جنگی در دست من است.
چگونه کشیدی به مازندران
کمند کیانی و گرز گران
هوش مصنوعی: چطور با چنگ و چماق خود را به مازندران رساندی؟
چرا نامدی نزد من با خروش
خروش توام چون رسیدی به گوش
هوش مصنوعی: چرا به نزد من نیامدی؟ صدای تو مانند طنین در گوشم طنین‌انداز شده است.
سرم گر ز خواب خوش آگه شدی
ترا جنگ با شیر کوته شدی
هوش مصنوعی: اگر سرم از خواب خوش بیدار شود، دیگر جنگ با شیر برای تو آسان خواهد شد.
چو خورشید برزد سر از تیره کوه
تهمتن ز خواب خوش آمد ستوه
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از پشت کوه‌های تهمتن سر برمی‌آورد، او از خواب شیرین بیدار می‌شود و در وضعیتی جدید قرار می‌گیرد.
تن رخش بسترد و زین برنهاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
هوش مصنوعی: او تن خود را برهنه کرد و از زین پایین آمد و از خدای یزدان، نیکی و بخشش را به یاد آورد.

خوانش ها

بخش ۵ به خوانش فرهاد بشیریان