برگردان به زبان ساده
چو آگاهی آمد به کاووس شاه
که تنگ اندر آمد ز دیوان سپاه
هوش مصنوعی: وقتی کاووس شاه متوجه شد که نیروی کارکنان او در تعداد کم شده و دچار مشکل شدهاند.
بفرمود تا رستم زال زر
نخستین بران کینه بندد کمر
هوش مصنوعی: رستم زال را فرمان داد تا ابتدا کینه و دشمنی را کنار بگذارد و از آن رهایی یابد.
به طوس و به گودرز کشوادگان
به گیو و به گرگین آزادگان
هوش مصنوعی: در طوس و گودرز، مردان بزرگ و شجاعی وجود دارند، همچنین گیو و گرگین نیز از افراد آزاد و دلیر هستند.
بفرمود تا لشکر آراستند
سنان و سپرها بپیراستند
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا ارتش را آماده کنند و نیزهها و سپرها را مرتب و منظم کردند.
سراپردهٔ شهریار و سران
کشیدند بر دشت مازندران
هوش مصنوعی: در دشت مازندران، پرچم سلطنتی و نشانههای قدرت فرمانروا به اهتزاز درآمده است.
ابر میمنه طوس نوذر به پای
دل کوه پر نالهٔ کر نای
هوش مصنوعی: ابر خوشبختی مانند آسمان طوس به خاطر نوذر، به پای دل کوه که پر از نالهها و سرود نای است، فرود میآید.
چو گودرز کشواد بر میسره
شده کوه آهن زمین یکسره
هوش مصنوعی: وقتی گودرز، جنگجوی دلیری که به کوهها رفته است، با تمام قوت و توانش تصمیم به نبرد میگیرد، آهن و زمین به طور کامل در مقابلش تسلیم میشوند.
سپهدار کاووس در قلبگاه
ز هر سو رده برکشیده سپاه
هوش مصنوعی: کسی به نام کاووس که فرمانده است، در مرکز میدان جنگ برای مقابله با دشمنان، نیروهای خود را از هر سو جمع کرده است.
به پیش سپاه اندرون پیلتن
که در جنگ هرگز ندیدی شکن
هوش مصنوعی: به سوی لشکر برود تا دلیرمردی که در جنگ هرگز نشکسته است.
یکی نامداری ز مازندران
به گردن برآورده گرز گران
هوش مصنوعی: یک شخصیت مشهور از مازندران، گرزی سنگین را بر دوش خود گذاشته است.
که جویان بدش نام و جوینده بود
گرایندهٔ گرز و گوینده بود
هوش مصنوعی: کسی که نامش بد باشد و در جستجوی چیزهای ناپسند باشد، همیشه سراغ ابزارهای خطرناک میرود و در گفتار نیز به چیزهای تلخ و ناخوشایند میپردازد.
به دستوری شاه دیوان برفت
به پیش سپهدار کاووس تفت
هوش مصنوعی: به دستور شاه، دیوان (مشاوران و حکما) به سوی سپهدار کاووس حرکت کردند.
همی جوشن اندر تنش برفروخت
همی تف تیغش زمین را بسوخت
هوش مصنوعی: او زرهای بر تن دارد که شعلهور است و با تیغش چنان آتش میافکند که زمین را میسوزاند.
بیامد به ایران سپه برگذشت
بتوفید از آواز او کوه و دشت
هوش مصنوعی: به ایران سپاهی آمد و به سرعت از صدای او، کوه و دشت به لرزه درآمد.
همی گفت با من که جوید نبرد
کسی کاو برانگیزد از آب گرد
هوش مصنوعی: او میگفت که آیا کسی در جستجوی نبرد است، کسی که بتواند از آب گلآلود برآشوبد.
نشد هیچکس پیش جویان برون
نه رگشان بجنبید در تن نه خون
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست به جویندگان کمک کند، نه رگهایشان در بدن به حرکت درآمد و نه خونی در آنها جریان یافت.
به آواز گفت آن زمان شهریار
به گردان هشیار و مردان کار
هوش مصنوعی: آن زمان شهریار با صدای بلند به دور و بر خود که مردان هوشیار و کاردان بودند، سخن گفت.
که زین دیوتان سر چرا خیره شد
از آواز او رویتان تیره شد
هوش مصنوعی: او از صدا و آواز این دیو به شدت شگفتزده شده است و به همین دلیل چهرههایش از ترس و نگرانی تیره و دلگیر گشته است.
ندادند پاسخ دلیران به شاه
ز جویان بپژمرد گفتی سپاه
هوش مصنوعی: دلیران به شاه پاسخی ندادند و در برابر او، همچون گروهی متحد و قوی به نظر میرسیدند که آماده نبرد هستند.
یکی برگرایید رستم عنان
بر شاه شد تاب داده سنان
هوش مصنوعی: رستم به سمت شاه برگشت و با قدرت تیرش را به سمت او نشانه گرفت.
که دستور باشد مرا شهریار
شدن پیش این دیو ناسازگار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی خواهان آن است که پیش این موجود ناپسند، به مقام و قدرتی دست یابد. در واقع، او میخواهد با چالشها و مشکلاتی که این دیو نمایانگر آنهاست، روبرو شود تا به مقام بالاتری برسد.
بدو گفت کاووس کاین کار تست
از ایران نخواهد کس این جنگ جست
هوش مصنوعی: کاووس به او گفت که این کار توست و هیچ کس از ایران در این جنگ دخالت نخواهد کرد.
چو بشنید ازو این سخن پهلوان
بیامد به کردار شیر ژیان
هوش مصنوعی: زمانی که قهرمان این سخن را شنید، با شجاعت و قدرتی همانند شیر بزرگ به سوی او آمد.
برانگیخت رخش دلاور ز جای
به چنگ اندرون نیزهٔ سر گرای
هوش مصنوعی: شوالیه دلیر از جای خود برخاست و با چنگش نیزهای را که سرش به سمت او بود، گرفت.
به آورد گه رفت چون پیل مست
یکی پیل زیر اژدهایی به دست
هوش مصنوعی: در میادین نبرد، مانند فیل نیرومند و سرمست، با قدرت و شجاعت میجنگد. این فیل زیر چنگال اژدهایی قرار گرفته که به شدت خطرناک است.
عنان را بپیچید و برخاست گرد
ز بانگش بلرزید دشت نبرد
هوش مصنوعی: درود بر شما! این بیت به معنای این است که شخصی با شور و هیجان به میدان نبرد رفت و صدای او باعث لرزیدن دشت و اطرافش شد. او با اراده و قدرت حرکت کرد و نشان از عزم و تصمیم قوی دارد.
به جویان چنین گفت کای بد نشان
بیفگنده نامت ز گردنکشان
هوش مصنوعی: به جویان گفت: ای بینشان، نامت را از شرارتهای درشتخویان دور کن.
کنون بر تو بر جای بخشایش است
نه هنگام آورد و آرامش است
هوش مصنوعی: اکنون زمان مناسب برای بخشش و آرامش است، نه زمان حسابرسی و اعتراض.
بگرید ترا آنک زاینده بود
فزاینده بود ار گزاینده بود
هوش مصنوعی: اگر زایندهای وجود داشته باشد که میتواند ایجاد کند و رونق ببخشد، باید برای آن گریه کرد.
بدو گفت جویان که ایمن مشو
ز جویان و از خنجر سرد رو
هوش مصنوعی: به او گفتند که از جویندگان و از خطرات ناشی از آنها در امان نباش، زیرا خنجر سرد همیشه در کمین است.
که اکنون به درد جگر مادرت
بگرید بدین جوشن و مغفرت
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر درد و غم مادرت، با این پوشش و پناهندگی بگرید.
چو آواز جویان به رستم رسید
خروشی چو شیر ژیان برکشید
هوش مصنوعی: وقتی صدای جویبار به رستم رسید، او با صدایی بلند و همچون شیر خروش برآورد.
پس پشت او اندر آمد چو گرد
سنان بر کمربند او راست کرد
هوش مصنوعی: پس از آنکه او به میدان آمد، همچون حلقههای تیر در دور کمربندش قرار گرفت و به شکل منظم و محکم مرتب شد.
بزد نیزه بر بند درع و زره
زره را نماند ایچ بند و گره
هوش مصنوعی: نیزه را بر روی زره و armor زد، به طوری که دیگر هیچ بند و گرۀ باقی نماند.
ز زینش جدا کرد و برداشتش
چو بر بابزن مرغ برگاشتش
هوش مصنوعی: او را از زین جدا کرد و برداشت، مانند مرغی که بر بالهایش به پرواز درآید.
بینداخت از پشت اسپش به خاک
دهان پر ز خون و زره چاک چاک
هوش مصنوعی: او را از پشت اسبش به زمین انداخت، در حالتی که دهانش پر از خون و زرهاش پاره پاره بود.
دلیران و گردان مازندران
به خیره فرو ماندند اندران
هوش مصنوعی: دلیران و شجاعان مازندران در حیرت و شگفتی به نظاره ایستادند.
سپه شد شکسته دل و زرد روی
برآمد ز آورد گه گفت و گوی
هوش مصنوعی: سپاه شاداب و سرزنده از بین رفته و دلها شکستند، در این حال چهرههای زرد و ناراحت نمایان شد و از جلسه گفتوگو برآمدند.
بفرمود سالار مازندران
به یکسر سپاه از کران تا کران
هوش مصنوعی: سالار مازندران فرمان داد که سپاه را از یک طرف تا طرف دیگر آماده کنند.
که یکسر بتازید و جنگ آورید
همه رسم و راه پلنگ آورید
هوش مصنوعی: این بیت به صورت کلی به تلاش و اقدام قاطعانه اشاره دارد. بیان میکند که باید با تمام قدرت و انرژی به میدان بیایید و در برابر چالشها ایستادگی کنید، به گونهای که رفتار و اقداماتتان درخشان و مانند یک پلنگ باشد. در واقع، باید با شجاعت و اراده به سمت هدفها ی حمله کرد و به جلو پیش رفت.
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد زمین آبنوس
هوش مصنوعی: صداهای بوق و کوس از هر دو سپاه بلند شد و زمین به رنگ آبی زیبا در آمد، مانند چوب آبنوس.
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوش مصنوعی: مانند اینکه رعد و برقی از ابرهای تیره بگذرد و آتش شعلهور کند، همچون ضربهای از نیزه و شمشیر.
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونهگونه درفش
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تیرها و پرچمهای رنگارنگ به رنگهای سرخ، سیاه و بنفش در آمده است.
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
هوش مصنوعی: زمین به گونهای شده که مانند دریای سیاه و قیرآلود است، و همهی نشانههایش از جنگ و خشونت، همچون خنجرها، گرزها و تیرهاست.
دوان باد پایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گویی شتاب
هوش مصنوعی: بادهای که به انتها رسیده، مانند کشتیای است که در آب میدود و به نظر میرسد که به سمت غرق شدن شتاب دارد.
همی گرز بارید بر خود و ترگ
چو باد خزان بارد از بید برگ
هوش مصنوعی: به مانند این که باران بر زمین میریزد، بادی خزانزده نیز مانند درخت بید، برگهایش را به زمین میریزید.
به یک هفته دو لشکر نامجوی
به روی اندر آورده بودند روی
هوش مصنوعی: در یک هفته، دو ارتش بزرگ به همدیگر حمله کردند و در میدان جنگ روبهرو شدند.
به هشتم جهاندار کاووس شاه
ز سر برگرفت آن کیانی کلاه
هوش مصنوعی: در دوران سلطنت کاووس شاه، کلاه کیانی بر سر او گذاشته شد.
به پیش جهاندار گیهان خدای
بیامد همی بود گریان به پای
هوش مصنوعی: خدای بزرگ جهان به پیش پادشاه عالم آمد و در حال گریه به پای او افتاد.
از آن پس بمالید بر خاک روی
چنین گفت کای داور راستگوی
هوش مصنوعی: از آن لحظه بر خاک صورت خود را میمالد و چنین میگوید: ای داور راستگو!
برین نره دیوان بیبیم و باک
تویی آفرینندهٔ آب و خاک
هوش مصنوعی: ای نیکوکار بیدغدغه و بدون ترس، تو کسی هستی که جهان آب و زمین را آفریدهای.
مرا ده تو پیروزی و فرهی
به من تازه کن تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: به من پیروزی و افتخار عطا کن و مرا با قدرت و عظمت تازه کن.
بپوشید ازان پس به مغفر سرش
بیامد بر نامور لشکرش
هوش مصنوعی: پس از آن، سربازانش بر سر خود کلاه خودی (مغفر) گذاشتند و به اوضاع خود مرتب شدند.
خروش آمد و نالهٔ کرنای
بجنبید چون کوه لشکر ز جای
هوش مصنوعی: ناگهان صدای بلندی به گوش رسید و صدای کرنایی که به صدا درآمد، مانند زمانی که کوهها پر از لشکر میشوند، همه جا را پر کرد.
سپهبد بفرمود تا گیو و طوس
به پشت سپاه اندر آرند کوس
هوش مصنوعی: سرکرده دستور داد که گیو و طوس، به عنوان پیشتازان و فرماندهان دستهای از سپاه، به پشت سپاه بروند و اعلام آمادگی کنند.
چو گودرز با زنگهٔ شاوران
چو رهام و گرگین جنگآوران
هوش مصنوعی: گودرز با شجاعت و دلیری، همچون رهام و گرگین، از جنگجویان بزرگ و معروف است.
گرازه همی شد بسان گراز
درفشی برافراخته هفت یاز
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او به شدت به جنگ و نبرد علاقهمند شده است، مانند یک گراز که به سمت دشمن حمله میکند، در حالی که پرچم بلندی به اهتزاز در آمده است.
چو فرهاد و خراد و برزین و گیو
برفتند با نامداران نیو
هوش مصنوعی: زمانی فرهاد، خراد، برزین و گیو به همراه ناموران نیو به سفر رفتند.
تهمتن به قلب اندر آمد نخست
زمین را به خون دلیران بشست
هوش مصنوعی: تهمتن به قلب زمین را با خون دلیران شست و به تنگنا افتاد.
چو گودرز کشواد بر میمنه
سلیح و سپه برد و کوس و بنه
هوش مصنوعی: گودرز کشواد با تجهیزات و سپاه، از میمنه حرکت کرد و با ساز و آواز به راه افتاد.
ازان میمنه تا بدان میسره
بشد گیو چون گرگ پیش بره
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که با قدرت و شجاعت از میمنه (سمت راست) به میسره (سمت چپ) حرکت میکند، درست مانند گرگی که به دنبال طعمهاش، بره، میدود. این تصویر به قدرت و ارادهای که در این فرد وجود دارد اشاره میکند.
ز شبگیر تا تیره شد آفتاب
همی خون به جوی اندر آمد چو آب
هوش مصنوعی: از صبح تا هنگام غروب خورشید، خون همچون آب به درون جوی روان شد.
ز چهره بشد شرم و آیین مهر
همی گرز بارید گفتی سپهر
هوش مصنوعی: از چهره، شرم و نشانههای مهر و محبت ناپدید شدند، گویی که به زمین باران میبارد و آسمان در حال تغییر است.
ز کشته به هر جای بر توده گشت
گیاها به مغز سر آلوده گشت
هوش مصنوعی: از بدن کشتهها در هر گوشه زمین، گیاهان رشد کرده و در ذهن و فکر انسانها نفوذ کردهاند.
چو رعد خروشنده شد بوق و کوس
خور اندر پس پردهٔ آبنوس
هوش مصنوعی: وقتی مانند صدای رعد قوی و پرشر و شور شد، صداهایی مانند بوق و شیپور هم در پسِ پردهٔ چوب گرانبها و سیاه برای برپایی جشن و شادی به گوش میرسد.
ازان سو که بد شاه مازندران
بشد پیلتن با سپاهی گران
هوش مصنوعی: از آن طرف که شاه مازندران شکست خورد، پهلوان با سپاه بزرگی به آنجا رسید.
زمانی نکرد او یله جای خویش
بیفشارد بر کینه گه پای خویش
هوش مصنوعی: او در زمانی که بیدقتی نمیکرد، با قدرت و استحکام بر کینهها و دشمنیهایش پا میفشرد.
چو دیوان و پیلان پرخاشجوی
بروی اندر آورده بودند روی
هوش مصنوعی: هنگامی که دیوان و فیلهای خشمگین را به میدان آوردند، به جبهه جنگ نزدیک شدند.
جهانجوی کرد از جهاندار یاد
سناندار نیزه به دارنده داد
هوش مصنوعی: جهانگرد از صاحب جهان یاد کرد و نیزهای به کسی که آن را در دست داشت، سپرد.
برآهیخت گرز و برآورد جوش
هوا گشت از آواز او پرخروش
هوش مصنوعی: تلو تلو خوردن، تهاجم و تحرک و خروش ناشی از صدای او، فضای اطراف را پر از سر و صدا کرد.
برآورد آن گرد سالار کش
نه با دیو جان و نه با پیل هش
هوش مصنوعی: آن کسی که رهبری و بزرگی دارد، نه با دیوان وحشتساز و نه با فیلهای ترسناک خود را نشان نمیدهد.
فگنده همه دشت خرطوم پیل
همه کشته دیدند بر چند میل
هوش مصنوعی: در دشت، خرطوم فیل همهجا را پوشانده و همه به این فکر هستند که عدهای کشته شدهاند.
ازان پس تهمتن یکی نیزه خواست
سوی شاه مازندران تاخت راست
هوش مصنوعی: پس از آن، تهمتن (رستم) یک نیزه خواست و به سمت شاه مازندران حمله کرد.
چو بر نیزهٔ رستم افگند چشم
نماند ایچ با او دلیری و خشم
هوش مصنوعی: وقتی که رستم بر نیزه خود نگاهی انداخت، دیگر هیچ دلیری و خشمی باقی نماند.
یکی نیزه زد بر کمربند اوی
ز گبر اندر آمد به پیوند اوی
هوش مصنوعی: یک نفر نیزهای به کمربند او زد، و او از زرتشتیان به پیوند زناشویی درآمد.
شد از جادویی تنش یک لخت کوه
از ایران بروبر نظاره گروه
هوش مصنوعی: به خاطر جادوی وجودش، یک تکه از کوه از ایران به جلوه در آمده و گروهی آن را تماشا میکنند.
تهمتن فرو ماند اندر شگفت
سناندار نیزه به گردن گرفت
هوش مصنوعی: توانمند رزمنده، از شگفتی بهت زده میشود و نیزهای را که به گردن دارد، میگیرد.
رسید اندر آن جای کاووس شاه
ابا پیل و کوس و درفش و سپاه
هوش مصنوعی: کاووس شاه به همراه فیلها، طبلها، پرچمها و سپاهش به آن مکان رسید.
به رستم چنین گفت کای سرفراز
چه بودت که ایدر بماندی دراز
هوش مصنوعی: به رستم چنین گفتند که ای سربلند، چه چیزی باعث شد که تو اینجا مدت طولانی بمانی؟
بدو گفت رستم که چون رزم سخت
ببود و بیفروخت پیروز بخت
هوش مصنوعی: رستم به او گفت که وقتی جنگ شدید تمام شد و پیروزی نصیب ما شد، چطور باید عمل کنیم؟
مرا دید چون شاه مازندران
به گردن برآورده گرز گران
هوش مصنوعی: چشم او مانند شاه مازندران است که گرزی سنگین را بر دوش دارد.
به رخش دلاور سپردم عنان
زدم بر کمربند گبرش سنان
هوش مصنوعی: من افسار دلیر را به دست او سپردم و با نیرویی که از کمربندش میگیرم، به جلو میروم.
گمانم چنان بد که او شد نگون
کنون آید از کوههٔ زین برون
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او آنقدر بدبخت شده که حالا باید از کوه پایین بیاید.
بر این گونه شد سنگ در پیش من
نبود آگه از رای کم بیش من
هوش مصنوعی: سنگی که در حالم وجود داشت، به گونهای شد که من از وضعیت خود، چه کم و چه زیاد، آگاه نبودم.
برین گونه خارا یکی کوه گشت
ز جنگ و ز مردی بیاندوه گشت
هوش مصنوعی: بر اثر جنگ و دلاوری، یکی از سنگها به قدرت و استحکام کوه تبدیل شد و این تحولات، او را از غم و اندوه رها کرد.
به لشکر گهش برد باید کنون
مگر کاید از سنگ خارا برون
هوش مصنوعی: شاید باید به میدان جنگ برود و حالا باید از سختیها و مشکلات عبور کند، مانند کسی که از دل سنگی سخت بیرون میآید.
ز لشکر هر آن کس که بد زورمند
بسودند چنگ آزمودند بند
هوش مصنوعی: هر کسی از لشکر که قدرت بیشتری داشت، توانست با چنگ و دندان، مشکلات و چالشها را پشت سر بگذارد.
نه برخاست از جای سنگ گران
میان اندرون شاه مازندران
هوش مصنوعی: دستگاه عظیم و سنگین درون شاه مازندران هرگز از جایش حرکتی نکرد.
گو پیلتن کرد چنگال باز
بران آزمایش نبودش نیاز
هوش مصنوعی: گویی پهلوان دستش را باز کرده بود و در آغوش گرفتن نمیخواست، زیرا به آزمایش و آزمون نیازی نداشت.
بران گونه آن سنگ را برگرفت
کزو ماند لشکر سراسر شگفت
هوش مصنوعی: او آن سنگ را برداشت که به خاطر آن، تمام لشکر متعجب و شگفتزده ماند.
ابر کردگار آفرین خواندند
برو زر و گوهر برافشاندند
هوش مصنوعی: ابر به عنوان خالق و آفریننده، شناخته میشود و بر روی زمین طلا و جواهرات را به مانند باران میپاشد.
به پیش سراپردهٔ شاه برد
بیفگند و ایرانیان را سپرد
هوش مصنوعی: او را به دروازهٔ شاهی برد و به دست ایرانیان سپرد.
بدو گفت ار ایدونک پیدا شوی
به گردی ازین تنبل و جادوی
هوش مصنوعی: گفت: اگر تو به این شکل ظاهر شوی، در میان این تنبل و جادوگران خواهی بود.
وگرنه به گرز و به تیغ و تبر
ببرم همه سنگ را سر به سر
هوش مصنوعی: اگر کار به اینجا برسد که نتوانم راهی پیدا کنم، با تمام قدرت و ابزار خود، همه موانع و سنگها را از سر راهم بر میدارم.
چو بشنید شد چون یکی پاره ابر
به سر برش پولاد و بر تنش گبر
هوش مصنوعی: وقتی او شنید، مثل یک تکه ابر شد که بر روی سرش پولاد و بر روی تنش زره پوشیده است.
تهمتن گرفت آن زمان دست اوی
بخندید و زی شاه بنهاد روی
هوش مصنوعی: در آن زمان، تهمتن دست او را گرفت و با لبخند به سمت شاه رفت.
چنین گفت کاوردم ان لخت کوه
ز بیم تبر شد به چنگم ستوه
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی بیان میکند که وقتی برایش ترسی بزرگ ایجاد شده، به مانند کوهی که به ناگاه در برابر چاقو احساس خطر کند، او هم به شدت دچار اضطراب و نگرانی شده است. احساس میکند که این ترس او را به حالت تسلیم درآورده و نمیتواند با آن مقابله کند.
برویش نگه کرد کاووس شاه
ندیدش سزاوار تخت و کلاه
هوش مصنوعی: کاووس شاه به او نگاه کرد و متوجه شد که او شایستهی سلطنت و تاج و تخت نیست.
وزان رنجهای کهن یاد کرد
دلش خسته شد سر پر از باد کرد
هوش مصنوعی: دل او از یادآوری رنجهای گذشته خسته و آشفته شد، به طوری که سرش پر از افکار آشفته گشت.
به دژخیم فرمود تا تیغ تیز
بگیرد کند تنش را ریز ریز
هوش مصنوعی: در این جمله، شخصی به یک جلاد دستور میدهد که شمشیر تندی را آماده کند تا او بدنش را تکهتکه کند.
به لشکر گهش کس فرستاد زود
بفرمود تا خواسته هرچ بود
هوش مصنوعی: او به سرعت به لشکر خود پیامی فرستاد و دستور داد تا هر چیزی را که خواسته است، آماده کنند.
ز گنج و ز تخت و ز در و گهر
ز اسپ و سلیح و کلاه و کمر
هوش مصنوعی: از ثروت و مقام و در و جواهر، از اسب و سلاح و کلاه و کمربند.
نهادند هرجای چون کوه کوه
برفتند لشکر همه هم گروه
هوش مصنوعی: در هرجا که پای گذاشتند، مثل کوه استحکام و استواری به وجود آوردند و لشکریان همه با هم همصدا و همپیمان شدند.
سزاوار هرکس ببخشید گنج
به ویژه کسی کش فزون بود رنج
هوش مصنوعی: هر کسی که تلاشی کرده و زحمت کشیده، شایسته است که پاداشی دریافت کند، به ویژه کسانی که سختیهای بیشتری را تحمل کردهاند.
ز دیوان هرآنکس که بد ناسپاس
وز ایشان دل انجمن پرهراس
هوش مصنوعی: هر کسی که از دیوان (نامههای) دیگران ناشکری کند و دل جماعت را به ترس و نگرانی مبتلا نماید.
بفرمودشان تا بریدند سر
فگندند جایی که بد رهگذر
هوش مصنوعی: به آنها دستور داد تا سر (یک موجود) را ببرند و در جایی که برای رهگذران بد بود، دفن کنند.
وز آن پس بیامد به جای نماز
همی گفت با داور پاک راز
هوش مصنوعی: او پس از آن به مکانی آمد و در آنجا به نیایش مشغول شد و با پروردگار پاک خود راز و نیاز کرد.
به یک هفته بر پیش یزدان پاک
همی با نیایش بپیمود خاک
هوش مصنوعی: در یک هفته با دعا و نیایش، به درگاه خداوند توانسته است خاک را بپیماید و به او نزدیک شود.
بهشتم در گنجها کرد باز
ببخشید بر هرکه بودش نیاز
هوش مصنوعی: بهشت من در گنجینهها یافت میشود، چون بر هر کسی که به یاری نیاز دارد، کمک میکنم.
همی گشت یک هفته زین گونه نیز
ببخشید آن را که بایست چیز
هوش مصنوعی: یک هفته به همین شیوه ادامه داشت و در نهایت آنچه که باید انجام میگرفت، انجام شد.
سیم هفته چون کارها گشت راست
می و جام یاقوت و میخواره خواست
هوش مصنوعی: وقتی که کارها به سامان رسید و به خوبی انجام شد، او خواست که شراب و جام یاقوتی بیاورند تا از آنها نوش جان کند.
به یک هفته با ویژگان می به چنگ
به مازندران کرد زان پس درنگ
هوش مصنوعی: در مدت یک هفته، با دلیران و بهترین افراد مینوشید و در مازندران به سر میبرد، سپس تصمیم به تأخیر گرفت.
تهمتن چنین گفت با شهریار
که هرگونهای مردم آید به کار
هوش مصنوعی: تهمتن به شهریار گفت که هر نوع انسانی با هر ویژگی و شخصیتی به کار و فعالیت میآید.
مرا این هنرها ز اولاد خاست
که بر هر سویی راه بنمود راست
هوش مصنوعی: این مهارتها و تواناییها از نسلها و فرزندان به من رسیده است که به من نشان دادهاند چگونه در هر جهتی به درستی پیش بروم.
به مازندران دارد اکنون امید
چنین دادمش راستی را نوید
هوش مصنوعی: امید دارم که به مازندران بروم و برایم خبری خوش به ارمغان بیاورد.
کنون خلعت شاه باید نخست
یکی عهد و مهری بروبر درست
هوش مصنوعی: اکنون باید نخستین لباس شاهانهای را بپوشی که با عهد و دوستی درست و مناسب باشد.
که تا زنده باشد به مازندران
پرستش کنندش همه مهتران
هوش مصنوعی: تا زمانی که او زنده است، تمام بزرگترها در مازندران به او احترام میگذارند و او را میستایند.
چو بشنید گفتار خسرو پرست
به بر زد جهاندار بیدار دست
هوش مصنوعی: وقتی که شاه بزرگ صحبتهای محبوبش را شنید، به او نزدیکی کرد و دستش را گرفت.
سپرد آن زمان تخت شاهی بدوی
وزانجا سوی پارس بنهاد روی
هوش مصنوعی: در آن زمان، تاج و تخت سلطنت را واگذار کرد و از آنجا به سمت پارس حرکت کرد.