برگردان به زبان ساده
وزان جایگه تنگ بسته کمر
بیامد پر از کینه و جنگ سر
هوش مصنوعی: از آن مکان تنگ و بسته، کمرش پر از کینه و جنگ به سمت او آمده است.
چو رخش اندر آمد بران هفت کوه
بران نره دیوان گشته گروه
هوش مصنوعی: وقتی اسب چابک و سریع بر روی هفت کوه حرکت کرد، گروهی از دیوان و دیوانگی بر او خیره شدند.
به نزدیکی غار بیبن رسید
به گرد اندرون لشکر دیو دید
هوش مصنوعی: در نزدیکی غار، دید که دور و برش لشکری از دیوان قرار دارند.
به اولاد گفت آنچ پرسیدمت
همه بر ره راستی دیدمت
هوش مصنوعی: به فرزندانش گفت: هرچه از تو پرسیدم، همه چیز را در مسیر درست و حقیقتی که در نظر داشتم، مشاهده کردم.
کنون چون گه رفتن آمد فراز
مرا راه بنمای و بگشای راز
هوش مصنوعی: حال که زمان رفتن من فرا رسیده است، مرا راهنمایی کن و اسرار را برایم روشن کن.
بدو گفت اولاد چون آفتاب
شود گرم و دیو اندر آید به خواب
هوش مصنوعی: فرزندان به او گفتند که اگر مانند آفتاب درخشان و گرم شویم، دیو در خواب فرو میرود.
بریشان تو پیروز باشی به جنگ
کنون یک زمان کرد باید درنگ
هوش مصنوعی: شما باید در جنگ پیروز باشید، اما اینک زمان مناسب است که کمی صبر کنید و تاخیر کنید.
ز دیوان نبینی نشسته یکی
جز از جادوان پاسبان اندکی
هوش مصنوعی: از دیوان، نشستهای را نخواهی دید جز اینکه پاسبانی از جادوان در کنار او باشد.
بدانگه تو پیروز باشی مگر
اگر یار باشدت پیروزگر
هوش مصنوعی: زمانی که تو در زندگی پیروز شوی، هرگز فراموش نکن که پیروزی واقعی زمانی است که عشق و همراهی در کنارت باشد.
نکرد ایچ رستم به رفتن شتاب
بدان تا برآمد بلند آفتاب
هوش مصنوعی: رستم بدون عجله و شتاب به سفر نرفت تا اینکه آفتاب بالا آمد و صبح شد.
سراپای اولاد بر هم ببست
به خم کمند آنگهی برنشست
هوش مصنوعی: تمام جوانان را در دام خود گرفتار کرد و سپس بر تخت نشسته است.
برآهیخت جنگی نهنگ از نیام
بغرید چون رعد و برگفت نام
هوش مصنوعی: جنگ نهنگ با صدای بلند همچون رعد و برق از نیامش بیرون آمد و نامش را فریاد زد.
میان سپاه اندر آمد چو گرد
سران را سر از تن همی دور کرد
هوش مصنوعی: در میانه میدان جنگ، او مانند گرد در میان جمعیت ظاهر شد و سران را یکی یکی از تنشان جدا کرد.
ناستاد کس پیش او در به جنگ
نجستند با او یکی نام و ننگ
هوش مصنوعی: هیچکس در برابر او به جنگ نپرداخت، زیرا همگان نام و آبرویش را برتر میدیدند.
رهش باز دادند و بگریختند
به آورد با او نیاویختند
هوش مصنوعی: راه او را باز کردند و او فرار کرد، به مقابله با او نپرداختند.
وزان جایگه سوی دیو سپید
بیامد به کردار تابنده شید
هوش مصنوعی: از آن مکان به سمت دیو سپید آمد، به صورت و نوری همچون خورشید درخشان.
به کردار دوزخ یکی غار دید
تن دیو از تیرگی ناپدید
هوش مصنوعی: در دل دوزخ، غاری میبینی که در آن، بدن دیو در سایه و تاریکی ناپدید شده است.
زمانی همی بود در چنگ تیغ
نبد جای دیدار و راه گریغ
هوش مصنوعی: در زمانی که تیغ و جنگ در دست بود، جایی برای دیدار و فرار وجود نداشت.
ازان تیرگی جای دیده ندید
زمانی بران جایگه آرمید
هوش مصنوعی: مدت زمانی زیادی را در تاریکی چشمها زندگی کردم و اکنون در آن مکان آرامش یافتهام.
چو مژگان بمالید و دیده بشست
دران جای تاریک لختی بجست
هوش مصنوعی: وقتی پلکها را به هم مالید و چشمها را شست، در آن مکان تاریک لحظهای نگاه کرد.
به تاریکی اندر یکی کوه دید
سراسر شده غار ازو ناپدید
هوش مصنوعی: در دل تاریکی کوه، غاری را دید که تمام اطرافش را گرفته و در آن پنهان شده است.
به رنگ شبه روی و چون شیر موی
جهان پر ز پهنای و بالای اوی
هوش مصنوعی: صورتش به رنگ شب و مویش مانند شیر است؛ جهان از زیبایی و عظمت او پر شده است.
سوی رستم آمد چو کوهی سیاه
از آهنش ساعد ز آهن کلاه
هوش مصنوعی: به سمت رستم آمد، مانند کوهی بزرگ و سیاه که از آهن ساخته شده است و دستانش نیز به مانند کلاه آهنین است.
ازو شد دل پیلتن پرنهیب
بترسید کامد به تنگی نشیب
هوش مصنوعی: دل دلیران از او ترسید و در برابرش به تنگنا افتادند.
برآشفت برسان پیل ژیان
یکی تیغ تیزش بزد بر میان
هوش مصنوعی: یکی از فیلهای جوان بر افروخته شد و تیزی شمشیرش را بر وسط دشمن فرود آورد.
ز نیروی رستم ز بالای اوی
بینداخت یک ران و یک پای اوی
هوش مصنوعی: رستم از قدرت خود، یکی از پایهای او را به آسانی به زمین انداخت.
بریده برآویخت با او به هم
چو پیل سرافراز و شیر دژم
هوش مصنوعی: در اینجا، شخصیتی قوی و شجاع مانند فیل و شیر به تصویر کشیده شده است، که در مبارزه و جدال با هم به سر میزنند. این تصویر نشاندهندهی قدرت و استقامت در رویارویی با چالشهاست.
همی پوست کند این از آن آن ازین
همی گل شد از خون سراسر زمین
هوش مصنوعی: از این پوست کنده شدن و جدا شدن، یکی از چیزی و دیگری از چیز دیگر است. در نتیجه، این تغییرات باعث شده که زمین به طور کامل در خون غوطهور شود و به گل و خاک تبدیل شود.
به دل گفت رستم گر امروز جان
بماند به من زندهام جاودان
هوش مصنوعی: رستم به دلش گفت که اگر امروز جانش باقی بماند، او برای همیشه زنده خواهد بود.
همیدون به دل گفت دیو سپید
که از جان شیرین شدم ناامید
هوش مصنوعی: همانطور که از دلش شنید، دیو سپید به او گفت که از زندگی و شادیاش ناامید شده است.
گر ایدونک از چنگ این اژدها
بریده پی و پوست یابم رها
هوش مصنوعی: اگر بتوانم از چنگال این اژدها رهایی پیدا کنم و پوست و گوشت او را به دست آورم، آزاد و رها میشوم.
نه کهتر نه برتر منش مهتران
نبینند نیزم به مازندران
هوش مصنوعی: نه من از نظر پایینتر هستم و نه بالاتر، مهتران نیز در مازندران به من توجهی ندارند.
همی گفت ازین گونه دیو سپید
همی داد دل را بدینسان نوید
هوش مصنوعی: او میگفت که این دیو سپید، با این ادعاها دل را به این شکل خوشحال میکند.
تهمتن به نیروی جانآفرین
بکوشید بسیار با درد و کین
هوش مصنوعی: سهراب به نیروی زندگی و استعداد خود تلاش زیادی کرد، هرچند که با درد و دشمنی روبرو بود.
بزد دست و برداشتش نره شیر
به گردن برآورد و افگند زیر
هوش مصنوعی: او دستش را بلند کرد و شیر نر را گرفت و سپس آن را به زمین انداخت.
فرو برد خنجر دلش بردرید
جگرش از تن تیره بیرون کشید
هوش مصنوعی: با خنجر به دلش زد و جگرش را از جسمش بیرون کشید.
همه غار یکسر پر از کشته بود
جهان همچو دریای خون گشته بود
هوش مصنوعی: غار بهکلی پر از کشتهها شده بود و دنیا مانند دریایی از خون به نظر میرسید.
بیامد ز اولاد بگشاد بند
به فتراک بربست پیچان کمند
هوش مصنوعی: به دنیا آمد و از نسل او، بندها را باز کرد و با ترفندهایش، گرفتارانی را به دام انداخت.
به اولاد داد آن کشیده جگر
سوی شاه کاووس بنهاد سر
هوش مصنوعی: پدر به فرزندانش گفت که سر و جان خود را برای خدمت به شاه کاووس فدای او کنند.
بدو گفت اولاد کای نره شیر
جهانی به تیغ آوریدی به زیر
هوش مصنوعی: فرزندان به او گفتند: ای شیر نر، تو جهانی را با شمشیرت به زیر آوردی.
نشانهای بند تو دارد تنم
به زیر کمند تو بد گردنم
هوش مصنوعی: تنم نشانههای عشق و ارتباطی عمیق را نشان میدهد که از بند تو گرفتهام. من به نوعی تحت تأثیر و تسلط تو هستم، انگار که در دام محبت تو گرفتار شدهام.
به چیزی که دادی دلم را امید
همی باز خواهد امیدم نوید
هوش مصنوعی: به چیزی که دل و امیدم را به آن سپردم، دوباره امیدی تازه و نو میبخشد.
به پیمان شکستن نه اندر خوری
که شیر ژیانی و کی منظری
هوش مصنوعی: به شکستن پیمان نیندیش که تو مانند شیر هستی و هرگز در انتظار صدمه نخواهی بود.
بدو گفت رستم که مازندران
سپارم ترا از کران تا کران
هوش مصنوعی: رستم به او گفت: من مازندران را به تو واگذار میکنم، از یک سویش تا سوی دیگرش.
ترا زین سپس بینیازی دهم
به مازندران سرفرازی دهم
هوش مصنوعی: پس از این که از نیازهای تو آزاد شوم، به تو مقام بلندی در مازندران میبخشم.
یکی کار پیشست و رنج دراز
که هم با نشیب است و هم با فراز
هوش مصنوعی: یکی از کارهایی که در پیش داری، سختی و زحمت زیادی به همراه دارد و هم پایینها و هم بالاها را شامل میشود.
همی شاه مازندران را ز گاه
بباید ربودن فگندن به چاه
هوش مصنوعی: باید پادشاه مازندران را از مکانش به سوی چاه برد و او را در آنجا زندانی کرد.
سر دیو جادو هزاران هزار
بیفگند باید به خنجر به زار
هوش مصنوعی: باید برای مقابله با دیو جادو، به شدت و با قاطعیت اقدام کرد و هزاران بار او را مورد هدف قرار داد. در این مبارزه، به کار گرفتن ابزار مناسب و تلاش بسیار ضروری است.
ازان پس اگر خاک را بسپرم
وگرنه ز پیمان تو نگذرم
هوش مصنوعی: از آن پس اگر خاک را به کسی بسپارم، هرگز از عهد و پیمان تو نخواهم گذشت.
رسید آنگهی نزد کاووس کی
یل پهلو افروز فرخنده پی
هوش مصنوعی: سپس یل نیکوکار و مبارز، به نزد کاووس رسید.
چنین گفت کای شاه دانش پذیر
به مرگ بداندیش رامش پذیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ای پادشاه، کسی که به علم و دانش احترام میگذارد، با مرگ افراد بداندیش و ناپسند، میتواند به آرامش و شادی دست یابد.
دریدم جگرگاه دیو سپید
ندارد بدو شاه ازین پس امید
هوش مصنوعی: من جگرگاه دیو سپید را پاره کردم و دیگر امیدی به نجات شاه از او ندارم.
ز پهلوش بیرون کشیدم جگر
چه فرمان دهد شاه پیروزگر
هوش مصنوعی: از پهلوی او جگرم را بیرون آوردم، هر چه شاه پیروز فرمان دهد.
برو آفرین کرد کاووس شاه
که بیتو مبادا نگین و کلاه
هوش مصنوعی: برو تا کاووس شاه تو را ستایش کند، زیرا بدون تو، نه نگین ارزشمند خواهد بود و نه کلاهی که بر سر گذاشته میشود.
بران مام کاو چون تو فرزند زاد
نشاید جز از آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: تنها فرزندانی شایسته و نیکو متولد میشوند که به یاد خداوند و خلق او تربیت یافته باشند.
مرا بخت ازین هر دو فرخترست
که پیل هژبر افگنم کهترست
هوش مصنوعی: آنچه در سرنوشت من نهفته است، از این دو حالت بهتر و خوشتر است. من ترجیح میدهم که در برابر یک فیل بزرگ، کسی که کمسن و سالتر است، نبرد کنم.
به رستم چنین گفت کاووس کی
که ای گرد و فرزانهٔ نیک پی
هوش مصنوعی: کاووس به رستم گفت: ای دلاور و خردمند نیکو صفات.
به چشم من اندر چکان خون اوی
مگر باز بینم ترا نیز روی
هوش مصنوعی: به چشمان من خون او میریزد و تا زمانی که تو را دوباره نبینم، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
به چشمش چو اندر کشیدند خون
شد آن دیدهٔ تیره خورشیدگون
هوش مصنوعی: وقتی خون به چشمش کشیدند، آن دیدگان تیرهاش همچون خورشید به رنگ خون درآمد.
نهادند زیراندرش تخت عاج
بیاویختند از بر عاج تاج
هوش مصنوعی: آنها تختی از عاج زیر او قرار دادند و بر روی آن تاجی از عاج آویزان کردند.
نشست از بر تخت مازندران
ابا رستم و نامور مهتران
هوش مصنوعی: رستم و بزرگترین سرداران در مازندران بر تخت نشستهاند.
چو طوس و فریبرز و گودرز و گیو
چو رهام و گرگین و فرهاد نیو
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتهای برجسته و قهرمانان نامآور اشاره شده است. این افراد در فرهنگ و ادب فارسی، نماد شجاعت و فداکاری هستند و هر کدام در داستانهای تاریخ و اسطورهها جایگاه ویژهای دارند. به نوعی از این شخصیتها به عنوان قهرمانان بزرگ و افرادی توانا یاد میشود که در نبردها و ماجراهای مختلف نقشی کلیدی بازی کردهاند.
برین گونه یک هفته با رود و می
همی رامش آراست کاووس کی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که یک هفته را به شادمانی و خوشگذرانی با رود و نوشیدنی سپری کرد. این زمان خوشی و لذت، یادآور کیقباد، پادشاه افسانهای ایران، است.
به هشتم نشستند بر زین همه
جهانجوی و گردنکشان و رمه
هوش مصنوعی: در هشتمین مرحله، هماوردان بزرگ و قدرتمند با هم گرد هم آمدند، همچون سوارانی که بر زین نشستهاند و در دنیای پرسه میزنند.
همه برکشیدند گرز گران
پراگنده در شهر مازندران
هوش مصنوعی: همه سلاحهای سنگین خود را از زمین برداشتند و در شهر مازندران پراکنده شدند.
برفتند یکسر به فرمان کی
چو آتش که برخیزد از خشک نی
هوش مصنوعی: همه به یکباره به فرمان او رفتند، مانند آتش که از نی خشک شعلهور میشود.
ز شمشیر تیز آتش افروختند
همه شهر یکسر همی سوختند
هوش مصنوعی: با تیغ تیز جنگ، آتش افروختند و تمامی شهر در آتش سوخت.
به لشکر چنین گفت کاووس شاه
که اکنون مکافات کرده گناه
هوش مصنوعی: کاووس شاه به لشکر خود گفت که حالا باید مجازات گناهانی که کردهایم را بپردازیم.
چنان چون سزا بد بدیشان رسید
ز کشتن کنون دست باید کشید
هوش مصنوعی: بدیهایی که به دیگران کردهاند، حالا به خودشان رسید و حالا باید از کشتن دست بردارند.
بباید یکی مرد با هوش و سنگ
کجا باز داند شتاب از درنگ
هوش مصنوعی: باید کسی هوشمند و با تجربه باشد تا بتواند تفاوت بین شتاب و درنگ را تشخیص دهد.
شود نزد سالار مازندران
کند دلش بیدار و مغزش گران
هوش مصنوعی: سالار مازندران سبب میشود که دلش بیدار و آگاه شود و تفکرش عمیق و سنگین گردد.
بران کار خشنود شد پور زال
بزرگان که بودند با او همال
هوش مصنوعی: پور زال از اینکه بزرگان که در کنار او بودند خوشحال شد و از کارهایی که انجام داده راضی بود.
فرستاد نامه به نزدیک اوی
برافروختن جان تاریک اوی
هوش مصنوعی: او نامهای برای کسی فرستاد که باعث روشن شدن روح او شد و جانش را از تاریکی نجات داد.