بخش ۱۲
یکی نامهای بر حریر سپید
بدو اندرون چند بیم و امید
دبیری خردمند بنوشت خوب
پدید آورید اندرو زشت و خوب
نخست آفرین کرد بر دادگر
کزو دید پیدا به گیتی هنر
خرد داد و گردان سپهر آفرید
درشتی و تندی و مهر آفرید
به نیک و به بد دادمان دستگاه
خداوند گردنده خورشید و ماه
اگر دادگر باشی و پاک دین
ز هر کس نیابی به جز آفرین
وگر بدنشان باشی و بدکنش
ز چرخ بلند آیدت سرزنش
جهاندار اگر دادگر باشدی
ز فرمان او کی گذر باشدی
سزای تو دیدی که یزدان چه کرد
ز دیو و ز جادو برآورد گرد
کنون گر شوی آگه از روزگار
روان و خرد بادت آموزگار
همانجا بمان تاج مازندران
بدین بارگاه آی چون کهتران
که با چنگ رستم ندارید تاو
بده زود بر کام ما باژ و ساو
وگر گاه مازندران بایدت
مگر زین نشان راه بگشایدت
وگرنه چو ارژنگ و دیو سپید
دلت کرد باید ز جان ناامید
بخواند آن زمان شاه فرهاد را
گرایندهٔ تیغ پولاد را
گزین بزرگان آن شهر بود
ز بیکاری و رنج بیبهر بود
بدو گفت کاین نامهٔ پندمند
ببر سوی آن دیو جسته ز بند
چو از شاه بشنید فرهاد گرد
زمین را ببوسید و نامه ببرد
به شهری کجا سست پایان بدند
سواران پولادخایان بدند
هم آنکس که بودند پا از دوال
لقبشان چنین بود بسیار سال
بدان شهر بد شاه مازندران
هم آنجا دلیران و کندآوران
چو بشنید کز نزد کاووس شاه
فرستادهای باهش آمد ز راه
پذیره شدن را سپاه گران
دلیران و شیران مازندران
ز لشکر یکایک همه برگزید
ازیشان هنر خواست کاید پدید
چنین گفت کامروز فرزانگی
جدا کرد نتوان ز دیوانگی
همه راه و رسم پلنگ آورید
سر هوشمندان به چنگ آورید
پذیره شدندش پر از چین به روی
سخنشان نرفت ایچ بر آرزوی
یکی دست بگرفت و بفشاردش
پی و استخوانها بیازاردش
نگشت ایچ فرهاد را روی زرد
نیامد برو رنج بسیار و درد
ببردند فرهاد را نزد شاه
ز کاووس پرسید و ز رنج راه
پس آن نامه بنهاد پیش دبیر
می و مشک انداخته پر حریر
چو آگه شد از رستم و کار دیو
پر از خون شدش دیده دل پرغریو
به دل گفت پنهان شود آفتاب
شب آید بود گاه آرام و خواب
ز رستم نخواهد جهان آرمید
نخواهد شدن نام او ناپدید
غمی گشت از ارژنگ و دیو سپید
که شد کشته پولاد غندی و بید
چو آن نامهٔ شاه یکسر بخواند
دو دیده به خون دل اندر نشاند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی نامهای بر حریر سپید
بدو اندرون چند بیم و امید
هوش مصنوعی: کسی نامهای بر پارچه سفید نوشت که در آن چندین نگرانی و آرزو وجود داشت.
دبیری خردمند بنوشت خوب
پدید آورید اندرو زشت و خوب
هوش مصنوعی: نویسندهای عاقل و دانا به خوبی بیان کرده است که در این دنیا، خوب و زشت در کنار هم وجود دارند و هر چیز زیبا ممکن است زشتیهایی هم داشته باشد.
نخست آفرین کرد بر دادگر
کزو دید پیدا به گیتی هنر
هوش مصنوعی: ابتدا بر نیکوکاری که از او در دنیا هنر و فضیلت پیدا است، درود میفرستم.
خرد داد و گردان سپهر آفرید
درشتی و تندی و مهر آفرید
هوش مصنوعی: خرد به انسان آگاهی و دانایی میدهد و آسمان را به وجود میآورد. او سختی و تلخی را به همراه عشق و محبت خلق میکند.
به نیک و به بد دادمان دستگاه
خداوند گردنده خورشید و ماه
هوش مصنوعی: خداوند، نیک و بد را به ما داده و دایم جهان را با چرخش خورشید و ماه به پیش میبرد.
اگر دادگر باشی و پاک دین
ز هر کس نیابی به جز آفرین
هوش مصنوعی: اگر انسان خوبی باشی و دیانت پاکی داشته باشی، جز از خداوند، از هیچ کس دیگر چیز بدی نخواهی دید و تنها به خوبی و ستایش برخواهی خورد.
وگر بدنشان باشی و بدکنش
ز چرخ بلند آیدت سرزنش
هوش مصنوعی: اگر در جمع آنها باشی و رفتار ناپسندی از خود نشان بدهی، از آسمان بلند به تو سرزنش میشود.
جهاندار اگر دادگر باشدی
ز فرمان او کی گذر باشدی
هوش مصنوعی: اگر فرمانروای دنیا دادگر باشد، هیچ کس نمیتواند از دستورات او فرار کند.
سزای تو دیدی که یزدان چه کرد
ز دیو و ز جادو برآورد گرد
هوش مصنوعی: نتیجه کار تو را ببین که خداوند چگونه دیو و جادو را از تو دور کرد و تو را از آنها نجات داد.
کنون گر شوی آگه از روزگار
روان و خرد بادت آموزگار
هوش مصنوعی: اگر اکنون از وضعیت زندگی و نتایج آن آگاه شوی، عقل و فکرت میتواند بهترین راهنما برای تو باشد.
همانجا بمان تاج مازندران
بدین بارگاه آی چون کهتران
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی دستور داده میشود که در همان مکان بماند و در کنار این بارگاه، مانند فرزندان کوچک و مطیع رفتار کند.
که با چنگ رستم ندارید تاو
بده زود بر کام ما باژ و ساو
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره شده که اگرچه در قدرت و مهارت با رستم قابل مقایسه نیست، اما درخواست میشود که زودتر به آنها خدمت کند و آنچه را که نیاز دارند فراهم کند. این بیان نشاندهندهی انتظار و نیاز به کمک است.
وگر گاه مازندران بایدت
مگر زین نشان راه بگشایدت
هوش مصنوعی: اگر زمانی به مازندران راهی پیدا کنی، تنها با این نشانهها و نشانهگذاریها میتوانی مسیر خود را پیدا کنی.
وگرنه چو ارژنگ و دیو سپید
دلت کرد باید ز جان ناامید
هوش مصنوعی: اگر دل تو به دست موجودی شرور و خطرناک افتاد، باید از جان خود ناامید شوی.
بخواند آن زمان شاه فرهاد را
گرایندهٔ تیغ پولاد را
هوش مصنوعی: در آن لحظه، شاه فرمان میدهد تا فرهاد را بخوانند، کسی که با ارادهای قوی و آهنین همچون تیغ پولاد به پیش میرود.
گزین بزرگان آن شهر بود
ز بیکاری و رنج بیبهر بود
هوش مصنوعی: بزرگان آن شهر از روی بیکاری انتخاب شدند و از رنج و سختی به حالتی ناخوشایند دچار بودند.
بدو گفت کاین نامهٔ پندمند
ببر سوی آن دیو جسته ز بند
هوش مصنوعی: او به او گفت: این نامهٔ پر از نصایح را ببر به سوی آن دیو که از بند رسته است.
چو از شاه بشنید فرهاد گرد
زمین را ببوسید و نامه ببرد
هوش مصنوعی: زمانی که فرهاد خبر را از شاه شنید، به احترام آن خبر زمین را بوسید و نامهای را به مقصد رساند.
به شهری کجا سست پایان بدند
سواران پولادخایان بدند
هوش مصنوعی: به شهری که سربازان سرسخت و بیباک به آنجا بیتوجهی کردند و باعث ویرانی آن شدند.
هم آنکس که بودند پا از دوال
لقبشان چنین بود بسیار سال
هوش مصنوعی: همان فردی که در دوران گذشته حرمت و مقامش به دلیل ویژگیهایش بسیار مورد احترام بود، اکنون همانی است که با وجود سالها، همچنان بر جایگاه خود ایستاده است.
بدان شهر بد شاه مازندران
هم آنجا دلیران و کندآوران
هوش مصنوعی: در آن شهر که شاه مازندران در آنجا حاکم است، دلیران و مبارزان نیز وجود دارند.
چو بشنید کز نزد کاووس شاه
فرستادهای باهش آمد ز راه
هوش مصنوعی: زمانی که او شنید که از سوی کاووس شاه، پیامبری به نزد او آمده است، با اشتیاق و شوق به استقبال او شتافت.
پذیره شدن را سپاه گران
دلیران و شیران مازندران
هوش مصنوعی: قهرمانان شجاع و دلیر مازندران آماده نبرد شدند.
ز لشکر یکایک همه برگزید
ازیشان هنر خواست کاید پدید
هوش مصنوعی: از میان تمام افراد لشکر، هر یک را انتخاب کرد و از آنان خواست که هنر خود را نشان دهند.
چنین گفت کامروز فرزانگی
جدا کرد نتوان ز دیوانگی
هوش مصنوعی: امروز فرزانگی میگوید که نمیتوان بهطور کامل از دیوانگی جدا شد.
همه راه و رسم پلنگ آورید
سر هوشمندان به چنگ آورید
هوش مصنوعی: همه خصوصیات و ویژگیهای حیواناتی مانند پلنگ را به دست آورید و تدبیر و خرد افراد دانا را در اختیار داشته باشید.
پذیره شدندش پر از چین به روی
سخنشان نرفت ایچ بر آرزوی
هوش مصنوعی: آنها با چهرهای پر از ناز و زیبایی به او نزدیک شدند، اما در کلامشان هیچگونه اشارهای به آرزوهایشان نکردند.
یکی دست بگرفت و بفشاردش
پی و استخوانها بیازاردش
هوش مصنوعی: یک نفر دست دیگری را گرفت و به شدت فشار داد، طوری که به استخوانها و بافتها آسیب رساند.
نگشت ایچ فرهاد را روی زرد
نیامد برو رنج بسیار و درد
هوش مصنوعی: فرهاد هرگز چهرهی زردی نداشت و بر او رنج و درد زیادی نرسید.
ببردند فرهاد را نزد شاه
ز کاووس پرسید و ز رنج راه
هوش مصنوعی: فرهاد را نزد شاه بردند و او از کاووس دربارهی سختیهایی که در راه کشیده بود، سوال کرد.
پس آن نامه بنهاد پیش دبیر
می و مشک انداخته پر حریر
هوش مصنوعی: پس آن نامه را به دبیر سپرد و مشک را که پر از حریر بود، بر زمین انداخت.
چو آگه شد از رستم و کار دیو
پر از خون شدش دیده دل پرغریو
هوش مصنوعی: وقتی او از وجود رستم و اقدامات دیو باخبر شد، چشمانش از خشم و ناراحتی پر شد.
به دل گفت پنهان شود آفتاب
شب آید بود گاه آرام و خواب
هوش مصنوعی: دل را گفتم که باید پنهان شوی؛ چون شب فرا میرسد و زمان آرامش و خواب اوست.
ز رستم نخواهد جهان آرمید
نخواهد شدن نام او ناپدید
هوش مصنوعی: دنیا از نام رستم آرام نخواهد گرفت و نام او هرگز فراموش نخواهد شد.
غمی گشت از ارژنگ و دیو سپید
که شد کشته پولاد غندی و بید
هوش مصنوعی: غم و اندوهی پدید آمد از ارژنگ و دیو سپید، زیرا که پولاد غندی و بید کشته شدند.
چو آن نامهٔ شاه یکسر بخواند
دو دیده به خون دل اندر نشاند
هوش مصنوعی: وقتی آن نامهٔ شاه را تمام و کمال خواند، دو چشمش از حسرت و درد پر از اشک شد.