گنجور

بخش ۹

نگه کرد خاقان ازان پشت پیل
زمین دید برسان دریای نیل
یکی پیل بر پشت کوه بلند
ورا نام بد رستم دیو بند
همی کرگس آورد ز ابر سیاه
نظاره بران اختر و چرخ ماه
یکی نامداری ز لشکر بجست
که گفتار ایران بداند درست
بدو گفت رو پیش آن شیر مرد
بگویش که تندی مکن در نبرد
چغانی و شگنی و چینی و وهر
کزین کینه هرگز ندارند بهر
یکی شاه ختلان یکی شاه چین
ز بیگانه مردم ترا نیست کین
یکی شهریارست افراسیاب
که آتش همی بد شناسد ز آب
جهانی بدین گونه کرد انجمن
بد آورد ازین رزم بر خویشتن
کسی نیست بی‌آز و بی نام و ننگ
همان آشتی بهتر آید ز جنگ
فرستاده آمد بر پیلتن
زبان پر ز گفتار و دل پر شکن
بدو گفت کای مهتر رزمجوی
چو رزمت سرآمد کنون بزم جوی
نداری همانا ز خاقان چین
ز کار گذشته بدل هیچ کین
چنو باز گردد تو زو باز گرد
که اکنون سپه را سرآمد نبرد
چو کاموس بر دست تو کشته شد
سر رزمجویان همه گشته شد
چنین داد پاسخ که پیلان و تاج
بنزدیک من باید و تخت عاج
بتاراج ایران نهادست روی
چه باید کنون لابه و گفت و گوی
چو داند که لشکر بجنگ آمدست
شتاب سپاه از درنگ آمدست
فرستاده گفت ای خداوند رخش
بدشت آهوی ناگرفته مبخش
که داند که خود چون بود روزگار
که پیروز برگردد از کارزار
چو بشنید رستم برانگیخت رخش
منم گفت شیراوژن تاج‌بخش
تنی زورمند و ببازو کمند
چه روز فریبست و هنگام بند
چه خاقان چینی کمند مرا
چه شیر ژیان دست بند مرا

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگه کرد خاقان ازان پشت پیل
زمین دید برسان دریای نیل
هوش مصنوعی: خاقان به پشت فیل نگاه کرد و زمین را دید که به سمت دریای نیل می‌رود.
یکی پیل بر پشت کوه بلند
ورا نام بد رستم دیو بند
هوش مصنوعی: یک فیل بزرگ بر روی کوه بلندی ایستاده و به او نام بدی که رستم دیو بند باشد، نسبت داده می‌شود.
همی کرگس آورد ز ابر سیاه
نظاره بران اختر و چرخ ماه
هوش مصنوعی: کرگس، پرنده‌ای است که از ابرهای تیره و سیاه به آسمان نگاه می‌کند و به ستاره‌ها و ماه در حال پرواز توجه می‌کند.
یکی نامداری ز لشکر بجست
که گفتار ایران بداند درست
هوش مصنوعی: یک فرد مشهور و برجسته از میان سپاه پیدا شد که به خوبی و درستی زبان و فرهنگ ایران را می‌شناخت.
بدو گفت رو پیش آن شیر مرد
بگویش که تندی مکن در نبرد
هوش مصنوعی: به او بگو که به آن مرد دلیر نزدیک شود و به او بگوید که در نبرد خشمگین نباشد.
چغانی و شگنی و چینی و وهر
کزین کینه هرگز ندارند بهر
هوش مصنوعی: عشق و محبت و دوستی و هر چیزی که با کینه و دشمنی مرتبط باشد، هیچگاه نمی‌توانند در دل انسان جایی داشته باشند.
یکی شاه ختلان یکی شاه چین
ز بیگانه مردم ترا نیست کین
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان ختلان و دیگری از پادشاهان چین هستند. از بیگانگان، به تو کینه‌ای نیست.
یکی شهریارست افراسیاب
که آتش همی بد شناسد ز آب
هوش مصنوعی: یک پادشاه به نام افراسیاب وجود دارد که به خوبی می‌داند آتش را چگونه از آب تشخیص دهد.
جهانی بدین گونه کرد انجمن
بد آورد ازین رزم بر خویشتن
هوش مصنوعی: جهان به این شکل جمع شده است و نتیجه‌ی این نبرد، به خود فرد آسیب رسانده است.
کسی نیست بی‌آز و بی نام و ننگ
همان آشتی بهتر آید ز جنگ
هوش مصنوعی: هیچکس وجود ندارد که بدون عیب و ایراد باشد، بنابراین صلح و آشتی همیشه بهتر از جنگ و درگیری است.
فرستاده آمد بر پیلتن
زبان پر ز گفتار و دل پر شکن
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای آمد که زبانی پر از گفتار داشت و دلش پر از احساسات عمیق و شکننده بود.
بدو گفت کای مهتر رزمجوی
چو رزمت سرآمد کنون بزم جوی
هوش مصنوعی: او به وی گفت: ای سردار جنگجو، حالا که زمان نبرد به پایان رسیده است، بیایید به جشن و شادی بپردازیم.
نداری همانا ز خاقان چین
ز کار گذشته بدل هیچ کین
هوش مصنوعی: تو هیچ کینه‌ای از خاقان چین در دل نداری، چرا که از کارها و ناملایمات گذشته گذشته‌ای.
چنو باز گردد تو زو باز گرد
که اکنون سپه را سرآمد نبرد
هوش مصنوعی: اگر تو از اینجا برگردی، من نیز برمی‌گردم، زیرا اکنون زمان نبرد تمام شده است.
چو کاموس بر دست تو کشته شد
سر رزمجویان همه گشته شد
هوش مصنوعی: زمانی که کاموس به دست تو به خاک افتاد، سرنوشت تمام رزمجویان نیز رقم خورد.
چنین داد پاسخ که پیلان و تاج
بنزدیک من باید و تخت عاج
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که برای من باید فیل‌ها و تاج و تختی از عاج بیاورید.
بتاراج ایران نهادست روی
چه باید کنون لابه و گفت و گوی
هوش مصنوعی: ایران به خطر افتاده است و حالا باید چه کار کنیم؟ آیا باید فقط ناله و سخن بگوییم؟
چو داند که لشکر بجنگ آمدست
شتاب سپاه از درنگ آمدست
هوش مصنوعی: زمانی که بداند که دشمن به میدان جنگ آمده، فوراً سپاه آماده و از تأخیر به سرعت حرکت می‌کند.
فرستاده گفت ای خداوند رخش
بدشت آهوی ناگرفته مبخش
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: ای خداوند، لکومت از خداوندی به او آزار نرساند و از او درنگذری که هنوز به دست نیامده است.
که داند که خود چون بود روزگار
که پیروز برگردد از کارزار
هوش مصنوعی: کیست که بداند حال و وضعیت او چگونه است، وقتی که پیروز می‌شود و از میدان نبرد برمی‌گردد؟
چو بشنید رستم برانگیخت رخش
منم گفت شیراوژن تاج‌بخش
هوش مصنوعی: وقتی رستم صدای رخش را شنید، او را به حرکت درآورد و گفت: "من شیراوژن، تاج‌دهنده هستم."
تنی زورمند و ببازو کمند
چه روز فریبست و هنگام بند
هوش مصنوعی: بدن قوی و نیرومند اگرچه به بند کشیده شود، در واقع فریبنده است و در زمان گرفتار شدن، ناتوانی خود را نشان می‌دهد.
چه خاقان چینی کمند مرا
چه شیر ژیان دست بند مرا
هوش مصنوعی: چه فرمانروای چینی با کمندش مرا اسیر کند، چه شیر قدرتمندی می‌تواند مرا به زنجیر بکشد.

حاشیه ها

1401/06/21 04:09
احمد الماس

بیت هجدهم در این نگارش چنین آمده :

چو داند که لشگر بجنگ آمده است 

شتاب سپاه از درنگ آمده است ...

که واقعا نه تنها دارای هیچ معنای مشخصی نیست بلکه تا حد زیادی میتوان گفت سخیف و سست و مبتذل است ، در حالی که این ابیات بیان پاسخ کوبنده ی رستم در جواب فرستاده ی خاقان چین است که او را به مماشات با دشمن دعوت میکند و با وعده های آنچنانی در قبال دوستی با خاقان و پرهیز از جنگ قصد کنار کشیدن رستم را دارد بیان شده است که طبق نسخه ی استاد دبیرسیاقی چنین آمده که در نهایت سلحشوری رستم در جواب فرستاده خاقان بیان میدارد که :

چو بیند که لشگر به چنگ من است 

شتاب سپاه از درنگ من است ....

که حاوی معنای مشخص و محکمی است که در رد پیشنهاد  خاقان چین از زبان رستم بیان شده است .

با سپاس از استادان فرهیخته