گنجور

بخش ۶

بغرید شنگل ز پیش سپاه
منم گفت گرداوژن رزم‌خواه
بگویید کان مرد سگزی کجاست
یکی کرد خواهم برو نیزه راست
چو آواز شنگل برستم رسید
ز لشکر نگه کرد و او را بدید
بدو گفت هان آمدم رزمخواه
نگر تا نگیری بلشکر پناه
چنین گفت رستم که از کردگار
نجستم جزین آرزوی آشکار
که بیگانه‌ای زان بزرگ انجمن
دلیری کند رزم جوید ز من
نه سقلاب ماند ازیشان نه هند
نه شمشیر هندی نه چینی پرند
پی و بیخ ایشان نمانم بجای
نمانم بترکان سر و دست و پای
بر شنگل آمد به آواز گفت
که ای بدنژاد فرومایه جفت
مرا نام رستم کند زال زر
تو سگزی چرا خوانی ای بدگهر
نگه کن که سگزی کنون مرگ تست
کفن بی‌گمان جوشن و ترگ تست
همی گشت با او به آوردگاه
میان دو صف برکشیده سپاه
یکی نیزه زد برگرفتش ز زین
نگونسار کرد و بزد بر زمین
برو بر گذر کرد و او را نخست
بشمشیر برد آنگهی شیر دست
برفتند زان روی کنداوران
بزهر آب داده پرندآوران
چو شنگل گریزان شد از پیلتن
پراگنده گشتند زان انجمن
دو بهره ازیشان بشمشیر کشت
دلیران توران نمودند پشت
بجان شنگل از دست رستم بجست
زره بود و جوشن تنش را نخست
چنین گفت شنگل که این مرد نیست
کس او را بگیتی هم آورد نیست
یکی ژنده پیلست بر پشت کوه
مگر رزم سازند یکسر گروه
بتنها کسی رزم با اژدها
نجوید چو جوید نیابد رها
بدو گفت خاقان ترا بامداد
دگر بود رای و دگر بود یاد
سپه را بفرمود تا همگروه
برانند یکسر بکردار کوه
سرافراز را در میان آورند
تنومند را جان زیان آورند
بشمشیر برد آن زمان شیر دست
چپ لشکر چینیان برشکست
هر آنگه که خنجر برانداختی
همه ره تن بی سر انداختی
نه با جنگ او کوه را پای بود
نه با خشم او پیل را جای بود
بدان سان گرفتند گرد اندرش
که خورشید تاریک شد از برش
چنان نیزه و خنجر و گُرز و تیر
که شد ساخته بر یل شیرگیر
گمان برد کاندر نیستان شدست
ز خون روی کشور میستان شدست
بیک زخم ده نیزه کردی قلم
خروشان و جوشان و دشمن دژم
دلیران ایران پس پشت اوی
بکینه دل آگنده و جنگ جوی
ز بس نیزه و گُرز و گوپال و تیغ
تو گفتی همی ژاله بارد ز میغ
ز کشته همه دشت آوردگاه
تن و پشت و سر بود و ترگ و کلاه
ز چینی و شگنی و از هندوی
ز سقلاب و هری و از پهلوی
سپه بود چون خاک در پای کوه
ز یک مرد سگزی شده همگروه
که با او بجنگ اندرون پای نیست
چنو در جهان لشکر آرای نیست
کسی کو کند زین سخن داستان
نباشد خردمند همداستان
که پرخاشخر نامور صد هزار
بسنده نبودند با یک سوار
ازین کین بد آمد بافراسیاب
ز رستم کجا یابد آرام و خواب
چنین گفت رستم بایرانیان
کزین جنگ دشمن کند جان زیان
هم‌اکنون ز پیلان و از خواسته
همان تخت و آن تاج آراسته
ستانم ز چینی بایران دهم
بدان شادمان روز فرخ نهم
نباشد جز ایرانیان شاد کس
پی رخش و ایزد مرا یار بس
یکی را ز شگنان و سقلاب و چین
نمانم که پی برنهد بر زمین
که امروز پیروزی روز ماست
بلند آسمان لشکر افروز ماست
گر ایدونک نیرو دهد دادگر
پدید آورد رخش رخشان هنر
برین دشت من گورستانی کنم
برومند را شارستانی کنم
یکی از شما سوی لشکر شوید
بکوشید و با باد همبر شوید
بکوبید چون من بجنبم ز جای
شما برفرازید سنج و درای
زمین را سراسر کنید آبنوس
بگرد سواران و آوای کوس
بکوبید گوپال و گُرز گران
چو پولاد را پتک آهنگران
از انبوه ایشان مدارید باک
ز دریا بابر اندر آرید خاک
همه دیده بر مغفر من نهید
چو من بر خروشم دمید و دهید
بدرید صفهای سقلاب و چین
نباید که بیند هوا را زمین
وزان جایگه رفت چون پیل مست
یکی گُرزهٔ گاوپیکر به دست
خروشان سوی میمنه راه جست
ز لشکر سوی کندر آمد نخست
همه میمنه پاک بر هم درید
بسی ترگ و سر بد که تن را ندید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بغرید شنگل ز پیش سپاه
منم گفت گرداوژن رزم‌خواه
هوش مصنوعی: شنگل از جلو سپاه من فریاد کشید و گفت: من گرداوژن، کسی هستم که به جنگ علاقه‌مندم.
بگویید کان مرد سگزی کجاست
یکی کرد خواهم برو نیزه راست
هوش مصنوعی: بگویید آن مرد سگی کجاست که من هم می‌خواهم به او نیزه بزنم.
چو آواز شنگل برستم رسید
ز لشکر نگه کرد و او را بدید
هوش مصنوعی: وقتی صدای شنگل به من رسید، از میان لشکر نگاه کردم و او را دیدم.
بدو گفت هان آمدم رزمخواه
نگر تا نگیری بلشکر پناه
هوش مصنوعی: به او گفت: ای دلاور، توجه کن که من به میدان جنگ آمده‌ام؛ پس مراقب باش که دشمن را ناامید نکنیم و از جمع ما محافظت کنیم.
چنین گفت رستم که از کردگار
نجستم جزین آرزوی آشکار
هوش مصنوعی: رستم گفت که من از خداوند چیزی جز این آرزو ندارم که به وضوح بیان شده است.
که بیگانه‌ای زان بزرگ انجمن
دلیری کند رزم جوید ز من
هوش مصنوعی: شخصی که از جمع بزرگ ما بیگانه است و جسارت نشان می‌دهد، جنگ و مبارزه را از من می‌طلبد.
نه سقلاب ماند ازیشان نه هند
نه شمشیر هندی نه چینی پرند
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از نشانه‌های زیبایی و توانایی نه از اسب سقالی، نه از هند و نه از شمشیرهای هندی و نه از پرندگان چینی باقی نمانده است.
پی و بیخ ایشان نمانم بجای
نمانم بترکان سر و دست و پای
هوش مصنوعی: من در کنار آنها نمی‌مانم و به جای آنها هم باقی نخواهم ماند، پس بهتر است که سر و دست و پای خود را از آنها جدا کنم.
بر شنگل آمد به آواز گفت
که ای بدنژاد فرومایه جفت
هوش مصنوعی: شنگل به صدا درآمد و خطاب به موجودی بی‌مایه و پست گفت:
مرا نام رستم کند زال زر
تو سگزی چرا خوانی ای بدگهر
هوش مصنوعی: زال به من نام رستم را می‌دهد، اما تو ای بداصل، چرا مرا سگزی می‌خوانی؟
نگه کن که سگزی کنون مرگ تست
کفن بی‌گمان جوشن و ترگ تست
هوش مصنوعی: به این فکر کن که این لحظه، لحظه مرگ توست. جلوی تو، کفن آماده‌ای است که قطعاً زره و سپر توست.
همی گشت با او به آوردگاه
میان دو صف برکشیده سپاه
هوش مصنوعی: او به همراه او در میانه میدان جنگی که بین دو سپاه بر پا شده بود، حرکت می‌کرد.
یکی نیزه زد برگرفتش ز زین
نگونسار کرد و بزد بر زمین
هوش مصنوعی: یک نفر نیزه‌ای به سمت او پرتاب کرد و او را از سوارکاری به زمین انداخت.
برو بر گذر کرد و او را نخست
بشمشیر برد آنگهی شیر دست
هوش مصنوعی: شخصی به راه افتاد و با شمشیر به او حمله کرد، سپس او با شجاعت و قدرت به مبارزه پرداخت.
برفتند زان روی کنداوران
بزهر آب داده پرندآوران
هوش مصنوعی: آن‌ها به خاطر آن چهره زیبا، از میدان رفتند و پرندگانی را که با زهر آب داده شده بودند، به همراه خود بردند.
چو شنگل گریزان شد از پیلتن
پراگنده گشتند زان انجمن
هوش مصنوعی: وقتی شنگل از پیلتن دور شد، اعضای آن جمع به هم ریختند و پراکنده شدند.
دو بهره ازیشان بشمشیر کشت
دلیران توران نمودند پشت
هوش مصنوعی: دو جنگجو با شجاعت از سرزمین توران، دلیرانه با شمشیر وارد میدان جنگ شدند و دشمن را به عقب راندند.
بجان شنگل از دست رستم بجست
زره بود و جوشن تنش را نخست
هوش مصنوعی: شخصی به نام شنگل از دست رستم فرار کرد و زره و لباس جنگی او را که اولین دفاعش بود، برداشت.
چنین گفت شنگل که این مرد نیست
کس او را بگیتی هم آورد نیست
هوش مصنوعی: شنگل گفت که این مرد هیچ‌کس نیست و در دنیا هم کسی به او شبیه نیست.
یکی ژنده پیلست بر پشت کوه
مگر رزم سازند یکسر گروه
هوش مصنوعی: یک جنگجوی توانمند بر فراز کوه ایستاده است، تا گروهی را برای نبرد آماده کند.
بتنها کسی رزم با اژدها
نجوید چو جوید نیابد رها
هوش مصنوعی: تنها کسی که با اژدها مبارزه می‌کند، هیچ‌گاه آزاد نخواهد شد. اگر کسی به دنبال این مبارزه باشد، هرگز راهی برای رهایی نخواهد یافت.
بدو گفت خاقان ترا بامداد
دگر بود رای و دگر بود یاد
هوش مصنوعی: خاقان به او گفت که از صبح فردا فکر و یاد تو تغییر خواهد کرد.
سپه را بفرمود تا همگروه
برانند یکسر بکردار کوه
هوش مصنوعی: سردار فرمان داد تا همه نیروها به یکباره به سمت کوه حمله کنند.
سرافراز را در میان آورند
تنومند را جان زیان آورند
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و بااعتبار را به جلو می‌آورند، اما افرادی که زورمندان و نیرومند هستند، می‌توانند برای خودشان و دیگران خطرساز باشند.
بشمشیر برد آن زمان شیر دست
چپ لشکر چینیان برشکست
هوش مصنوعی: در آن زمان، با شمشیر، شیر جنگی که در سمت چپ سپاه چینی‌ها بود را شکست داد.
هر آنگه که خنجر برانداختی
همه ره تن بی سر انداختی
هوش مصنوعی: هر زمان که خنجر را به سوی کسی بلند کردی، او را از سر و زندگی بی‌نصیب کردی.
نه با جنگ او کوه را پای بود
نه با خشم او پیل را جای بود
هوش مصنوعی: نه با جنگ و نبرد می‌توان کوه را جابجا کرد و نه با خشم و غضب می‌توان جایگاه فیل را تغییر داد.
بدان سان گرفتند گرد اندرش
که خورشید تاریک شد از برش
هوش مصنوعی: آن چنان گرد و غباری دور او را فرا گرفت که نور خورشید از درخشش او کاهش یافت و تاریک شد.
چنان نیزه و خنجر و گُرز و تیر
که شد ساخته بر یل شیرگیر
هوش مصنوعی: اسلحه‌ها و ابزار جنگی مانند نیزه، خنجر، گُرز و تیر با دقت و مهارت طراحی و ساخته شده‌اند، به‌گونه‌ای که به بهترین شکل ممکن برای یک قهرمان جنگجو کارایی داشته باشند.
گمان برد کاندر نیستان شدست
ز خون روی کشور میستان شدست
هوش مصنوعی: شخصی تصور می‌کند که در دنیای سیاه و غم‌انگیز هستی، سرزمینش به خاطر خون و رنج مردم، به جایی زیبا و سرسبز تبدیل شده است.
بیک زخم ده نیزه کردی قلم
خروشان و جوشان و دشمن دژم
هوش مصنوعی: تو با یک ضربه از نیزه، زخم عمیقی بر قلمی که به شدت در حال حرکت و جوش و خروش است، وارد کردی و دشمن را به شدت ناامید و خشمگین ساختی.
دلیران ایران پس پشت اوی
بکینه دل آگنده و جنگ جوی
هوش مصنوعی: دلیران ایران با دل‌های پر از کینه و آماده به جنگ، در پشت او قرار گرفته‌اند.
ز بس نیزه و گُرز و گوپال و تیغ
تو گفتی همی ژاله بارد ز میغ
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد نیزه‌ها و شمشیرها، به نظر می‌رسد که از ابرها باران می‌بارد.
ز کشته همه دشت آوردگاه
تن و پشت و سر بود و ترگ و کلاه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، همه‌چیز به وضوح دیده می‌شود؛ از بدن‌های افتاده گرفته تا زخم‌ها و نشانه‌های سختی که به سر و تن آمده است.
ز چینی و شگنی و از هندوی
ز سقلاب و هری و از پهلوی
هوش مصنوعی: از سرزمین چین و سرزمین شگن و هندوستان، و همچنین از سرزمین سقلاب و هری و از پهلوی، همگی این فرهنگ‌ها و مردمان به نوعی در اینجا اشاره شده‌اند.
سپه بود چون خاک در پای کوه
ز یک مرد سگزی شده همگروه
هوش مصنوعی: سپه به مانند خاک در زیر پای کوه است و از یک مرد معمولی هم به یک گروه هم‌پیمان تبدیل شده است.
که با او بجنگ اندرون پای نیست
چنو در جهان لشکر آرای نیست
هوش مصنوعی: کسی که با او در جنگ هست، پای جنگیدن ندارد، زیرا در جهان کسی نیست که به این اندازه قدرتمند و نیرومند باشد.
کسی کو کند زین سخن داستان
نباشد خردمند همداستان
هوش مصنوعی: کسی که از این سخن فاصله بگیرد و به آن توجه نکند، نمی‌تواند فردی عاقل و هوشمند باشد.
که پرخاشخر نامور صد هزار
بسنده نبودند با یک سوار
هوش مصنوعی: پرخاشگرانی که نام‌آور بودند، اگرچه تعدادشان به صد هزار می‌رسید، اما در برابر یک سوار شجاع کافی نبودند.
ازین کین بد آمد بافراسیاب
ز رستم کجا یابد آرام و خواب
هوش مصنوعی: به خاطر این کینه‌ای که از رستم در دل فراسیاب است، او هرگز نمی‌تواند آرامش و خواب را پیدا کند.
چنین گفت رستم بایرانیان
کزین جنگ دشمن کند جان زیان
هوش مصنوعی: رستم به مردم ایران گفت که از این جنگ، جان شما به خطر می‌افتد.
هم‌اکنون ز پیلان و از خواسته
همان تخت و آن تاج آراسته
هوش مصنوعی: هم‌اکنون به دنبال فیل‌ها و آرزوهایم هستم؛ همان تخت و تاجی که زینت‌بخش است.
ستانم ز چینی بایران دهم
بدان شادمان روز فرخ نهم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از چین چیزهایی بگیرم و به ایران بدهم تا در روز شاد و مبارکی جشن بگیریم.
نباشد جز ایرانیان شاد کس
پی رخش و ایزد مرا یار بس
هوش مصنوعی: هیچ کس غیر از ایرانیان شاد برای من وجود ندارد، و من به یاری ایزد و برکت او امید دارم.
یکی را ز شگنان و سقلاب و چین
نمانم که پی برنهد بر زمین
هوش مصنوعی: من از میان شگن و سقلاب و چین کسی را پیدا نمی‌کنم که بر زمین بیفتد و از آن برخیزد.
که امروز پیروزی روز ماست
بلند آسمان لشکر افروز ماست
هوش مصنوعی: امروز روز پیروزی ماست و آسمان نمایانگر قدرت ماست.
گر ایدونک نیرو دهد دادگر
پدید آورد رخش رخشان هنر
هوش مصنوعی: اگر خداوند به ما نیرویی ببخشد، هنری درخشان و زیبا را ایجاد خواهد کرد.
برین دشت من گورستانی کنم
برومند را شارستانی کنم
هوش مصنوعی: در این دشت، مکانی شبیه به قبرستان ایجاد می‌کنم و فردی برجسته را به محلی مناسب می‌برم.
یکی از شما سوی لشکر شوید
بکوشید و با باد همبر شوید
هوش مصنوعی: یکی از شما به سمت لشکر برود و تلاش کند تا با سرعت و قدرت با دشمن مقابله کند.
بکوبید چون من بجنبم ز جای
شما برفرازید سنج و درای
هوش مصنوعی: بکوبید و به حرکت درآیید، چون من انگار از جا برمی‌خیزم. شما هم باید به اوج برسید و خود را نشان دهید.
زمین را سراسر کنید آبنوس
بگرد سواران و آوای کوس
هوش مصنوعی: زمین را پر از درختان ابرشکوه کنید و سواران را با لباس‌های زیبا به تصویر بکشید و صدای طبل را بشنوید.
بکوبید گوپال و گُرز گران
چو پولاد را پتک آهنگران
هوش مصنوعی: بدانید که وقتی با نیرویی قاطع و محکم به چیزی ضربه می‌زنید، مانند آهنگران که با پتک بر روی فلز کار می‌کنند، می‌توانید به نتایج مطلوب دست یابید. در اینجا، تأکید بر قدرت و استحکام ضربه‌هاست که به تغییر و تحول منجر می‌شود.
از انبوه ایشان مدارید باک
ز دریا بابر اندر آرید خاک
هوش مصنوعی: از میان جمعیت آن‌ها نترسید، زیرا دریا می‌تواند خاک را به خود بگیرد.
همه دیده بر مغفر من نهید
چو من بر خروشم دمید و دهید
هوش مصنوعی: همه شما نگاه‌هایتان را به کلاهم بیفکنید، همان‌طور که من در حال فریاد زدن بر سر شما هستم.
بدرید صفهای سقلاب و چین
نباید که بیند هوا را زمین
هوش مصنوعی: باید صفوف سکوها را بشکافید و نباید بگذارید زمین به هوا نگاهی بیندازد.
وزان جایگه رفت چون پیل مست
یکی گُرزهٔ گاوپیکر به دست
هوش مصنوعی: و از آن مکان بیرون آمد مانند فیل سرمست، در دستش یک چوب بزرگ مانند کُره گوساله بود.
خروشان سوی میمنه راه جست
ز لشکر سوی کندر آمد نخست
هوش مصنوعی: در مسیر جنگ، نیروهای قوی و شجاع به سمت راست حرکت کردند و از میانه‌ی لشکر، یکی از آنان به جلو آمده و خود را نمایان ساخت.
همه میمنه پاک بر هم درید
بسی ترگ و سر بد که تن را ندید
هوش مصنوعی: همه چیز خوب و خوش بر هم چیره شد، و بسیاری از دردها و مشکلاتی که انسان را آزار می‌دهد، دیده نشد.