بخش ۱۳
پس آگاهی آمد بافراسیاب
که آتش برآمد ز دریای آب
ز کاموس و منشور و خاقان چین
شکستی نو آمد بتوران زمین
از ایران یکی لشکر آمد بجنگ
که شد چرخ گردنده را راه تنگ
چهل روز یکسان همی جنگ بود
شب و روز گیتی بیک رنگ بود
ز گرد سواران نبود آفتاب
چو بیدار بخت اندر آمد بخواب
سرانجام زان لشکر بیشمار
سواری نماند از در کارزار
بزرگان و آن نامور مهتران
ببستند یکسر ببند گران
بخواری فگندند بر پشت پیل
سپه بود گرد آمده بر دو میل
ز کشته چنان بد که در رزمگاه
کسی را نبد جای رفتن براه
وزین روی پیران براه ختن
بشد با یکی نامدار انجمن
کشانی و شگنی و وهری نماند
که منشور شمشیر رستم نخواند
وزین روی تنگ اندر آمد سپاه
بپیش اندرون رستم کینهخواه
گر آیند زی ما برزم آن گروه
شود کوه هامون و هامون چو کوه
چو افراسیاب این سخنها شنود
دلش گشت پر درد و سر پر ز دود
همه موبدان و ردان را بخواند
ز کار گذشته فراوان براند
کز ایران یکی لشکری جنگجوی
بدان نامداران نهادست روی
شکسته شدست آن سپاه گران
چنان ساز و آن لشکر بیکران
ز اندوه کاموس و خاقان چین
ببستند گفتی مرا بر زمین
سپاهی چنان بسته و خسته شد
دو بهره ز گردنکشان بسته شد
بایران کشیدند بر پشت پیل
زمین پر ز خون بود تا چند میل
چه سازیم و این را چه درمان کنیم
نشاید که این بر دل آسان کنیم
گر ایدونک رستم بود پیش رو
نماند برین بوم و بر خار و خو
که من دستبرد ورا دیدهام
ز کار آگهان نیز بشنیدهام
که او با بزرگان ایران زمین
چه کردست از نیکوی روز کین
چه کردست با شاه مازندران
ز گرزش چه آمد بران مهتران
گرانمایگان پاسخ آراستند
همه یکسر از جای برخاستند
که گر نامداران سقلاب و چین
بایران همی رزم جستند و کین
نه از لشکر ما کسی کم شدست
نه این کشور از خون دمادم شدست
ز رستم چرا بیم داری همی
چنین کام دشمن بخاری همی
ز مادر همه مرگ را زادهایم
میان تا ببستیم نگشادهایم
اگر خاک ما را بپی بسپرند
ازین کردهٔ خویش کیفر برند
بکین گر ببندیم زین پس میان
نماند کسی زنده ز ایرانیان
ز پرمایگان شاه پاسخ شنید
ز لشکر زبانآوری برگزید
دلیران و گردنکشان را بخواند
ز خواب و ز آرام و خوردن بماند
در گنج بگشاد و دینار داد
روان را بخون دل آهار داد
چنان شد ز گردان جنگی زمین
که گفتی سپهر اندر آمد بکین
چو این بند بد را سر آمد کلید
فریبرز نزدیک رستم رسید
بدل شاد با خلعت شهریار
بدو اندرون تاج گوهر نگار
ازان شادمان شد گو پیلتن
بزرگان لشکر شدند انجمن
گرفتند بر پهلوان آفرین
که آباد بادا برستم زمین
بدو جان شاه جهان شاد باد
بر و بوم ایرانش آباد باد
همه مر ترا چاکر و بندهایم
بفرمان و رایت سرافگندهایم
وزان جایگه شاد لشکر براند
بیامد بسغد و دو هفته بماند
بنخچیر گور و بمی دست برد
ازین گونه یک چند خورد و شمرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس آگاهی آمد بافراسیاب
که آتش برآمد ز دریای آب
هوش مصنوعی: پس آگاهی به فراسیاب رسید که آتش از دریا برخاست.
ز کاموس و منشور و خاقان چین
شکستی نو آمد بتوران زمین
هوش مصنوعی: از ارکان و ویژگیهای چین و سرزمینهای دیگر، تجدیدی تازه به سرزمین توران آمده است.
از ایران یکی لشکر آمد بجنگ
که شد چرخ گردنده را راه تنگ
هوش مصنوعی: لشکری از ایران به میدان جنگ آمد که باعث شد چرخهای زمان به تنگی بیفتند.
چهل روز یکسان همی جنگ بود
شب و روز گیتی بیک رنگ بود
هوش مصنوعی: چهل روز جنگ به طور مداوم ادامه داشت و روز و شب برای همگی یکسان و بیتفاوت بود. دنیا در یک حالت یکنواخت و بدون تغییر به سر میبرد.
ز گرد سواران نبود آفتاب
چو بیدار بخت اندر آمد بخواب
هوش مصنوعی: در میان سواران، نور و تابش آفتاب دیده نمیشود، مانند وقتی که بخت کسی بیدار شده و او به خواب رفته است.
سرانجام زان لشکر بیشمار
سواری نماند از در کارزار
هوش مصنوعی: در نهایت، از آن سپاه بزرگ هیچ سواری در میدان نبرد باقی نماند.
بزرگان و آن نامور مهتران
ببستند یکسر ببند گران
هوش مصنوعی: بزرگان و شخصیتهای مشهور و بزرگ به طور کامل در کنار هم جمع شدند و به طور جدی به موضوعی پرداختند.
بخواری فگندند بر پشت پیل
سپه بود گرد آمده بر دو میل
هوش مصنوعی: بر پشت فیل، سنگینی از بار خواران قرار گرفته، سپاه گرد آمده است که بر دو میله استوار شده است.
ز کشته چنان بد که در رزمگاه
کسی را نبد جای رفتن براه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، اوضاع به قدری بد است که هیچ کس جرات ندارد به جایی برود و همه در ترس و وحشت به سر میبرند.
وزین روی پیران براه ختن
بشد با یکی نامدار انجمن
هوش مصنوعی: بر این اساس، او با یکی از شخصیتهای مشهور و معروف در دستهای از پیران و بزرگترها به سوی ختن حرکت کرد.
کشانی و شگنی و وهری نماند
که منشور شمشیر رستم نخواند
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس و هیچ چیزی باقی نمانده است که به عظمت و قدرت شمشیر رستم توجه نکند.
وزین روی تنگ اندر آمد سپاه
بپیش اندرون رستم کینهخواه
هوش مصنوعی: بر اثر این اتفاق، گروهی از دشمنان به سمت رستم که دشمنی جدی دارد، هجوم آوردند.
گر آیند زی ما برزم آن گروه
شود کوه هامون و هامون چو کوه
هوش مصنوعی: اگر آن گروه به سرزمین ما بیایند، کوه هامون مانند کوه خواهد شد و هامون نیز مانند کوه خواهد گشت.
چو افراسیاب این سخنها شنود
دلش گشت پر درد و سر پر ز دود
هوش مصنوعی: وقتی افراسیاب این صحبتها را شنید، دلش پر از درد و غم شد و مانند آتش دودی در سرش پیچید.
همه موبدان و ردان را بخواند
ز کار گذشته فراوان براند
هوش مصنوعی: همه روحانیان و دانایان را فرامیخواند تا از رویدادهای گذشته بهخوبی آگاه شوند و از آنها دوری کنند.
کز ایران یکی لشکری جنگجوی
بدان نامداران نهادست روی
هوش مصنوعی: از ایران یکی سپاه جنگجو به فرماندهی نامداران به میدان آمده است.
شکسته شدست آن سپاه گران
چنان ساز و آن لشکر بیکران
هوش مصنوعی: آن ارتش بزرگ و پرقدرت که شکسته شده، به قدری تنظیم و آماده بود که گویی بیپایان بود.
ز اندوه کاموس و خاقان چین
ببستند گفتی مرا بر زمین
هوش مصنوعی: از غم کاموس و خاقان چین، در دل احساس درماندگی و ناامیدی کردهام، به گونهای که گویی به زمین افتادهام.
سپاهی چنان بسته و خسته شد
دو بهره ز گردنکشان بسته شد
هوش مصنوعی: یک سرباز به شدت خسته و فرسوده شده و از دو خطر بزرگ رهایی پیدا کرده است.
بایران کشیدند بر پشت پیل
زمین پر ز خون بود تا چند میل
هوش مصنوعی: در ایران جنگ و خونریزی فراوانی رخ داد و سرزمین به شدت آلوده به خون شده بود. تا کی این وضعیت باید ادامه پیدا کند؟
چه سازیم و این را چه درمان کنیم
نشاید که این بر دل آسان کنیم
هوش مصنوعی: چه باید بکنیم و چه راه حلی برای این مشکل پیدا کنیم؟ نباید اجازه دهیم که این موضوع بر دل ما آسان بگذرد.
گر ایدونک رستم بود پیش رو
نماند برین بوم و بر خار و خو
هوش مصنوعی: اگر رستم نیز در برابر ما باشد، دیگر بر این زمین و بر این درد و رنج چیزی باقی نخواهد ماند.
که من دستبرد ورا دیدهام
ز کار آگهان نیز بشنیدهام
هوش مصنوعی: من از دیدن دستبرد او آگاهانه چیزهایی را فهمیدهام و همچنین از دیگران هم شنیدهام.
که او با بزرگان ایران زمین
چه کردست از نیکوی روز کین
هوش مصنوعی: او با بزرگان ایران زمین در روز انتقام چه احترامی و کینهای نشان داده است.
چه کردست با شاه مازندران
ز گرزش چه آمد بران مهتران
هوش مصنوعی: چه بر سر شاه مازندران آمده است که از برخورد او با بزرگان، چنین نتایجی به وجود آمده است.
گرانمایگان پاسخ آراستند
همه یکسر از جای برخاستند
هوش مصنوعی: افراد با ارزش و مهم به سوالات پاسخ دادند و همگی با هم از جا برخاستند.
که گر نامداران سقلاب و چین
بایران همی رزم جستند و کین
هوش مصنوعی: اگر نامآوران سقلاب و چین به ایران حمله کردند و جنگ و کینه به راه انداختند،
نه از لشکر ما کسی کم شدست
نه این کشور از خون دمادم شدست
هوش مصنوعی: نه از نیروهای ما کسی کاسته شده و نه این سرزمین از خون پیوسته خالی است.
ز رستم چرا بیم داری همی
چنین کام دشمن بخاری همی
هوش مصنوعی: چرا از رستم میترسی؟ مگر میخواهی به دشمن خود چنین خوشحالی بکنی؟
ز مادر همه مرگ را زادهایم
میان تا ببستیم نگشادهایم
هوش مصنوعی: ما از مادر همه مرگها به دنیا آمدهایم و در زندگیمان بین مرگ و زندگی به دام افتادیم و نتوانستهایم از این وضعیت رهایی پیدا کنیم.
اگر خاک ما را بپی بسپرند
ازین کردهٔ خویش کیفر برند
هوش مصنوعی: اگر خاک گور ما را بپوشانند، از این عمل ناپسند چه مجازاتی خواهند دید؟
بکین گر ببندیم زین پس میان
نماند کسی زنده ز ایرانیان
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم انتقام بگیریم و در این راه اقدام کنیم، دیگر هیچکس از ایرانیان زنده نخواهد ماند.
ز پرمایگان شاه پاسخ شنید
ز لشکر زبانآوری برگزید
هوش مصنوعی: شاه از افراد باهوش و پرمایه خود پاسخ گرفت و از میان سربازان، یکی را که هنرمندانه سخن میگفت برگزید.
دلیران و گردنکشان را بخواند
ز خواب و ز آرام و خوردن بماند
هوش مصنوعی: دلیران و شجاعان را از خواب و آرامش بیدار میکند و آنها را از خوردن منع میکند.
در گنج بگشاد و دینار داد
روان را بخون دل آهار داد
هوش مصنوعی: در گنج را گشود و به روح خود شادی و دلار اعطا کرد و دل را با اندوه آراست.
چنان شد ز گردان جنگی زمین
که گفتی سپهر اندر آمد بکین
هوش مصنوعی: زمین به شدت به خاطر جنگ و نبردی که رخ داده، لرزیده و به نظر میآید که آسمان نیز به خاطر شدت کینه و دشمنی وارد این میدان شده است.
چو این بند بد را سر آمد کلید
فریبرز نزدیک رستم رسید
هوش مصنوعی: وقتی این بند بد به پایان رسید، کلید فریبرز به رستم نزدیک شد.
بدل شاد با خلعت شهریار
بدو اندرون تاج گوهر نگار
هوش مصنوعی: با یک لباس زیبا و خوشحال به او هدیه مدم، تاجی که با جواهرات زینت یافته باشد، در درون آن قرار دارد.
ازان شادمان شد گو پیلتن
بزرگان لشکر شدند انجمن
هوش مصنوعی: او از این شادی به وجد آمد و باعث شد تا بزرگترین افراد سپاه دور هم جمع شوند.
گرفتند بر پهلوان آفرین
که آباد بادا برستم زمین
هوش مصنوعی: به پهلوانی که شایستهستایی است، تبریک میگویند و آرزو میکنند که سرزمین او همیشه رونق داشته باشد و آباد بماند.
بدو جان شاه جهان شاد باد
بر و بوم ایرانش آباد باد
هوش مصنوعی: برای جان شاه جهان آرزوی شادی میکنم و امیدوارم سرزمین ایرانش همیشه آباد و prosper باشد.
همه مر ترا چاکر و بندهایم
بفرمان و رایت سرافگندهایم
هوش مصنوعی: همه ما در خدمت تو هستیم و به فرمان تو احترام میگذاریم، حتی اگر تحت فشار و شکست قرار گرفته باشیم.
وزان جایگه شاد لشکر براند
بیامد بسغد و دو هفته بماند
هوش مصنوعی: از آن مکان، لشکر شاد به حرکت درآمد و به سرزمین سغد آمد و به مدت دو هفته در آنجا ماند.
بنخچیر گور و بمی دست برد
ازین گونه یک چند خورد و شمرد
هوش مصنوعی: به گورستان نگاه کن و ببین که چه دستهایی از آن بیرون میآید. مدتی است که به این وضعیت دقت کن و دربارهاش فکر کن.