گنجور

بخش ۱۱

دبیر جهاندیده را پیش خواند
سخن هرچ بایست با او براند
بفرمود تا نامهٔ خسروی
ز عنبر نوشتند بر پهلوی
سرنامه کرد آفرین خدای
کجا هست و باشد همیشه بجای
برازندهٔ ماه و کیوان و هور
نگارندهٔ فر و دیهیم و زور
سپهر و زمان و زمین آفرید
روان و خرد داد و دین آفرید
وزو آفرین باد بر شهریار
زمانه مبادا ازو یادگار
رسیدم بفرمان میان دو کوه
سپاه دو کشور شده همگروه
همانا که شمشیرزن صد هزار
ز دشمن فزون بود در کارزار
کشانی و شگنی و چینی و هند
سپاهی ز چین تا بدریای سند
ز کشمیر تا دامن رود شهد
سراپرده و پیل دیدیم و مهد
نترسیدم از دولت شهریار
کزین رزمگاه اندر آید نهار
چهل روز با هم همی جنگ بود
تو گفتی بریشان جهان تنگ بود
همه شهریاران کشور بدند
نه بر باد «و» با بخت لاغر بدند
میان دو کوه از بر راغ و دشت
ز خون و ز کشته نشاید گذشت
همانا که فرسنگ باشد چهل
پراگنده از خون زمین بود گل
سرانجام ازین دولت دیریاز
سخن گویم این نامه گردد دراز
همه شهریاران که دارند بند
ز پیلان گرفتم بخم کمند
سوی جنگ دارم کنون رای و روی
مگر پیش گرز من آید گروی
زبانها پر از آفرین تو باد
سر چرخ گردان زمین تو باد
چو نامه بمهر اندر آمد بداد
بمهتر فریبرز خسرو نژاد
ابا شاه و پیل و هیونی هزار
ازان رزمگه برنهادند بار
فریبرز کاوس شادان برفت
بنزدیک خسرو بسیچید و تفت
همی رفت با او گو پیلتن
بزرگان و گردان آن انجمن
به پدرود کردن گرفتش کنار
ببارید آب از غم شهریار
وزان جایگه سوی لشکر کشید
چو جعد دو زلف شب آمد پدید
نشستند با آرامش و رود و می
یکی دست رود و دگر دست نی
برفتند هر کس بآرام خویش
گرفته ببر هر کسی کام خویش
چو خورشید با رنگ دیبای زرد
ستم کرد بر تودهٔ لاژورد
همانگه ز دهلیز پرده‌سرای
برآمد خروشیدن کرنای
تهمتن میان تاختن را ببست
بران بارهٔ تیزتگ برنشست
بفرمود تا توشه برداشتند
همی راه دشوار بگذاشتند
بیابان گرفتند و راه دراز
بیامد چنان لشکری رزمساز
چنین گفت با طوس و گودرز و گیو
که ای نامداران و گردان نیو
من این بار چنگ اندر آرم بچنگ
بداندیشگان را شود کار تنگ
که دانست کین چاره‌گر مرد سند
سپاه آرد از چین و سقلاب و هند
من او را چنان مست و بیهش کنم
تنش خاک گور سیاوش کنم
که از هند و سقلاب و توران و چین
نخوانند ازین پس برو آفرین
بزد کوس وز دشت برخاست گرد
هوا پر ز گرد و زمین پر ز مرد
ازان نامداران پرخاشجوی
بابر اندر آمد یکی گفت و گوی
دو منزل برفتند زان جایگاه
که از کشته بد روی گیتی سیاه
یکی بیشه دیدند و آمد فرود
سیه شد ز لشکر همه دشت و رود
همی بود با رامش و می بدست
یکی شاد و خرم یکی خفته مست
فرستاده آمد ز هر کشوری
ز هر نامداری و هر مهتری
بسی هدیه و ساز و چندی نثار
ببردند نزدیک آن نامدار
چو بگذشت ازین داستان روز چند
ز گردش بیاسود چرخ بلند
کس آمد بر شاه ایران سپاه
که آمد فریبرز کاوس شاه
پذیره شدش شاه کنداوران
ابا بوق و کوس و سپاهی گران
فریبرز نزدیک خسرو رسید
زمین را ببوسید کو را بدید
نگه کرد خسرو بران بستگان
هیونان و پیلان و آن خستگان
عنان را بپیچید و آمد براه
ز سر برگرفت آن کیانی کلاه
فرود آمد و پیش یزدان بخاک
بغلتید و گفت ای جهاندار پاک
ستمکاره‌ای کرد بر من ستم
مرا بی‌پدر کرد با درد و غم
تو از درد و سختی رهانیدیم
همی تاج را پرورانیدیم
زمین و زمان پیش من بنده شد
جهانی ز گنج من آگنده شد
سپاس از تو دارم نه از انجمن
یکی جان رستم تو مستان ز من
بزد اسپ و زان جایگه بازگشت
بران پیل وان بستگان برگذشت
بسی آفرین کرد بر پهلوان
که او باد شادان و روشن‌روان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دبیر جهاندیده را پیش خواند
سخن هرچ بایست با او براند
هوش مصنوعی: دبیر با تجربه را صدا کرد و هر چیزی که لازم بود با او در میان گذاشت.
بفرمود تا نامهٔ خسروی
ز عنبر نوشتند بر پهلوی
هوش مصنوعی: فرمان داد تا نامه‌ای از طرف پادشاه با عطر خوش عنبر بر روی پارچه‌ای نرم نوشته شود.
سرنامه کرد آفرین خدای
کجا هست و باشد همیشه بجای
هوش مصنوعی: خدای بزرگ سرنوشت و آفرینش را رقم زده است، پس کجا می‌توان او را پیدا کرد و همیشه در کجا حضور دارد؟
برازندهٔ ماه و کیوان و هور
نگارندهٔ فر و دیهیم و زور
هوش مصنوعی: این بیت به عظمت و زیبایی افرادی اشاره دارد که شایستهٔ مقامات و ویژگی‌های برجسته‌ای مانند زیبایی، قدرت و شکوه هستند. این افراد به گونه‌ای توصیف شده‌اند که در مقایسه با زیبایی‌های طبیعی همچون ماه و ستاره‌ها و خورشید قرار می‌گیرند و نشان‌دهندهٔ شخصیت‌های ارزشمند و بافرهنگ هستند.
سپهر و زمان و زمین آفرید
روان و خرد داد و دین آفرید
هوش مصنوعی: آفرینش آسمان، زمان و زمین را به وجود آورد و همچنین روح و عقل و دین را به انسان بخشید.
وزو آفرین باد بر شهریار
زمانه مبادا ازو یادگار
هوش مصنوعی: باد بر پادشاه زمانه آفرین می‌فرستد، مبادا از او نشانی به جا بماند.
رسیدم بفرمان میان دو کوه
سپاه دو کشور شده همگروه
هوش مصنوعی: به دعوت و فرمان رسیده، در میان دو کوه، سپاه دو کشور در کنار هم قرار گرفته‌اند.
همانا که شمشیرزن صد هزار
ز دشمن فزون بود در کارزار
هوش مصنوعی: همانا که در میدان جنگ، آن که شمشیر به دست دارد، توانایی بیشتری نسبت به دشمنانش دارد و می‌تواند در نبرد پیروز شود.
کشانی و شگنی و چینی و هند
سپاهی ز چین تا بدریای سند
هوش مصنوعی: در این مصرع، به تنوع و گستردگی سرزمین‌ها و اقوام اشاره شده است. از سرزمین‌های مختلفی همچون کشان، شگن، چین و هند نام برده شده و به وجود سپاه و قدرتی اشاره می‌شود که از چین تا دریاچه سند را در بر می‌گیرد. این توصیف نشان‌دهنده فرهنگ‌ها و سرزمین‌های مختلف و پیوندهای آن‌ها با هم است.
ز کشمیر تا دامن رود شهد
سراپرده و پیل دیدیم و مهد
هوش مصنوعی: از کشمیر تا دامن رود، مشهدی را که زنبور عسل و همچنین نمایی از اشیاء بزرگ و قدرتمند در آن مشاهده کردیم، دیدیم و ریشه‌اش را در آغوش گرفتیم.
نترسیدم از دولت شهریار
کزین رزمگاه اندر آید نهار
هوش مصنوعی: من از قدرت و سلطه پادشاه نگران نیستم؛ زیرا در این میدان نبرد، هیچ چیز نمی‌تواند مانع روزی شود که بر من نازل خواهد شد.
چهل روز با هم همی جنگ بود
تو گفتی بریشان جهان تنگ بود
هوش مصنوعی: چهل روز بود که با هم درگیر بودند، تو گفتی براشان جهان خیلی کوچک و تنگ شده است.
همه شهریاران کشور بدند
نه بر باد «و» با بخت لاغر بدند
هوش مصنوعی: تمامی پادشاهان سرزمین در شرایط نامساعدی قرار داشتند و صلاحیت و خوش شانسی لازم را نداشتند.
میان دو کوه از بر راغ و دشت
ز خون و ز کشته نشاید گذشت
هوش مصنوعی: در میان دو کوه، اراضی و دشت‌هایی پر از خون و کشته‌ها وجود دارد که عبور از آن‌ها ممکن نیست.
همانا که فرسنگ باشد چهل
پراگنده از خون زمین بود گل
هوش مصنوعی: به وضوح می‌توان گفت که اگرچه فاصله‌ها زیاد و دور است، اما در زمین همیشه نشانه‌ها و آثار زیبایی وجود دارد که از خون و زندگی سرچشمه گرفته‌اند.
سرانجام ازین دولت دیریاز
سخن گویم این نامه گردد دراز
هوش مصنوعی: سرانجام از این نعمت و موفقیت زمان طولانی‌تری صحبت می‌کنم و این نوشته به طول خواهد انجامید.
همه شهریاران که دارند بند
ز پیلان گرفتم بخم کمند
هوش مصنوعی: همه شاهان و بزرگان که دارای قدرت و سلطه هستند، من به خاطر آن قدرت و نفوذشان، در دام و چنگال خود گرفتار شدم.
سوی جنگ دارم کنون رای و روی
مگر پیش گرز من آید گروی
هوش مصنوعی: من اکنون با اراده و چهره‌ای مصمم به جنگ می‌روم، مگر اینکه کسی برای تسلیم در برابر قدرت من بیاید.
زبانها پر از آفرین تو باد
سر چرخ گردان زمین تو باد
هوش مصنوعی: زبان‌ها مملو از ستایش و تحسین تو هستند و تو همچنان در هر گوشه‌ای از زمین وجود داری.
چو نامه بمهر اندر آمد بداد
بمهتر فریبرز خسرو نژاد
هوش مصنوعی: وقتی نامه‌ای با مهر وارد شد، فریبرز، که از نجبای خسرو است، آن را تقدیم کرد.
ابا شاه و پیل و هیونی هزار
ازان رزمگه برنهادند بار
هوش مصنوعی: با وجود پادشاه و فیل و جنگجویان بسیار، آن‌ها از میدان رزم بارهای سنگینی را بر دوش گذاردند.
فریبرز کاوس شادان برفت
بنزدیک خسرو بسیچید و تفت
هوش مصنوعی: فریبرز، پسر کاوس، شاد و خوشحال به نزد خسرو رفت و همراه او مشغول جمع‌آوری و آماده کردن نیرو شد.
همی رفت با او گو پیلتن
بزرگان و گردان آن انجمن
هوش مصنوعی: او به همراهی بزرگانی از قبیل پهلوانان و گردآورندگان آن جمع، در حال رفتن بود.
به پدرود کردن گرفتش کنار
ببارید آب از غم شهریار
هوش مصنوعی: او به وداع کردن مشغول شد و در کنارش اشک‌هایش مانند باران از غم و اندوه بر شهریار ریخت.
وزان جایگه سوی لشکر کشید
چو جعد دو زلف شب آمد پدید
هوش مصنوعی: او از آن مکان به سوی لشکر حرکت کرد، مانند این که دو زلف تاریک شب به تدریج نمایان می‌شود.
نشستند با آرامش و رود و می
یکی دست رود و دگر دست نی
هوش مصنوعی: در آرامش نشسته‌اند و یکی از دست‌ها به آب رود زده شده و دست دیگر به نی.
برفتند هر کس بآرام خویش
گرفته ببر هر کسی کام خویش
هوش مصنوعی: همه به آرامی به سوی آرامش خود رفتند و هر کس به دنبال خواسته‌های خودش رفته است.
چو خورشید با رنگ دیبای زرد
ستم کرد بر تودهٔ لاژورد
هوش مصنوعی: وقتی خورشید با رنگ زرد و نور خود به توده‌ای از سنگ آبی (لاژورد) ظلم می‌کند، نمایی زیبا و درخشان به وجود می‌آورد.
همانگه ز دهلیز پرده‌سرای
برآمد خروشیدن کرنای
هوش مصنوعی: در آن لحظه، صدای بلند کرنای از دالان پرده‌سرای به گوش رسید.
تهمتن میان تاختن را ببست
بران بارهٔ تیزتگ برنشست
هوش مصنوعی: توانمند جوانمرد، در میانهٔ نبرد، تیشهٔ تیزش را به دست گرفت و بر اسبش سوار شد.
بفرمود تا توشه برداشتند
همی راه دشوار بگذاشتند
هوش مصنوعی: او دستور داد تا لوازم سفر را آماده کنند و راه سخت را ترک کردند.
بیابان گرفتند و راه دراز
بیامد چنان لشکری رزمساز
هوش مصنوعی: بیابان را فراگرفته و راهی طولانی پیش آمده است، مانند لشکری که برای جنگ آماده شده است.
چنین گفت با طوس و گودرز و گیو
که ای نامداران و گردان نیو
هوش مصنوعی: او به طوس، گودرز و گیو گفت: ای مردان نامدار و پهلوانان دلیر!
من این بار چنگ اندر آرم بچنگ
بداندیشگان را شود کار تنگ
هوش مصنوعی: من این بار به سراغ بداندیشان می‌روم و آنها را به دام می‌اندازم، تا کارشان دشوار و تنگ شود.
که دانست کین چاره‌گر مرد سند
سپاه آرد از چین و سقلاب و هند
هوش مصنوعی: آن کسی که می‌داند چگونه مشکلات را حل کند، سربازان را از کشورهای چین، سقلاب و هند به میدان می‌آورد.
من او را چنان مست و بیهش کنم
تنش خاک گور سیاوش کنم
هوش مصنوعی: من او را به قدری مست و بی‌خود می‌کنم که مانند خاک قبر سیاوش، بی‌حرکت و بی‌جان خواهد شد.
که از هند و سقلاب و توران و چین
نخوانند ازین پس برو آفرین
هوش مصنوعی: دیگر کسی از هند و اسلا و توران و چین در مورد او نخواهد خواند، بلکه فقط از او تمجید خواهند کرد.
بزد کوس وز دشت برخاست گرد
هوا پر ز گرد و زمین پر ز مرد
هوش مصنوعی: صدا به گوش می‌رسد و از دشت صداهایی بلند می‌شود. گرد و غباری در هوا پدید آمده و زمین پر از مردان شده است.
ازان نامداران پرخاشجوی
بابر اندر آمد یکی گفت و گوی
هوش مصنوعی: یکی از جنگجویان معروف و شجاع مانند بابر، به میدان آمد و سخنانی را بیان کرد.
دو منزل برفتند زان جایگاه
که از کشته بد روی گیتی سیاه
هوش مصنوعی: دو مکان از آنجا دور شدند، مکانی که از مردگان به یادگار دنیای تاریک به جا مانده است.
یکی بیشه دیدند و آمد فرود
سیه شد ز لشکر همه دشت و رود
هوش مصنوعی: یک جنگل بزرگ دیده شد و در آن فرود آمدند، و این‌گونه بود که ارتش همه دشت‌ها و رودخانه‌ها را تحت تأثیر قرار داد.
همی بود با رامش و می بدست
یکی شاد و خرم یکی خفته مست
هوش مصنوعی: با خوشی و نوشیدن نوشیدنی، یکی شاد و خرم است و دیگری در حال خواب و مستی به سر می‌برد.
فرستاده آمد ز هر کشوری
ز هر نامداری و هر مهتری
هوش مصنوعی: فرستاده‌ها از هر سرزمینی و از هر شخص معروف و بزرگی آمدند.
بسی هدیه و ساز و چندی نثار
ببردند نزدیک آن نامدار
هوش مصنوعی: بسیاری از هدایا و سازها را به نزد آن شخص معروف بردند.
چو بگذشت ازین داستان روز چند
ز گردش بیاسود چرخ بلند
هوش مصنوعی: پس از اینکه مدت زمانی از این ماجرا گذشت و زمین از چرخش خود استراحت کرد.
کس آمد بر شاه ایران سپاه
که آمد فریبرز کاوس شاه
هوش مصنوعی: کسی که با نیروی زیادی به شاه ایران رسید، فریبرز، پسر کاوس، بود.
پذیره شدش شاه کنداوران
ابا بوق و کوس و سپاهی گران
هوش مصنوعی: شاه با شکوه و جلال، به همراهی موسیقیی از بوق و طبل و نیروهای متعدد نظامی، به استقبال آمد.
فریبرز نزدیک خسرو رسید
زمین را ببوسید کو را بدید
هوش مصنوعی: فریبرز به خسرو نزدیک شد و زمین را بوسید و او را دید.
نگه کرد خسرو بران بستگان
هیونان و پیلان و آن خستگان
هوش مصنوعی: خسرو به بستگان خود نگاه کرد، افرادی که مانند هیوانات و فیل‌ها خسته و ناتوان بودند.
عنان را بپیچید و آمد براه
ز سر برگرفت آن کیانی کلاه
هوش مصنوعی: عنان را به سمت خود کشید و به راه افتاد. آن کسی که کلاه کیانی را از سر برداشت، به جلو رفت.
فرود آمد و پیش یزدان بخاک
بغلتید و گفت ای جهاندار پاک
هوش مصنوعی: او به زمین افتاد و با خاک در کنار خود تماس گرفت و گفت: ای خدای بزرگ و پاک!
ستمکاره‌ای کرد بر من ستم
مرا بی‌پدر کرد با درد و غم
هوش مصنوعی: یک ظالم بر من ظلمی کرد که باعث شد احساس یتیمی کنم و درد و غم را در زندگی‌ام تجربه کنم.
تو از درد و سختی رهانیدیم
همی تاج را پرورانیدیم
هوش مصنوعی: ما تو را از درد و رنج نجات دادیم و همزمان، مقام و افتخارت را نیز پرورش دادیم.
زمین و زمان پیش من بنده شد
جهانی ز گنج من آگنده شد
هوش مصنوعی: همه جهان و زمان برای من در اختیار آمد و دنیایی پر از نعمت‌ها و ثروت‌ها از درون من شکل گرفت.
سپاس از تو دارم نه از انجمن
یکی جان رستم تو مستان ز من
هوش مصنوعی: من از تو سپاسگزارم و نه از جمعی دیگر؛ زیرا تو مانند جانِ رستم برای من عزت و افتخار هستی.
بزد اسپ و زان جایگه بازگشت
بران پیل وان بستگان برگذشت
هوش مصنوعی: اسب را به حرکت درآورد و از آن مکان برگشت، و آنجا را رها کرد و از کنار آن فیل و همراهانش گذشت.
بسی آفرین کرد بر پهلوان
که او باد شادان و روشن‌روان
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم بر پهلوان احترام و تحسین می‌گذارند زیرا او شخصیتی شاد و خوش‌رو دارد.