گنجور

بخش ۵

بیاراست لشکر سپهدار طوس
بپیلان جنگی و مردان و کوس
پیاده سوی کوه شد با بنه
سپهدار گودرز بر میمنه
رده برکشیده همه یکسره
چو رهام گودرز بر میسره
ز نالیدن کوس با کرنای
همی آسمان اندر آمد ز جای
دل چرخ گردان بدو چاک شد
همه کام خورشید پرخاک شد
چنان شد که کس روی هامون ندید
ز بس گرد کز رزمگه بردمید
ببارید الماس از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
سنانهای رخشان و تیغ سران
درفش از بر و زیر گرز گران
هوا گفتی از گرز و از آهنست
زمین یکسر از نعل در جوشنست
چو دریای خون شد همه دشت و راغ
جهان چون شب و تیغها چون چراغ
ز بس نالهٔ کوس با کرنای
همی کس ندانست سر را ز پای
سپهبد به گودرز گفت آن زمان
که تاریک شد گردش آسمان
مرا گفته بود این ستاره‌شناس
که امروز تا شب گذشته سه پاس
ز شمشیر گردان چو ابر سیاه
همی خون فشاند به آوردگاه
سرانجام ترسم که پیروزگر
نباشد مگر دشمن کینه ور
چو شیدوش و رهام و گستهم و گیو
زره‌دار خراد و برزین نیو
ز صف در میان سپاه آمدند
جگر خسته و کینه‌خواه آمدند
بابر اندر آمد ز هر سو غریو
بسان شب تار و انبوه دیو
وزان روی هومان بکردار کوه
بیاورد لشکر همه همگروه
وزان پس گزیدند مردان مرد
که بردشت سازند جای نبرد
گرازه سر گیوگان با نهل
دو گرد گرانمایهٔ شیردل
چو رهام گودرز و فرشیدورد
چو شیدوش و لهاک شد هم نبرد
ابا بیژن گیو کلباد را
که بر هم زدی آتش و باد را
ابا شطرخ نامور گیو را
دو گرد گرانمایهٔ نیو را
چو گودرز و پیران و هومان و طوس
نبد هیچ پیدا درنگ و فسوس
چنین گفت هومان که امروز کار
نباید که چون دی بود کارزار
همه جان شیرین بکف برنهید
چو من برخروشم دمید و دهید
تهی کرد باید ازیشان زمین
نباید که آیند زین پس بکین
بپیش اندر آمد سپهدار طوس
پیاده بیاورد و پیلان و کوس
صفی برکشیدند پیش سوار
سپردار و ژوپین‌ور و نیزه‌دار
مجنبید گفت ایچ از جای خویش
سپر با سنان اندرارید پیش
ببینیم تا این نبرده سران
چگونه گزارند گرز گران

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیاراست لشکر سپهدار طوس
بپیلان جنگی و مردان و کوس
هوش مصنوعی: لشکر سردار طوس را با فیل‌های رزمی، مردان جنگی و طبل‌های جنگی آراسته و آماده کردند.
پیاده سوی کوه شد با بنه
سپهدار گودرز بر میمنه
هوش مصنوعی: شخصی به سمت کوه حرکت کرد و وسایل خود را با خود برداشت در حالی که سپهدار گودرز بر میمنه همراهش بود.
رده برکشیده همه یکسره
چو رهام گودرز بر میسره
هوش مصنوعی: همه جمع شده‌اند و یکدست، مانند گودرز که بر میسره‌ی میدان نبرد ایستاده است.
ز نالیدن کوس با کرنای
همی آسمان اندر آمد ز جای
هوش مصنوعی: از صدای ناله و شیون که به آواز کرنای شبیه است، آسمان به حرکت درآمد و از جای خود برخاست.
دل چرخ گردان بدو چاک شد
همه کام خورشید پرخاک شد
هوش مصنوعی: دل همواره در حال گردش و تغییر است و وقتی به او روی کند، مانند خورشیدی که در خاک است، تمامی آرزوها و خواسته‌ها روشن و برآورده می‌شوند.
چنان شد که کس روی هامون ندید
ز بس گرد کز رزمگه بردمید
هوش مصنوعی: به قدری غبار و گرد و خاک در فضای هامون ایجاد شده بود که هیچ‌کس نمی‌توانست چهره‌ام را ببیند، این مشکل به خاطر جنگ و درگیری بود که به راه افتاده بود.
ببارید الماس از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوش مصنوعی: بارش الماس از ابرهای تیره و تار باعث به وجود آمدن آتش و روشنایی شده است که بر اثر برخورد گرز و تیغ ایجاد می‌شود.
سنانهای رخشان و تیغ سران
درفش از بر و زیر گرز گران
هوش مصنوعی: تیغ‌های درخشان و پرچم‌های سران، زیر ضربات سنگین تبر قرار دارند.
هوا گفتی از گرز و از آهنست
زمین یکسر از نعل در جوشنست
هوش مصنوعی: هوا به گونه‌ای است که در آن بی‌انتها از چوب و آهن پر شده و زمین به طور کامل از نشانه‌های جنگ و نعل اسب پوشیده است.
چو دریای خون شد همه دشت و راغ
جهان چون شب و تیغها چون چراغ
هوش مصنوعی: وقتی که زمین پر از خون شد و همه جا مثل شب تاریک گردید، شمشیرها مثل چراغ روشن بودند.
ز بس نالهٔ کوس با کرنای
همی کس ندانست سر را ز پای
هوش مصنوعی: به خاطر صدای ناله و نوازش ساز، کسی نتوانست بفهمد که کدام یک در جای درست است؛ سر به کجاست و پا به کجا.
سپهبد به گودرز گفت آن زمان
که تاریک شد گردش آسمان
هوش مصنوعی: سپهبد به گودرز گفت زمانی که آسمان تاریک شود و وضعیت تغییر کند، باید مراقب باشیم.
مرا گفته بود این ستاره‌شناس
که امروز تا شب گذشته سه پاس
هوش مصنوعی: این ستاره‌شناس به من گفته بود که امروز نسبت به شب گذشته سه بار تغییرات و تحولات رخ داده است.
ز شمشیر گردان چو ابر سیاه
همی خون فشاند به آوردگاه
هوش مصنوعی: مانند ابر سیاه، شمشیرهای چرخان خون را به میدان جنگ می‌پاشند.
سرانجام ترسم که پیروزگر
نباشد مگر دشمن کینه ور
هوش مصنوعی: در نهایت نگرانم که تنها کسی که پیروز خواهد شد، دشمنی باشد که کینه و دشمنی دارد.
چو شیدوش و رهام و گستهم و گیو
زره‌دار خراد و برزین نیو
هوش مصنوعی: با درخشش و شجاعت مانند شخصیت‌های بزرگی مثل شیدوش، رهام، گستهم و گیو که دارای زره و قدرت هستند، به میدان می‌آیم.
ز صف در میان سپاه آمدند
جگر خسته و کینه‌خواه آمدند
هوش مصنوعی: از میان صفوف در جنگ، افرادی که دل‌شان پر از درد و کینه بود، وارد شدند.
بابر اندر آمد ز هر سو غریو
بسان شب تار و انبوه دیو
هوش مصنوعی: بابر مانند شب تار و پر از دیوان، از هر سو به درون آمد و صداهایی بلند ایجاد کرد.
وزان روی هومان بکردار کوه
بیاورد لشکر همه همگروه
هوش مصنوعی: از آن چهره زیبا، هومان لشکر را به دور هم جمع کرد و برای نبرد آماده شد.
وزان پس گزیدند مردان مرد
که بردشت سازند جای نبرد
هوش مصنوعی: آنگاه مردان شجاع را انتخاب کردند تا جایی برای جنگ آماده کنند.
گرازه سر گیوگان با نهل
دو گرد گرانمایهٔ شیردل
هوش مصنوعی: در اینجا به داستانی از دلیرانی که در نبردها و در میدان جنگ می‌جنگند اشاره شده است. این جمله به تصویر کشیدن یک جوان شجاع و والا مقام می‌پردازد که با دلی پر از عزت و شجاعت به استقبال چالش‌ها می‌رود. او با قدرت و اراده‌ای بی‌نظیر، در مقابل مشکلات می‌ایستد و نشان از بزرگی و شجاعت خود دارد.
چو رهام گودرز و فرشیدورد
چو شیدوش و لهاک شد هم نبرد
هوش مصنوعی: هر گاه که رستم با گودرز و فرشیدورد همچون شیدوش و لهک به نبرد می‌پردازد، اشاره به دلاوری و شجاعت این شخصیت‌هاست.
ابا بیژن گیو کلباد را
که بر هم زدی آتش و باد را
هوش مصنوعی: ای برادر بیژن و گیو، تو کسی هستی که آتش و طوفان را به هم زدی.
ابا شطرخ نامور گیو را
دو گرد گرانمایهٔ نیو را
هوش مصنوعی: با دو اسب گرانبها و مشهور، گیو را همراهی کن.
چو گودرز و پیران و هومان و طوس
نبد هیچ پیدا درنگ و فسوس
هوش مصنوعی: مانند گودرز و پیران و هومان و طوس، هیچ چیزی در تردید و بی‌عملی وجود نداشت.
چنین گفت هومان که امروز کار
نباید که چون دی بود کارزار
هوش مصنوعی: هومان گفت که امروز نباید به جنگ و کارزار بپردازیم، چون دیروز هم کاری انجام نشد.
همه جان شیرین بکف برنهید
چو من برخروشم دمید و دهید
هوش مصنوعی: هر کس جان شیرین خود را با تمام وجود نثار کند، مانند من که برخواستم و فریاد زدم، پس شما هم باید همین کار را کنید.
تهی کرد باید ازیشان زمین
نباید که آیند زین پس بکین
هوش مصنوعی: باید از آن‌ها خالی شود، زمین نباید در آینده به خون آغشته گردد.
بپیش اندر آمد سپهدار طوس
پیاده بیاورد و پیلان و کوس
هوش مصنوعی: سپهدار طوس با پای پیاده وارد شد و فیل‌ها و شیپورها را با خود آورد.
صفی برکشیدند پیش سوار
سپردار و ژوپین‌ور و نیزه‌دار
هوش مصنوعی: مردی را برای رهبری و فرماندهی در مقابل جنگجویان با زره و نیزه به جلو آوردند.
مجنبید گفت ایچ از جای خویش
سپر با سنان اندرارید پیش
هوش مصنوعی: حرکت نکنید و از جای خود تکان نخورید، سپر را با نیزه جلو بیاورید.
ببینیم تا این نبرده سران
چگونه گزارند گرز گران
هوش مصنوعی: ببینیم که سران و رهبران چگونه می‌توانند این چالش بزرگ را مدیریت کنند.