گنجور

بخش ۴

به‌اسپ عقاب اندر آورد پای
برانگیخت آن بارگی را ز جای
تو گفتی یکی بارهٔ آهنست
وگر کوه البرز در جوشنست
به پیش سپاه اندر آمد بجنگ
یکی خشت رخشان گرفته بچنگ
بجنبید طوس سپهبد ز جای
جهان پر شد از نالهٔ کر نای
بهومان چنین گفت کای شوربخت
ز پالیز کین برنیامد درخت
نمودم بارژنگ یک دست برد
که بود از شما نامبردار و گرد
تو اکنون همانا بکین آمدی
که با خشت بر پشت زین آمدی
بجان و سر شاه ایران سپاه
که بی‌جوشن و گرز و رومی کلاه
بجنگ تو آیم بسان پلنگ
که از کوه یازد بنخچیر چنگ
ببینی تو پیکار مردان مرد
چو آورد گیرم بدشت نبرد
چنین پاسخ آورد هومان بدوی
که بیشی نه خوبست بیشی مجوی
گر ایدونک بیچاره‌ای را زمان
بدست تو آمد مشو در گمان
بجنگ من ارژنگ روز نبرد
کجا داشتی خویشتن را بمرد
دلیران لشکر ندارند شرم
نجوشد یکی را برگ خون گرم
که پیکار ایشان سپهبد کند
برزم اندرون دستشان بد کند
کجا بیژن و گیو آزادگان
جهانگیر گودرز کشوادگان
تو گر پهلوانی ز قلب سپاه
چرا آمدستی بدین رزمگاه
خردمند بیگانه خواند ترا
هشیوار دیوانه خواند ترا
تو شو اختر کاویانی بدار
سپهبد نیاید سوی کارزار
نگه کن که خلعت کرا داد شاه
ز گردان که جوید نگین و کلاه
بفرمای تا جنگ شیر آورند
زبردست را دست زیر آورند
اگر تو شوی کشته بر دست من
بد آید بدان نامدار انجمن
سپاه تو بی‌یار و بیجان شوند
اگر زنده مانند پیچان شوند
و دیگر که گر بشنوی گفت راست
روان و دلم بر زبانم گواست
که پر درد باشم ز مردان مرد
که پیش من آیند روز نبرد
پس از رستم زال سام سوار
ندیدم چو تو نیز یک نامدار
پدر بر پدر نامبردار و شاه
چو تو جنگجویی نیاید سپاه
تو شو تا ز لشکر یکی نامجوی
بیاید بروی اندر آریم روی
بدو گفت طوس ای سرافراز مرد
سپهبد منم هم سوار نبرد
تو هم نامداری ز توران سپاه
چرا رای کردی به آوردگاه
دلت گر پذیرد یکی پند من
بجویی بدین کار پیوند من
کزین کینه تا زنده ماند یکی
نیاسود خواهد سپاه اندکی
تو با خویش وپیوند و چندین سوار
همه پهلوان و همه نامدار
بخیره مده خویشتن را بباد
بباید که پند من آیدت یاد
سزاوار کشتن هرآنکس که هست
بمان تا بیازند بر کینه دست
کزین کینه مرد گنهکار هیچ
رهایی نیابد خرد را مپیچ
مرا شاه ایران چنین داد پند
که پیران نباید که یابد گزند
که او ویژه پروردگار منست
جهاندیده و دوستدار منست
به بیداد بر خیره با او مکوش
نگه کن که دارد بپند تو گوش
چنین گفت هومان به بیداد و داد
چو فرمان دهد شاه فرخ نژاد
بران رفت باید ببیچارگی
سپردن بدو دل بیکبارگی
همان رزم پیران نه بر آرزوست
که او راد و آزاده و نیک خوست
بدین گفت و گوی اندرون بود طوس
که شد گیو را روی چون سندروس
ز لشکر بیامد بکردار باد
چنین گفت کای طوس فرخ نژاد
فریبنده هومان میان دو صف
بیامد دمان بر لب آورده کف
کنون با تو چندین چه گوید براز
میان دو صف گفت و گوی دراز
سخن جز بشمشیر با او مگوی
مجوی از در آشتی هیچ روی
چو بشنید هومان برآشفت سخت
چنین گفت با گیو بیدار بخت
ایا گم شده بخت آزادگان
که گم باد گودرز کشوادگان
فراوان مرا دیده‌ای روز جنگ
به آوردگه تیغ هندی بچنگ
کس از تخم کشواد جنگی نماند
که منشور تیغ مرا برنخواند
ترا بخت چون روی آهرمنست
بخان تو تا جاودان شیونست
اگر من شوم کشته بر دست طوس
نه برخیزد آیین گوپال و کوس
بجایست پیران و افراسیاب
بخواهد شدن خون من رود آب
نه گیتی شود پاک ویران ز من
سخن راند باید بدین انجمن
وگر طوس گردد بدستم تباه
یکی ره نیابند ز ایران سپاه
تو اکنون بمرگ برادر گری
چه با طوس نوذر کنی داوری
بدو گفت طوس این چه آشفتنست
بدین دشت پیکار تو با منست
بیا تا بگردیم و کین آوریم
بجنگ ابروان پر ز چین آوریم
بدو گفت هومان که دادست مرگ
سری زیر تاج و سری زیر ترگ
اگر مرگ باشد مرا بی‌گمان
به آوردگه به که آید زمان
بدست سواری که دارد هنر
سپهبدسر و گرد و پرخاشخر
گرفتند هر دو عمود گران
همی حمله برد آن برین این بران
ز می گشت گردان و شد روز تار
یکی ابر بست از بر کارزار
تو گفتی شب آمد بریشان بروز
نهان گشت خورشید گیتی فروز
ازان چاک چاک عمود گران
سرانشان چو سندان آهنگران
بابر اندرون بانگ پولاد خاست
بدریای شهد اندرون باد خاست
ز خون بر کف شیر کفشیر بود
همه دشت پر بانگ شمشیر بود
خم آورد رویین عمود گران
شد آهن به کردار چاچی کمان
تو گفتی که سنگ است سر زیر ترگ
سیه شد ز زخم یلان روی مرگ
گرفتند شمشیر هندی بچنگ
فرو ریخت آتش ز پولاد و سنگ
ز نیروی گردنکشان تیغ تیز
خم آورد و در زخم شد ریز ریز
همه کام پرخاک و پر خاک سر
گرفتند هر دو دوال کمر
ز نیروی گردان گران شد رکیب
یکی را نیامد سر اندر نشیب
کمربند بگسست و هومان بجست
یکی اسپ آسوده را برنشست
سپهبد سوی ترکش آورد چنگ
کمان را بزه کرد و تیر خدنگ
بران نامور تیرباران گرفت
چپ و راست جنگ سواران گرفت
ز پولاد پیکان و پر عقاب
سپر کرد بر پیش روی آفتاب
جهان چون ز شب رفته دو پاس گشت
همه روی کشور پر الماس گشت
ز تیر خدنگ اسپ هومان بخست
تن بارگی گشت با خاک پست
سپر بر سر آورد و ننمود روی
نگه داشت هومان سر از تیر اوی
چو او را پیاده بران رزمگاه
بدیدند گفتند توران سپاه
که پردخت ماند کنون جای اوی
ببردند پرمایه بالای اوی
چو هومان بران زین توزی نشست
یکی تیغ بگرفت هندی بدست
که آید دگر باره بر جنگ طوس
شد از شب جهان تیره چون آبنوس
همه نامداران پرخاشجوی
یکایک بدو در نهادند روی
چو شد روز تاریک و بیگاه گشت
ز جنگ یلان دست کوتاه گشت
بپیچید هومان جنگی عنان
سپهبد بدو راست کرده سنان
بنزدیک پیران شد از رزمگاه
خروشی برآمد ز توران سپاه
ز تو خشم گردنکشان دور باد
درین جنگ فرجام ما سور باد
که چون بود رزم تو ای نامجوی
چو با طوس روی اندر آمد بروی
همه پاک ما دل پر از خون بدیم
جز ایزد نداند که ما چون بدیم
بلشکر چنین گفت هومان شیر
که ای رزم دیده سران دلیر
چو روشن شود تیره شب روز ماست
که این اختر گیتی افروز ماست
شما را همه شادکامی بود
مرا خوبی و نیکنامی بود
ز لشکر همی برخروشید طوس
شب تیره تا گاه بانگ خروس
همی گفت هومان چه مرد منست
که پیل ژیان هم نبرد منست
چو چرخ بلند از شبه تاج کرد
شمامه پراگند بر لاژورد
طلایه ز هر سو برون تاختند
بهر پرده‌ای پاسبان ساختند
چو برزد سر از برج خرچنگ شید
جهان گشت چون روی رومی سپید
تبیره برآمد ز هر دو سرای
جهان شد پر از نالهٔ کر نای
هوا تیره گشت از فروغ درفش
طبر خون و شبگون و زرد و بنفش
کشیده همه تیغ و گرز و سنان
همه جنگ را گرد کرده عنان
تو گفتی سپهر و زمان و زمین
بپوشد همی چادر آهنین
بپرده درون شد خور تابناک
ز جوش سواران و از گرد و خاک
ز هرای اسپان و آوای کوس
همی آسمان بر زمین داد بوس
سپهدار هومان دمان پیش صف
یکی خشت رخشان گرفته بکف
همی گفت چون من برایم بجوش
برانگیزم اسپ و برارم خروش
شما یک بیک تیغها برکشید
سپرهای چینی بسر در کشید
مبینید جز یال اسپ و عنان
نشاید کمان و نباید سنان
عنان پاک بر یال اسپان نهید
بدانسان که آید خورید و دهید
بپیران چنین گفت کای پهلوان
تو بگشای بند سلیح گوان
ابا گنج دینار جفتی مکن
ز بهر سلیح ایچ زفتی مکن
که امروز گردیم پیروزگر
بیابد دل از اختر نیک بر
وزین روی لشکر سپهدار طوس
بیاراست برسان چشم خروش
بروبر یلان آفرین خواندند
ورا پهلوان زمین خواندند
که پیروزگر بود روز نبرد
ز هومان ویسه برآورد گرد
سپهبد بگودرز کشواد گفت
که این راز بر کس نباید نهفت
اگر لشکر ما پذیره شوند
سواران بدخواه چیره شوند
همه دست یکسر بیزدان زنیم
منی از تن خویش بفگنیم
مگر دست گیرد جهاندار ما
وگر نه بد است اختر کار ما
کنون نامداران زرینه کفش
بباشید با کاویانی درفش
ازین کوه پایه مجنبید هیچ
نه روز نبرد است و گاه بسیچ
همانا که از ما بهر یک دویست
فزونست بدخواه اگر بیش نیست
بدو گفت گودرز اگر کردگار
بگرداند از ما بد روزگار
به بیشی و کمی نباشد سخن
دل و مغز ایرانیان بد مکن
اگر بد بود بخشش آسمان
بپرهیز و بیشی نگردد زمان
تو لشکر بیارای و از بودنی
روان را مکن هیچ بشخودنی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به‌اسپ عقاب اندر آورد پای
برانگیخت آن بارگی را ز جای
هوش مصنوعی: عقابی که به سوی آسمان پرواز می‌کند، پای خود را به زمین می‌کوبد و بار سنگینی را از جا می‌برد.
تو گفتی یکی بارهٔ آهنست
وگر کوه البرز در جوشنست
هوش مصنوعی: تو گفتی که یکبار به شدت و قدرتی مثل آهن هستی، وگرنه مانند کوه البرز در زره و حفاظت قرار داری.
به پیش سپاه اندر آمد بجنگ
یکی خشت رخشان گرفته بچنگ
هوش مصنوعی: در مقابل سپاه، مردی با شجاعت وارد میدان نبرد شد و سنگی درخشان را در دست گرفت.
بجنبید طوس سپهبد ز جای
جهان پر شد از نالهٔ کر نای
هوش مصنوعی: بشتابید، ای فرماندهٔ سپاه طوس، چرا که جهان پر شده از صدای ناله و زاری که مانند صدای کر نای است.
بهومان چنین گفت کای شوربخت
ز پالیز کین برنیامد درخت
هوش مصنوعی: بهومان به شخصی که دچار ناامیدی و بدشانسی است می‌گوید: ای بیچاره! از باغی که میوه‌ای ندارد، درختی نمی‌روید.
نمودم بارژنگ یک دست برد
که بود از شما نامبردار و گرد
هوش مصنوعی: گفتم که با یک دست، کارهای پیچیده‌ای را انجام بدهم که از شما مشهور و نام‌آور است.
تو اکنون همانا بکین آمدی
که با خشت بر پشت زین آمدی
هوش مصنوعی: تو اکنون با زین بر پشت و خشت بر دوش، به میدان جنگ آمدی.
بجان و سر شاه ایران سپاه
که بی‌جوشن و گرز و رومی کلاه
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از سپاه شاه ایران اشاره دارد که بدون زره و تجهیزات جنگی مناسب، در مقایسه با دشمنان خود، قرار دارد. بیان‌کننده این است که آنها آماده نبرد نیستند و در شرایط خوبی برای مبارزه قرار ندارند.
بجنگ تو آیم بسان پلنگ
که از کوه یازد بنخچیر چنگ
هوش مصنوعی: من با قدرت و شجاعت مانند پلنگ به مبارزه می‌آیم، همان‌طور که پلنگ از ارتفاعات کوه به شکار می‌پردازد.
ببینی تو پیکار مردان مرد
چو آورد گیرم بدشت نبرد
هوش مصنوعی: اگر تو در جنگ مردان واقعی را ببینی، مانند اینکه در میدان نبرد با قدرت بر آنها غلبه می‌کنم.
چنین پاسخ آورد هومان بدوی
که بیشی نه خوبست بیشی مجوی
هوش مصنوعی: هومان در پاسخ گفت که جمع‌کردن و انباشتن چیزهای زیاد، خوب نیست. پس به دنبال زیاد کردن آن نباش.
گر ایدونک بیچاره‌ای را زمان
بدست تو آمد مشو در گمان
هوش مصنوعی: اگر زمانه بر کسی سخت بگذرد و او در وضعیتی دشوار قرار بگیرد، نباید خیال کنی که این وضعیت همیشه ادامه خواهد داشت.
بجنگ من ارژنگ روز نبرد
کجا داشتی خویشتن را بمرد
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد در روز نبرد با من جنگ کنی، کجا توانستی خود را شجاعانه نشان دهی؟
دلیران لشکر ندارند شرم
نجوشد یکی را برگ خون گرم
هوش مصنوعی: دلیران در میدان جنگ از هیچ چیزی شرم نمی‌کنند و در برابر خطرات، هیچ احساس ترسی ندارند؛ حتی اگر یکی از آنان به خون خود بیافتد، باز هم شجاعت و غیرتشان از بین نمی‌رود.
که پیکار ایشان سپهبد کند
برزم اندرون دستشان بد کند
هوش مصنوعی: آنها در جنگ، سرداری می‌طلبند که در میدان نبرد به دستشان کمک کند و بر مشکلات فائق آید.
کجا بیژن و گیو آزادگان
جهانگیر گودرز کشوادگان
هوش مصنوعی: بیژن و گیو، دو قهرمان بزرگ و آزاد، در دنیای پهلوانان و جنگجویان بزرگ مانند گودرز و کشواد، چه جایگاهی دارند؟
تو گر پهلوانی ز قلب سپاه
چرا آمدستی بدین رزمگاه
هوش مصنوعی: اگر تو واقعا قهرمان و دلیر هستی، چرا به این میدان نبرد آمده‌ای؟
خردمند بیگانه خواند ترا
هشیوار دیوانه خواند ترا
هوش مصنوعی: انسان هوشمند و عاقل تو را به عنوان یک فرد باهوش و بیدار می‌شناسد، در حالی که فرد دیوانه تو را دیوانه و بی‌خود برمی‌شمارد.
تو شو اختر کاویانی بدار
سپهبد نیاید سوی کارزار
هوش مصنوعی: تو مثل ستاره‌های برجسته هستی و باید مانند یک فرمانده بزرگ عمل کنی، اما نباید به سوی جنگ بروی.
نگه کن که خلعت کرا داد شاه
ز گردان که جوید نگین و کلاه
هوش مصنوعی: به آنچه که شاه به کسی عطا کرده، توجه کن؛ او که به دنبال جواهر و تاج است، باید بداند که چنین نعمتی از کجا به او رسیده است.
بفرمای تا جنگ شیر آورند
زبردست را دست زیر آورند
هوش مصنوعی: بیایید تا نبردی مانند شیر بیفکنیم، کسی که قوی و ماهر است، را به چالش بکشیم و او را به زیر بکشیم.
اگر تو شوی کشته بر دست من
بد آید بدان نامدار انجمن
هوش مصنوعی: اگر تو به دست من کشته شوی، این برای من ناپسند خواهد بود، حتی اگر به خاطر این کار مشهور شوم.
سپاه تو بی‌یار و بیجان شوند
اگر زنده مانند پیچان شوند
هوش مصنوعی: اگر سپاه تو بدون یار و نیرو شود، مانند پیکانی می‌مانند که به سمت هدف موریانه‌ای می‌خورد و توان حرکت از دست می‌دهد.
و دیگر که گر بشنوی گفت راست
روان و دلم بر زبانم گواست
هوش مصنوعی: اگر چیزی را بشنوی که درست و حقیقی است، بدان که جان و دل من بر آن شهادت می‌دهد و این حقیقت را به زبان می‌آورد.
که پر درد باشم ز مردان مرد
که پیش من آیند روز نبرد
هوش مصنوعی: من دوست دارم در روزهای جنگ و نبرد، همچنان دردی به دل داشته باشم که مردان واقعی و دلیرانه به پیش من بیایند.
پس از رستم زال سام سوار
ندیدم چو تو نیز یک نامدار
هوش مصنوعی: بعد از رستم، زال و سام سوار به کسی برنخورده‌ام که به نام و شهرت تو باشد.
پدر بر پدر نامبردار و شاه
چو تو جنگجویی نیاید سپاه
هوش مصنوعی: پدران تو شناخته شده و معروفند و وقتی کسی مانند تو که جنگجو و قدرتمند است وجود دارد، دیگر نیازی به لشکرکشی نیست.
تو شو تا ز لشکر یکی نامجوی
بیاید بروی اندر آریم روی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که تو خود را آماده کن تا از میان لشکری که در جستجوی نام و آوازه هستند، کسی به سمت تو بیاید و ما بر روی تو تأثیر بگذاریم یا بر تو تأکید کنیم.
بدو گفت طوس ای سرافراز مرد
سپهبد منم هم سوار نبرد
هوش مصنوعی: طوس به مردی سربلند و نیرومند گفت: من سپهبد و آماده نبرد هستم.
تو هم نامداری ز توران سپاه
چرا رای کردی به آوردگاه
هوش مصنوعی: تو هم از نامداران سپاه توران هستی، پس چرا به جنگ و نبرد رسیده‌ای؟
دلت گر پذیرد یکی پند من
بجویی بدین کار پیوند من
هوش مصنوعی: اگر دل تو پذیرای نصیحتی باشد، به دنبال آن برو و به این کار وابسته شو.
کزین کینه تا زنده ماند یکی
نیاسود خواهد سپاه اندکی
هوش مصنوعی: هرکز از این کینه تا زمانی که زنده‌ام، کسی آرام نخواهد بود و یک سپاه کوچک نیز همواره در حال آماده‌باش خواهد بود.
تو با خویش وپیوند و چندین سوار
همه پهلوان و همه نامدار
هوش مصنوعی: تو با خود و ارتباطاتی که داری، همراه با گروهی از سواری‌ها که همه قهرمان و معروف هستند.
بخیره مده خویشتن را بباد
بباید که پند من آیدت یاد
هوش مصنوعی: خودت را در معرض خطر قرار نده، زیرا ممکن است روزی به نصیحت من فکر کنی.
سزاوار کشتن هرآنکس که هست
بمان تا بیازند بر کینه دست
هوش مصنوعی: هر کسی که باقی مانده است، سزاوار مجازات است تا اینکه به خاطر کینه‌اش دست به عمل بزند.
کزین کینه مرد گنهکار هیچ
رهایی نیابد خرد را مپیچ
هوش مصنوعی: از این کینه و عداوت، مرد گناهکار هیچ راه فراری نخواهد داشت؛ بنابراین عقل و تدبیر خود را به هم نزن.
مرا شاه ایران چنین داد پند
که پیران نباید که یابد گزند
هوش مصنوعی: شاه ایران به من نصیحت کرد که افراد بزرگسال باید از آسیب و گزند در امان باشند.
که او ویژه پروردگار منست
جهاندیده و دوستدار منست
هوش مصنوعی: او شخصی است که مورد محبت و توجه پروردگار من قرار دارد و در جهان شناخته شده و محبوب من است.
به بیداد بر خیره با او مکوش
نگه کن که دارد بپند تو گوش
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و بی‌عدالتی، به او نگاه نکن و خودت را تحت فشار قرار نده، زیرا او دارد تو را فریب می‌دهد.
چنین گفت هومان به بیداد و داد
چو فرمان دهد شاه فرخ نژاد
هوش مصنوعی: هومان به ناعدالتی و انصاف گفت: وقتی که شاه خوشبخت به کسی فرمان بدهد، او چه کار می‌توانند بکند؟
بران رفت باید ببیچارگی
سپردن بدو دل بیکبارگی
هوش مصنوعی: برای اینکه از شر او خلاص شویم، باید به ناچاری و بیچارگی دل را یکباره رها کنیم.
همان رزم پیران نه بر آرزوست
که او راد و آزاده و نیک خوست
هوش مصنوعی: این چهارپایان کهن از آرزوها فاصله دارند؛ زیرا آن‌ها همگان را با فضیلت و آزادگی و نیکویی خود می‌شناسند.
بدین گفت و گوی اندرون بود طوس
که شد گیو را روی چون سندروس
هوش مصنوعی: طوس در دل خود با خود گفت که چهره گیو چگونه شبیه سندروس شده است.
ز لشکر بیامد بکردار باد
چنین گفت کای طوس فرخ نژاد
هوش مصنوعی: یک سرباز از لشکر با روحیه‌ای مانند باد نزدیک شد و گفت: ای طوس، فرزند نیکوکار!
فریبنده هومان میان دو صف
بیامد دمان بر لب آورده کف
هوش مصنوعی: هومان، کسی که فریبنده است، به سرعت از میان دو صف گذشت و در حال عبور، دستش را به حالت اشاره بالا آورد.
کنون با تو چندین چه گوید براز
میان دو صف گفت و گوی دراز
هوش مصنوعی: حالا باید بگویم چه بگویم، چون صحبت‌های طولانی میان دو گروهی وجود دارد.
سخن جز بشمشیر با او مگوی
مجوی از در آشتی هیچ روی
هوش مصنوعی: با او جز با شمشیر صحبت نکن و به دنبال راهی برای صلح و آشتی نگرد.
چو بشنید هومان برآشفت سخت
چنین گفت با گیو بیدار بخت
هوش مصنوعی: وقتی هومان این را شنید، به شدت خشمگین شد و با صدای بلند به گیو گفت که بیدار و باهوش باشد.
ایا گم شده بخت آزادگان
که گم باد گودرز کشوادگان
هوش مصنوعی: آیا بخت آزادگان که شاد و خوشحال هستند، در غم و اندوه گم شده است، همان‌طور که گودرز، مردی از خاندانی بزرگ و با افتخار، در مشکلات و جنگ‌ها گم شده است؟
فراوان مرا دیده‌ای روز جنگ
به آوردگه تیغ هندی بچنگ
هوش مصنوعی: در روز جنگ، بارها مرا دیده‌ای که در میدان نبرد با چنگ و دندان، شمشیر هندی را به دست گرفته‌ام.
کس از تخم کشواد جنگی نماند
که منشور تیغ مرا برنخواند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از نسل کسانی که دلیرانه جنگیده‌اند باقی نمانده است که قدرت و شجاعت من را نشناسد.
ترا بخت چون روی آهرمنست
بخان تو تا جاودان شیونست
هوش مصنوعی: شما شبیه به سرنوشت شومی هستید، پس به صدا درآمدن شما نشانگر یک درد و رنج همیشگی است.
اگر من شوم کشته بر دست طوس
نه برخیزد آیین گوپال و کوس
هوش مصنوعی: اگر من در دستان طوس کشته شوم، نه آیین گوپال (کریشنا) برپا خواهد شد و نه صدای کوس (شیپور) به صدا در خواهد آمد.
بجایست پیران و افراسیاب
بخواهد شدن خون من رود آب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به جای افراسیاب و افراد سالخورده، این خون من است که باید مثل آب جاری شود، یعنی در نبرد یا در شرایط سخت، باید فدای منافع و آرمان‌ها شود.
نه گیتی شود پاک ویران ز من
سخن راند باید بدین انجمن
هوش مصنوعی: این دنیا نمی‌تواند در اثر صحبت‌های من خراب شود، بنابراین باید در این جمع حرف بزنم.
وگر طوس گردد بدستم تباه
یکی ره نیابند ز ایران سپاه
هوش مصنوعی: اگر طوس به دست من نابود شود، هیچ راهی برای ایران و سپاه آن نخواهد ماند.
تو اکنون بمرگ برادر گری
چه با طوس نوذر کنی داوری
هوش مصنوعی: تو الآن به مرگ برادرت گریه می‌کنی، چه فایده‌ای دارد که در مورد طوس و نوذر قضاوت کنی؟
بدو گفت طوس این چه آشفتنست
بدین دشت پیکار تو با منست
هوش مصنوعی: طوس به او گفت: این چه حالتی است که در این میدان به جنگ با من مشغول هستی؟
بیا تا بگردیم و کین آوریم
بجنگ ابروان پر ز چین آوریم
هوش مصنوعی: بیایید با هم گشت و گذاری داشته باشیم و انتقام بگیریم. به جنگ زیبایی ابروان پرچین برویم.
بدو گفت هومان که دادست مرگ
سری زیر تاج و سری زیر ترگ
هوش مصنوعی: هومان به او گفت که مرگ به دو شکل وجود دارد: یکی که در زیر تاج قرار دارد و دیگری که زیر پرچم است.
اگر مرگ باشد مرا بی‌گمان
به آوردگه به که آید زمان
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که مرگ به سراغم بیاید، بهتر است که در میدان نبرد بیفتم تا اینکه منتظر زمان بمانم.
بدست سواری که دارد هنر
سپهبدسر و گرد و پرخاشخر
هوش مصنوعی: این بیت به وصف یک سوارکار ماهر می‌پردازد که دارای توانایی‌هایی برجسته در نبرد است. او به دلیل مهارت‌هایش در فرماندهی و جنگیدن، سرآمد دیگران به شمار می‌رود و دارای روحیه‌ای سرسخت و مقاوم است.
گرفتند هر دو عمود گران
همی حمله برد آن برین این بران
هوش مصنوعی: هر دو طرف به شدت به هم حمله کردند و فشار زیادی بر یکدیگر وارد کردند.
ز می گشت گردان و شد روز تار
یکی ابر بست از بر کارزار
هوش مصنوعی: شباهنگام، گرد و غبار برخاست و روز به تاریکی گرایید، مانند اینکه ابرها بر میدان نبرد سایه افکنده‌اند.
تو گفتی شب آمد بریشان بروز
نهان گشت خورشید گیتی فروز
هوش مصنوعی: تو گفتی که شب پیش آمد و روز به پنهانی درآمد و خورشید که نوربخش جهانی است، پنهان شد.
ازان چاک چاک عمود گران
سرانشان چو سندان آهنگران
هوش مصنوعی: از آن دلیل و نشانه‌های روشنی که در دل سنگین و سختی وجود دارد، سران و پیشوایانشان مانند سندان آهنگران، قوی و محکم هستند.
بابر اندرون بانگ پولاد خاست
بدریای شهد اندرون باد خاست
هوش مصنوعی: درد درون دل مانند صدای فلز طنین انداز شد، و در درون آن دریا، نیکویی و شیرینی بالا آمد.
ز خون بر کف شیر کفشیر بود
همه دشت پر بانگ شمشیر بود
هوش مصنوعی: در این جا اشاره شده است که بر اثر نبرد و جنگ، دشت پر از خون و صدای شمشیرهاست. به نوعی نشان دهندهٔ قساوت و سختی وضعیت جنگی است که در آن همه جا پر از آشفتگی و مرگ است.
خم آورد رویین عمود گران
شد آهن به کردار چاچی کمان
هوش مصنوعی: خمیدگی میله‌ی آهنین سنگین نشان‌دهنده‌ی نرم‌شدن آن است، مانند اینکه آهن به شکلی منعطف و انعطاف‌پذیر تبدیل شده است.
تو گفتی که سنگ است سر زیر ترگ
سیه شد ز زخم یلان روی مرگ
هوش مصنوعی: تو گفتی که سر زیر باران سنگی است، و این باران سیاه باعث شد که زخم‌های یلان، نشانه‌هایی از مرگ را بر چهره‌اش نمایان کند.
گرفتند شمشیر هندی بچنگ
فرو ریخت آتش ز پولاد و سنگ
هوش مصنوعی: در این شعر، گفته می‌شود که شمشیر هندی را به چنگ گرفتند و آتش از فولاد و سنگ فرو ریخت. این تصویر نشان‌دهنده قدرت و شدت جنگ یا نبردی است که با استفاده از ابزارهای قوی و مهیج به وجود آمده است. آتش نشان‌دهنده‌ی خشونت و Fierceness در نبرد است.
ز نیروی گردنکشان تیغ تیز
خم آورد و در زخم شد ریز ریز
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و تسلط ستمگران، تیغ تیز به زانو درآمد و در زخم‌ها ریز ریز شد.
همه کام پرخاک و پر خاک سر
گرفتند هر دو دوال کمر
هوش مصنوعی: همه چیز بر خاک و زیر خاک قرار دارد و هر دو طرف نیز به یکدیگر وابسته‌اند.
ز نیروی گردان گران شد رکیب
یکی را نیامد سر اندر نشیب
هوش مصنوعی: به دلیل نیروی سنگین و متغیر، یکی از سواران نتوانست در هنگام پایین آمدن از شیب، سرش را بالا نگاه دارد.
کمربند بگسست و هومان بجست
یکی اسپ آسوده را برنشست
هوش مصنوعی: کمربند پاره شد و هومان به سرعت از زمین برخاست و بر پشت اسبی که آرام بود، سوار شد.
سپهبد سوی ترکش آورد چنگ
کمان را بزه کرد و تیر خدنگ
هوش مصنوعی: سپهبد تیر و کمان را آماده کرد و نشانه‌گیری کرد.
بران نامور تیرباران گرفت
چپ و راست جنگ سواران گرفت
هوش مصنوعی: شخصی که مشهور و معروف است، با تیر و کمانی به جنگ پرداخت و دشمنان را از هر طرف مورد هدف قرار داد.
ز پولاد پیکان و پر عقاب
سپر کرد بر پیش روی آفتاب
هوش مصنوعی: از تیرک‌هایی ساخته شده از فولاد و پرندگان عقاب، به عنوان سپر در مقابل تابش آفتاب استفاده کرد.
جهان چون ز شب رفته دو پاس گشت
همه روی کشور پر الماس گشت
هوش مصنوعی: جهان پس از شب، به دو قسمت صبح و شام تقسیم شده است و تمامی زمین مانند جواهرهای درخشان شده است.
ز تیر خدنگ اسپ هومان بخست
تن بارگی گشت با خاک پست
هوش مصنوعی: از تیرهای تند و تیز که از جانب اسپ هومان پرتاب شد، بدن او به زمین افتاد و به خاکی پست تبدیل شد.
سپر بر سر آورد و ننمود روی
نگه داشت هومان سر از تیر اوی
هوش مصنوعی: او سپر را به سر گذاشت و روی خود را از او برگرداند و هومان را از تیر او دور نگه داشت.
چو او را پیاده بران رزمگاه
بدیدند گفتند توران سپاه
هوش مصنوعی: وقتی او را در میدان جنگ پیاده دیدند، گفتند که سپاه توران در حال پیشروی است.
که پردخت ماند کنون جای اوی
ببردند پرمایه بالای اوی
هوش مصنوعی: پرداختی که به او تعلق داشت، اکنون به دیگری داده شده و او به مقام و مرتبه بالا رسیده است.
چو هومان بران زین توزی نشست
یکی تیغ بگرفت هندی بدست
هوش مصنوعی: وقتی هومان بر آن تخت نشست، یکی تیغی هندی را در دست گرفت.
که آید دگر باره بر جنگ طوس
شد از شب جهان تیره چون آبنوس
هوش مصنوعی: کسی به میدان جنگ باز می‌گردد که همچون شب تار و سیاه، استوار و مقاوم مثل چوب آبنوس است.
همه نامداران پرخاشجوی
یکایک بدو در نهادند روی
هوش مصنوعی: همه افراد مشهور و جنگجو هر کدام به نوعی در دلشان به او اعتقادی دارند.
چو شد روز تاریک و بیگاه گشت
ز جنگ یلان دست کوتاه گشت
هوش مصنوعی: وقتی که شب فرا رسید و تاریکی همه‌جا را پوشاند، به دلیل جنگ، دلاوران دست‌شان از یکدیگر کوتاه شد و قادر به ادامه نبرد نبودند.
بپیچید هومان جنگی عنان
سپهبد بدو راست کرده سنان
هوش مصنوعی: هومان، فرمانده جنگی، گردن اسب را گرفت و نیزه‌اش را به سمت او درست کرد.
بنزدیک پیران شد از رزمگاه
خروشی برآمد ز توران سپاه
هوش مصنوعی: در نزدیکی بزرگان، صدایی بلند از میدان نبرد شنیده شد که نشان از حمله سپاهی از سرزمین توران داشت.
ز تو خشم گردنکشان دور باد
درین جنگ فرجام ما سور باد
هوش مصنوعی: به دور از تو باشد خشم زورمندان، در این نبرد نتیجه ما جشن باشد.
که چون بود رزم تو ای نامجوی
چو با طوس روی اندر آمد بروی
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند رزم تو، ای جویای نام، باشد در حالی که چهره‌ات به روی طوس می‌افتد؟
همه پاک ما دل پر از خون بدیم
جز ایزد نداند که ما چون بدیم
هوش مصنوعی: همه ما، با دل‌هایی خونی و ناراحت هستیم، اما تنها خدا می‌داند که ما چگونه هستیم.
بلشکر چنین گفت هومان شیر
که ای رزم دیده سران دلیر
هوش مصنوعی: هومان شیر، که در جنگ مهارت دارد، به سربازان گفت: ای دلیران که در میدان نبرد تجربۀ زیادی دارید.
چو روشن شود تیره شب روز ماست
که این اختر گیتی افروز ماست
هوش مصنوعی: زمانی که شب تار روشن شود، روز ما آغاز می‌گردد و این ستاره‌ای که در آسمان می‌تابد، باعث روشنایی و روشنی زندگی ماست.
شما را همه شادکامی بود
مرا خوبی و نیکنامی بود
هوش مصنوعی: شما همواره خوشبخت و شاد هستید، در حالی که من به خوبی‌ها و اعتبارم اهمیت می‌دهم.
ز لشکر همی برخروشید طوس
شب تیره تا گاه بانگ خروس
هوش مصنوعی: طوس از لشکر خویش به‌رافتاد و در دل شب تار، تا صبح نزدیک صدای خروس فریاد زد.
همی گفت هومان چه مرد منست
که پیل ژیان هم نبرد منست
هوش مصنوعی: هومان می‌گفت چه کسی است که بتواند در برابر قدرت من مقابله کند، حتی اگر مانند فیل باشد، باز هم نمی‌تواند از پس من برآید.
چو چرخ بلند از شبه تاج کرد
شمامه پراگند بر لاژورد
هوش مصنوعی: وقتی که دایرهٔ زمان از شب، مانند تاجی می‌درخشد، شکوفه‌های تماشا بر زمینه‌ای آبی پخش می‌شود.
طلایه ز هر سو برون تاختند
بهر پرده‌ای پاسبان ساختند
هوش مصنوعی: از هر طرف پیشتازانی آمده‌اند و برای حفاظت از پرده‌ای، نگهبانانی گمارده‌اند.
چو برزد سر از برج خرچنگ شید
جهان گشت چون روی رومی سپید
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از برج خرچنگ طلوع می‌کند، جهان به مانند چهره‌ای زیبا و سفید می‌شود.
تبیره برآمد ز هر دو سرای
جهان شد پر از نالهٔ کر نای
هوش مصنوعی: به زودی آتش حسرت و اندوه از همه‌جا شعله‌ور شد و گیتی پر از ناله و غم ناشی از آن گردید.
هوا تیره گشت از فروغ درفش
طبر خون و شبگون و زرد و بنفش
هوش مصنوعی: هوا به خاطر درخششی که از پرچم طبر به‌وجود آمد، تاریک شد و رنگ‌هایی مانند خونین، سیاه، زرد و بنفش در آن پخش شد.
کشیده همه تیغ و گرز و سنان
همه جنگ را گرد کرده عنان
هوش مصنوعی: تمامی سلاح‌ها همچون شمشیر و نیزه در دست گرفته شده‌اند و همه جنگ به سمت جنگجویان آماده حرکت کرده است.
تو گفتی سپهر و زمان و زمین
بپوشد همی چادر آهنین
هوش مصنوعی: تو گفتی که آسمان و زمان و زمین باید با چادر آهنین پوشانده شوند.
بپرده درون شد خور تابناک
ز جوش سواران و از گرد و خاک
هوش مصنوعی: خورشید درون پرده‌ای شد به علت هیاهوی سواران و گرد و خاکی که ایجاد کردند.
ز هرای اسپان و آوای کوس
همی آسمان بر زمین داد بوس
هوش مصنوعی: صدای اسپان و نغمه‌های سنج، آسمان را به زمین نزدیک‌تر می‌کند و آن را در آغوش می‌کشد.
سپهدار هومان دمان پیش صف
یکی خشت رخشان گرفته بکف
هوش مصنوعی: فرمانده‌ای که در زیر نور خورشید ایستاده، در دستش یک آجر درخشان گرفته و به صف جلو نگاه می‌کند.
همی گفت چون من برایم بجوش
برانگیزم اسپ و برارم خروش
هوش مصنوعی: او می‌گفت چون من به میدان بیفتم و اسب را به حرکت درآورم، هیاهو و شور و نشاطی به پا می‌شود.
شما یک بیک تیغها برکشید
سپرهای چینی بسر در کشید
هوش مصنوعی: شما شمشیرها را بیرون آورده‌اید و سپرهای چینی را بر سر گذاشته‌اید.
مبینید جز یال اسپ و عنان
نشاید کمان و نباید سنان
هوش مصنوعی: فقط دیدن یال و افسار اسب کافی است و نیازی به تیر و کمان و نیزه نیست.
عنان پاک بر یال اسپان نهید
بدانسان که آید خورید و دهید
هوش مصنوعی: سوارانی را با مهارت و دقت هدایت کنید که با دقت بیشتری از اسب‌ها استفاده کنند و از آن‌ها مراقبت کنند.
بپیران چنین گفت کای پهلوان
تو بگشای بند سلیح گوان
هوش مصنوعی: به پیران گفت: ای پهلوان، تو باید زنجیرها را باز کنی و آزاد باشی.
ابا گنج دینار جفتی مکن
ز بهر سلیح ایچ زفتی مکن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال جواهرات و پول هستی، برای به دست آوردن آن نباید از راه‌های نادرست و غیر اخلاقی استفاده کنی.
که امروز گردیم پیروزگر
بیابد دل از اختر نیک بر
هوش مصنوعی: امروز باید پیروزی را جستجو کنیم و دلمان به ستاره‌ای نیکو خوش شود.
وزین روی لشکر سپهدار طوس
بیاراست برسان چشم خروش
هوش مصنوعی: لشکر جنگی تحت فرماندهی طوس به زیبا و به بهترین شکل آماده شده است و در صفوفشان چشمان پر از خروش و هیجان را می‌توان دید.
بروبر یلان آفرین خواندند
ورا پهلوان زمین خواندند
هوش مصنوعی: مردم او را بسیار ستودند و او را به عنوان بزرگ‌ترین قهرمان زمین شناخته‌اند.
که پیروزگر بود روز نبرد
ز هومان ویسه برآورد گرد
هوش مصنوعی: در روز جنگ، پیروزی از آن کسی بود که هومان، فرزند ویسه، را به زمین انداخت و شکست داد.
سپهبد بگودرز کشواد گفت
که این راز بر کس نباید نهفت
هوش مصنوعی: سپهبد بگودرز کشواد گفت که این راز را نباید به کسی نگفت و پنهان کرد.
اگر لشکر ما پذیره شوند
سواران بدخواه چیره شوند
هوش مصنوعی: اگر سپاه ما آماده نباشد، دشمنان سوارکار می‌توانند پیروز شوند.
همه دست یکسر بیزدان زنیم
منی از تن خویش بفگنیم
هوش مصنوعی: همه ما با هم دستی بر دستان خدایی می‌زنیم و خود را از قید و بندهای جسمی رها می‌کنیم.
مگر دست گیرد جهاندار ما
وگر نه بد است اختر کار ما
هوش مصنوعی: اگر خداوند بزرگ ما را در دست گیرد، اوضاع ما خوب خواهد شد وگرنه وضعیت ما بد خواهد بود.
کنون نامداران زرینه کفش
بباشید با کاویانی درفش
هوش مصنوعی: اکنون شما افرادی مشهور و مقتدر که کفش‌های زرین به پا دارید، باید با پرچم کاویانی همراه باشید.
ازین کوه پایه مجنبید هیچ
نه روز نبرد است و گاه بسیچ
هوش مصنوعی: از این کوه پایه هیچ حرکتی نکنید، نه زمانی برای جنگ است و نه زمانی برای جمع آوری نیرو.
همانا که از ما بهر یک دویست
فزونست بدخواه اگر بیش نیست
هوش مصنوعی: بدخواهانی که در اطراف ما هستند، به تعداد بسیار بیشتری از ما وجود دارند. اگر هم دشمنی بیشتر از دو برابر تعداد ما نیست، نشانه این است که در واقع چالش‌های بیشتری بر سر راهمان قرار دارد.
بدو گفت گودرز اگر کردگار
بگرداند از ما بد روزگار
هوش مصنوعی: گودرز به او گفت: اگر پروردگار بخواهد، از ما بدی روزگار برمی‌دارد.
به بیشی و کمی نباشد سخن
دل و مغز ایرانیان بد مکن
هوش مصنوعی: سخن دل و عقل ایرانیان را با کم و زیاد کردن آن تحت تاثیر قرار ندهید و دلسرد نکنید.
اگر بد بود بخشش آسمان
بپرهیز و بیشی نگردد زمان
هوش مصنوعی: اگر بخشش و مهربانی کار ناپسندی بود، باید از آن پرهیز کرد و هیچ چیزی باقی نمی‌ماند.
تو لشکر بیارای و از بودنی
روان را مکن هیچ بشخودنی
هوش مصنوعی: تو باید نیروهای خود را به خوبی مرتب و آماده کنی و هرگز اجازه ندهی که از وجودت به سادگی صرف نظر شود.