گنجور

بخش ۳

درم داد و روزی‌دهان را بخواند
بسی با سپهبد سخنها براند
همان رای زد با تهمتن بر آن
چنین تا رخ روز شد در نهان
چو خورشید بر زد سنان از نشیب
شتاب آمد از رفتن با نهیب
سپهبد بیامد به نزدیک شاه
ابا گیو گودرز و چندی سپاه
بدو داد شاه اختر کاویان
بران سان که بودی به رسم کیان
ز اختر یکی روز فرخ بجست
که بیرون شدن را کی آید درست
همی رفت با کوس خسرو بدشت
بدان تا سپهبد بدو برگذشت
یکی لشکری همچو کوه سیاه
گذشتند بر پیش بیدار شاه
پس لشکر اندر سپهدار طوس
بیامد بر شه زمین داد بوس
برو آفرین کرد و بر شد خروش
جهان آمد از بانگ اسپان بجوش
یکی ابر بست از بر گرد سم
برآمد خروشیدن گاو دم
ز بس جوشن و کاویانی درفش
شده روی گیتی سراسر بنفش
تو خورشید گفتی به آب اندر است
سپهر و ستاره بخواب اندر است
نهاد از بر پیل پیروزه مهد
همی رفت زین گونه تا رود شهد
هیونی بکردار باد دمان
بدش نزد پیران هم اندر زمان
که من جنگ را گردن افراخته
سوی رود شهد آمدم ساخته
چو بشنید پیران غمی گشت سخت
فروبست بر پیل ناکام رخت
برون رفت با نامداران خویش
گزیده دلاور سواران خویش
که ایران سپه را ببیند که چیست
سرافراز چندست و با طوس کیست
رده برکشیدند زان سوی رود
فرستاد نزد سپهبد درود
وزین روی لشکر بیاورد طوس
درفش همایون و پیلان و کوس
سپهدار پیران یکی چرپ گوی
ز ترکان فرستاد نزدیک اوی
بگفت آنک من با فرنگیس و شاه
چه کردم ز خوبی بهر جایگاه
ز درد سیاوش خروشان بدم
چو بر آتش تیز جوشان بدم
کنون بار تریاک زهر آمدست
مرا زو همه رنج بهر آمدست
دل طوس غمگین شد از کار اوی
بپیچید زان درد و پیکار اوی
چنین داد پاسخ که از مهر تو
فراوان نشانست بر چهر تو
سر آزاد کن دور شو زین میان
ببند این در بیم و راه زیان
بر شاه ایران شوی با سپاه
مکافات یابی به نیکی ز شاه
بایران ترا پهلوانی دهد
همان افسر خسروانی دهد
چو یاد آیدش خوب کردار تو
دلش رنجه گردد ز تیمار تو
چنین گفت گودرز و گیو و سران
بزرگان و تیمارکش مهتران
سرایندهٔ پاسخ آمد چو باد
بنزدیک پیران ویسه نژاد
بگفت آنچ بشنید با پهلوان
ز طوس و ز گودرز روشن‌روان
چنین داد پاسخ که من روز و شب
بیاد سپهبد گشایم دو لب
شوم هرچ هستند پیوند من
خردمند کو بشنود پند من
بایران گذارم بر و بوم و رخت
سر نامور بهتر از تاج و تخت
وزین گفتتها بود مغزش تهی
همی جست نو روزگار بهی
هیونی برافگند هنگام خواب
فرستاد نزدیک افراسیاب
کزایران سپاه آمد و پیل و کوس
همان گیو و گودرز و رهام و طوس
فراوان فریبش فرستاده‌ام
ز هر گونه‌ای بندها داده‌ام
سپاهی ز جنگاوران برگزین
که بر زین شتابش بیاید ز کین
مگر بومشان از بنه برکنیم
بتخت و بگنج آتش اندر زنیم
وگر نه ز کین سیاوش سپاه
نیاساید از جنگ هرگز نه شاه
چو بشنید افراسیاب این سخن
سران را بخواند از همه انجمن
یکی لشکری ساخت افراسیاب
که تاریک شد چشمهٔ آفتاب
دهم روز لشکر بپیران رسید
سپاهی کزو شد زمین ناپدید
چو لشکر بیاسود روزی بداد
سپه برگرفت و بنه برنهاد
ز پیمان بگردید وز یاد عهد
بیامد دمان تا لب رود شهد
طلایه بیامد بنزدیک طوس
که بربند بر کوههٔ پیل کوس
که پیران نداند سخن جز فریب
چو داند که تنگ اندر آمد نهیب
درفش جفا پیشه آمد پدید
سپه بر لب رود صف برکشید
بیاراست لشکر سپهدار طوس
بهامون کشیدند پیلان و کوس
دو رویه سپاه اندر آمد چو کوه
سواران ترکان و ایران گروه
چنان شد ز گرد سپاه آفتاب
که آتش برآمد ز دریای آب
درخشیدن تیغ و ژوپین و خشت
تو گفتی شب اندر هوا لاله کشت
ز بس ترگ زرین و زرین سپر
ز جوشن سواران زرین کمر
برآمد یکی ابر چون سندروس
زمین گشت از گرد چون آبنوس
سر سروران زیر گرز گران
چو سندان شد و پتک آهنگران
ز خون رود گفتی میستان شدست
ز نیزه هوا چون نیستان شدست
بسی سر گرفتار دام کمند
بسی خوار گشته تن ارجمند
کفن جوشن و بستر از خون و خاک
تن نازدیده بشمشیر چاک
زمین ارغوان و زمان سندروس
سپهر و ستاره پرآوای کوس
اگر تاج جوید جهانجوی مرد
وگر خاک گردد بروز نبرد
بناکام می‌رفت باید ز دهر
چه زو بهر تریاک یابی چه زهر
ندانم سرانجام و فرجام چیست
برین رفتن اکنون بباید گریست
یکی نامداری بد ارژنگ نام
بابر اندر آورده از جنگ نام
برآورد از دشت آورد گرد
از ایرانیان جست چندی نبرد
چو از دور طوس سپهبد بدید
بغرید و تیغ از میان برکشید
بپور زره گفت نام تو چیست
ز ترکان جنگی ترا یار کیست
بدو گفت ارژنگ جنگی منم
سرافراز و شیر درنگی منم
کنون خاک را از تو رخشان کنم
به آوردگه برسرافشان کنم
چو گفتار پور زره شد ببن
سپهدار ایران شنید این سخن
بپاسخ ندید ایچ رای درنگ
همان آبداری که بودش بچنگ
بزد بر سر و ترگ آن نامدار
تو گفتی تنش سر نیاورد بار
برآمد ز ایران سپه بوق و کوس
که پیروز بادا سرافراز طوس
غمی گشت پیران ز توران سپاه
ز ترکان تهی ماند آوردگاه
دلیران توران و کنداوران
کشیدند شمشیر و گرز گران
که یکسر بکوشیم و جنگ آوریم
جهان بر دل طوس تنگ آوریم
چنین گفت هومان که امروز جنگ
بسازید و دل را مدارید تنگ
گر ایدونک زیشان یکی نامور
ز لشکر برارد به پیکار سر
پذیره فرستیم گردی دمان
ببینیم تا بر که گردد زمان
وزیشان بتندی نجویید جنگ
بباید یک امروز کردن درنگ
بدانگه که لشکر بجنبد ز جای
تبیره برآید ز پرده‌سرای
همه یکسره گرزها برکشیم
یکی از لب رود برتر کشیم
بانبوه رزمی بسازیم سخت
اگر یار باشد جهاندار و بخت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درم داد و روزی‌دهان را بخواند
بسی با سپهبد سخنها براند
هوش مصنوعی: به او کمک کرد و روزی‌اش را تأمین کرد و گفتگوهای زیادی با فرمانده‌اش داشت.
همان رای زد با تهمتن بر آن
چنین تا رخ روز شد در نهان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که کسی نظر و مشورتی را با تهمتن (که نماد قدرت و شجاعت است) در میان گذاشته و آن را به گونه‌ای بیان کرده که در دل شب، زمانی که روز هنوز روشن نشده، به وقوع پیوسته است. به عبارتی، تصمیمی مهم گرفته شده که در پنهانی و در زمان مناسب انجام شده است.
چو خورشید بر زد سنان از نشیب
شتاب آمد از رفتن با نهیب
هوش مصنوعی: وقتی خورشید بر فراز قله‌ها تابید، به سرعت از دره‌ها به سوی بالا روانه شد و با صدای پر سر و صدا به حرکت درآمد.
سپهبد بیامد به نزدیک شاه
ابا گیو گودرز و چندی سپاه
هوش مصنوعی: سپهبد به نزد شاه آمد و گیو و گودرز و چند نفر از سربازان را نیز همراه داشت.
بدو داد شاه اختر کاویان
بران سان که بودی به رسم کیان
هوش مصنوعی: شاه اختر کاویان به او داد، همان‌طور که به رسم خاندان کیان بود.
ز اختر یکی روز فرخ بجست
که بیرون شدن را کی آید درست
هوش مصنوعی: یک روز خوش به انتظار بود که ستاره‌ای به دقت نمایان شود و به گفته‌ای بیرون آمدن از این وضعیت به زودی خواهد آمد.
همی رفت با کوس خسرو بدشت
بدان تا سپهبد بدو برگذشت
هوش مصنوعی: او با نغمه و سرود به سوی دشت می‌رفت، تا این که فرمانده‌ای به او رسید.
یکی لشکری همچو کوه سیاه
گذشتند بر پیش بیدار شاه
هوش مصنوعی: یک گروه بزرگ و استوار مانند کوهی سیاه از پیش شاه بیدار عبور کردند.
پس لشکر اندر سپهدار طوس
بیامد بر شه زمین داد بوس
هوش مصنوعی: لشکر به فرماندهی طوس به سمت پادشاه آمد و به او احترام گذاشتند.
برو آفرین کرد و بر شد خروش
جهان آمد از بانگ اسپان بجوش
هوش مصنوعی: برو و برای او دعا کن و همگان را به حرکت درآور. جهان از صدای اسبان به جوش و خروش آمده است.
یکی ابر بست از بر گرد سم
برآمد خروشیدن گاو دم
هوش مصنوعی: ابر بزرگی بر فراز زمین جمع شده و از آن صدای بلندی به گوش می‌رسد، گویی که گاو در حال دم زدن است.
ز بس جوشن و کاویانی درفش
شده روی گیتی سراسر بنفش
هوش مصنوعی: به خاطر وجود جوشن و درفش کاویانی، آسمان و زمین به رنگ بنفش درآمده است.
تو خورشید گفتی به آب اندر است
سپهر و ستاره بخواب اندر است
هوش مصنوعی: تو گفته‌ای که خورشید در آب است و آسمان و ستاره‌ها در خواب قراردارند.
نهاد از بر پیل پیروزه مهد
همی رفت زین گونه تا رود شهد
هوش مصنوعی: مهد پیروز از بالای یادگار خود پایین می‌آمد و به این ترتیب به سوی شکر می‌رفت.
هیونی بکردار باد دمان
بدش نزد پیران هم اندر زمان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان باید مراقب رفتارهای خود باشد، زیرا که زمان و شرایط می‌توانند به سرعت تغییر کنند و ممکن است باعث پشیمانی یا مشکل در آینده شوند. همچنین، تجربه و دانایی افراد بزرگتر می‌تواند در این زمینه راهنمایی مفیدی باشد.
که من جنگ را گردن افراخته
سوی رود شهد آمدم ساخته
هوش مصنوعی: به من نگاهی پر از قهر و شجاعت در میان نبرد و سختی‌ها دست داده‌است و به سمت جوی شیرینی آمدم که به دنبال آن هستم.
چو بشنید پیران غمی گشت سخت
فروبست بر پیل ناکام رخت
هوش مصنوعی: وقتی پیران این خبر را شنیدند، بسیار اندوهگین شدند و لباس‌های شکست را بر تن کردند.
برون رفت با نامداران خویش
گزیده دلاور سواران خویش
هوش مصنوعی: برای رفتن از میان افراد معروف و برجسته، بهترین و شجاع‌ترین سوارکاران خود را برگزیده است.
که ایران سپه را ببیند که چیست
سرافراز چندست و با طوس کیست
هوش مصنوعی: ایران سپاه را می‌بیند و می‌خواهد بداند که چه تعداد از آنها سرافراز و با کدام شخصیت برجسته، مانند طوس، هستند.
رده برکشیدند زان سوی رود
فرستاد نزد سپهبد درود
هوش مصنوعی: از سمت دیگر رود، پیام آورانی را به سوی سپهبد فرستادند تا سلام و درود بیاورند.
وزین روی لشکر بیاورد طوس
درفش همایون و پیلان و کوس
هوش مصنوعی: طوس با خود پرچم باشکوه و فیل‌ها و طبل‌های جنگی را آورد تا لشکر را آماده کند.
سپهدار پیران یکی چرپ گوی
ز ترکان فرستاد نزدیک اوی
هوش مصنوعی: سردسته‌ی پیران، یک مرد سخن‌گو از میان ترک‌ها را به نزد او فرستاد.
بگفت آنک من با فرنگیس و شاه
چه کردم ز خوبی بهر جایگاه
هوش مصنوعی: او می‌گوید که او با فرنگیس و شاه چه کارهایی انجام داده و چگونه زیبایی را برای مقام و جایگاه خود به کار گرفته است.
ز درد سیاوش خروشان بدم
چو بر آتش تیز جوشان بدم
هوش مصنوعی: از شدت درد سیاوش، در درونم آشوب و خروش است. حالتی دارم که مانند آتش در حال جوشیدن و شعله ور شدن هستم.
کنون بار تریاک زهر آمدست
مرا زو همه رنج بهر آمدست
هوش مصنوعی: اکنون باری از تریاک که زهرآلود است بر دوشم افتاده و همه رنج‌هایی که کشیدم به خاطر آن بوده است.
دل طوس غمگین شد از کار اوی
بپیچید زان درد و پیکار اوی
هوش مصنوعی: دل طوس از کارهای او غمگین شد و به خاطر آن درد و نزاعی که داشت، نگران و پریشان گشت.
چنین داد پاسخ که از مهر تو
فراوان نشانست بر چهر تو
هوش مصنوعی: او با پاسخ خود نشان داد که محبت تو بر چهره‌ات به وضوح قابل مشاهده است.
سر آزاد کن دور شو زین میان
ببند این در بیم و راه زیان
هوش مصنوعی: برای رهایی از مشکلات و نگرانی‌ها، ذهن خود را آزاد کن و از این شرایط فاصله بگیر. این در را به روی ترس و خطر ببند و به سمت راه‌های بهتر و امن‌تر برو.
بر شاه ایران شوی با سپاه
مکافات یابی به نیکی ز شاه
هوش مصنوعی: در ایران، هنگامی که با ارتش به جنگ بروی، به خاطر تلاش‌هایت در برابر شاه، پاداش نیکی دریافت خواهی کرد.
بایران ترا پهلوانی دهد
همان افسر خسروانی دهد
هوش مصنوعی: در ایران، تو را به مقام پهلوانی می‌رساند و همانند تاج پادشاهان به تو عطا می‌کند.
چو یاد آیدش خوب کردار تو
دلش رنجه گردد ز تیمار تو
هوش مصنوعی: وقتی به یاد رفتار خوب تو می‌افتد، دلش به خاطر محبت و توجه تو ناراحت می‌شود.
چنین گفت گودرز و گیو و سران
بزرگان و تیمارکش مهتران
هوش مصنوعی: گودرز و گیو و دیگر بزرگان و سرپرستان دلاور اینگونه سخن گفتند.
سرایندهٔ پاسخ آمد چو باد
بنزدیک پیران ویسه نژاد
هوش مصنوعی: شاعر مانند باد به نزدیک پیران و بزرگان قوم آمد و پاسخ خود را ارائه داد.
بگفت آنچ بشنید با پهلوان
ز طوس و ز گودرز روشن‌روان
هوش مصنوعی: او آنچه را که از پهلوان طوس و گودرز روشن‌روان شنیده بود، بیان کرد.
چنین داد پاسخ که من روز و شب
بیاد سپهبد گشایم دو لب
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که من روز و شب به یاد سردار زبانم را باز می‌کنم.
شوم هرچ هستند پیوند من
خردمند کو بشنود پند من
هوش مصنوعی: هرچه افراد نادان و بی خرد هستند، برای من خجالت آورند؛ چرا که شخصی دانا وجود دارد که نصایح و پندهای من را می‌شنود.
بایران گذارم بر و بوم و رخت
سر نامور بهتر از تاج و تخت
هوش مصنوعی: من به ایران می‌روم و به سرزمین و زندگی‌ام افتخار می‌کنم، که از تاج و تخت هم بیشتر ارزش دارد.
وزین گفتتها بود مغزش تهی
همی جست نو روزگار بهی
هوش مصنوعی: از این گفته‌ها معلوم است که او دچار سردرگمی و بی‌فکری شده است و در جستجوی روزگار تازه و بهتری است.
هیونی برافگند هنگام خواب
فرستاد نزدیک افراسیاب
هوش مصنوعی: در زمان خواب، هیونی به سمت افراسیاب فرستاده شد.
کزایران سپاه آمد و پیل و کوس
همان گیو و گودرز و رهام و طوس
هوش مصنوعی: از ایران سپاهی آمده است که همانند نیروهای بزرگ و نامدار مانند گیو، گودرز، رهام و طوس است و تجهیزات نبردی مانند فیل و کوس را با خود دارند.
فراوان فریبش فرستاده‌ام
ز هر گونه‌ای بندها داده‌ام
هوش مصنوعی: من به او از هر نوع فریب و ترفند، بسیار ارسال کرده‌ام و او را با انواع بندها و محدودیت‌ها گرفتار کرده‌ام.
سپاهی ز جنگاوران برگزین
که بر زین شتابش بیاید ز کین
هوش مصنوعی: یک گروه از جنگجویان شجاع را انتخاب کن که توانایی و سرعتشان در مبارزه به خاطر خشم و کینه‌شان به خوبی نمایان شود.
مگر بومشان از بنه برکنیم
بتخت و بگنج آتش اندر زنیم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است ما به خانه‌هایشان لطمه بزنیم و به تخت‌هایشان آسیب برسانیم و در گنج‌هایشان آتش بیفکنیم؟
وگر نه ز کین سیاوش سپاه
نیاساید از جنگ هرگز نه شاه
هوش مصنوعی: اگر به خاطر کینه سیاوش اقدامی نشود، سپاه هرگز از جنگ دست نخواهد کشید و پادشاهی نیز برقرار نخواهد ماند.
چو بشنید افراسیاب این سخن
سران را بخواند از همه انجمن
هوش مصنوعی: وقتی افراسیاب این سخن را شنید، سران را از جمع خود فراخواند.
یکی لشکری ساخت افراسیاب
که تاریک شد چشمهٔ آفتاب
هوش مصنوعی: افراسیاب یک ارتش بزرگ تشکیل داد که باعث شد نور خورشید کم‌سو و تاریک شود.
دهم روز لشکر بپیران رسید
سپاهی کزو شد زمین ناپدید
هوش مصنوعی: در دهمین روز، سپاهی به جمعیتی پیران رسید که به خاطر آن، زمین به شکل نامشخصی ناپدید شد.
چو لشکر بیاسود روزی بداد
سپه برگرفت و بنه برنهاد
هوش مصنوعی: روزی، زمانی که نیروها استراحت کرده بودند و آرامش برقرار بود، فرمانده دستور حرکت داد و بار و بنه را جمع کردند تا آماده راهیابی شوند.
ز پیمان بگردید وز یاد عهد
بیامد دمان تا لب رود شهد
هوش مصنوعی: توی این بیت، اشاره به نادیده‌گیری پیمان‌ها و فراموشی یادهاست. می‌گوید که در زمانی که احساس شادی و خوشبختی به وجود می‌آید، به دلیل فراموشی و عدم توجه به عهدها، شیرینی و لذت به دست می‌آید. این شیرینی به مانند شهدی است که کنار رود مشاهده می‌شود و نشان‌دهنده لذت‌های زودگذر زندگی است.
طلایه بیامد بنزدیک طوس
که بربند بر کوههٔ پیل کوس
هوش مصنوعی: پیشقراولان به نزدیکی طوس رسیدند تا بر دژ مستحکم کوه پیل، حصار بزنند و خود را آماده کنند.
که پیران نداند سخن جز فریب
چو داند که تنگ اندر آمد نهیب
هوش مصنوعی: پیران تنها فریب را می‌شناسند و وقتی متوجه شوند که شرایط سخت و دشوار شده است، به خود می‌آیند.
درفش جفا پیشه آمد پدید
سپه بر لب رود صف برکشید
هوش مصنوعی: پرچم ظلم و ستم برای نمایش و بروز پیدا شد و سپاه در کنار رودخانه صف بستند.
بیاراست لشکر سپهدار طوس
بهامون کشیدند پیلان و کوس
هوش مصنوعی: سپهدار طوس لشکر خود را آماده کرد و فیل‌ها و طبل‌ها را به میدان نبرد آوردند.
دو رویه سپاه اندر آمد چو کوه
سواران ترکان و ایران گروه
هوش مصنوعی: دو طرف صف لشکر مانند کوه به هم پیوسته‌اند، همچنان که سواران ترکی و ایرانی در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند.
چنان شد ز گرد سپاه آفتاب
که آتش برآمد ز دریای آب
هوش مصنوعی: خورشید به قدری در میان سپاه درخشید که شعله‌های آتش از عمق دریا برخاست.
درخشیدن تیغ و ژوپین و خشت
تو گفتی شب اندر هوا لاله کشت
هوش مصنوعی: تیغ و زره‌ات درخششی دارد که مانند نور ستارگان در شب است و گویی در آسمان، گل‌های لاله را پرورش داده‌ای.
ز بس ترگ زرین و زرین سپر
ز جوشن سواران زرین کمر
هوش مصنوعی: به خاطر وجود زره‌های طلایی و سپرهای درخشان، و همچنین کمرهای طلایی سواران، همه چیز حالتی از زرق و برق و زیبایی دارد.
برآمد یکی ابر چون سندروس
زمین گشت از گرد چون آبنوس
هوش مصنوعی: ابر بزرگی به شکل چوب چنار از افق سر برآورد و زمین به رنگ تیره و سیاه مانند چوب آبنوس شد.
سر سروران زیر گرز گران
چو سندان شد و پتک آهنگران
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که وقتی قدرت و سلطه سران و بزرگان مانند سندان آهنگران زیر ضربه‌های سنگین و سخت قرار می‌گیرد، به نوعی گرفتار وضعیت دشواری می‌شوند و تسلیم فشار و سختی می‌گردند.
ز خون رود گفتی میستان شدست
ز نیزه هوا چون نیستان شدست
هوش مصنوعی: از خون رود نظر می‌کنی که همچون جویبار سرشار گشته است، و از نیزه‌ها در آسمان مانند نیستانی شده ‌است.
بسی سر گرفتار دام کمند
بسی خوار گشته تن ارجمند
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در دام‌ و تله‌ها گرفتار می‌شوند و برخی از آن‌ها به خاطر این گرفتار شدن، ارزش و شان خود را از دست می‌دهند.
کفن جوشن و بستر از خون و خاک
تن نازدیده بشمشیر چاک
هوش مصنوعی: تن نازنین من در این بستر که از خون و خاک شکل گرفته، مانند کفن جنگی که بر تن است، شکسته شده و آماده است.
زمین ارغوان و زمان سندروس
سپهر و ستاره پرآوای کوس
هوش مصنوعی: زمین به رنگ ارغوانی و زمان مانند چوب خوشبوست، آسمان و ستاره‌ها هم با صدای دلنواز سرود می‌زنند.
اگر تاج جوید جهانجوی مرد
وگر خاک گردد بروز نبرد
هوش مصنوعی: اگر مردی که به دنبال موفقیت و بزرگی است، در برابر چالش‌ها و سختی‌ها قرار بگیرد، حتی اگر به خاک بیفتد و شکست بخورد، همچنان ارزش و عظمت او حفظ می‌شود.
بناکام می‌رفت باید ز دهر
چه زو بهر تریاک یابی چه زهر
هوش مصنوعی: اگر در آرزوی موفقیت به سوی زندگی می‌روی، باید از زندگی آموخت که برخی از چیزها می‌توانند به انسان نفع برسانند و برخی دیگر موجب آسیب و درد شوند.
ندانم سرانجام و فرجام چیست
برین رفتن اکنون بباید گریست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در نهایت چه سرنوشتی در انتظار من است، اما به خاطر این سفر و راهی که اکنون پیش رو دارم، باید غمگین باشم.
یکی نامداری بد ارژنگ نام
بابر اندر آورده از جنگ نام
هوش مصنوعی: شخص معروفی به نام بابر، که در جنگ‌ها شهرت دارد، در مورد او سخن گفته شده است.
برآورد از دشت آورد گرد
از ایرانیان جست چندی نبرد
هوش مصنوعی: از دشت بالا آمد و گرد و غباری به پا کرد، ایرانیان مدتی به جست‌وجوی نبرد پرداختند.
چو از دور طوس سپهبد بدید
بغرید و تیغ از میان برکشید
هوش مصنوعی: وقتی سپهبد طوس را از دور دید، رجزخوانی کرد و شمشیرش را از میان درآورد.
بپور زره گفت نام تو چیست
ز ترکان جنگی ترا یار کیست
هوش مصنوعی: بپور زره از طرف دیگر پرسید نام تو چیست و از ترکان جنگی خواست بداند که یارت کیست.
بدو گفت ارژنگ جنگی منم
سرافراز و شیر درنگی منم
هوش مصنوعی: او به او گفت: «من جنگجوی قهرمان و شجاع هستم، همانند شیر نیرومند و دلیر.»
کنون خاک را از تو رخشان کنم
به آوردگه برسرافشان کنم
هوش مصنوعی: اکنون می‌خواهم خاک را به نور و زیبایی تو روشن کنم و به جایی برسانم که درخشان و باشکوه باشد.
چو گفتار پور زره شد ببن
سپهدار ایران شنید این سخن
هوش مصنوعی: وقتی پسر زره صحبت کرد، فرمانده ایرانی این سخن را شنید.
بپاسخ ندید ایچ رای درنگ
همان آبداری که بودش بچنگ
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که وقتی کسی به پرسشی پاسخ نمی‌دهد یا تردید می‌کند، بهتر است بر اساس شواهد و واقعیت‌ها قضاوت کنیم. در واقع، کسی که می‌تواند بر اساس تجربیات و واقعیت‌ها تصمیم بگیرد، نباید درنگ کند.
بزد بر سر و ترگ آن نامدار
تو گفتی تنش سر نیاورد بار
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شخصی به قدری با عظمت و قدرتمند است که نمی‌تواند فشارهای سنگین را تحمل کند و بار فشاری که بر دوش او گذاشته شده، او را خم کرده است. به عبارت دیگر، حتی بزرگ‌ترین و مشهورترین افراد نیز ممکن است در برابر سختی‌ها و بارهای زندگی شکسته شوند و نتوانند مقابله کنند.
برآمد ز ایران سپه بوق و کوس
که پیروز بادا سرافراز طوس
هوش مصنوعی: از ایران سپاهی بیرون آمد که با ساز و نوای بلند می‌گویند: «پیروز باد، سربلند و سرافراز توس!»
غمی گشت پیران ز توران سپاه
ز ترکان تهی ماند آوردگاه
هوش مصنوعی: پیران از حمله سپاه توران ناراحت شدند و میدان جنگ از ترک‌ها خالی ماند.
دلیران توران و کنداوران
کشیدند شمشیر و گرز گران
هوش مصنوعی: دلیران تورانی با شجاعت شمشیرها و گرزهای سنگین را به دست گرفتند و آماده جنگ شدند.
که یکسر بکوشیم و جنگ آوریم
جهان بر دل طوس تنگ آوریم
هوش مصنوعی: ما باید به طور کامل تلاش کنیم و در جنگ شرکت کنیم تا بتوانیم بر دل طوس فشار بیاوریم و دنیا را تحت کنترل خود درآوریم.
چنین گفت هومان که امروز جنگ
بسازید و دل را مدارید تنگ
هوش مصنوعی: هومان گفت که امروز باید آماده جنگ باشیم و نباید دل‌های‌مان را گرفته و تنگ کنیم.
گر ایدونک زیشان یکی نامور
ز لشکر برارد به پیکار سر
هوش مصنوعی: اگر یکی از آن‌ها از لشکر به میدان جنگ بیفتد و نامی به دست آورد.
پذیره فرستیم گردی دمان
ببینیم تا بر که گردد زمان
هوش مصنوعی: بیایید در این لحظه تماشا کنیم که زمان به کجا می‌رسد و سرنوشت چه کسانی را رقم می‌زند.
وزیشان بتندی نجویید جنگ
بباید یک امروز کردن درنگ
هوش مصنوعی: از آن‌ها به تندی نخواهید جنگید، چون امروز باید بدون تأخیر به مبارزه بپردازید.
بدانگه که لشکر بجنبد ز جای
تبیره برآید ز پرده‌سرای
هوش مصنوعی: زمانی که لشکری حرکت کند و از جای خود برگردد، سرخی آتش از پشت پرده‌اش نمایان خواهد شد.
همه یکسره گرزها برکشیم
یکی از لب رود برتر کشیم
هوش مصنوعی: همه ما باید با قدرت و انگیزه فراوان، برای نبرد آماده شویم و از میان همه، یک نفر را برای پیشروی و رهبری انتخاب کنیم.
بانبوه رزمی بسازیم سخت
اگر یار باشد جهاندار و بخت
هوش مصنوعی: اگر یار و همراهی وجود داشته باشد، می‌توانیم با تلاش و کوشش زیاد، به ساختن دنیایی پر از شادی و زیبایی بپردازیم.