گنجور

بخش ۱۲

چو شد روی گیتی چو دریای قیر
نه ناهید پیدا نه بهرام و تیر
بیامد دمان دیده‌بان پیش طوس
دوان و شده روی چون سندروس
چنین گفت کای پهلوان سپاه
از ایران سپاه آمد از نزد شاه
سپهبد بخندید با مهتران
که ای نامداران و کنداوران
چو یار آمد اکنون نسازیم جنگ
گهی با شتابیم و گه با درنگ
بنیروی یزدان گو پیلتن
بیاری بیاید بدین انجمن
ازان دیده‌بان گشت روشن‌روان
همه مژده دادند پیر و جوان
طلایه فرستاد بر دشت جنگ
خروش آمد از کوه و آوای زنگ
چو خورشید بر چرخ گنبد کشید
شب تار شد از جهان ناپدید
یکی انجمن کرد خاقان چین
بدیبا بیاراست روی زمین
بپیران چنین گفت کامروز جنگ
بسازیم و روزی نباید درنگ
یکی با سرافراز گردنکشان
خنیده سواران دشمن کشان
ببینیم کایرانیان برچیند
بدین رزمگه اندرون با کیند
چنین گفت پیران که خاقان چین
خردمند شاهیست با آفرین
بران رفت باید که او را هواست
که رای تو بر ما همه پادشاست
وزان پس برآمد ز پرده‌سرای
خروشیدن کوس با کرنای
سنانهای رخشان و جوشان سپاه
شده روی کشور ز لشکر سیاه
ز پیلان نهادند بر پنج زین
بیاراست دیگر بدیبای چین
زبرجد نشانده بزین اندرون
ز دیبای زربفت پیروزه‌گون
بزرین رکیب و جناغ پلنگ
بزرین و سیمین جرسها و زنگ
ز افسر سر پیلبان پرنگار
همه پاک با طوق و با گوشوار
هوا شد ز بس پرنیانی درفش
چو بازار چین سرخ و زرد و بنفش
سپاهی برفت اندران دشت رزم
کزیشان همی آرزو خواست بزم
زمین شد بکردار چشم خروس
ز بس رنگ و آرایش و پیل و کوس
برفتند شاهان لشکر ز جای
هوا پر شد از نالهٔ کرنای
چو از دور طوس سپهبد بدید
سپاه آنچ بودش رده برکشید
ببستند گردان ایران میان
بیاورد گیو اختر کاویان
از آوردگه تا سر تیغ کوه
سپه بود از ایران گروها گروه
چو کاموس و منشور و خاقان چین
چو بیورد و چون شنگل بافرین
نظاره بکوه هماون شدند
نه بر آرزو پیش دشمن شدند
چو از دور خاقان چین بنگرید
خروش سواران ایران شنید
پسند آمدش گفت کاینت سپاه
سوران رزم آور و کینه‌خواه
سپهدار پیران دگرگونه گفت
هنرهای مردان نشاید نهفت
سپهدار کو چاه پوشد بخار
برو اسپ تازد بروز شکار
ازان به که بر خیره روز نبرد
هنرهای دشمن کند زیر گرد
ندیدم سواران و گردنکشان
بگردی و مردانگی زین نشان
بپیران چنین گفت خاقان چین
که اکنون چه سازیم بر دشت کین
ورا گفت پیران کز اندک سپاه
نگیرند یاد اندرین رزمگاه
کشیدی چنین رنج و راه دراز
سپردی و دیدی نشیب و فراز
بمان تا سه روز اندرین رزمگاه
بباشیم و آسوده گردد سپاه
سپه را کنم زان سپس به دو نیم
سرآمد کنون روز پیکار و بیم
بتازند شبگیر تا نیمروز
نبرده سواران گیتی‌فروز
بژوپین و خنجر بتیر و کمان
همی رزم جویند با بدگمان
دگر نیمهٔ روز دیگر گروه
بکوشند تا شب برآید ز کوه
شب تیره آسودگان را بجنگ
برم تا بریشان شود کار تنگ
نمانم که آرام گیرند هیچ
سواران من با سپاه و بسیچ
بدو گفت کاموس کین رای نیست
بدین مولش اندر مرا جای نیست
بدین مایه مردم بدین گونه جنگ
چه باید بدین گونه چندین درنگ
بسازیم یکبار و جنگ‌آوریم
بریشان در و کوه تنگ آوریم
بایران گذاریم ز ایدر سپاه
نمانیم تخت و نه تاج و نه شاه
بر و بومشان پاک و یران کنیم
نه جنگ یلان جنگ شیران کنیم
زن و کودک خرد و پیر و جوان
نه شاه و کنارنگ و نه پهلوان
بایران نمانم بر و بوم و جای
نه کاخ و نه ایوان و نه چارپای
ببد روز چندین چه باید گذاشت
غم و درد و تیمار بیهوده داشت
یک امشب گشاده مدارید راه
که ایشان برانند زین رزمگاه
چو باد سپیده دمان بردمد
سپه جمله باید که اندر چمد
تلی کشته بینی ببالای کوه
تو فردا ز گردان ایران گروه
بدانسان که ایرانیان سربسر
ازین پی نبینند جز مویه گر
بدو گفت خاقان جزین رای نیست
بگیتی چو تو لشکر آرای نیست
همه نامدارن بدین هم سخن
که کاموس شیراوژن افگند بن
برفتند وز جای برخاستند
همه شب همی لشکر آراستند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شد روی گیتی چو دریای قیر
نه ناهید پیدا نه بهرام و تیر
هوش مصنوعی: وقتی که زمین مانند دریایی از قیر شد، نه نشانی از ناهید است و نه از بهرام و تیر.
بیامد دمان دیده‌بان پیش طوس
دوان و شده روی چون سندروس
هوش مصنوعی: زمانی، دیده‌بانی به سوی طوس شتافت و چهره‌اش مانند درخت ساندرس (نوعی سرو) درخشان و سرسبز بود.
چنین گفت کای پهلوان سپاه
از ایران سپاه آمد از نزد شاه
هوش مصنوعی: این چنین گفت که ای پهلوان، نیروی نظامی از ایران به سوی تو آمده است و این نیرو از طرف شاه آمده است.
سپهبد بخندید با مهتران
که ای نامداران و کنداوران
هوش مصنوعی: سردار با شادابی و خوشحالی به بزرگان و نامداران اطرافش نگاه می‌کند و به آنها می‌گوید که ای افرادی که دارای نام و مقام بلندی هستید.
چو یار آمد اکنون نسازیم جنگ
گهی با شتابیم و گه با درنگ
هوش مصنوعی: وقتی که دوست و یار به ما نزدیک می‌شود، نباید به جنگ و نزاع بپردازیم. گاهی باید با سرعت عمل کنیم و گاهی هم باید با آرامش و فکر پیش برویم.
بنیروی یزدان گو پیلتن
بیاری بیاید بدین انجمن
هوش مصنوعی: به قدرت خداوند، ای پهلوان، بیار به یاری و در این جمع حاضر شو.
ازان دیده‌بان گشت روشن‌روان
همه مژده دادند پیر و جوان
هوش مصنوعی: از آن دیده‌بان که با روشنی و آگاهی خود همه را بشارت داده است، خبر خوش و شادی‌بخشی به همه، چه پیر و چه جوان، رسانده‌اند.
طلایه فرستاد بر دشت جنگ
خروش آمد از کوه و آوای زنگ
هوش مصنوعی: فرستادگانی به میدان جنگ فرستاده شدند و از کوه‌ها صداهایی رنجید و نواهایی به گوش رسید.
چو خورشید بر چرخ گنبد کشید
شب تار شد از جهان ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی خورشید در آسمان بالا رفت، شب تاریک از دنیا ناپدید شد.
یکی انجمن کرد خاقان چین
بدیبا بیاراست روی زمین
هوش مصنوعی: یک جمعیت با شکوه و زیبایی در کشور چین به رهبری یک پادشاه برپا شده است که زمین را با زیبایی‌هایی آراسته است.
بپیران چنین گفت کامروز جنگ
بسازیم و روزی نباید درنگ
هوش مصنوعی: پیران گفتند که امروز باید آماده‌ی جنگ شویم و نباید در این کار تأخیر کنیم.
یکی با سرافراز گردنکشان
خنیده سواران دشمن کشان
هوش مصنوعی: شخصی با افتخار و شجاعت در برابر سواران دشمن می‌جنگد و آن‌ها را نابود می‌کند.
ببینیم کایرانیان برچیند
بدین رزمگه اندرون با کیند
هوش مصنوعی: بیایید ببینیم که در این میدان جنگ، چه کسانی از کایرانیان با هم می‌جنگند و با چه کسانی درگیر خواهند شد.
چنین گفت پیران که خاقان چین
خردمند شاهیست با آفرین
هوش مصنوعی: پیران گفت که پادشاه چین، خاقان، فردی دانا و بزرگوار است که شایسته تقدیر و ستایش است.
بران رفت باید که او را هواست
که رای تو بر ما همه پادشاست
هوش مصنوعی: او باید برود چون به خاطر تو همیشه در حال اندیشه و تفکر است و تصمیم تو برای ما مانند فرمانروایی است.
وزان پس برآمد ز پرده‌سرای
خروشیدن کوس با کرنای
هوش مصنوعی: سپس از پشت پرده، صدای نواختن شیپور و طبل بلند شد.
سنانهای رخشان و جوشان سپاه
شده روی کشور ز لشکر سیاه
هوش مصنوعی: خنجرهای درخشان و پرجنب‌وجوش سپاه بر روی کشور به عنوان نماد جنگ و نبرد از لشکر سیاه خودنمایی می‌کنند.
ز پیلان نهادند بر پنج زین
بیاراست دیگر بدیبای چین
هوش مصنوعی: از فیل‌ها برای برپایی سازه‌ای با پنج زین استفاده کردند و آن را به شکلی زیبا تزئین کردند.
زبرجد نشانده بزین اندرون
ز دیبای زربفت پیروزه‌گون
هوش مصنوعی: درون این سنگ قیمتی زبرجد، تصویری زیبا و درخشنده با نقش و نگارهایی از ابریشم طلایی نقش بسته شده است.
بزرین رکیب و جناغ پلنگ
بزرین و سیمین جرسها و زنگ
هوش مصنوعی: بزرگترین دشمن و حریف مانند پلنگ است و جرس‌ها و زنگ‌ها نیز بزرگ و نقره‌ای هستند.
ز افسر سر پیلبان پرنگار
همه پاک با طوق و با گوشوار
هوش مصنوعی: از کلاه مزین و رنگارنگ جوانمرد، همه چیز پاک و با دقت و زیبایی همراه است.
هوا شد ز بس پرنیانی درفش
چو بازار چین سرخ و زرد و بنفش
هوش مصنوعی: جو به قدری زنده و رنگارنگ شده که به نظر می‌رسد پرچمی از پارچه‌های زیبا در هوا برافراشته شده است، مانند بازار چینی که پر از رنگ‌های قرمز، زرد و بنفش است.
سپاهی برفت اندران دشت رزم
کزیشان همی آرزو خواست بزم
هوش مصنوعی: یک گروه از سربازان به دشت جنگ رفتند و از آنجا آرزوی خوشی و جشن را در سر داشتند.
زمین شد بکردار چشم خروس
ز بس رنگ و آرایش و پیل و کوس
هوش مصنوعی: زمین به خاطر زیبایی‌ها و رنگ‌های مختلفی که دارد، مانند مرغی که صبح درآغاز روز می‌خواند، پر از شگفتی و زینت شده است.
برفتند شاهان لشکر ز جای
هوا پر شد از نالهٔ کرنای
هوش مصنوعی: لشکر شاهان از محلی که بودند رفتند و فضا پر شد از صدای ناله و غم ناشی از کرنای.
چو از دور طوس سپهبد بدید
سپاه آنچ بودش رده برکشید
هوش مصنوعی: زمانی که سپهبد طوس از دور سپاه را دید، رده‌ای که داشت، برکشید و به فعالیت پرداخت.
ببستند گردان ایران میان
بیاورد گیو اختر کاویان
هوش مصنوعی: گردان ایرانی توانستند گیو را که یکی از قهرمانان بزرگ است، به میدان بیاورند.
از آوردگه تا سر تیغ کوه
سپه بود از ایران گروها گروه
هوش مصنوعی: از میدان نبرد تا قله‌های کوه، جنگجویان ایرانی به صورت گروه‌های مختلف حضوری پررنگ دارند.
چو کاموس و منشور و خاقان چین
چو بیورد و چون شنگل بافرین
هوش مصنوعی: مانند کاموس و منشور و خاقان چین، در میدان جنگ با اقتدار و شجاعت می‌آیند.
نظاره بکوه هماون شدند
نه بر آرزو پیش دشمن شدند
هوش مصنوعی: به کوه نگریستن مانند آن است که در برابر آرزوهایمان در برابر دشمنان قرار بگیریم.
چو از دور خاقان چین بنگرید
خروش سواران ایران شنید
هوش مصنوعی: وقتی خاقان چین از دور به ایران نگاه کرد، صدای نعره سواران ایرانی را شنید.
پسند آمدش گفت کاینت سپاه
سوران رزم آور و کینه‌خواه
هوش مصنوعی: او خوشش آمد و گفت: ای سپاه سوران، شما جنگجویان دلیر و انتقام‌جو.
سپهدار پیران دگرگونه گفت
هنرهای مردان نشاید نهفت
هوش مصنوعی: سربازان زبردست باید با قابلیت‌ها و توانایی‌های خود آشکار شوند و پنهان کردن این هنرها مناسب نیست.
سپهدار کو چاه پوشد بخار
برو اسپ تازد بروز شکار
هوش مصنوعی: سردار جنگ، در حالیکه در چاه کمین کرده است، به شکار می‌رود و اسبش با سرعت تمام به سوی هدف می‌تازد.
ازان به که بر خیره روز نبرد
هنرهای دشمن کند زیر گرد
هوش مصنوعی: بهتر است که در روشنگری و در جنگ معارف و هنرها، دشمن را زیر فشار قرار دهی و او را به زبانی غیرقابل بازگشت به عقب واداری.
ندیدم سواران و گردنکشان
بگردی و مردانگی زین نشان
هوش مصنوعی: من هیچ سوارکاری و گردن‌کشی را در این دنیا ندیدم که با این نشان و مشخصات، مردانگی را از خود به نمایش بگذارد.
بپیران چنین گفت خاقان چین
که اکنون چه سازیم بر دشت کین
هوش مصنوعی: خاقان چین به پیران گفت: حالا چه باید کنیم در میدان نبرد؟
ورا گفت پیران کز اندک سپاه
نگیرند یاد اندرین رزمگاه
هوش مصنوعی: او گفت که پیرمردان از سپاهیان اندک یاد نگیرند در این میادین جنگ.
کشیدی چنین رنج و راه دراز
سپردی و دیدی نشیب و فراز
هوش مصنوعی: شما چنین سختی و مسیر طولانی را تحمل کردید و در این مسیر بالا و پایین‌ها را مشاهده کردید.
بمان تا سه روز اندرین رزمگاه
بباشیم و آسوده گردد سپاه
هوش مصنوعی: بمان تا سه روز در این میدان جنگ بگذرانیم و نیروهای ما به آرامش برسند.
سپه را کنم زان سپس به دو نیم
سرآمد کنون روز پیکار و بیم
هوش مصنوعی: پس از اینکه سپاه را به دو نیم تقسیم کنم، اکنون روز جنگ و ترس فرا رسیده است.
بتازند شبگیر تا نیمروز
نبرده سواران گیتی‌فروز
هوش مصنوعی: در نیمه روز، سواران پیروز به سوی دشمنان می‌تازند و تا آن زمان نباید شب هنگام تاخت و تاز کنند.
بژوپین و خنجر بتیر و کمان
همی رزم جویند با بدگمان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که افرادی با زره و سلاح، مانند خنجر و کمان، به جنگ و نبرد می‌پردازند و با کسانی که بدگمان و مشکوک هستند، مبارزه می‌کنند.
دگر نیمهٔ روز دیگر گروه
بکوشند تا شب برآید ز کوه
هوش مصنوعی: در نیمهٔ روز، دیگران تلاش می‌کنند تا شب از کوه فرود آید.
شب تیره آسودگان را بجنگ
برم تا بریشان شود کار تنگ
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، من به جنگ برمی‌خیزم تا دغدغه‌های آسوده‌خوابان از بین برود و کارهای سخت و دشوار آن‌ها آسان شود.
نمانم که آرام گیرند هیچ
سواران من با سپاه و بسیچ
هوش مصنوعی: فکر نمی‌کنم که هیچ‌یک از سواران و نشانه‌های من بتوانند آرامش یابند.
بدو گفت کاموس کین رای نیست
بدین مولش اندر مرا جای نیست
هوش مصنوعی: کاموس به او گفت: اینجا جایی برای تو نیست، چون این فکر و نظر در من جا ندارد.
بدین مایه مردم بدین گونه جنگ
چه باید بدین گونه چندین درنگ
هوش مصنوعی: با این حالتی که مردم دارند و با این شیوه‌ی جنگ، چه نیازی به این‌همه تعلل و تأخیر وجود دارد؟
بسازیم یکبار و جنگ‌آوریم
بریشان در و کوه تنگ آوریم
هوش مصنوعی: بیایید یک بار دیگر بسازیم و در برابر آنها بجنگیم، دیوارها و کوه‌ها را محکم کنیم.
بایران گذاریم ز ایدر سپاه
نمانیم تخت و نه تاج و نه شاه
هوش مصنوعی: ما در آینده، در ایران، سپاه را رها می‌کنیم و دیگر نه تختی خواهد ماند، نه تاجی و نه کسی به عنوان شاه.
بر و بومشان پاک و یران کنیم
نه جنگ یلان جنگ شیران کنیم
هوش مصنوعی: ما باید سرزمین و سرنوشتشان را پاک و خالی از هر مشکل کنیم، نه اینکه جنگ و درگیری را فراگیر کنیم.
زن و کودک خرد و پیر و جوان
نه شاه و کنارنگ و نه پهلوان
هوش مصنوعی: زنان و کودکان، چه کوچک و چه بزرگ، نه شاه و نه دلاوری در کنار هم هستند.
بایران نمانم بر و بوم و جای
نه کاخ و نه ایوان و نه چارپای
هوش مصنوعی: من در ایران نمی‌مانم، نه سرزمین و نه مکان، نه کاخ و نه ساختمان و نه حتی جایی برای نشستن.
ببد روز چندین چه باید گذاشت
غم و درد و تیمار بیهوده داشت
هوش مصنوعی: در روزهای بد زندگی، چه فایده‌ای دارد که به غم‌ها و دردها و نگرانی‌های بی‌خود بپردازیم؟
یک امشب گشاده مدارید راه
که ایشان برانند زین رزمگاه
هوش مصنوعی: امشب اجازه ندهید که راه باز باشد، زیرا آن‌ها می‌خواهند از این میدان جنگ فرار کنند.
چو باد سپیده دمان بردمد
سپه جمله باید که اندر چمد
هوش مصنوعی: وقتی صبح سپید از راه می‌رسد، همه باید آماده باشند و در جای خود قرار بگیرند.
تلی کشته بینی ببالای کوه
تو فردا ز گردان ایران گروه
هوش مصنوعی: در آینده، گروهی از جنگجویان ایرانی را می‌بینی که بر روی تلی در بالای کوه افتاده‌اند و کشته شده‌اند.
بدانسان که ایرانیان سربسر
ازین پی نبینند جز مویه گر
هوش مصنوعی: ایرانیا به کسی که در این مورد فکر کند، جز از درد و غم چیزی نخواهد دید.
بدو گفت خاقان جزین رای نیست
بگیتی چو تو لشکر آرای نیست
هوش مصنوعی: خاقان به او گفت: جز این تدبیر کار دیگری نیست. در دنیا، مانند تو کسی برای سازماندهی لشکر وجود ندارد.
همه نامدارن بدین هم سخن
که کاموس شیراوژن افگند بن
هوش مصنوعی: همه افراد معروف و مشهور در این موضوع با هم گفتگو دارند و گرما و جذابیت صحبت‌های کاموس شیراوژن را در این زمینه در نظر گرفته‌اند.
برفتند وز جای برخاستند
همه شب همی لشکر آراستند
هوش مصنوعی: همه در طول شب به حرکت درآمدند و آماده شدند، و لشکر خود را سامان دادند.