برگردان به زبان ساده
چو ابلیس پیوسته دید آن سخن
یکی بند بد را نو افگند بن
هوش مصنوعی: چون ابلیس مشاهده کرد که آن سخن به نوعی پیوندی ایجاد کرده است، تصمیم گرفت آن را به عنوان یک دام جدید بکار گیرد.
بدو گفت گر سوی من تافتی
ز گیتی همه کام دل یافتی
هوش مصنوعی: او به او گفت: اگر به سوی من بیایی، از تمامی خواستههای دنیویات به خواستههای خود میرسی و همه آرزوهایت برآورده خواهد شد.
اگر همچنین نیز پیمان کنی
نپیچی ز گفتار و فرمان کنی
هوش مصنوعی: اگر همینطور که گفتی عمل کنی و از حرف و دستورات خودت خارج نشوی، ...
جهان سربهسر پادشاهی تو راست
دد و مردم و مرغ و ماهی تو راست
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و آفریدهها در این جهان متعلق به تو هستند، چه جانوران وحشی، چه انسانها، و چه پرندگان و ماهیها.
چو این کرده شد ساز دیگر گرفت
یکی چاره کرد از شگفتی شگفت
هوش مصنوعی: وقتی این وضعیت پیش آمد، تدبیری دیگر اندیشیده شد و یکی از شگفتیها چارهای پیدا کرد.
جوانی برآراست از خویشتن
سخنگوی و بینا دل و رایزن
هوش مصنوعی: جوانی با ویژگیهای خود، سخنور و بینا، دل و ذهنی اندیشمند دارد.
همیدون به ضحاک بنهاد روی
نبودش به جز آفرین گفت و گوی
هوش مصنوعی: همه میدانند که ضحاک چهرهای خاص و منحصر به فرد دارد و هیچ کس جز ستایش و تعریف از او نمیکند.
بدو گفت اگر شاه را در خورم
یکی نامور پاک خوالیگرم
هوش مصنوعی: او به او گفت: اگر من به شاه خدمت کنم، باید یکی از پاکترین و نامآورترین دلقکان باشم.
چو بشنید ضحاک بنواختش
ز بهر خورش جایگه ساختش
هوش مصنوعی: وقتی ضحاک این حرف را شنید، او را نوازش کرد و برایش مکانی مناسب به عنوان خوراک فراهم کرد.
کلید خورش خانهٔ پادشا
بدو داد دستور فرمانروا
هوش مصنوعی: اُمید شاهانه ای که دنیا را مدیریت میکند، کلید خورشید (نمایانگر روز و زندگی) را به او سپرد.
فراوان نبود آن زمان پرورش
که کمتر بد از خوردنیها خورش
هوش مصنوعی: در آن زمان پرورش و تربیت کمتر از این بود که خوراکیها بدتر از آنچه که هست، باشند.
ز هر گوشت از مرغ و از چارپای
خورشگر بیاورد یک یک به جای
هوش مصنوعی: از هر قسمتی از مرغ و چهارپایان، آشپز یکیک خوراکی برای میهمانان میآورد.
به خویشش بپرورد بر سان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر
هوش مصنوعی: او باید فرزندش را مانند شیر تربیت کند تا او بتواند دل پادشاه را شجاع کند.
سخن هر چه گویدش فرمان کند
به فرمان او دل گروگان کند
هوش مصنوعی: هرچه او بگوید، دل من به آن سخن گوش میدهد و مطیع فرمان او میشود.
خورش زردهٔ خایه دادش نخست
بدان داشتش یک زمان تندرست
هوش مصنوعی: او در ابتدا خورش زرد را به او داد و آن را مدتی به خوبی و سلامتی دید.
بخورد و بر او آفرین کرد سخت
مزه یافت خواندش ورا نیکبخت
هوش مصنوعی: او از طعم خوراک خوشش آمد و خیلی سپاسگزاری کرد و او را فردی خوشاقبال دانست.
چنین گفت ابلیس نیرنگساز
که شادان زی ای شاه گردنفراز
هوش مصنوعی: ابلیس، که به فریبکاری معروف است، چنین گفت: ای پادشاه باوقار، با خوشحالی زندگی کن و شاد باشید.
که فردات از آن گونه سازم خورش
کز او باشدت سربهسر پرورش
هوش مصنوعی: من فردا را طوری میسازم که مانند خورشید به تو نفع برساند و به طور کامل تو را پرورش دهد.
برفت و همه شب سگالش گرفت
که فردا ز خوردن چه سازد شگفت
هوش مصنوعی: او رفت و تمام شب را به فکر این بود که فردا از خوردن چه چیز عجیبی برایش پیش خواهد آمد.
خورشها ز کبک و تذرو سپید
بسازید و آمد دلی پر امید
هوش مصنوعی: با استفاده از گوشت کبک و تیهو، خورشهای سفید تهیه کنید و با دلی سرشار از امید، به مهمانی بیایید.
شه تازیان چون به نان دست برد
سر کم خرد مهر او را سپرد
هوش مصنوعی: شاه تازیان وقتی که به نان (ثروت یا قدرت) دست یافت، توانایی و عقل خود را از دست داد و تحت تأثیر مهر و محبت او قرار گرفت.
سیم روز خوان را به مرغ و بره
بیاراستش گونه گون یکسره
هوش مصنوعی: او روز عید را با لباسهای زیبا و متنوعی برای پرندگان و برهها آذین کرده بود.
به روز چهارم چو بنهاد خوان
خورش ساخت از پشت گاو جوان
هوش مصنوعی: در روز چهارم، وقتی سفره غذا را آماده کردند، خورش را از پشت گاو جوان تهیه کردند.
بدو اندرون زعفران و گلاب
همان سالخورده می و مشک ناب
هوش مصنوعی: در درون او زعفران و گلاب وجود دارد، همانطور که درون شراب و مشک قدیمی خالص وجود دارد.
چو ضحاک دست اندر آورد و خورد
شگفت آمدش زان هشیوار مرد
هوش مصنوعی: زمانی که ضحاک به دست آورد و شروع به خوردن کرد، از این کار مرد هشیار و دانا شگفت زده شد.
بدو گفت بنگر که از آرزوی
چه خواهی بگو با من ای نیکخوی
هوش مصنوعی: به او گفت: نگاه کن و بگو که چه آرزویی داری، ای نیکوخصال.
خورشگر بدو گفت کای پادشا
همیشه بزی شاد و فرمانروا
هوش مصنوعی: آشپز به پادشاه گفت: ای پادشاه، همیشه شاد و فرمانروا باش.
مرا دل سراسر پر از مهر تو است
همه توشهٔ جانم از چهر تو است
هوش مصنوعی: دل من پر از محبت و عشق توست و همهی داراییهای روح من از چهرهی تو نشأت میگیرد.
یکی حاجتستم به نزدیک شاه
و گرچه مرا نیست این پایگاه
هوش مصنوعی: من به کمک و درخواست خود نزد پادشاه آمدهام و هرچند که من در مرتبه و مقام بلندی نیستم، ولی هنوز نیاز من به او وجود دارد.
که فرمان دهد تا سر کتف اوی
ببوسم بدو بر نهم چشم و روی
هوش مصنوعی: من آمادهام که به هر کسی که فرمان دهد، سر شانهاش را ببوسم و به او نگاهی محبتآمیز بیندازم.
چو ضحاک بشنید گفتار اوی
نهانی ندانست بازار اوی
هوش مصنوعی: وقتی ضحاک صحبتهای او را شنید، متوجه نیت پنهانی او نشد و بازار کار او را ندانست.
بدو گفت دارم من این کام تو
بلندی بگیرد از این نام تو
هوش مصنوعی: به او گفتم که من این آرزوی تو را دارم، و این نام تو باعث میشود که به خواستهات برسم و برتری پیدا کنم.
بفرمود تا دیو چون جفت او
همی بوسه داد از بر سفت او
هوش مصنوعی: دیو دستور داد که همانند او، به او نزدیک شده و او را در آغوش گرفته و بوسهای بر او بزند.
ببوسید و شد بر زمین ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
هوش مصنوعی: او را بوسید و ناگهان ناپدید شد؛ هیچکس در دنیا چنین شگفتی را ندیده است.
دو مار سیه از دو کتفش برست
عمی گشت و از هر سویی چاره جست
هوش مصنوعی: دو مار سیاه از دو شانه او بلند شدند و او به شدت نگران شد و از هر طرف دنبال راه حلی میگشت.
سرانجام ببرید هر دو ز کفت
سزد گر بمانی بدین در شگفت
هوش مصنوعی: سرانجام، هردو از دست او جدا شدند، و اگر همچنان در این وضعیت میماندی، شایسته بود که متعجب میماندی.
چو شاخ درخت آن دو مار سیاه
برآمد دگر باره از کتف شاه
هوش مصنوعی: دو مار سیاه مانند شاخهای درخت از کتف شاه بیرون آمدهاند.
پزشکان فرزانه گرد آمدند
همه یک به یک داستانها زدند
هوش مصنوعی: پزشکان دانا با هم جمع شدند و هر کدام داستانهایی را روایت کردند.
ز هر گونه نیرنگها ساختند
مر آن درد را چاره نشناختند
هوش مصنوعی: از هر نوع حیله و نیرنگی استفاده کردند، ولی نتوانستند برای آن درد راه حلی پیدا کنند.
به سان پزشکی پس ابلیس تفت
به فرزانگی نزد ضحاک رفت
هوش مصنوعی: همانند پزشکی که بعد از درمان، به سراغ ابلیس میرود، آن حکیم نیز به نزد ضحاک رفت.
بدو گفت کاین بودنی کار بود
بمان تا چه گردد نباید درود
هوش مصنوعی: به او گفت که این کار یک واقعیت است، بمان تا ببینیم چه پیش میآید و نیازی به خداحافظی نیست.
خورش ساز و آرامشان ده به خورد
نباید جز این چارهای نیز کرد
هوش مصنوعی: خورش را بپز و به آرامی بگذار که به خورد دیگران برسانی، چون هیچ راهی جز این وجود ندارد.
به جز مغز مردم مدهشان خورش
مگر خود بمیرند از این پرورش
هوش مصنوعی: جز به فکر و عقل مردم، چیزی ندهید تا به هلاکت نیفتند از این تربیت و پرورش.
نگر تا که ابلیس از این گفتوگوی
چه کرد و چه خواست اندر این جستجوی
هوش مصنوعی: مراقب باش که ابلیس چه تأثیری بر این گفتوگو دارد و در این تلاش چه مقاصدی را دنبال میکند.
مگر تا یکی چاره سازد نهان
که پردخته گردد ز مردم جهان
هوش مصنوعی: آیا کسی پیدا میشود که به طور پنهانی مشکل را حل کند، تا این که از نظر مردم جهان خارج شود؟
حاشیه ها
در بیت زیر به جای "خویش" فکر می کنم "خونش" درست است. یعنی اینکه او را با خون پرورش داد تا همانند شیر (وحشی) شود. اشاره به استفاده از غذاهای گوشتی در جهت درنده خو کردن ضحاک.
به خویش بپرورد برسان شیر / بدان تا کند پادشا را دلیر
همچنین در مصرع "عمی گشت و از هر سویی چاره جست" فکر می کنم اشتباه چاپی بوده که "غمی" به اشتباه "عمی" نوشته شده. منظور اینکه ضجاک غمگین میشود و به دنبال چاره می گردد.
به جای بیت های 11 و 12 و 13 بالا در نسخه ژول مول پنج بیت آمده توجه شود،
فراوان نبود آن زمان پرورش/که کمتربد از کشتنیهاخورش
جز از رستنیها نخوردند چیز/زهر چز زمین سر برآورد نیز
پس آهرمن بدکنش رای کرد/به دل کشتن جانور جای کرد
زهرگونه از مرغ و از چارپای/خورش کردو یکیک بیاوردجای
به خونش بپرورد بر سان شیر/ بدان تا کند پادشا را دلیر
با عنایت به اینکه پرورش دام رسم نبود و غذا های گیاهی مصرف میشد، مصرع (که کمتر بد از کشتنیها خورش) معقولتر به نظر میاید.مصرع( که کمتر بد از خوردنیها خورش) بی مفهوم است. در اینجا آشپز برای اینکه خوی درندگی را در ضحاک تقویت کند بیشتر به او غذا از گوشت قرمز میداده که امروزه هم گفته میشود خوردن گوشت به خصوص نیمه پز یا اصطلاحا خوندار پسر را دلیر و شجاع میکند. در گذشته شاهان به پسرانشان گوشت کباب نیمه پز میدادند تا همانند شیر دلیر و جنگجو شوند. در نهایت به نظر من به جای خوردنیها باید گفت کشتنیها و به جای خویش باید گفت خونش
در اینجا دلیر لزوما معنای مثبتی نداره و ظاهرا به معنی درنده خو و وحشی بکار رفته.
1395/06/31 00:08
نوروز فولادی
با تشکر از دوستان اندیشمندی که در مورد ادبی شعر اظهار نظر می کنند و آن را بارور تز می کنند اما جای بررسی های اجتماعی در این اظهار نظر ها بسیار خالی است. اشعار شاهنامه چون صدف زیبایی هستند که در دورن خود گوهر گرانبهایی دازند باید این صدف ها را شکاف داد و گوهر ها را شناخت و از آنان بهره گرفت.
مانند:دو مار سیه از دو کتفش برست و.....
قصد فردوسی آیا این نیست که این ابلیس نشانده همانند اعراب دست به شست و شوی مغزی زدند؟؟
چه تعبیر زیبا و بجایی. نکته ای بسیار ظریف
1395/11/22 03:01
پریشان روزگار
جناب شمس
روشن نفرمودید چرا حکیم چنین واژه مهجوری را به جای روان ( اگر روانه شدن منظور نظر بوده است)
به کار برده است
نخستین واکنش او میبایست غمگین ، غمی شدن بوده باشد و بی گمان " غمی گشت و از هر سویی چاره جست " درست است.
1397/07/19 21:10
کمال خردبین
با سلام. عبارت "زرده ی خایه" دقیقا به چه چیزی اشاره دارد؟
زرده ی خایه = زرده ی تخم مرغ
خایه به مانای تخم مرغ است و لغت خاگینه { خایه گینه } که امروز بکار می بریم از همین لغتِ خایه گرفته شده.
زرده ی خایه= زرده ی تخم مرغ
خاگینه نیز اس همین لغت خایه گرفته شده
خاگینه منسوب به خاگ
خاگ+ینه
خاگ یا هاگ:هسته و خایه-تخم
پشمینه-دیرینه و ...
بیشینه_کمینه_پیشینه_ترخینه_نرینه_مادینه_پارینه_چرمینه_گرگینه_سبزینه_تهمینه_چوبینه_سفالینه
خاگینه
خاگ+ینه
خاگ یا هاگ:هسته/تخم
درباره بیت 35، بخشی از بحثهای دوستان رواست. دوستی گفته است "عمی" هم به معنای روان شدن است و هم نابینا شدن. بله عمی با م و ی ساکن به معنای روان شدن است اما در آن صورت شعر از وزن خارج میشود و نمیتوان شعر را خواند. ضمناً ضحاک جایی روان نمیشود. میماند عمی که به لحاظ معنا قدری به شعر میخورد. یعنی ضحاک از سر بیچارگی چون کوران شد و راهی پیدا نکرد. اگر میگفت از سر بیچارگی یک جا نشست و راهی به ذهنش نرسید، این برداشت قابل توجه بیشتری بود. اما بخش دوم شعر بلافاصله میگوید از هر سویی چاره جست. با این برداشت، معنای شعر چنین میشود: او کور شد و در پی چاره گشت. میماند غمی شدن. این معنا عمیقترین پیوند را با شعر دارد. او از این پیشامد بسیار غمگین شد و در پی راه چارهای برای حل مشکل گشت. پس غمی شدن که ممکن است به سادگی بر اثر اشتباه کاتب یا حتی حروفچین به عمی تبدیل شده باشد، بر دیگر گزینهها ترجیح دارد. در این صورت نیاز نیست عمی را هم به معنای مجازی آن (کنایه از بیچارگی و سرگشتگی) بگیریم؛ همچنانکه در عالم واقع هم چشم دچار نابینایی نشده است.
اصلا دوستان چرا در بیت مورد اشاره " همی" نباشد به جای " عمی یا غمی" که واژگان عربی هستند و دهقان توس بسیار کم آنها را به کار می برده است.
همی گشت و اندر پی چاره جست..
همی مترادف همانا و همچنین فراوان در شاهنامه آمده است. .
1399/08/29 19:10
حبیب گودرزی
بین ما لرها هنوز از کلمه خایه بجای تخم مرغ استفاده می شود.
1399/12/23 13:02
مصطفی قباخلو
سلام
فراوان نبود آن زمان پرورش
که کمتر بد از خوردنیها خورش
به نظر میرسه همین ((خوردنیها )) درسته و بیت هایی که یکی از دوستان به عنوان سند آورده و ((کشتنیها)) رو پیشنهاد فرموده الحاقی باشه.
"کشتنی ها" واژه پیشنهادی نیست. در تصحیح دکتر خالقی همین واژه آمده. بیت های بعدی صراحتا به اهریمنی بودن عادت حیوان خواری اشاره میکنه. کاش شاهنامه با تصحیح دکتر خالقی که با توافق اکثر اساتید کاملترین تصحیح شاهنامه هست در گنجور قرار داده میشد تا دوستان تفاوت معنادار اون رو لمس میکردن.
1399/12/23 13:02
مصطفی قباخلو
با سلام
به خویش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر
خویش اشتباه و خونش درسته یقینا
1399/12/23 14:02
مصطفی قباخلو
با سلام
لطفه در بیت
دو مار سیه از دو کتفش برست
عمی گشت و از هر سویی چاره جست
غمی جایگزین عمی شود.
غمی یعنی غمگین
1399/12/23 14:02
مصطفی قباخلو
با سلام
در بیت
پزشکان فرزانه گرد آمدند
همه یکبهٔک داستانها زدند
لطفا یک بهک با یک بیک (یک به یک) بر وزن تک به تک جایگزین گردد.
1400/11/24 17:01
این بشر (فرشید ربانی)
با توجه به مطالعاتی که من در مورد عروض داشتهام، «خواست» در این جا وزن مصرع را به هم میریزد و بنا بر این باید «وا» را کوتاه و شبیه « َ » تلفظ کنیم که مردود است، چون تنها هجای بلند «ی» و «و» در «سو» آن هم در شرایطی خاص کوتاه خوانده میشوند. لطف کنید با چاپهای دیگر مقایسه شود.
معنی این مصرع چیه؟ بمان تا چه گردد نباید درود
و آیا وزن این مصرع درسته؟
یکی نامور پاک خوالگیرم
بگذار و بنگر تا چه گررد و نباید انها را درودن و درو کردن
-
یکی نامور پاک خوالیگم
-
خوالیگر مانند خالیگر بخوان
-
همه سروده های شاهنامه بر یک وزن است
درود، شیطان ذات خودرا بشکل انسان خردمند و دوست نشان میده که در داستان ضحاک به وضوح توضیح داده شده برای جلب نظر میباید به شکل دوست انسان و پزشک و آشپز نشان داده شده، شما نیک بنگرید دیو شیطان بازهم بصورتِ آشپز سازمان جهانی غذا پزشک سازمان جهانی بهداشت. خردمند سازمان ملل و حقوق بشر نمایان میکند.
برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
1402/09/10 21:12
محمدرضا پورعبداللهی
سلام ودرود بر فردوسی بزرگ از این شعر فردوسی من برداشت کردم که حکیم گیاهخوار بوده و چون خودم گیاه خواری میکنم این بخش برام خیلی جذاب بود و کلا گیاهخواران خیلی آرامش دارند و با کشتن حیوانات و حتی پخت غذا مخالفند
به خونش بپرود برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر