گنجور

بخش ۳

چو ابلیس پیوسته دید آن سخن
یکی بند بد را نو افگند بن
بدو گفت گر سوی من تافتی
ز گیتی همه کام دل یافتی
اگر همچنین نیز پیمان کنی
نپیچی ز گفتار و فرمان کنی
جهان سربه‌سر پادشاهی تو راست
دد و مردم و مرغ و ماهی تو راست
چو این کرده شد ساز دیگر گرفت
یکی چاره کرد از شگفتی شگفت
جوانی برآراست از خویشتن
سخنگوی و بینا دل و رایزن
همیدون به ضحاک بنهاد روی
نبودش به جز آفرین گفت و گوی
بدو گفت اگر شاه را در خورم
یکی نامور پاک خوالیگرم
چو بشنید ضحاک بنواختش
ز بهر خورش جایگه ساختش
کلید خورش خانهٔ پادشا
بدو داد دستور فرمانروا
فراوان نبود آن زمان پرورش
که کمتر بد از خوردنی‌ها خورش
ز هر گوشت از مرغ و از چارپای
خورشگر بیاورد یک یک به جای
به خویشش بپرورد بر سان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر
سخن هر چه گویدش فرمان کند
به فرمان او دل گروگان کند
خورش زردهٔ خایه دادش نخست
بدان داشتش یک زمان تندرست
بخورد و بر او آفرین کرد سخت
مزه یافت خواندش ورا نیک‌بخت
چنین گفت ابلیس نیرنگ‌ساز
که شادان زی ای شاه گردنفراز
که فردات از آن گونه سازم خورش
کز او باشدت سربه‌سر پرورش
برفت و همه شب سگالش گرفت
که فردا ز خوردن چه سازد شگفت
خورش‌ها ز کبک و تذرو سپید
بسازید و آمد دلی پر امید
شه تازیان چون به نان دست برد
سر کم خرد مهر او را سپرد
سیم روز خوان را به مرغ و بره
بیاراستش گونه گون یک‌سره
به روز چهارم چو بنهاد خوان
خورش ساخت از پشت گاو جوان
بدو اندرون زعفران و گلاب
همان سالخورده می و مشک ناب
چو ضحاک دست اندر آورد و خورد
شگفت آمدش زان هشیوار مرد
بدو گفت بنگر که از آرزوی
چه خواهی بگو با من ای نیک‌خوی
خورشگر بدو گفت کای پادشا
همیشه بزی شاد و فرمانروا
مرا دل سراسر پر از مهر تو است
همه توشهٔ جانم از چهر تو است
یکی حاجتستم به نزدیک شاه
و گرچه مرا نیست این پایگاه
که فرمان دهد تا سر کتف اوی
ببوسم بدو بر نهم چشم و روی
چو ضحاک بشنید گفتار اوی
نهانی ندانست بازار اوی
بدو گفت دارم من این کام تو
بلندی بگیرد از این نام تو
بفرمود تا دیو چون جفت او
همی بوسه داد از بر سفت او
ببوسید و شد بر زمین ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
دو مار سیه از دو کتفش برست
عمی گشت و از هر سویی چاره جست
سرانجام ببرید هر دو ز کفت
سزد گر بمانی بدین در شگفت
چو شاخ درخت آن دو مار سیاه
برآمد دگر باره از کتف شاه
پزشکان فرزانه گرد آمدند
همه یک به یک داستان‌ها زدند
ز هر گونه نیرنگ‌ها ساختند
مر آن درد را چاره نشناختند
به سان پزشکی پس ابلیس تفت
به فرزانگی نزد ضحاک رفت
بدو گفت کاین بودنی کار بود
بمان تا چه گردد نباید درود
خورش ساز و آرامشان ده به خورد
نباید جز این چاره‌ای نیز کرد
به جز مغز مردم مده‌شان خورش
مگر خود بمیرند از این پرورش
نگر تا که ابلیس از این گفت‌وگوی
چه کرد و چه خواست اندر این جستجوی
مگر تا یکی چاره سازد نهان
که پردخته گردد ز مردم جهان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بخش ۳ به خوانش فرید حامد
بخش ۳ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۳ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۳ به خوانش محمدیزدانی جوینده

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"پادشاهی ضحاک"
با صدای شهرام ناظری (آلبوم درفش کاویانی)

حاشیه ها

1393/12/21 06:02

در بیت زیر به جای "خویش" فکر می کنم "خونش" درست است. یعنی اینکه او را با خون پرورش داد تا همانند شیر (وحشی) شود. اشاره به استفاده از غذاهای گوشتی در جهت درنده خو کردن ضحاک.

به خویش بپرورد برسان شیر / بدان تا کند پادشا را دلیر

1393/12/21 06:02

همچنین در مصرع "عمی گشت و از هر سویی چاره جست" فکر می کنم اشتباه چاپی بوده که "غمی" به اشتباه "عمی" نوشته شده. منظور اینکه ضجاک غمگین میشود و به دنبال چاره می گردد.

1395/03/31 15:05
محسن

به جای بیت های 11 و 12 و 13 بالا در نسخه ژول مول پنج بیت آمده توجه شود،
فراوان نبود آن زمان پرورش/که کمتربد از کشتنیهاخورش
جز از رستنیها نخوردند چیز/زهر چز زمین سر برآورد نیز
پس آهرمن بدکنش رای کرد/به دل کشتن جانور جای کرد
زهرگونه از مرغ و از چارپای/خورش کردو یکیک بیاوردجای
به خونش بپرورد بر سان شیر/ بدان تا کند پادشا را دلیر
با عنایت به اینکه پرورش دام رسم نبود و غذا های گیاهی مصرف میشد، مصرع (که کمتر بد از کشتنیها خورش) معقولتر به نظر میاید.مصرع( که کمتر بد از خوردنیها خورش) بی مفهوم است. در اینجا آشپز برای اینکه خوی درندگی را در ضحاک تقویت کند بیشتر به او غذا از گوشت قرمز میداده که امروزه هم گفته میشود خوردن گوشت به خصوص نیمه پز یا اصطلاحا خوندار پسر را دلیر و شجاع میکند. در گذشته شاهان به پسرانشان گوشت کباب نیمه پز میدادند تا همانند شیر دلیر و جنگجو شوند. در نهایت به نظر من به جای خوردنیها باید گفت کشتنیها و به جای خویش باید گفت خونش

1400/11/26 22:01
سینا

در اینجا دلیر لزوما معنای مثبتی نداره و ظاهرا به معنی درنده خو و وحشی بکار رفته. 

1395/06/31 00:08
نوروز فولادی

با تشکر از دوستان اندیشمندی که در مورد ادبی شعر اظهار نظر می کنند و آن را بارور تز می کنند اما جای بررسی های اجتماعی در این اظهار نظر ها بسیار خالی است. اشعار شاهنامه چون صدف زیبایی هستند که در دورن خود گوهر گرانبهایی دازند باید این صدف ها را شکاف داد و گوهر ها را شناخت و از آنان بهره گرفت.
مانند:دو مار سیه از دو کتفش برست و.....
قصد فردوسی آیا این نیست که این ابلیس نشانده همانند اعراب دست به شست و شوی مغزی زدند؟؟

1402/10/23 19:12
سورنا

چه تعبیر زیبا و بجایی. نکته ای بسیار ظریف

1395/11/22 03:01
پریشان روزگار

جناب شمس
روشن نفرمودید چرا حکیم چنین واژه مهجوری را به جای روان ( اگر روانه شدن منظور نظر بوده است)
به کار برده است
نخستین واکنش او میبایست غمگین ، غمی شدن بوده باشد و بی گمان " غمی گشت و از هر سویی چاره جست " درست است.

1397/07/19 21:10
کمال خردبین

با سلام. عبارت "زرده ی خایه" دقیقا به چه چیزی اشاره دارد؟

1397/07/21 21:10
محسن.۲

زرده ی خایه = زرده ی تخم مرغ
خایه به مانای تخم مرغ است و لغت خاگینه { خایه گینه } که امروز بکار می بریم از همین لغتِ خایه گرفته شده.

1397/07/21 21:10
محسن.۲

زرده ی خایه= زرده ی تخم مرغ
خاگینه نیز اس همین لغت خایه گرفته شده

1397/07/22 01:10
۷

خاگینه منسوب به خاگ
خاگ+ینه
خاگ یا هاگ:هسته و خایه-تخم
پشمینه-دیرینه و ...

1397/07/22 02:10
۷

بیشینه_کمینه_پیشینه_ترخینه_نرینه_مادینه_پارینه_چرمینه_گرگینه_سبزینه_تهمینه_چوبینه_سفالینه
خاگینه
خاگ+ینه
خاگ یا هاگ:هسته/تخم

1398/12/01 00:03
بهروز

درباره بیت 35، بخشی از بحث‌های دوستان رواست. دوستی گفته است "عمی" هم به معنای روان شدن است و هم نابینا شدن. بله عمی با م و ی ساکن به معنای روان شدن است اما در آن صورت شعر از وزن خارج می‌شود و نمی‌توان شعر را خواند. ضمناً ضحاک جایی روان نمی‌شود. می‌ماند عمی که به لحاظ معنا قدری به شعر می‌خورد. یعنی ضحاک از سر بیچارگی چون کوران شد و راهی پیدا نکرد. اگر می‌گفت از سر بیچارگی یک جا نشست و راهی به ذهنش نرسید، این برداشت قابل توجه بیشتری بود. اما بخش دوم شعر بلافاصله می‌گوید از هر سویی چاره جست. با این برداشت، معنای شعر چنین می‌شود: او کور شد و در پی چاره گشت. می‌ماند غمی شدن. این معنا عمیق‌ترین پیوند را با شعر دارد. او از این پیشامد بسیار غمگین شد و در پی راه چاره‌ای برای حل مشکل گشت. پس غمی شدن که ممکن است به سادگی بر اثر اشتباه کاتب یا حتی حروفچین به عمی تبدیل شده باشد، بر دیگر گزینه‌ها ترجیح دارد. در این صورت نیاز نیست عمی را هم به معنای مجازی آن (کنایه از بیچارگی و سرگشتگی) بگیریم؛ هم‌چنانکه در عالم واقع هم چشم دچار نابینایی نشده است.

1399/05/26 13:07
مهدی

اصلا دوستان چرا در بیت مورد اشاره " همی" نباشد به جای " عمی یا غمی" که واژگان عربی هستند و دهقان توس بسیار کم آنها را به کار می برده است.
همی گشت و اندر پی چاره جست..
همی مترادف همانا و همچنین فراوان در شاهنامه آمده است. .

1399/08/29 19:10
حبیب گودرزی

بین ما لرها هنوز از کلمه خایه بجای تخم مرغ استفاده می شود.

1399/12/23 13:02
مصطفی قباخلو

سلام
فراوان نبود آن زمان پرورش
که کمتر بد از خوردنیها خورش
به نظر میرسه همین ((خوردنیها )) درسته و بیت هایی که یکی از دوستان به عنوان سند آورده و ((کشتنیها)) رو پیشنهاد فرموده الحاقی باشه.

1400/11/26 22:01
سینا

"کشتنی ها" واژه پیشنهادی نیست. در تصحیح دکتر خالقی همین واژه آمده. بیت های بعدی صراحتا به اهریمنی بودن عادت حیوان خواری اشاره میکنه.  کاش شاهنامه با تصحیح دکتر خالقی که با توافق اکثر اساتید کاملترین تصحیح شاهنامه هست در گنجور قرار داده میشد تا دوستان تفاوت معنادار اون رو لمس میکردن. 

1399/12/23 13:02
مصطفی قباخلو

با سلام
به خویش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر
خویش اشتباه و خونش درسته یقینا

1399/12/23 14:02
مصطفی قباخلو

با سلام
لطفه در بیت
دو مار سیه از دو کتفش برست
عمی گشت و از هر سویی چاره جست
غمی جایگزین عمی شود.
غمی یعنی غمگین

1399/12/23 14:02
مصطفی قباخلو

با سلام
در بیت
پزشکان فرزانه گرد آمدند
همه یک‌بهٔک داستانها زدند
لطفا یک بهک با یک بیک (یک به یک) بر وزن تک به تک جایگزین گردد.

1400/11/24 17:01
این بشر (فرشید ربانی)

با توجه به مطالعاتی که من در مورد عروض داشته‌ام، «خواست» در این جا وزن مصرع را به هم می‌ریزد و بنا بر این باید «وا» را کوتاه و شبیه « َ » تلفظ کنیم که مردود است، چون تنها هجای بلند «ی» و «و» در «سو» آن هم در شرایطی خاص کوتاه خوانده می‌شوند. لطف کنید با چاپ‌های دیگر مقایسه شود.

1401/09/03 15:12
نوید

معنی این مصرع چیه؟ بمان تا چه گردد نباید درود
و آیا وزن این مصرع درسته؟ 

یکی نامور پاک خوالگیرم

1403/08/30 01:10
برمک

بگذار  و بنگر تا چه گررد و نباید انها را درودن و درو کردن
-
یکی نامور پاک خوالیگم

-
خوالیگر مانند خالیگر بخوان
-
همه سروده های شاهنامه بر یک وزن است

1401/10/19 16:01
فریستا

درود، شیطان ذات خودرا بشکل انسان خردمند و دوست نشان میده که در داستان ضحاک به وضوح توضیح داده شده برای جلب نظر می‌باید به شکل دوست انسان و پزشک و آشپز نشان داده شده، شما نیک بنگرید دیو شیطان بازهم بصورتِ آشپز سازمان جهانی غذا پزشک سازمان جهانی بهداشت. خردمند سازمان ملل و  حقوق بشر نمایان می‌کند.

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

1402/09/10 21:12
محمدرضا پورعبداللهی

سلام ودرود بر فردوسی بزرگ از این شعر فردوسی من برداشت کردم که حکیم گیاهخوار بوده و چون خودم گیاه خواری میکنم این بخش برام خیلی جذاب بود و کلا گیاهخواران خیلی آرامش دارند و با کشتن حیوانات و حتی پخت غذا مخالفند

1403/08/30 01:10
برمک

به خونش بپرود برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر