گنجور

بخش ۲

یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم‌گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهان‌سوز مار از جهان‌جوی جست
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
از این طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد بر افروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم‌گروه
یک روز شاه با چند نفر به کوه رفت.
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
از دور ماری سیاه و تند و تیز دید.
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره‌گون
چشمانش سرخ بود و از دهانش دو شاخ زبانش به شکل ترسناکی بیرون بود.
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
هوشنگ سنگی برداشت و آماده شد که مار را بزند.
به زور کیانی رهانید دست
جهان‌سوز مار از جهان‌جوی جست
سنگ را رها کرد اما مار فرار کرد.
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
سنگی که رها کرده بود به سنگ دیگری خورد.
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
سنگها در هنگام برخورد با هم جرقه زدند.
نشد مار کشته ولیکن ز راز
از این طبع سنگ آتش آمد فراز
مار کشته نشد اما هوشنگ راز ایجاد آتش با آن نوع سنگ را فهمید.
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
خدا را شکر کرد ...
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
 ... به خاطر این هدیهٔ خدایی و تصمیم گرفت که از آن پس آتش قبلهٔ نماز باشد.
بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
گفت که آتش فروغ خدایی است و اگر عاقل باشی متوجه می‌شوی که باید به آن نماز برد.
شب آمد بر افروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
شب با همراهانش آتشی بزرگ درست کرد.
یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
آن شب را دور آتش جشن گرفتند و شراب خوردند و آن روز را روز جشن سده نام نهادند.
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
جشن سده یادگار هوشنگ است، الهی که از شاهان دیگر هم چیزهای خوب یادگار بماند.
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد
او جهانی را از آباد کردن شاد کرد و جهان هم از او به خوبی یاد می‌کند.

خوانش ها

بخش ۲ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
بخش ۲ به خوانش فرید حامد
بخش ۲ به خوانش سهراب سیفی
بخش ۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲ به خوانش عندلیب
بخش ۲ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۲ به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1391/05/11 01:08

ببخشید، وقتی هنوز آتش نداشتن، باده شون کجا بوده؟!

1403/04/09 22:07
فرهود

در پاسخ برداشت شما از باده در اینجا باید گفت که انواع شراب از جمله شراب سرخ طی فرایندی که «تخمیر سرد‌» نامیده می‌شود تهیه می‌گردند و نیازی به حرارت ندارند.

1391/12/26 18:02

حضرتِ شازده کوچولوک!
فی‌الواقع،
ما نفهمیدیم باده چه ربطی به آتش می‌داشته بوده باشد!؟
می‌شود راهنمویی بفرمویید...

1391/12/15 08:03
دنی

شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه

اینم آتش..البته اگر ربطی با باده داشته باشه

1392/03/16 22:06
امین کیخا

سده یا سذه با سوز و سوختن همریشه است

1392/03/16 23:06
شکوه

آذرنگ به معنی هلاک است و رنج و محنت برای آذرنگ دمار هم داریم و غمی

1392/03/16 23:06
شکوه

فروغ به معنی شعاع است و به جای شعاع میتوانیم بگوییم فروغ!

1392/03/17 00:06
ادروک

کسانی براین باورند که سده بخاطر این سده نام نهاده شده است که سد شب و روز پیش از بهار است ان جشن یعنی پنجاه شب و پنجاه روز

1392/03/17 00:06
ادروک

فروغمان یعنی خانه فروغ ، بهشت و دروغمان یعنی خانه دروغ یعنی دوزخ

1393/11/28 23:01
دکتر ترابی

باده گساران نیک میدانند که از برای فرا هم آوردن باده ناب نیازی به آتش نبوده و نیست (پدران باده گسار ما گویا به روزگار جمشید به باده دست یافته اند!! و آی بسا آنچه هوشنگ می نوشیده آبجو بوده است و الله اعلم !!)

1401/01/24 01:03
جهن یزداد

مگر سخن از  نیاز به اتش بودن برای باده است ؟  چگونه  فارسی بدین روانی را در نمیابید و چنین  سخن بهوده ای میگویید -  یک جشن کرد ان شب و باده خورد - این چه پیوندی با  اتش  و باده دارد ؟ باده برای پدید امدن اتش خورده نه انچه شما پنداشتید که نمیدانم چگونه چنین چیزی به مغزتان رسیده - گویا شما در پاسخ ان دوستمان چنان دست و پا گم کرده اید که  گمان کردید سخن فرزانه توس نیز ان بودهه  - نه گرامی  اینگو.نه نیست - در پاسخ چنان دست و پا گم نکنید که  راه را هم گم کنید  -  پاسخ ان دوست این بود که بگویید  باده اتش نمیخواهد خود اب  اتشناک  است

1393/11/29 17:01
دکتر ترابی

آنچه من از سده و سده سوزان به یاد دارم:
در نخستین ساعات روز دهم بهمن که آغاز چله کوچک بود، جارچی مردم را به سده سوزان میخواند: «سده، سده، ، پنجاه روز به نوروز»
میدانستیم و همه اهل آبادی می دانستند کی و کجا سده سوزان است،
به سده گاه می رفتیم به گرد کردن هیمه بزرگان دم دمای غروب می آمدند با آجیل و شیرینی پس آتش در خرمن خاشاک می افکندند، آتش زبانه می کشید و ما دانش آموزان سرود آتش می خواندیم ( دریغا که فراموش کرده ام) .
آتش که فرو می نشست شب که فرو می ریخت برزگران به خنک کردن و بار کردن خاکستر سر گرم می کردند و خوردن آجیل شیرینی ، خاکستر را به کشتمان میبردند تا زمین را گرم و بارور کند. و ما به خانه بر می گشتیم چشم به راه پدر که شاهنامه بگشاید و داستان هوشنگب بخواند.
....بگفتا فروغی است این ایزدی پرستید باید اگر بخردی.
شب آمدبر افروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار

1394/11/25 09:01
حمید

بیت ششم و هفتم در لغت نامه دهخدا ذیل توضیح کلمه آذرنگ به معنای روشن و منور این چنین آمده
بسنگ گران آمد آن سنگ خورد
مر آن سنگ این سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ .

1395/01/20 12:03
امید ح احمدپور

سده ،سد یا صد و ه است، مانند دهه ، هزاره
خوب است ما صد ننویسیم و 100 را سد ، مانند پیشینیان مان بنویسیم
سوختن و سوز سذ را نمی دانم پیوندی با سد دارد یا نه؟

1401/01/24 01:03
جهن یزداد

سوز پیوندی با صده یا سذه ندارد صد را برای اینگونه نوشتند تا از  سد = بند  شناخته شود و این سده همان از صد است  چون دهه و هزاره  - اینجا چون در فارسی سده = بند نیست  سده نوشتند -

1395/07/06 17:10
هدی

بسی باد چون او دگر شهریار
یعنی چی؟

1396/01/30 17:03
نیما

هدی جان فکر میکنم معنیش تقریبا این شه :
پادشاهان بسیار دیگری مثل او باید بیایند

1396/01/30 20:03
مهناز ، س

با احترام به نظر دوستان
بسی باد چون او دگر شهریار
”باد“ می تواند مانای ” آرزو ی بودن “ باشد : امید که چون او پادشاهان دیگری بیاید ، یا باشند

1398/10/08 15:01
ماهان

بسی باد چون او دگر شهریار
جمله دعایی هست،مانند او پادشاه زیاد باد،بسیار باد

1398/11/22 08:01
آرش

این ابیات را خالقی مطلق میگوید بیت هایی است که از فردوسی نیست و بعدها عمدی به شاهنامه و فردوسی نسبت داده اند تا جشن سده را جشن آتش بنامند جشن سده جشن پیروزی بر ضحاک ستمگر بوده است پادشاهان بعد اسلام نمیخواستند یادی از فریدون و قیام کاوه بر ضحاک در اذهان باقی بماند تا مبادا مردم بر علیه ضحاکان زمان قیام کنند همانطور که امروز از عاشورا فقط گریه و ذکر مصیبت باقی گذاشتند ابوریحان در التفهیم و خیام در نوروزنامه و در کتب قبل شاهنامه داستان کشف آتش توسط هوشنگ نیست و جشن سده را به فریدون و پیروزی بر ضحاک نسبت میدهند بنابر روایت بیهقی در تاریخ بیهقی مسعود غزنوی که سنی متعصب بود در جشن سده آتش بزرگ روشن میکرد و حیوانات و کبوتران و پرندگان را در آتش زنده زنده میسوزاند و دور آن شادی میکردند تا این جشن و آتش را در نزد مردم تخریب کند جریان نفوذ به این ها باید گفت که آیین کهن ما را تخریب میکردند .سده جشن آتش نبوده و ایرانیان آتش پرست نبودند و قبل هوشنگ آتش کشف شده بوده و جشن سده هم ربطی به هوشنگ و آتش نداره سده جشن قیام در برابر زورگویان و ضحاکان زمانه است

1401/01/24 05:03
جهن یزداد

نخست انکه  مسعود مانند پدرش نبود و در زمان پدرش نیز جشنهای پارسی با شکوه برگزار میشد  و شاهان غزنوی را باید همان فرمانداران سامانی دانست گرچه سامانیان برچیده شدند  انها فرمانداران سامانی بودند و انان از کودکی در دربار سامانی بزرگ شده بودند و مانند سلجوقیان  از غزان  بیابانگرد نبودند - این مغز دسیسه گرا   تنها از شما و مطلق گرایان بر میاید - جشن سده  جشن اتش است و روز پیروزی بر اژدهاک هم هست  مگر که گفته ایرانیان اتش پرستند ؟
چند سرودی که در ان واژگان عربی است  از  فردوسی نیست 

1398/12/29 14:02
بهروز

دوستان فارغ از اینکه این بیت از فردوسی بزرگ است یا خیر، به‌نظر می‌رسد منظور سراینده، در بیت چهاردهم این است که بسیار (سال‌ها) باید [بگذرد] تا دیگرباره شاهی مانند هوشنگ بیاید. در واقع مفهوم زمان در عبارت "بسی باد" پنهان است: بسیار (سال‌ها) باید....
پس مقصود جایگاه ویژه و ممتاز هوشنگ است.
اما درباره فرمایش جناب آقای آرش (فارغ از اینکه اصل موضوع در تاریخ چگونه بوده است و چه بسا سخن درست همان است که ایشان می‌گوید)، در این ابیات گفته نمی‌شود که نیاکان ما آتش‌پرست بوده‌اند. صریحاً می‌گوید: هوشنگ، خداوند جهان‌آفرین را می‌ستاید که چنین هدیه‌ای را به او ارزانی داشته است و آن‌گاه آتش را قبله‌گاهی برای پرستش خداوند قرار می‌دهد. یعنی می‌داند که آتش نعمتی از سوی خداست. (و اگر مردم عادی بعدها برای آتش و نور در برابر خداوند اصالت یا شراکت قائل شدند، اشکال از سوی آن‌هاست.)

1401/01/24 05:03
جهن یزداد

نگه کرد هوشنگ با هوش و هنگ
 یکی سنگ خارا گرفتش به چنگ

- نشد مار کشته و که او را فروغی چنین  از فردوسی نیست و بیشتر سروده هایی که در ان واژگان عربی امده  از فردوسی نیست 
ای کاش انان را بر میداشتید

 

1401/09/13 20:12
سید ادیب

با سلام

آیا بین این بخش و بخش قبل تناقض وجود ندارد؟

نخستین یکی گوهر آمد به چنگ

به آتش ز آهن جدا کرد سنگ

سر مایه کرد آهن آبگون

کز آن سنگ خارا کشیدش برون

به نظر می رسد در بخش قبل اشاره به این شده که آتش کشف شده بود و این ابیات ممکن است همانگونه که جناب آرش در بالا گفته اند الحاقی باشد.

1402/01/12 15:04
فرهاد بشیریان

درود بر شما

این ابیات از شاهنامه که مربوط به جشن سده و پیدایش آتش یا بهتر است بگوییم مهار آتش است در قدیمی ترین نسخه ی دست نویس شاهنامه یعنی نسخه ی 614 فلورانس نیست (تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق)

1402/02/07 11:05
جهن یزداد

اینها از خود  فردوسی است بجز ان دو سه بیت که واژه عربی دارد و سست است این دنباله داستان   است    پیشتر گفت که
 نخستین یکی گوهر امد  به چنگ
 به اتش جدا کرد اهن ز سنگ
سر مایه کرد اهن ابگون
 کز ان سنگ خارا کشیدش برون
اینک میگوید که چگونه شد که توانست این کار کند و میگوید
 یکی روز شاه جهان سوی کوه
 گذر کرد با چند کس سوی کوه
 انگاه داستان اتش را میگوید و سپس میگوید
چو بشناخت  اهنگری پیشه کرد
 گراز و تبر اره و تیشه کرد
 گراز گونه ای بیل زنجیر دار و دو تایی است یکی دسته زنجیر و یکی دسته بیل را میگیرد
 نام جشن سده  روز و شب به نوروز است  و در همین روز فریدون بر ماردوش  پیروز شد  و در همین روز اتش پدید امد فریدون چون ارمایل را بازخواست گفت  من همین توانستم  که گروهی را رها کنم و گر میخواهی  رهایی دهندگانم  را ببنی  بگو تا  هرکس رهایی داده ارمایل است  به  یک شب  اتش فروزد و انان انشب اتش افروختند

 فروغ از افروزش است  اتش فروز اتش فروغ  - آذرنگ  آذران -گ  = آذرانگ است

1402/02/08 02:05
جهن یزداد

ز وشم دهانش جهان تیره گون

 از دهان دود نمی اید  وشم بخار است

1403/08/24 21:10
سمی آرین

در این بخش از شاهنامه، داستان کشف آتش توسط هوشنگ روایت شده است. هوشنگ، شاه خردمند، در حین شکار مار، به طور اتفاقی آتش را کشف می‌کند که به یک تحول بزرگ در زندگی بشر تبدیل می‌شود. سپس او جشن «سده» را به یاد این کشف برپا می‌کند.

 

یکی روز شاه جهان سوی کوه

گذر کرد با چند کس هم‌گروه

یک روز، هوشنگ، شاه جهان، به همراه تعدادی از یارانش،

به سوی کوه رفت.

 

پدید آمد از دور چیزی دراز

سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز

از دور چیزی دراز و سیاه‌رنگ نمایان شد،

که بدنی تاریک و سرعتی زیاد داشت.

 

دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون

ز دود دهانش جهان تیره‌گون

چشمانش مانند دو چشمه خون بر سرش بود،

و دهانش دودی بیرون می‌داد که دنیا را تیره کرده بود.

 

نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ

گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ

هوشنگ که هوشیار بود، نگاهی انداخت و سنگی برداشت،

و با چنگالی تیز، آن را محکم گرفت.

 

به زور کیانی رهانید دست

جهان‌سوز مار از جهان‌جوی جست

با قدرت شاهانه‌اش سنگ را رها کرد،

و مارِ جهان‌سوز از میدان فرار کرد.

 

بر آمد به سنگ گران سنگ خرد

همان و همین سنگ بشکست گرد

سنگ بزرگی به سنگ کوچک برخورد کرد،

و همان لحظه گرد سنگ شکست.

 

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ

دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

از برخورد دو سنگ، نوری درخشید،

و دل سنگ از آن فروغ به رنگ آتش درآمد.

 

نشد مار کشته ولیکن ز راز

از این طبع سنگ آتش آمد فراز

مار کشته نشد، اما از این راز طبیعت،

آتش از دل سنگ بیرون آمد.

 

جهاندار پیش جهان آفرین

نیایش همی کرد و خواند آفرین

شاه جهان‌دار در برابر خالق جهان،

به نیایش پرداخت و خدا را ستود.

 

که او را فروغی چنین هدیه داد

همین آتش آنگاه قبله نهاد

که خداوند چنین فروغی به او هدیه داد،

و او آتش را به عنوان قبله برگزید.

 

بگفتا فروغی است این ایزدی

پرستید باید اگر بخردی

گفت: این فروغ، نوری الهی است،

اگر خردمند باشید، باید آن را بپرستید.

 

شب آمد بر افروخت آتش چو کوه

همان شاه در گرد او با گروه

شب فرارسید و آتش مانند کوه روشن شد،

و شاه همراه با یارانش گرد آن جمع شدند.

 

یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد

سده نام آن جشن فرخنده کرد

در آن شب جشن بزرگی برپا کردند و باده نوشیدند،

و آن جشن فرخنده را «سده» نام نهاد.

 

ز هوشنگ ماند این سده یادگار

بسی باد چون او دگر شهریار

این جشن سده به یادگار از هوشنگ باقی ماند،

امید که همچون او پادشاهان بزرگ دیگری بیایند.

 

کز آباد کردن جهان شاد کرد

جهانی به نیکی از او یاد کرد

که با آباد کردن جهان، شادی به ارمغان آورد،

و جهانیان به نیکی از او یاد کردند.

 

معنای کلی:

 

این بخش از شاهنامه روایت کشف آتش به دست هوشنگ است. او که در حال شکار مار بود، با پرتاب سنگی، دو سنگ به هم برخورد می‌کنند و آتش از دل سنگ‌ها پدیدار می‌شود. هوشنگ این کشف بزرگ را یک هدیه الهی می‌داند و آن را به عنوان نشانه‌ای از قدرت خداوند می‌پذیرد. سپس جشن سده را برای یادبود این رویداد مهم برپا می‌کند، جشنی که تا به امروز نیز در فرهنگ ایرانی باقی مانده است.