گنجور

بخش ۱

جهاندار هوشنگ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
چو بنشست بر جایگاه مهی
چنین گفت بر تخت شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشا
جهاندار پیروز و فرمانروا
به فرمان یزدان پیروزگر
به داد و دهش تنگ بستم کمر
و زان پس جهان یک‌سر آباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون
کز آن سنگ خارا کشیدش برون

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهاندار هوشنگ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
هوشنگ عاقل و عادل به جای پدربزرگش کیومرث بعد از مرگ او پادشاه شد.
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
او چهل سال با هوشمندی و تدبیر پادشاهی کرد.
چو بنشست بر جایگاه مهی
چنین گفت بر تخت شاهنشهی
وقتی که بر تخت پادشاهی نشست اینچنین گفت:
که بر هفت کشور منم پادشا
جهاندار پیروز و فرمانروا
من پادشاه هفت کشور و فرمانروای پیروزم.
به فرمان یزدان پیروزگر
به داد و دهش تنگ بستم کمر
به فرمان خداوند تصمیم دارم با عدالت و بخشش پادشاهی کنم.
و زان پس جهان یک‌سر آباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد
او سپس به آبادانی جهان مشغول شد و دنیا را پر از عدل و داد کرد.
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
از جمله کارهای او آن بود که با نیروی آتش از سنگ معدن آهن را استخراج کرد.
سر مایه کرد آهن آبگون
کز آن سنگ خارا کشیدش برون
آهن صیقل خورده را از سنگ بی‌قیمت بیرون کشید و ارزش اصلی آن معلوم شد.

خوانش ها

بخش ۱ به خوانش فرید حامد
بخش ۱ به خوانش سهراب سیفی
بخش ۱ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱ به خوانش عندلیب
بخش ۱ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۱ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۱ به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1392/02/06 13:05
امین کیخا

کشور در کتاب بندهشن امده و نویسنده گمان میکرده که از کش به معنی مرز و ور یعنی دارنده و در کل یعنی جایی که مرز دارد درست شده است اما استاد بهار فرموده اند که کشور از کشتن به معنی زراعت می اید

1394/07/08 13:10
حسین شهبازی دانشجوی دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تبریز

دستور زبان فارسی
جهاندار: وصف برای هوشنگ/ هوشنگ: فاعل/ با رای: مفعول غیرصریح/ و: حرف عطف/ داد: معطوف/ بجای: قید مکان مرکب/ نیا: مضاف الیه/ تاج: مفعول صریح/ بر سرنهاد: فعل مرکب پیشوندی
بگشت: فعل/ از برش: قید مکان مرکب/ چرخ: فاعل/ سالی: قید/ چهل: وصف/ پر: مسند/ از هوش: مفعول غیرصریح/ پر از داد دل: مثل جمله قبلی ترکیب شود.
چو بنشست: قید زمان مؤوّل: وقت نشستن/ چو: قید زمان/ بنشست: فعل/ برجایگاه: قید مکان مرکب/ مهی: مضاف الیه/ چنین: قید/ گفت: فعل/ بر تخت: قید مکان مرکب/ شاهنشهی: مضاف الیه
که: حرف ربط تأویلی/ بر هفت کشور پادشاه بودن: جمله تأویلی و حالت مفعول صریحی برای فعل گفت در بیت قبلی/ برهفت کشور: قید مکان مرکب/ من: مسندٌ الیه/ َ م: فعل اسنادی / پادشا: مسند/
مسندالیه: محذوف / بهرجا: قید مکان مرکب/ سرافراز: مسند/ و: عطف/ فرمانروا: معطوف

1394/07/08 17:10
ناشناسا

جناب شهبازی،
سپاس از درس دستور زبان، اما آیا نمیشود برای این انبوه واژگان تازی برابر فارسی یافت یا ساخت؟؟
چه کسی جز شمایان میباید آستین بالا بزند؟
گزاره ، نهاد، کنش و....... چه گناهی دارند؟
چشم به راه پاسخ و گامی که میشود از راه گنجور برداشت فرهنگستان گویا با واژگان تازی عهد مودت بسته است.

1394/07/19 19:10
حسین شهبازی دانشجوی دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تبریز

با سلام واحترام دوست خوبم
فرمایش شما متین است .ولی من بالاتر از دکتر کزازی نیستم ایشان با نگارش کتابها و شروح مختلف نتوانستند انتظار جامعه را برطرف کنند. امثال بنده هم مجبوریم در دوره دکتری با خواندن دستور زبان دکتر خیام پور این شیوه را ادامه بدهیم. از طرفی این سایت تخصصی بوده وامثال شما عزیزان می دانند که در دوره های بالاتر نهاد از دو زیرشاخه فاعل و مسندالیه تشکیل شده است. بنده بیشتر این نوع ترکیب را می پسندم . چون در بسیاری جاها با امدن فعل اسنادی نهاد به صورت مسندالیه می آید و برخی جاها به صورت فاعل. به هر حال بنده درآن حد نیستم که پایه گزار مکتبی نو برای دستور زبان فارسی باشم در حالی که امثال دکتر خانلری و استادان بنده در دانشگاه تبریز هیچ اقدامی نکرده اند. مانا باشید.

1395/10/26 07:12
دان یئلی

خود را گرفتار تعصبات تازی پارسی و از این طریق معذب ننمایید تعصب خوب نیست

1402/02/08 01:05
جهن یزداد

داستان پارسی عربی و تعصب نیست این همه واژگان زورچپانده شده به پارسی  پارسی ناتوان و سترون و ناخوش کرده - واژگان  زبانها در هزاره ها به هم آهنگین و بالا و ساخته و پرداخته شده  و با هم پیوند و آهنگ پر ریشه دارند   واژگان بیگانه  نمیتوانند مانند پایا و  پویا - ارز و  هرز-مزیدن و مکیدن   با هم پیوند داشته باشند همانگونه که در عربی  پیوندی  را که وجد و فقد -رفع و وضع  با هم دارند با واژه بیگانه فرود و فراز و بکاو و بیاو  ندارند- زبانها از گرفتن  واژگان بیگانه  اگر  نام جایی یا جانوری یا چیزی باشد  از واژگان هم ناچارند مگر  هیچ زبان نیرومندی  اینگونه که  پارسی دری را به زیر تازش واژگان عربی نهاده اند  نیست  آمدن واژگان بیگانه  پیوندهای واژگان  را میمیراند و  همه چیز زبان را نابود میکند زبان ناتوان و سترون میشود همانگونه که امروز  زبان پارسی به این روز افتاده - بنگرید زبان فردوسی چه زیباست  چرا امروز  دیگر  پارسی  بدان زیبایی نمی تواند باشد ؟

1397/12/20 22:02
فرهاد

ببخشید دوستان در ادامه این قسمت از این شعر ابیاتی هست بدین شکل نیا را همی بودآیین و کیش
پرستیدن ایزدی بود پیش
بدانگه بدی آتش خوبرنگ
چومرتازیان راست محراب سنگ
و حتی ابیاتی به شکل
نـگـویـی کـه آتـش پـرسـتـان بُـدنـد 
پــرستـنــده پــاک یــزدان بُــدنــد
ایا این ابیات به درستی به این قطعه تعلق دارند یا خیر ؟( ایا این ابیات جعلی هستن یا خیر؟)

1397/12/19 14:03
هوشیار

باسلام خدمت دوستانِ مهرورزِ ادب پرور
فرصتی دست داد که نظرات دوستان را مطالعه کنم و بهره ها برم. راستی باید بگویم که نکات دستوری جناب شهبازی را که بر ابیات شاهنامه نگاشته اند، نکات همان بیت آغازین را خواندم ولی متاسفانه فرصتم کوتاه بود و به نکات دیگر ابیات نرسیدم. امّا باید بگویم که در بیت:
جهاندار هوشنگِ بارای و داد
به جایِ نیا تاج بر سر نهاد
فاعل «جهاندار» است و «هوشنگ» (عطف بیان برای «جهاندار») «بارای» صفت نخست برای هوشنگ می باشد. «داد» هم معطوف به «بارای» و در جایگاه صفت دوم قرار دارد. «سر» نیز مفعول باواسطه(= غیر صریح) برای فعلِ «نهاد» محسوب است.
البته دوستان عزیز جسارت بنده را ببخشایند! این نکات دستوری از جهت یادآوری بود نه نکته گیری. از آنجایی که دستور زبان یاریگر درک صحیح از متون است، اشاراتِ درست دستوری ما را در درک معنای صحیح متون یاریگر است و از گژراهه رفتن باز می دارد.

1397/12/19 16:03
محسن ، ۲

جهاندار هوشنگِ بارای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
به نظرم هوشنگ فاعل است ، چون عمل تاج نهادن بر سر را
انجام داده
جهاندار ، بارای و داد هر سه صفت هستند برای هوشنگ
هوشنگِ جهاندار
هوشنگِ با رای
هوشنگِ دادگر.

1399/04/09 22:07
سـینا ---

فرهاد گرامی. ابیاتی که آوردید ذهن مرا به خود مشغول ساخته بود و در شاهنامه تصحیح جلال خالقی مطلق به بررسی آن پرداختم و در هیچکدام از نسخه بدل هایی که در حاشیه ذکر کرده بود این ها را نیافتم. به تصحیح جنیدی هم سری زدم( پی دی اف شان) به امید آن که ببینیم این ابیات آیا در هیچ نسخه ای وجود داشتند. ای کاش باشند چون این طوری بین این همه تعصب آمیخته در ادبیاتمان یک نظری میدیدم که صریحا نگرش مساعدی داشته باشد نسبت به به دینان.

1399/04/10 22:07
سـینا ---

نظری که داده ام را اصلاح میکنم: دو بیتِ
نیا را همی بودآیین و کیش
پرستیدن ایزدی بود پیش
بدانگه بدی آتش خوبرنگ
چومرتازیان راست محراب سنگ
را در نسخه هایی که جلال خالقی مطلق در حاشیه آورده دیده ام اما اصل کاری بیتِ
نگویی که آتش پرستان بُدند
پرستنده پاک یزدان بُدند
است که متاسفانه در هیچ یک از نسخه هایی که ایشان آوردند ندیدمش و اگر بود از نگرش های کمیابی می شد که در ادبیات ما «صریحا» نظری مساعد به زردشتیان داشتند.

1400/07/25 07:09
میــــرِ سلطان احمـــد

به جای نیا تاج بر سر نهاد

for 53

1402/02/08 02:05
جهن یزداد

نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش جداکرد آهن ز سنگ

1403/08/24 21:10
سمی آرین

این بخش از شاهنامه به دوران پادشاهی هوشنگ پس از کیومرث می‌پردازد. هوشنگ که با خرد و داد به تخت پادشاهی رسیده، اقدامات مهمی را برای بهبود وضعیت جهان و کشف آتش انجام می‌دهد.

 

جهاندار هوشنگ با رای و داد

به جای نیا تاج بر سر نهاد

هوشنگ، فرمانروای جهان که با خرد و عدالت حکومت می‌کرد،

پس از پدربزرگش تاج پادشاهی را بر سر گذاشت.

 

بگشت از برش چرخ سالی چهل

پر از هوش مغز و پر از رای دل

چهل سال بر تخت پادشاهی نشست،

و مغزش پر از خرد و دلش مملو از اندیشه و تدبیر بود.

 

چو بنشست بر جایگاه مهی

چنین گفت بر تخت شاهنشهی

وقتی بر جایگاه بزرگی و شاهنشاهی نشست،

این‌چنین بر تخت پادشاهی سخن گفت:

 

که بر هفت کشور منم پادشا

جهاندار پیروز و فرمانروا

“من بر هفت کشور پادشاه هستم،

فرمانروای پیروز و قدرتمند جهان.”

 

به فرمان یزدان پیروزگر

به داد و دهش تنگ بستم کمر

“با فرمان یزدان پیروزگر،

کمر خود را به داد و بخشش بستم.”

 

و زان پس جهان یک‌سر آباد کرد

همه روی گیتی پر از داد کرد

پس از آن، جهان را به‌تمامی آباد ساخت،

و سراسر زمین را با داد و عدالت پر کرد.

 

نخستین یکی گوهر آمد به چنگ

به آتش ز آهن جدا کرد سنگ

ابتدا گوهر (کانی)‌ای به دستش آمد،

و با آتش، سنگ را از آهن جدا کرد.

 

سر مایه کرد آهن آبگون

کز آن سنگ خارا کشیدش برون

او آهن گداخته را به‌عنوان ماده اصلی کشف کرد،

و آن را از دل سنگ سخت بیرون کشید.

 

شرح کلی:

 

این بخش نشان‌دهنده دوران شکوفایی و کشفیات مهم در دوران پادشاهی هوشنگ است. او با خرد و عدالت جهان را آباد کرد و نخستین کسی بود که به کمک آتش توانست آهن را از سنگ استخراج کند، که یکی از مهم‌ترین کشفیات انسان به شمار می‌آید. این کشف، نشانگر آغاز تمدنی است که انسان‌ها را قادر ساخت از منابع طبیعی بهره بگیرند و ابزارهای آهنی بسازند.