برگردان به زبان ساده
یکی پیر بد مرزبان هری
پسندیده و دیده ازهر دری
هوش مصنوعی: یک پیر که مسئول نگهبانی مرزها بود، به هری توجه کرد و از هر چشمانداز و بینشی به او نگریست.
جهاندیدهای نام او بود ماخ
سخندان و با فر و با یال و شاخ
هوش مصنوعی: او شخصیتی با تجربه و با دانش است که نامش ماخ است، و او هم زیباست و هم دارای قدرت و جذبه خاصی است.
بپرسیدمش تا چه داری بیاد
ز هرمز که بنشست بر تخت داد
هوش مصنوعی: از او پرسیدم چه چیزی به یاد هرمز داری وقتی که بر تخت داد نشسته است؟
چنین گفت پیرخراسان که شاه
چو بنشست بر نامور پیشگاه
هوش مصنوعی: پیر خراسان گفت: وقتی که پادشاه بر تخت نشسته و در برابر چهرههای مشهور قرار میگیرد، باید چه نکاتی را مد نظر قرار دهد.
نخست آفرین کرد بر کردگار
توانا و داننده روزگار
هوش مصنوعی: ابتدا او از خالق قدرتمند و دانای زمان ستایش و تمجید میکند.
دگر گفت ما تخت نامی کنیم
گرانمایگان را گرامی کنیم
هوش مصنوعی: او گفت که ما نامی برای تخت و جایگاه خود خواهیم ساخت و افراد با ارزش و بزرگ را ارج خواهیم نهاد و گرامی خواهیم داشت.
جهان را بداریم در زیر پر
چنان چون پدر داشت با داد و فر
هوش مصنوعی: بیایید دنیا را زیر سایهای همچون پدر، با مهربانی و عدل، نگهداریم.
گنه کردگانرا هراسان کنیم
ستم دیدگان را تن آسان کنیم
هوش مصنوعی: ما باید گناهکاران را بترسانیم و به کسانی که مورد ستم قرار گرفتهاند، آرامش ببخشیم.
ستون بزرگیست آهستگی
همان بخشش و داد و شایستگی
هوش مصنوعی: آهستگی و آرامش یکی از ویژگیهای مهم است که نشاندهنده بخشش، انصاف و شایستگی در رفتار انسانهاست.
بدانید کز کردگار جهان
بد و نیک هرگز نماند نهان
هوش مصنوعی: بدانید که از خالق جهان چیزی نه خوب و نه بد، هیچگاه پنهان نمیماند.
نیاگان ما تاجداران دهر
که از دادشان آفرین بود بهر
هوش مصنوعی: پدران و اجداد ما که در زمان خود پادشاهان و بزرگان بودند، به خاطر عدالت و انصافشان مورد احترام و ستایش قرار گرفتهاند.
نجستند جز داد و بایستگی
بزرگی و گردی و شایستگی
هوش مصنوعی: بزرگی و بزرگواری تنها از طریق عدالت و رفتار شایسته به دست میآید و نه چیز دیگری.
ز کهتر پرستش ز مهتر نواز
بداندیش را داشتن در گداز
هوش مصنوعی: پرستش از جانب کسی که کوچکتر است، و نوازش از سمت کسی که بزرگتر است، نشاندهندهی ناامیدی بداندیش است.
بهرکشوری دست و فرمان مراست
توانایی و داد و پیمان مراست
هوش مصنوعی: من در هر سرزمینی قدرت و توانایی خود را دارم و بر اساس عدالت و وعدههایی که دادهام عمل میکنم.
کسی را که یزدان کند پادشا
بنازد بدو مردم پارسا
هوش مصنوعی: کسی که خداوند او را پادشاه قرار دهد، مردم پارسا به او افتخار میکنند.
که سرمایه شاه بخشایشست
زمانه ز بخشش به آسایشست
هوش مصنوعی: سرمایه واقعی و ارزشمند یک پادشاه، بخشش و رحمتی است که او به مردمش میدهد، زیرا زمانهای که در آن بخشش وجود دارد، به آسایش و آرامش میانجامد.
به درویش برمهربانی کنیم
بپرمایه بر پاسبانی کنیم
هوش مصنوعی: با افراد نیازمند و درویش با محبت رفتار کنیم و از آنها به خوبی مراقبت کنیم.
هرآنکس که ایمن شد از کار خویش
برما چنان کرد بازار خویش
هوش مصنوعی: هر کسی که از انجام کارهای خود احساس امنیت کند، مانند کسی میشود که بر ما بازار خود را برقرار کرده است.
شما را بمن هرچ هست آرزوی
مدارید راز از دل نیکخوی
هوش مصنوعی: شما هیچ آرزویی برای من نداشته باشید؛ رازی از دل نیکوکار را به من بگویید.
ز چیزی که دلتان هراسان بود
مرا داد آن دادن آسان بود
هوش مصنوعی: از چیزی که ترس داشتید، من به راحتی آن را به شما دادم.
هرآنکس که هست از شما نیکبخت
همه شاد باشید زین تاج وتخت
هوش مصنوعی: هرکس که از شما خوشبخت و سعادتمند است، برای شما خوشحالی و شادی بیاورد.
میان بزرگان درخشش مراست
چوبخشایش داد و بخشش مراست
هوش مصنوعی: من در میان بزرگانی که درخشش دارم، به خاطر لطف و بخشش آنهاست که در این مقام قرار گرفتهام.
شما مهربانی بافزون کنید
ز دل کینه و آز بیرون کنید
هوش مصنوعی: شما باید محبت خود را افزایش دهید و از دل خود کینه و حسد را بیرون کنید.
هر آنکس که پرهیز کرد از دو کار
نبیند دو چشمش بد روزگار
هوش مصنوعی: هر کسی که از انجام دو کار ناپسند خودداری کند، در زندگیاش با کمبودی مواجه نخواهد شد و بدیهای روزگار را نخواهد دید.
بخشنودی کردگار جهان
بکوشید یکسر کهان و مهان
هوش مصنوعی: برای جلب رضایت خداوند، تمام تلاش خود را بکنید، چه برای جوانان و چه برای بزرگترها.
دگر آنک مغزش بود پرخرد
سوی ناسپاسی دلش ننگرد
هوش مصنوعی: کسی که عقل و خردش پر از دانایی است، اگر به ناسپاسی و ناشکری بپردازد، دلش را نمینگرد و به آن توجه نمیکند.
چو نیکی فزایی بروی کسان
بود مزد آن سوی تو نارسان
هوش مصنوعی: وقتی که کار خوب انجام دهی و به دیگران کمک کنی، پاداش واقعیات در دنیای دیگر و در آن سو خواهد بود و اینجا چیزی نخواهد داشت.
میامیز با مردم کژ گوی
که او را نباشد سخن جز بروی
هوش مصنوعی: با افرادی که به روش غلط سخن میگویند، معاشرت نکن، زیرا او تنها با تو سخن نمیگوید و کمکی به بهبود اوضاع نخواهد کرد.
وگر شهریارت بود دادگر
تو بر وی بسستی گمانی مبر
هوش مصنوعی: اگر تو حاکم عادل باشی، بر او تسلط خواهی داشت؛ بنابراین در مورد او تردیدی نداشته باش.
گر ای دون که گویی نداند همی
سخنهای شاهان بخواند همی
هوش مصنوعی: اگر تو انسان پست و بیمایهای هستی که نمیدانی، پس به سخنان پادشاهان گوش کن و از آنها بیاموز.
چو بخشایش از دل کند شهریار
تو اندر زمین تخم کژی مکار
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانروایت با دل رئوف و بخشندهای از خود رها میشود، در زمین بذر نیرنگ و کژی کاشته میشود.
هرآنکس که او پند ما داشت خوار
بشوید دل از خوبی روزگار
هوش مصنوعی: هر کس که به نصیحت ما اهمیت ندهد، دلش از خوشیهای زندگی سرد میشود و در زندگیاش احساس حقارت خواهد کرد.
چوشاه از تو خشنود شد راستیست
وزو سر بپیچی درکاستیست
هوش مصنوعی: اگر شاه از تو راضی باشد، این حقیقت دارد و اگر از او دوری کنی، در حقیقت به زوال و نقصان میروی.
درشتیش نرمیست در پند تو
بجوید که شد گرم پیوند تو
هوش مصنوعی: در ظاهر ممکن است فردی خشن و سخت به نظر برسد، اما در باطن او و در دلش نرمی و لطافت وجود دارد. بنابراین، باید در نصیحت و پند، به این درون مایه توجه کرد که ارتباط و پیوندها میتوانند گرما و نزدیکی بیشتری را ایجاد کنند.
ز نیکی مپرهیز هرگز به رنج
مکن شادمان دل به بیداد گنج
هوش مصنوعی: هرگز از انجام کارهای نیک فرار نکن و خودت را در رنج و غم نگذار. با دل شاد زندگی کن و از ظلم و ستم دوری کن.
چو اندر جهان کام دل یافتی
رسیدی بجایی که بشتافتی
هوش مصنوعی: زمانی که در این دنیا به آنچه میخواستی دست یافتی، به نقطهای رسیدی که آرزو داشتی به آنجا برسی.
چو دیهیم هفتاد بر سرنهی
همه گرد کرده به دشمن دهی
هوش مصنوعی: اگر تاجی با هفتاد گوهر بر سر بگذاری، همگی را در برابر دشمن قرار دادهای.
بهر کار درویش دارد دلم
نخواهم که اندیشه زو بگسلم
هوش مصنوعی: دل من نمیخواهد که برای کار درویش، از فکر و یاد او فاصله بگیرم.
همیخواهم از پاک پروردگار
که چندان مرا بر دهد روزگار
هوش مصنوعی: من از خداوند پاک و نیکو خواستارم که به من فرصت دهد تا روزگارم را به بهترین شکل سپری کنم.
که درویش را شاد دارم به گنج
نیارم دل پارسا را به رنج
هوش مصنوعی: من درویشی را خوشحال و راضی میدانم که با ثروت من نیست و کسی را که دل پاک و پارسا دارد، به زحمت نیندازم.
هرآنکس که شد در جهان شاه فش
سرش گردد از گنج دینار کش
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا به مقام و قدرت برسد، از ثروت و مال دنیا بینیاز خواهد شد و برتری او درستی و ثروت معنوی خواهد بود.
سرش را بپیچم ز کنداوری
نباید که جوید کسی مهتری
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی به مقام و رتبه بلندی دست یابد، نباید سرش را از زحمات و تلاشهایش برگرداند و از آن فاصله بگیرد.
چنین است انجام و آغاز ما
سخن گفتن فاش و هم راز ما
هوش مصنوعی: آغاز و پایان ما به همین شکل است؛ ما با یکدیگر صحبت میکنیم و رازهایمان را به راحتی بیان میکنیم.
درود جهان آفرین برشماست
خم چرخ گردان زمین شماست
هوش مصنوعی: سلام و درود بر شما که خالق و سازنده جهانی. همچنین، شما به مانند محور چرخش زمین هستید.
چو بشنید گفتار او انجمن
پر اندیشه گشتند زان تن بتن
هوش مصنوعی: وقتی که انجمن سخنان او را شنید، همگی به فکر و بررسی عمیق درباره آن نشستند و از آن فرد متفکر تحت تأثیر قرار گرفتند.
سرگنج داران پر از بیم گشت
ستمکاره را دل به دو نیم گشت
هوش مصنوعی: ثروتمندان از ترس و نگرانی دچار درد و رنج شدند و قلب ستمگران از این وضع به شدت آزار دیده و شکسته شد.
خردمند ودرویش زان هرک بود
به دلش اندرون شادمانی فزود
هوش مصنوعی: که هر کسی که خردمند و درویش باشد، در دل او شادی و خوشحالی بیشتری وجود دارد.
چنین بود تا شد بزرگیش راست
هرآن چیز درپادشاهی که خواست
هوش مصنوعی: بزرگی و عظمت هر چیز به گونهای است که اگر در فرمانروایی خواسته شود، به حقیقت میپیوندد.
برآشفت وخوی بد آورد پیش
به یکسو شد از راه آیین وکیش
هوش مصنوعی: آشفتگی و خوی ناپسند او باعث شد که از مسیر درست و آیین خود فاصله بگیرد و در یک سو قرار بگیرد.
هرآنکس که نزد پدرش ارجمند
بدی شاد و ایمن زبیم گزند
هوش مصنوعی: هر فردی که در نظر پدرش با ارزش و محترم باشد، از درد و آسیبها در امان و خوشحال خواهد بود.
یکایک تبه کردشان بیگناه
بدین گونه بد رای و آیین شاه
هوش مصنوعی: هر یک از آنها را بدون گناه از بین برد، به این ترتیب که روش و طرز فکر شاه اینگونه بود.
سه مرد از دبیران نوشین روان
یکی پیر ودانا و دیگر جوان
هوش مصنوعی: سه نفر از نویسندگان باهوش و توانمند، یکی از آنها پیر و با تجربه و دیگری جوان و پر شور است.
چو ایزد گشسب و دگر برزمهر
دبیر خردمند با فر وچهر
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند فرشتهای فرستاد و دیگری را به عنوان نویسندهای زیرک و دانا با خصوصیات برجسته معرفی کرد.
سه دیگر که ماه آذرش بود نام
خردمند و روشن دل و شادکام
هوش مصنوعی: در ماه آذر، سه نفر وجود دارند که نامشان به خرد و دانایی معروف است و دلهای روشن و شادابی دارند.
برتخت نوشین روان این سه پیر
چو دستور بودند وهمچون وزیر
هوش مصنوعی: بر روی تختی نرم و راحت، این سه پیر، به مانند مشاورانی حکیم و کاردان، حضور دارند و همچون وزیران، وظیفه هدایت و راهنمایی را بر عهده دارند.
همیخواست هرمز کزین هرسه مرد
یکایک برآرد بناگاه گرد
هوش مصنوعی: هرمز میخواست که هر سه مرد را یکی یکی به پیش خودش بیاورد و به طور ناگهانی آنها را جمع کند.
همیبود ز ایشان دلش پرهراس
که روزی شوند اندرو ناسپاس
هوش مصنوعی: او همیشه نگران بود که روزی بخشی از محبت و خوبیهایی که به دیگران کرده، نادیده گرفته شود و افراد از آن بیاعتنایی کنند.
بایزد گشسب آن زمان دست آخت
به بیهوده بربند و زندانش ساخت
هوش مصنوعی: خداوند گشسب در آن زمان اقدام به دستگیر کردن او کرد و به بیهوده او را در بند و زندان قرار داد.
دل موبد موبدان تنگ شد
رخانش ز اندیشه بیرنگ شد
هوش مصنوعی: دل پیشوای همه پیشوایان ناامید و غمگین شد، زیرا چهرهاش از فکر و اندیشه بیاحساس و بیرنگ شده است.
که موبد بد وپاک بودش سرشت
بمردی ورا نام بد زردهشت
هوش مصنوعی: موبد دارای ویژگیهای خوب و بد بود، او به خاطر شجاعتش مورد احترام قرار گرفت، اما نامش به خاطر کارهای ناشایستش، زشت و بد نام شد.
ازان بند ایزدگشسب دبیر
چنان شد که دل خسته گردد به تیر
هوش مصنوعی: بند و زنجیر خداوند بهگونهای شد که دلها از تیر غم و ناراحتی به شدت آزار دیدند.
چو روزی برآمد نبودش زوار
نه خورد ونه پوشش نه انده گسار
هوش مصنوعی: هنگامی که روزی آغاز میشود، هیچ چیز او را متوقف نمیکند؛ نه خوردنی برای او وجود دارد، نه پوشیدنی و نه چیزی برای دلخوشی.
ز زندان پیامی فرستاد دوست
به موبد که ای بنده را مغز و پوست
هوش مصنوعی: دوست پیام رساند به موبد که این بنده هم مغز دارد و هم پوست.
منم بیزواری به زندان شاه
کسی را به نزدیک من نیست راه
هوش مصنوعی: من تنها در زندان شاه هستم و هیچکس به من نزدیک نمیشود.
همی خوردنی آرزوی آیدم
شکم گرسنه رنج بفزایدم
هوش مصنوعی: آرزویم این است که غذایی به دست آورم، چرا که گرسنگی شکم را به رنج میاندازد.
یکی خوردنی پاک پیشم فرست
دوایی بدین درد ریشم فرست
هوش مصنوعی: یکی خوراکی تمیز و سالم به من بفرست تا درمانی برای درد سرم باشد.
دل موبد از درد پیغام اوی
غمی گشت زان جای و آرام اوی
هوش مصنوعی: دل موبد به خاطر پیام او پر از درد و غم شد و از آنجا آرامش خود را از دست داد.
چنان داد پاسخ که از کار بند
منال ار نیاید به جانت گزند
هوش مصنوعی: پاسخی داد که هیچ آسیبی به تو نرساند و این کار من به خودت آسیب نرساند.
ز پیغام اوشد دلش پرشکن
پراندیشه شد مغزش از خویشتن
هوش مصنوعی: از پیام او دلش پر از غم و اندوه شد و فکرش به شدت مشغول گردید.
به زندان فرستاد لختی خورش
بلرزید زان کار دل در برش
هوش مصنوعی: خورش کمی تکان خورد و لرزید، چون دلش به خاطر آن کار در سینهاش مضطرب شده بود.
همیگفت کاکنون شود آگهی
بدین ناجوانمرد بیفرهی
هوش مصنوعی: او همواره میگفت که حالا خبرش به دست کسی خواهد رسید که مردی بیفرهنگ و ناجوانمرد است.
که موبد به زندان فرستاد چیز
نیرزد تن ما برش یک پشیز
هوش مصنوعی: موبدی که آن را به زندان فرستاد، به کارهایی از ما ارزش نمیدهد و تن ما برای او ارزشی همچون یک پشیز ندارد.
گزند آیدم زین جهاندار مرد
کند برمن از خشم رخساره زرد
هوش مصنوعی: آثار و آسیبهایی که از این دنیای پرآشوب به من میرسد، باعث میشود که آن مرد نیکوکار، از روی خشم، رنگ چهرهاش زرد شود.
هم از بهر ایزد گشسب دبیر
دلش بود پیچان و رخ چون زریر
هوش مصنوعی: به خاطر خدا، دلش نگران و عصبی بود و چهرهاش همچون زر (طلا) درخشان و زیبا بود.
بفرمود تا پاک خوالیگرش
به زندان کشد خوردنیها برش
هوش مصنوعی: او دستور داد تا خدمتکاری که خالی از آلودگی است، او را به زندان ببرد و غذاهایش را برایش بیاورد.
ازان پس نشست از بر تازی اسب
بیامد به نزدیک ایزد گشسب
هوش مصنوعی: پس از آن، از روی اسب تندرو پایین آمد و به نزد ایزد گشسب رفت.
گرفتند مر یکدگر را کنار
پر از درد ومژگان چو ابر بهار
هوش مصنوعی: دو نفر با چشمانی پر از درد و اشک، همدیگر را در آغوش گرفتند، مانند ابرهای بهاری که باران میبارند.
ز خوی بد شاه چندی سخن
همیرفت تا شد سخنها کهن
هوش مصنوعی: به مدت کمی صحبتهایی دربارهی رفتار بد پادشاه در جریان بود تا اینکه این گفتوگوها به فراموشی سپرده شد و قدیمی شدند.
نهادند خوان پیش ایزدگشسب
گرفتند پس واژ و برسم بدست
هوش مصنوعی: ایزدگشسب را به عنوان مهمان پذیرفتند و مراسمی ترتیب دادند و او را با احترام و آداب مخصوص وارد کردند.
پس ایزد گشسب آنچ اندرز بود
به زمزم همیگفت و موبد شنود
هوش مصنوعی: پس خداوند گشسب آنچه را که نصیحت کرده بود، با زمزمهای بیان میکرد و موبد آن را میشنید.
ز دینار وز گنج وز خواسته
هم از کاخ و ایوان آراسته
هوش مصنوعی: از پول و ثروت و آرزوها، چیزی به درد نمیخورد، حتی اگر از کاخها و بناهای زیبا و زرق و برقدار باشد.
به موبد چنین گفت کای نامجوی
چو رفتی از ایدر به هرمزد گوی
هوش مصنوعی: به موبد گفت: ای جویای نام، وقتی از این دنیا به سرای دیگر رفتی، به هرمزد (خدا) بگو.
که گر سرنپیچی ز گفتار من
براندیشی از رنج و تیمار من
هوش مصنوعی: اگر از حرف من سرپیچی کنی، به فکر رنج و درد من خواهی افتاد.
که از شهریاران توخوردهام
تو را نیز در بر بپروردهام
هوش مصنوعی: من از بزرگانی که در این شهر بودند، تاثیر گرفتهام و تو را هم با محبت و عشق پرورش دادهام.
بدان رنج پاداش بند آمدست
پس از رنج بیم گزند آمدست
هوش مصنوعی: بدان که پس از تحمل سختیها، پاداش و ثمره آن خواهد آمد و همچنین باید از آسیبها و خطرات ناشی از این رنجها آگاه بود.
دلی بیگنه پرغم ای شهریار
به یزدان نمایم به روز شمار
هوش مصنوعی: دل بیگناهی که پر از غم است، ای پادشاه، در روز حساب به خداوند نشان میدهم.
چوموبد سوی خانه شد در زمان
ز کارآگهان رفت مردیدمان
هوش مصنوعی: زمانی که بدخواهان به سوی خانه رفتند، مردی که آگاه و دلسوز بود، به کار خود ادامه داد.
شنیده یکایک بهرمزد گفت
دل شاه با رای بد گشت جفت
هوش مصنوعی: دل شاه به دلیل تصمیمات نادرست و نا به جا به وضعیتی نامناسب دچار شده و در این بین، او به تنهایی به علت این مشکلات آگاه شده است.
ز ایزد گشسب آنگهی شد درشت
به زندان فرستاد و او را بکشت
هوش مصنوعی: پس از آنکه گشسب از سوی خداوند به غضب آمد، به شدت مجازات شد و به زندان افتاد و در نهایت جانش را از دست داد.
سخنهای موبد فراوان شنید
بروبر نکرد ایچ گونه پدید
هوش مصنوعی: موبد سخنان زیادی گفت، اما هیچ چیزی در مقابل آنها حاضر نکرد.
همیراند اندیشه برخوب و زشت
سوی چاره کشتن زردهشت
هوش مصنوعی: اندیشه در حال حرکت به سمت خوبی و بدی است و در تلاش برای یافتن راه حلی برای نابود کردن زردشت است.
بفرمود تا زهر خوالیگرش
نهانی برد پیش دریک خورش
هوش مصنوعی: فرمان داد تا زهر را به صورت مخفیانه بردارند و برای دریک (نوعی خورش) آماده کنند.
چو موبد بیامد بهنگام بار
به نزدیکی نامور شهریار
هوش مصنوعی: وقتی موبد در زمان باران به نزدیکی پادشاه مشهور رسید،
بدو گفت کامروز ز ایدر مرو
که خوالیگری یافتستیم نو
هوش مصنوعی: امروز به تو میگویم که از اینجا نرو، زیرا ما یک خدمتکار تازه استخدام کردهایم.
چو بنشست موبد نهادند خوان
ز موبد بپالود رنگ رخان
هوش مصنوعی: وقتی موبد نشست، سفرهای را برای او آماده کردند و رنگ رخسار موبد زیبا و شاداب شد.
بدانست کان خوان زمان ویست
همان راستی در گمان ویست
هوش مصنوعی: بدان که در زمان او، حقیقت همان چیزی است که در ذهن او وجود دارد.
خورشها ببردند خوالیگران
همیخورد شاه از کران تا کران
هوش مصنوعی: خدمه و آشپزان غذاها را ببرند و شاه از ابتدا تا انتهای سفره غذا میخورد.
چو آن کاسه زهر پیش آورید
نگه کرد موبد بدان بنگرید
هوش مصنوعی: وقتی آن کاسه زهر را پیش آوردند، موبد به آن نگاه کرد و به فکر فرو رفت.
بران بدگمان شد دل پاک اوی
که زهرست بر خوان تریاک اوی
هوش مصنوعی: دل پاک او از بدگمانی دور بود، چون به زهر و دروغهایی که بر سر سفرهاش بود، توجهی نکرد.
چوهرمز نگه کرد لب را ببست
بران کاسه زهر یازید دست
هوش مصنوعی: هرمز که به دقت نگریست، لبانش را بسته نگه داشت و آن کاسه زهر را از دست برداشت.
بران سان که شاهان نوازش کنند
بران بندگان نیز نازش کنند
هوش مصنوعی: اگر شاهان به خوبی و نرمش با دیگران رفتار کنند، بندگان نیز دلگرم میشوند و با احترام و نیکی جواب میدهند.
ازان کاسه برداشت مغز استخوان
بیازید دست گرامی بخوان
هوش مصنوعی: از آن کاسه که مغز استخوان را برداشتند، دست گرامی را فراخوانید.
به موبد چنین گفت کای پاک مغز
تو راکردم این لقمهٔ پاک ونغز
هوش مصنوعی: به روحانی گفت: ای فردی که پاک و خالصی، من این لقمهی خوشمزه و پاک را برای تو آماده کردهام.
دهن بازکن تا خوری زین خورش
کزین پس چنین باشدت پرورش
هوش مصنوعی: دهانت را باز کن تا از این خوراک بخوری، که پس از آن، چنین پرورش مییابی.
بدو گفت موبد به جان و سرت
که جاوید بادا سر وافسرت
هوش مصنوعی: موبد به تو گفت که به جان و سرت، همیشه این مقام و جایگاهت پایدار و جاویدان باشد.
کزین نوشه خوردن نفرماییم
به سیری رسیدم نیفزاییم
هوش مصنوعی: ما به خاطر سیر بودن، نوشیدنی نمیخوریم و دیگر به آن نیازی نداریم.
بدو گفت هرمز به خورشید وماه
به پاکی روان جهاندار شاه
هوش مصنوعی: هرمز به خورشید و ماه گفت که پاکی جان شاه جهان، شایسته و ستودنی است.
که بستانی این نوشه ز انگشت من
برین آرزو نشکنی پشت من
هوش مصنوعی: بیا و از این نوشته که بر روی انگشت من است، لذت ببر، اما آرزو نکن که پشتیبانیام را ترک کنی.
بدو گفت موبد که فرمان شاه
بیامد نماند مرا رای و راه
هوش مصنوعی: موبد به او گفت که دستور شاه رسید و دیگر برای من تصمیمگیری و راهی باقی نمانده است.
بخورد و ز خوان زار و پیچان برفت
همیراند تا خانهٔ خویش تفت
هوش مصنوعی: او به آرامی و با حالتی دلگیر از سفرهای که در آن غذا خورده بود، بیرون رفت و همچنان به سمت خانهاش در حال حرکت بود.
ازان خوردن ز هر باکس نگفت
یکی جامه افگند ونالان بخفت
هوش مصنوعی: هیچیک از آنها که در این میهمانی مشغول خوردن بودند، نه از دیگران حرفی به میان آورد و نه برای از دست دادن خوابشان، جامهای بر تن کردند و بیصدا خوابشان برد.
بفرمود تا پای زهر آورند
ازان گنجها گر ز شهر آورند
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا پای زهر را از آن گنجها بیاورند، حتی اگر از شهر باشد.
فرو خورد تریاک و نامد به کار
ز هرمز به یزدان بنالید زار
هوش مصنوعی: او تریاک را مصرف کرد و به هیچ کار مفیدی نرسید، از هرمز به خدا شکایت کرد و به شدت ناله کرد.
یکی استواری فرستاد شاه
بدان تا کند کار موبد نگاه
هوش مصنوعی: شاه یک فردی را به عنوان نماینده و فرستاده خود تعیین کرد تا مسئولیت کارهای موبد را تحت نظر داشته باشد و به ثبات اوضاع کمک کند.
که آن زهرشد بر تنش کارگر
گر اندیشهٔ ما نیامد ببر
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که اگر افکار ما به درستی کار نکند، ممکن است عواقب ناخوشایندی به همراه داشته باشد، حتی اگر شرایط ظاهراً خوب به نظر برسد. زندگی با چالشها و مشکلاتی همراه است که بر روی ما تأثیر میگذارد، و باید مراقب افکار و نگرشمان باشیم تا از آسیبها در امان بمانیم.
فرستاده را چشم موبد بدید
سرشکش ز مژگان برخ بر چکید
هوش مصنوعی: موبد به فرستاده نگاه کرد و با اشکهایی که از چشمانش ریخت، بر سر او پاشید.
بدو گفت رو پیش هرمزد گوی
که بختت ببر گشتن آورد روی
هوش مصنوعی: به او گفت برو پیش هرمزد بگو که بختت به حالت خوشی برگشته و چهرهات خوشحال شده است.
بدین داوری نزد داور شویم
بجایی که هر دو برابر شویم
هوش مصنوعی: به محضر قاضی مراجعه کنیم تا در جایی که هر دو طرف به یک اندازه مورد توجه قرار بگیرند، داوری انجام شود.
ازین پس تو ایمن مشو از بدی
که پاداش پیش آیدت ایزدی
هوش مصنوعی: از این پس نباید از بدیها در امان باشی، زیرا اندوخته و پاداشی از سوی خداوند به تو خواهد رسید.
تو پدرود باش ای بداندیش مرد
بد آید برویت ز بد کارکرد
هوش مصنوعی: به خداحافظی میگویم، ای مرد بداندیش، کسی که به تو مینویسد، از بدیهایی که انجام دادهای به تو میآید.
چو بشنید گریان بشد استوار
بیاورد پاسخ بر شهریار
هوش مصنوعی: وقتی او صدای گریه را شنید، با عزمی راسخ به پاسخگویی به پادشاه رفت.
سپهبد پشیمان شد از کار اوی
بپیچید ازان راست گفتار اوی
هوش مصنوعی: فرمانده از کار او پشیمان شد و از حقیقت گفتهاش دوری کرد.
مر آن درد را راه چاره ندید
بسی باد سرد از جگر برکشید
هوش مصنوعی: او برای آن درد هیچ راه حلی نیافت و از دلش تنهایی و ناراحتی را با شدت بیرون کشید.
بمرد آن زمان موبد موبدان
برو زار وگریان شده بخردان
هوش مصنوعی: در آن زمان، مردی از دینداران بزرگ، به حالت اندوه و گریه به پیش دانشمندان و حکیمان رفت.
چنینست کیهان همه درد و رنج
چه یازد بتاج وچه نازی به گنج
هوش مصنوعی: کیهان و جهان پر از درد و رنج است، خواه کسی در مقام پادشاهی باشد یا در رفاه و ثروت.
که این روزگار خوشی بگذرد
زمانه نفس را همیبشمرد
هوش مصنوعی: این روزهای خوب گذرا هستند و زمان همیشه در حال عبور و شمارش لحظات است.
چوشد کار دانا بزاری به سر
همه کشور از درد زیر و زبر
هوش مصنوعی: وقتی که کار فرد دانا به انجام برسد، همه مشکلات و دردهای کشور به سادگی حل میشوند.
جهاندار خونریز و ناسازگار
نکرد ایچ یاد از بد روزگار
هوش مصنوعی: جهاندار خائن و بیرحم یاد نمیکند از روزهای بد و سختیهایی که بر مردم رفته است.
میان تنگ خون ریختن را ببست
به بهرام آذرمهان آخت دست
هوش مصنوعی: در شرایط دشوار و بحرانی، به بهرام (نماد قدرت و جنگاوری) ظرفیتی برای تحمل و ایستادگی وجود دارد، که میتواند با قدرت، مشکلات را مهار کند و بر آنها غلبه کند.
چوشب تیرهتر شد مر او را بخواند
به پیش خود اندر به زانو نشاند
هوش مصنوعی: شب تاریکتر شد و او را به سوی خود فراخواند و در مقابل خود به زانو نشاند.
بدو گفت خواهی که ایمن شوی
نبینی ز من تیزی و بدخوی
هوش مصنوعی: او به او گفت: اگر میخواهی در امان بمانی، نباید از من خشم و بداخلاقی ببینی.
چو خورشید بر برج روشن شود
سرکوه چون پشت جوشن شود
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید بر بلندای کوه میتابد، کوه مانند پوست زرهای درخشان و روشن میشود.
تو با نامداران ایران بیای
همیباش در پیش تختم بپای
هوش مصنوعی: تو به همراه بزرگان و نامآوران ایران بیاید و در جلوی تختم بایستید.
ز سیمای برزینت پرسم سخن
چو پاسخ گزاری دلت نرم کن
هوش مصنوعی: از چهرهی با نشاطت میپرسم، اگر جوابی بدهی، دل تو را آرام میکنم.
بپرسم که این دوستار توکیست
بدست ار پرستنده ایزدیست
هوش مصنوعی: میپرسم که این محبوب تو کیست، آیا او خود را به پرستش خداوند سپرده است؟
تو پاسخ چنین ده که این بدتنست
بداندیش وز تخم آهرمنست
هوش مصنوعی: به او بگو که این شخص بدنی ناپاک و اندیشهای نادرست دارد و ریشهاش از اجداد شیطانی است.
وزان پس ز من هرچ خواهی بخواه
پرستنده و تخت و مهر و کلاه
هوش مصنوعی: از آن پس هر چیزی که میخواهی از من بخواه، خواه به عنوان پرستندهام، خواه به عنوان سلطنت و مال و مقام.
بدو گفت بهرام کایدون کنم
ازین بد که گفتی صدافزون کنم
هوش مصنوعی: بهرام به او گفت: من از این بدی که گفتی، میخواهم بدیام را بیشتر کنم.
بسیمای برزین که بود از مهان
گزین پدرش آن چراغ جهان
هوش مصنوعی: به زیبایی برزین، که از میان بزرگان انتخاب شده، پدرش نوری برای جهان است.
همیساخت تا چارهای چون کند
که پیراهن مهر بیرون کند
هوش مصنوعی: او به دنبال چارهای میگردد تا بتواند پیراهن مهر و محبت را از تن بیرون آورد.
چو پیدا شد آن چادر عاج گون
خور از بخش دوپیکر آمد برون
هوش مصنوعی: وقتی آن چادر زیبا و صیقلی نمایان شد، خورشید از وسط دو نیمه به بیرون آمد.
جهاندار بنشست بر تخت عاج
بیاویختند آن بهاگیر تاج
هوش مصنوعی: سلطان بر روی تختی از عاج نشسته بود و تاج ارزشمندی بر سرش گذاشته بودند.
بزرگان ایران بران بارگاه
شدند انجمن تا بیامد سپاه
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و محترم ایران به کاخ و محل تجمع آمدند تا زمانی که سربازان و نیروها نیز وارد شوند.
ز در پرده برداشت سالار بار
برفتند یکسر بر شهریار
هوش مصنوعی: سالار در پردهی پنهانی از در بیرون آمد و همه با هم به سوی فرمانروای خود رفتند.
چو بهرام آذرمهان پیشرو
چو سیمان برزین و گردان نو
هوش مصنوعی: مانند بهرام، جنگجوی آتشین و شجاع، که با قدرت و استقامت چون سیمانی محکم و ثابت در میان میدان نبرد ایستاده و همواره آماده نبرد است.
نشستند هریک به آیین خویش
گروهی ببودند بر پای پیش
هوش مصنوعی: هر گروهی طبق رسم و آیین خود نشسته بودند و تعدادی از آنها نیز در حال ایستادن بودند.
به بهرام آذرمهان گفت شاه
که سیمای برزین بدین بارگاه
هوش مصنوعی: شاه به بهرام آذرمهان گفت که چهره برزین را در این کاخ مشاهده کن.
سزاوار گنجست اگر مرد رنج
که بدخواه زیبا نباشد به گنج
هوش مصنوعی: اگر مردی در زندگی سختی و زحمت بکشد، لیاقت برخورداری از نعمتها و ثروتها را دارد؛ چرا که کسی که دلش به زیباییها و خوبیها شاد نیست، نمیتواند صاحب گنج و منابع با ارزش باشد.
بدانست بهرام آذرمهان
که آن پرسش شهریار جهان
هوش مصنوعی: بهرام فهمید که آذرمهان، آن سؤال را از بزرگترین پادشاهان جهان میپرسد.
چگونست وآن راپی و بیخ چیست
کزان بیخ اورا بباید گریست
هوش مصنوعی: این بیت به پرسشی درباره علت و ریشهی دلتنگی یا غم میپردازد. در واقع، شاعر به دنبال این است که بفهمد این احساس غم چیست و از کجا نشأت میگیرد، چرا که دلایل عمیق و پنهانی در آن وجود دارد که باید دربارهشان تامل کرد و به آنها اندیشید.
سرانجام جز دخمهٔ بیکفن
نیابد ازین مهتر انجمن
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچ چیزی جز یک آرامگاه تاریک و بیکفن برای بزرگتران جمع نمیماند.
چنین داد پاسخ که ای شاه راد
زسیمای بر زین مکن ایچ یاد
هوش مصنوعی: پاسخ داد که ای شاهی بزرگ، از چهره ی خود بر روی این اسب هیچ یاد نکن.
که ویرانی شهر ایران ازوست
که مه مغز بادش بتن بر مه پوست
هوش مصنوعی: ویرانی شهر ایران به خاطر او است که مانند ماه، مغز باد را با پوست خود در هم میآمیزد.
نگوید سخن جز همه بتری
بر آن بتری بر کند داوری
هوش مصنوعی: سخن نگویید جز آنچه که برتر از آن است؛ زیرا تنها از مهمترین مسائل قضاوت خواهد کرد.
چو سیمای برزین شنید این سخن
بدو گفت کای نیک یار کهن
هوش مصنوعی: وقتی برزین این سخن را شنید، به دوست خوب و قدیمیاش گفت:
ببد برتن من گوایی مده
چنین دیو را آشنایی مده
هوش مصنوعی: به من اجازه نده که این دیو درونم را بشناسد. این موجودی که در وجود من است، را به کسی معرفی نکن.
چه دیدی ز من تا تو یار منی
ز کردار و گفتار آهرمنی
هوش مصنوعی: چه چیزی از من دیدی که اکنون همراه و یار من هستی، از رفتار و گفتار نیک من؟
بدو گفت بهرام آذرمهان
که تخمی پراگندهای در جهان
هوش مصنوعی: بهرام به آذرماه گفت که تو تخم و نشانهای هستی که در عالم پخش شدهای.
کزان بر نخستین توخواهی درود
از آتش نیابی مگر تیره دود
هوش مصنوعی: از آنجا که نخستین درود را بخواهی، از آتش چیزی به دست نخواهی آورد جز دودی تیره و ناخواسته.
چو کسری مرا و تو را پیش خواند
بر تخت شاهنشهی برنشاند
هوش مصنوعی: همچنان که کسری (شاه ایران) مرا به حضور خواند و بر تخت سلطنت نشاند، تو نیز میتوانی به مقام والایی برسی.
ابا موبد موبدان برزمهر
چوایزدگشسب آن مه خوب چهر
هوش مصنوعی: به بزرگان و سرآمدان بیاموز که چون ایزد، آن مرد زیبای چهره را میستایند و به او احترام میگذارند.
بپرسید کین تخت شاهنشهی
کرا زیبد و کیست با فرهی
هوش مصنوعی: پرسیدند که این تخت سلطانی به چه کسی تعلق دارد و چه کسی شایستهی آن است.
بکهتر دهم گر به مهتر پسر
که باشد بشاهی سزاوارتر
هوش مصنوعی: اگر بخواهم کسی را برتر بدانم، بهتر است که این برتری را به فرزند شاه نسبت بدهم، زیرا او برای پادشاهی شایستهتر است.
همه یکسر از جای برخاستیم
زبان پاسخش را بیاراستیم
هوش مصنوعی: ما همه با هم از جا بلند شدیم و آماده بودیم تا جواب او را به زیبایی و شایستگی بدهیم.
که این ترکزاده سزاوارنیست
بشاهی کس او را خریدار نیست
هوش مصنوعی: این شخص که به نوعی عجیب و غریب و غریبه است، شایسته مقام و_POSITION_ ندارد و هیچکس بهدنبال خریدن او نیست.
که خاقان نژادست و بد گوهرست
ببالا و دیدار چون مادرست
هوش مصنوعی: خاقان از نسل نیکویی است و هرچند در اصل، خوب نیست، اما در مقام و دیدار مانند مادر است.
تو گفتی که هرمز بشاهی سزاست
کنون زین سزا مر تو را این جزاست
هوش مصنوعی: تو گفتی که برای شاهی هرمز شایسته است، حالا به خاطر این شایستگی، این جزای تو است.
گوایی من از بهر این دادمت
چنین لب به دشنام بگشادمت
هوش مصنوعی: من به خاطر اینکه تو را با این سخنان آزار دادم، به این شکل به بدگویی و دشنام پرداختم.
ز تشویر هرمز فروپژمرید
چو آن راست گفتار او را شنید
هوش مصنوعی: وقتی هرمز از شدت ناامیدی و اضطراب فرو میافتد و به صراحت حرف او را میشنود.
به زندان فرستادشان تیره شب
وز ایشان ببد تیز بگشاد لب
هوش مصنوعی: شب تار ایشان را به زندان فرستاد و آنها از روی ناچاری و ناراحتی به زبان آمدند و شروع به گفتگو کردند.
سیم شب چو برزد سر از کوه ماه
ز سیمای برزین بپردخت شاه
هوش مصنوعی: وقتی شب به کوه میرسد، ماه مانند سیمی درخشان بر میخیزد و زیباییاش را از چهرهاش با تمام وجود به نمایش میگذارد.
به زندان دزدان مر او را بکشت
ندارد جز از رنج و نفرین بمشت
هوش مصنوعی: او در زندگی خود به دردسرها و مشکلاتی برخورد کرده و نتیجهاش فقط رنج و نفرین بوده است، هیچگاه به زندان دزدان افتاده و از این بابت هم هیچ نفعی به او نرسیده است.
چو بهرام آذرمهان آن شنید
که آن پاکدل مرد شد ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی بهرام آذرمهان این خبر را شنید که آن مرد پاکدل ناپدید شده است، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
پیامی فرستاد نزدیک شاه
که ای تاج تو برتر از چرخ ماه
هوش مصنوعی: پیامی به نزدیک شاه فرستاده شد که ای تاج تو از ماه در آسمان نیز برتر است.
تو دانی که من چند کوشیدهام
که تا رازهای تو پوشیدهام
هوش مصنوعی: تو میدانی که من چقدر تلاش کردهام تا اسرار تو را پنهان نگهدارم.
به پیش پدرت آن سزاوار شاه
نبودم تو را جز همه نیکخواه
هوش مصنوعی: من در برابر پدرت رفتار شایستهای نداشتم و تو را جز نیکخواهی نمیدانستم.
یکی پند گویم چوخوانی مرا
بر تخت شاهی نشانی مرا
هوش مصنوعی: من یک نصیحت به تو میکنم: هنگامی که مرا بر تخت سلطنت خود بنشانی، به یاد داشته باش که من چه چیزی به تو گفتم.
تو را سودمندیست از پند من
به زندان بمان یک زمان بند من
هوش مصنوعی: تو از نصیحت من بهرهای خواهی برد؛ پس بهتر است که مدتی در زندان بمانی و به کارهایی که انجام میدهی فکر کنی.
به ایران تو راسودمندی بود
خردمند را بیگزندی بود
هوش مصنوعی: به ایران تو ای سرزمین باهوش، آسیب به خردمندان نخواهد رسید.
پیامش چو نزدیک هرمز رسید
یکی رازدار از میان برگزید
هوش مصنوعی: وقتی پیام به هرمز رسید، یکی از رازنگهداران را از میان جمع انتخاب کرد.
که بهرام را پیش شاه آورد
بدان نامور بارگاه آورد
هوش مصنوعی: بهرام را به حضور شاه آوردند و او را به خاطر نام و جایگاهش در بارگاه معرفی کردند.
شب تیره بهرام را پیش خواند
به چربی سخن چند با او براند
هوش مصنوعی: در شب تاریک، بهرام را به نزد خود دعوت کردند و با او در مورد چند موضوع مهم گفتگو کردند.
بدو گفت برگوی کان پند چیست
که ما را بدان روزگار بهیست
هوش مصنوعی: به او گفته شد که بگو چه درس یا پندی است که ما را در آن زمان به خوشی و سعادت میرساند.
چنین داد پاسخ که در گنج شاه
یکی ساده صندوق دیدم سیاه
هوش مصنوعی: پاسخ داد که در گنجینه شاه یک صندوق سیاه سادهای را دیدم.
نهاده به صندوق در حقهای
بحقه درون پارسی رقعهای
هوش مصنوعی: در یک صندوق، نامهای به زبان پارسی قرار داده شده است.
نبشتست بر پرنیان سپید
بدان باشد ایرانیان را امید
هوش مصنوعی: بر روی پارچهای سفید نوشته شده که این نشان امید ایرانیان است.
به خط پدرت آن جهاندار شاه
تو را اندران کرد باید نگاه
هوش مصنوعی: به دستور پدرت که فرمانروای بزرگ است، تو باید در آن موضوع دقت و توجه کنی.
چوهرمز شنید آن فرستاد کس
به نزدیک گنجور فریادرس
هوش مصنوعی: هرمز زمانی که از وضعیت خبر دار شد، فردی را به سوی گنجور فرستاد تا او را یاری کند.
که در گنجهای پدر بازجوی
یکی ساده صندوق و مهری بروی
هوش مصنوعی: در گنجینههای پدر، به دنبال یکی از اشیاء سادهای هستی که در صندوقی قرار دارد و مهر و نشان خاصی بر آن است.
بران مهر بر نام نوشینروان
که جاوید بادا روانش جوان
هوش مصنوعی: بر این مهر (عشق) نام دختر زیبا و جاودانی بگذار که همیشه جوان بماند.
هم اکنون شب تیره پیش من آر
فراوان بجستن مبر روزگار
هوش مصنوعی: هم اکنون شب تاریک به من نزدیک شو و دیر زمانی را در کنار من بگذران، بیآنکه روز به سر آید.
شتابید گنجور و صندوق جست
بیاورد پویان به مهر درست
هوش مصنوعی: عجله کنید و گنج را پیدا کنید و صندوق را جستجو کنید. کسانی که به عشق و محبت میپردازند، تلاش میکنند تا کار درست را انجام دهند.
جهاندار صندوق را برگشاد
فراوان ز نوشینروان کرد یاد
هوش مصنوعی: حاکم جهان درب صندوق را باز کرد و به یاد محبوب دلکشش، چیزهای زیادی از آن بیرون آورد.
به صندوق در حقه با مهر دید
شتابید وزو پرنیان برکشید
هوش مصنوعی: چشمش به صندوقی افتاد که با مهر بسته شده بود و به سرعت به سمت آن رفت و پارچهای لطیف و زیبا را از آن بیرون کشید.
نگه کرد پس خط نوشینروان
نبشته بران رقعهٔ پرنیان
هوش مصنوعی: او به نوشتههای زیبا و لطیف بر روی پارچهی نازک نگاهی انداخت.
که هرمز بده سال و بر سر دوسال
یکی شهریاری بود بیهمال
هوش مصنوعی: در میان سالها، یک فرمانروای بیهمتا و بیرقیب وجود داشت که به مدت دو سال بر سرزمینش حکمرانی کرد.
ازان پس پرآشوب گردد جهان
شود نام و آواز او درنهان
هوش مصنوعی: پس از آن، جهان به هم میریزد و نام و آواز او در خفا منتشر خواهد شد.
پدید آید ازهرسویی دشمنی
یکی بدنژادی وآهرمنی
هوش مصنوعی: از هر طرف دشمنی به وجود میآید که هم از نظر نژادی و هم از نظر ویژگیهای زشت و منفی خالی از جنبههای خوب است.
پراگنده گردد ز هر سو سپاه
فروافگند دشمن او را ز گاه
هوش مصنوعی: سربازان از هر طرف پخش میشوند و دشمن او را از مکانی که در آن قرار دارد، هدف قرار میدهد.
دو چشمش کند کور خویش زنش
ازان پس برآرند هوش از تنش
هوش مصنوعی: دو چشم او باعث شده که خود را از دست بدهد و پس از آن، عقل و هوش او از بدنش دور میشود.
به خط پدر هرمز آن رقعه دید
هراسان شد و پرنیان برکشید
هوش مصنوعی: او با نگرانی نامهای را که به خط پدر هرمز بود، مشاهده کرد و به سرعت لباس خود را درست کرد.
دوچشمش پر از خون شد و روی زرد
ببهرام گفت ای جفاپیشه مرد
هوش مصنوعی: چشمان او از اشک پر شد و صورتش رنگ پریده بود. به بهرام گفت: ای مرد جفا کار!
چه جستی ازین رقعه اندرهمی
بخواهی ربودن ز من سر همی
هوش مصنوعی: چرا از این نوشته که به هم پیچیده است، میخواهی چیزی را از من بربایی؟
بدو گفت بهرام کای ترک زاد
به خون ریختن تا نباشی تو شاد
هوش مصنوعی: بهرام به ترک گفت: ای جوان! تا زمانی که تو شاد نباشی، خون ریختن فایدهای ندارد.
توخاقان نژادی نه از کیقباد
که کسری تو را تاج بر سر نهاد
هوش مصنوعی: تو از نژاد خاقان هستی، نه از کیقباد؛ چرا که کسری بر سرت تاج گذاشت.