گنجور

بخش ۸ - سخن دقیقی

سخن چون بسر برد شاه زمین
سیه پیل را خواند و کرد آفرین
سپردش بدو گفت بردارشان
از ایران به آن مرز بگذارشان
فرستادگان سپهدار چین
ز پیش جهانجوی شاه زمین
برفتند هر دو شده خاکسار
جهاندارشان رانده و کرده خوار
از ایران فرخ به خلخ شدند
ولیکن به خلخ نه فرخ شدند
چو از دور دیدند ایوان شاه
زده بر سر او درفش سیاه
فرود آمدند از چمنده ستور
شکسته دل و چشمها گشته کور
پیاده برفتند تا پیش اوی
سیه‌شان شده جامه و زرد روی
بدادندش آن نامهٔ شهریار
سرآهنگ مردان نیزه گزار
دبیرش مران نامه را برگشاد
بخواندش بران شاه جادو نژاد
نوشته دران نامهٔ شهریار
ز گردان و مردان نیزه گزار
پس شاه لهراسپ گشتاسپ شاه
نگهبان گیتی سزاوار گاه
فرسته فرستاد زی او خدای
همه مهتران پیش او بر به پای
زی ارجاسپ ترک آن پلید سترگ
کجا پیکرش پیکر پیر گرگ
زده سر ز آیین و دین بهی
گزینه ره کوری و ابلهی
رسید آن نوشته فرومایه‌وار
که بنوشته بودی سوی شهریار
شنیدیم و دید آن سخنها کجا
نبودی تو مر گفتنش را سزا
نه پوشیدنی و نه بنمودنی
نه افگندنی و نه پیسودنی
چنان گفته بودی که من تا دو ماه
سوی کشور خرم آرم سپاه
نه دو ماه باید ز تو نی چهار
کجا من بیایم چو شیر شکار
تو بر خویشتن بر میفزای رنج
که ما بر گشادیم درهای گنج
بیارم ز گردان هزاران هزار
همه کار دیده همه نیزه‌دار
همه ایرجی زاده و پهلوی
نه افراسیابی و نه یبغوی
همه شاه چهر و همه ماه روی
همه سرو بالا همه راست‌گوی
همه از در پادشاهی و گاه
همه از در گنج و گاه و کلاه
جهانشان بفرسوده با رنج و ناز
همه شیرگیر و همه سرفراز
همه نیزه‌داران شمشیر زن
همه باره‌انگیز و لشکر شکن
چو دانند کم کوس بر پیل بست
سم اسپ ایشان کند کوه پست
ازیشان دو گرد گزیده سوار
زریر سپهدار و اسفندیار
چو ایشان بپوشند ز آهن قبای
به خورشید و ماه اندرآرند پای
چو بر گردن آرند رخشنده گرز
همی تابد از گرزشان فر و برز
چو ایشان بباشند پیش سپاه
ترا کرد باید بدیشان نگاه
به خورشید مانند با تاج و تخت
همی تابد از نیزه‌شان فر و بخت
چنینم گوانند و اسپهبدان
گزین و پسندیدهٔ موبدان
تو سیحون مینبار و جیحون به مشک
که ما را چه جیحون چه سیحون چه خشک
چنان بردوانند باره بر آب
که تاری شود چشمهٔ آفتاب
به روز نبرد ار بخواهد خدای
به رزم اندر آرم سرت زیر پای
چو سالار پیکند نامه بخواند
فرود آمد از گاه و خیره بماند
سپهبدش را گفت فردا پگاه
بخوان از همه پادشاهی سپاه
تگینان لشکرش ترکان چین
برفتند هر سو به توران زمین
بدو باز خواندند لشکرش را
سر مرزداران کشورش را
برادر بد او را دو آهرمنان
یکی کهرم و دیگری اندمان
بفرمودشان تا نبرده سوار
گزیدند گردان لشکر هزار
بدادندشان کوس و پیل و درفش
بیاراسته زرد و سرخ و بنفش
بدیشان ببخشید سیصد هزار
گوان گزیده نبرده سوار
در گنج بگشاد و روزی بداد
بزد نای رویین بنه بر نهاد
بخواند آن زمان مر برادرش را
بدو داد یک دست لشکرش را
باندیدمان داد دست دگر
خود اندر میان رفت با یک پسر
یکی ترک بد نام او گرگسار
گذشته بروبر بسی روزگار
سپه را بدو داد اسپهبدی
تو گفتی نداند همی جز بدی
چو غارتگری داد بر بیدرفش
بدادش یکی پیل پیکر درفش
یکی بود نامش خشاش دلیر
پذیره نرفتی ورا نره شیر
سپه دیده‌بان کردش و پیش رو
کشیدش درفش و بشد پیش گو
دگر ترک بد نام او هوش دیو
پیامش فرستاد ترکان خدیو
نگه دار گفتا تو پشت سپاه
گر از ما کسی باز گردد به راه
هم آنجا که بینی مر او را بکش
نگر تا بدانجا نجنبدت هش
بران سان همی رفت بایین خشم
پر از خون شده دل پر از آب چشم
همی کرد غارت همی سوخت کاخ
درختان همی کند از بیخ و شاخ
در آورد لشکر به ایران زمین
همه خیره و دل پراگنده کین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن چون بسر برد شاه زمین
سیه پیل را خواند و کرد آفرین
هوش مصنوعی: سخن وقتی به پایان رسید، شاه زمین (یا پادشاه بزرگ) به سیاه‌پیل (گراز یا موجودی سمج) اشاره کرد و او را ستایش نمود.
سپردش بدو گفت بردارشان
از ایران به آن مرز بگذارشان
هوش مصنوعی: او به او دستور داد که آنها را از ایران بگیرد و به آن مرز منتقل کند.
فرستادگان سپهدار چین
ز پیش جهانجوی شاه زمین
هوش مصنوعی: فرستاده‌های فرمانده سپاه چین از سوی جهانیان به پیش شاه سرزمین آمده‌اند.
برفتند هر دو شده خاکسار
جهاندارشان رانده و کرده خوار
هوش مصنوعی: هر دو از دنیا رفتند و به خاک سپرده شدند؛ کسی که به قدرت و شوکت خود می‌بالید، حالا به ذلتی افتاده و از مقامش رانده شده است.
از ایران فرخ به خلخ شدند
ولیکن به خلخ نه فرخ شدند
هوش مصنوعی: از ایران خوشحال و شادمان به خلخ رفتند، اما در خلخ نتوانستند خوشحالی را ادامه دهند.
چو از دور دیدند ایوان شاه
زده بر سر او درفش سیاه
هوش مصنوعی: وقتی از دور ایوان شاه را دیدند که در بالای آن پرچم سیاهی بر افراشته است.
فرود آمدند از چمنده ستور
شکسته دل و چشمها گشته کور
هوش مصنوعی: آنها از روی چمن‌های نرم پایین آمدند، در حالی که دلشان شکسته و چشم‌هایشان نابینا بود.
پیاده برفتند تا پیش اوی
سیه‌شان شده جامه و زرد روی
هوش مصنوعی: پابرهنه و با چهره‌ای رنگ باخته و لباس‌های سیاه به سوی او رفتند.
بدادندش آن نامهٔ شهریار
سرآهنگ مردان نیزه گزار
هوش مصنوعی: به او نامه‌ای دادند که از سوی پادشاه بود و به فرماندهٔ جنگجویان نیزه‌دار ارسال شده بود.
دبیرش مران نامه را برگشاد
بخواندش بران شاه جادو نژاد
هوش مصنوعی: معلمش نامه را باز کرده و مشغول خواندنش است. این نامه از طرف پادشاهی است که ریشه در جادو دارد.
نوشته دران نامهٔ شهریار
ز گردان و مردان نیزه گزار
هوش مصنوعی: در این متن از نامه‌ای که شهریار نوشته، به سربازان و جنگجویان نیزه‌دار اشاره شده است. این نشان‌دهنده‌ی اقتدار و شجاعت آن‌هاست و به نقش مهم این افراد در جنگ و دفاع از سرزمین اشاره می‌کند.
پس شاه لهراسپ گشتاسپ شاه
نگهبان گیتی سزاوار گاه
هوش مصنوعی: شاه لهراسپ، پدر گشتاسپ، به عنوان نگهبان جهان و شایسته‌ترین فرد برای این مقام شناخته می‌شود.
فرسته فرستاد زی او خدای
همه مهتران پیش او بر به پای
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای به سوی خداوند همه بزرگ‌مردان فرستاده‌ای به حضور او، تا در برابرش به خاک بیفتد.
زی ارجاسپ ترک آن پلید سترگ
کجا پیکرش پیکر پیر گرگ
هوش مصنوعی: از نژاد ارجاسپ، آن موجود پلید بزرگ، کجاست که پیکرش شبیه به پیکر گرگ پیر است؟
زده سر ز آیین و دین بهی
گزینه ره کوری و ابلهی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که از اصول و موازین دین و آیین خود منحرف شده، در واقع راهی را انتخاب کرده که به کوری و نادانی می‌انجامد. این افراد به دلیل عدم توجه به اصول، در زندگی دچار سردرگمی و بی‌راهنمایی می‌شوند.
رسید آن نوشته فرومایه‌وار
که بنوشته بودی سوی شهریار
هوش مصنوعی: نوشته‌ی بی‌ارزش تو به دست پادشاه رسید.
شنیدیم و دید آن سخنها کجا
نبودی تو مر گفتنش را سزا
هوش مصنوعی: ما شنیدیم و مشاهده کردیم این صحبت‌ها را، که در جایی تو حضور نداشتی و برای گفتن آن نیز شایسته نبودی.
نه پوشیدنی و نه بنمودنی
نه افگندنی و نه پیسودنی
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که چیزی نه قابل پنهان کردن است و نه قابل نشان دادن، نه می‌توان آن را به کسی تحمیل کرد و نه به عقب برگرداند. به نوعی، این بیانگر حالتی از عدم توانایی در تغییر یا پنهان کردن موضوعی است.
چنان گفته بودی که من تا دو ماه
سوی کشور خرم آرم سپاه
هوش مصنوعی: تو به گونه‌ای سخن گفته بودی که من تا دو ماه آینده، نیرویی برای جنگ به سرزمین خوشبختی می‌آورم.
نه دو ماه باید ز تو نی چهار
کجا من بیایم چو شیر شکار
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به سادگی نزد تو بیایم، مثل شیر که برای شکار می‌رود؛ زیرا شرایط و موانع زیادی وجود دارد.
تو بر خویشتن بر میفزای رنج
که ما بر گشادیم درهای گنج
هوش مصنوعی: هر چه بر خود می‌افزایی و رنج می‌کشی، ما در عوض درهای ثروت و نعمت را برایت باز کرده‌ایم.
بیارم ز گردان هزاران هزار
همه کار دیده همه نیزه‌دار
هوش مصنوعی: من از میان بی‌شمار جنگاوران و دلاوران، کسانی را به کمک می‌آورم که همگی با تجربه و چیره‌دست هستند.
همه ایرجی زاده و پهلوی
نه افراسیابی و نه یبغوی
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها از یک نژاد و اصل و نسب هستند و هیچ‌کدام از آن‌ها در رتبه و مقامی مانند افراسیاب یا یبغو قرار ندارند. در واقع، همگی از یک خانواده و برادرانی هستند که هیچ‌کدام برتری خاصی ندارند.
همه شاه چهر و همه ماه روی
همه سرو بالا همه راست‌گوی
هوش مصنوعی: همه افرادی که در این دنیا هستند زیبا و جذابند، مانند شاهی با چهره‌ زیبا، و همچون ماهی درخشان. همچنین همه‌ی آنها راستگو و بی‌غش هستند.
همه از در پادشاهی و گاه
همه از در گنج و گاه و کلاه
هوش مصنوعی: همه به دنبال رسیدن به مقام و ثروت هستند و گاهی هم در پی دستاوردهای ظاهری و مادی.
جهانشان بفرسوده با رنج و ناز
همه شیرگیر و همه سرفراز
هوش مصنوعی: دنیا در حال حاضر با رنج و ناز به پایان رسیده است و همه در حالتی از شیرینی و افتخار به سر می‌برند.
همه نیزه‌داران شمشیر زن
همه باره‌انگیز و لشکر شکن
هوش مصنوعی: همه کسانی که نیزه به دست دارند و جنگجو هستند، همواره آمادهً نبرد و شکستن صفوف دشمن‌اند.
چو دانند کم کوس بر پیل بست
سم اسپ ایشان کند کوه پست
هوش مصنوعی: وقتی می‌دانند که کوس (صدای نواختن) بر پشت فیل ضربتی نمی‌زند، در این صورت سم‌اسبانشان کوه را پست و هموار می‌کند.
ازیشان دو گرد گزیده سوار
زریر سپهدار و اسفندیار
هوش مصنوعی: دو سوار شجاع و دلیر به نام‌های زریر و اسفندیار، از سرزمین خود برخاسته و آماده نبرد هستند.
چو ایشان بپوشند ز آهن قبای
به خورشید و ماه اندرآرند پای
هوش مصنوعی: وقتی آنها لباسی از آهن به تن کنند، در زیر نور خورشید و ماه قدم خواهند گذاشت.
چو بر گردن آرند رخشنده گرز
همی تابد از گرزشان فر و برز
هوش مصنوعی: وقتی که گرزی درخشان بر گردن می‌زنند، تابش آن همچون نور ناشی از شکوه و زیبایی‌اش است.
چو ایشان بباشند پیش سپاه
ترا کرد باید بدیشان نگاه
هوش مصنوعی: وقتی آن‌ها در برابر سپاه تو حاضر باشند، ضروری است که به آن‌ها توجه کنی.
به خورشید مانند با تاج و تخت
همی تابد از نیزه‌شان فر و بخت
هوش مصنوعی: مانند خورشید که با شکوه و جلال می‌درخشد، آن‌ها نیز با قدرت و افتخار از نیزه‌های خود به اطراف نورافشانی می‌کنند.
چنینم گوانند و اسپهبدان
گزین و پسندیدهٔ موبدان
هوش مصنوعی: من چنین هستم، مانند فرمانروایان و بزرگان که مورد انتخاب و تأیید معلمان و عالمان قرار گرفته‌اند.
تو سیحون مینبار و جیحون به مشک
که ما را چه جیحون چه سیحون چه خشک
هوش مصنوعی: تو مانند سیحون و جیحون گرانبهایی هستی، اما برای ما فرقی نمی‌کند که کدام یک باشی یا اینکه در چه حالتی قرار داشته باشی.
چنان بردوانند باره بر آب
که تاری شود چشمهٔ آفتاب
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای سبک و زیبا بر آب حرکت می‌کنند که نور آفتاب مانند توری به تصویر کشیده می‌شود.
به روز نبرد ار بخواهد خدای
به رزم اندر آرم سرت زیر پای
هوش مصنوعی: اگر روز جنگ خداوند بخواهد، من آماده‌ام که در میدان نبرد باشم و سرم را به زیر پاهایم بگذارم.
چو سالار پیکند نامه بخواند
فرود آمد از گاه و خیره بماند
هوش مصنوعی: وقتی رییس، نامه‌ای را خواند، از جایش پایین آمد و در حالت حیرت باقی ماند.
سپهبدش را گفت فردا پگاه
بخوان از همه پادشاهی سپاه
هوش مصنوعی: رئیس سپاه به سربازانش گفت که فردا صبح، از تمام فرماندهان و پادشاهان کمک بخواهید.
تگینان لشکرش ترکان چین
برفتند هر سو به توران زمین
هوش مصنوعی: سربازان تگینان، ترک‌های چین، به هر سمت به سرزمین توران رفتند.
بدو باز خواندند لشکرش را
سر مرزداران کشورش را
هوش مصنوعی: او دوباره فرماندهان سپاهش را فراخواند تا اینکه در مرز کشورش جمع شوند.
برادر بد او را دو آهرمنان
یکی کهرم و دیگری اندمان
هوش مصنوعی: برادر بد او را دو شیطان همراهی می‌کنند، یکی خوشحال و دیگری ناراحت.
بفرمودشان تا نبرده سوار
گزیدند گردان لشکر هزار
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا سواران انتخاب کنند و دور لشکر را بگیرند.
بدادندشان کوس و پیل و درفش
بیاراسته زرد و سرخ و بنفش
هوش مصنوعی: به آن‌ها ساز و برگ و تجهیزات جنگی دادند، از جمله فیل و پرچم‌هایی خوش رنگ که زرد و قرمز و بنفش بودند.
بدیشان ببخشید سیصد هزار
گوان گزیده نبرده سوار
هوش مصنوعی: به آنها ببخشید که سه‌صد هزار بار از زخم‌های گزنده رنج برده و آسیب دیده‌اند.
در گنج بگشاد و روزی بداد
بزد نای رویین بنه بر نهاد
هوش مصنوعی: در قفل جواهرات را باز کرد و روزی را به کسی بخشید و سپس نای آهنین را روی زانو گذاشت.
بخواند آن زمان مر برادرش را
بدو داد یک دست لشکرش را
هوش مصنوعی: او در آن لحظه برادرش را صدا زد و یک گروه از لشکرش را به او سپرد.
باندیدمان داد دست دگر
خود اندر میان رفت با یک پسر
هوش مصنوعی: در یک جمع، دست یکی دیگر را به ما دادند و سپس خود ما هم در میان آن جمع با پسری قرار گرفتیم.
یکی ترک بد نام او گرگسار
گذشته بروبر بسی روزگار
هوش مصنوعی: شخصی که به نام بد مشهور است، مانند گرگی است که در گذشته به طرف او آمده و روزهای زیادی را گذرانده است.
سپه را بدو داد اسپهبدی
تو گفتی نداند همی جز بدی
هوش مصنوعی: سردار سپاه را به او دادند، اما تو گفتی که او جز کارهای بد چیزی نمی‌داند.
چو غارتگری داد بر بیدرفش
بدادش یکی پیل پیکر درفش
هوش مصنوعی: وقتی که دزدی به یک بی‌حد و مرزی ظلم کرد، او را با یک درفش بزرگ و قدرتمند که شبیه به فیل بود، مجازات کردند.
یکی بود نامش خشاش دلیر
پذیره نرفتی ورا نره شیر
هوش مصنوعی: یک فرد شجاع و دلیر به نام خشاش وجود داشت که هیچ‌گاه از مجاورت شیر نر دور نشد و از او فرار نکرد.
سپه دیده‌بان کردش و پیش رو
کشیدش درفش و بشد پیش گو
هوش مصنوعی: سپه‌سالار او را زیر نظر گرفت و با علم خود جلو برد و به گفتن دستورهای مهم پرداخت.
دگر ترک بد نام او هوش دیو
پیامش فرستاد ترکان خدیو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به یک شخصیت منفی اشاره می‌کند که به دلیل بدنامی‌اش مورد نفرت قرار گرفته است. او با استفاده از هوش دیو، پیامی را از سوی یک حاکم یا فرمانروای ترکان ارسال می‌کند. این توصیف می‌تواند به نوعی از جنگ یا درگیری و ترفندهای سیاسی اشاره داشته باشد.
نگه دار گفتا تو پشت سپاه
گر از ما کسی باز گردد به راه
هوش مصنوعی: نگه‌دار گفت: اگر کسی از ما از این راه بازگردد، تو پشت آن سپاه بمان.
هم آنجا که بینی مر او را بکش
نگر تا بدانجا نجنبدت هش
هوش مصنوعی: هر جا او را دیدی، با دقت نگاه کن تا متوجه شوی که هیچ حرکتی نمی‌کند و به آنجا نروی که خطری برایت ایجاد کند.
بران سان همی رفت بایین خشم
پر از خون شده دل پر از آب چشم
هوش مصنوعی: او به سمت پایین می‌رفت، دلی پر از خشم و خون و چشمی پر از اشک داشت.
همی کرد غارت همی سوخت کاخ
درختان همی کند از بیخ و شاخ
هوش مصنوعی: او درختان را می‌برد و نابود می‌کرد، کاخ‌ها را آتش می‌زد و از ریشه و شاخه درختان استفاده می‌کرد.
در آورد لشکر به ایران زمین
همه خیره و دل پراگنده کین
هوش مصنوعی: لشکری به سرزمین ایران حمله‌ور شد که همه آن‌ها حیران و دلشان پر از کینه و انتقام بود.

حاشیه ها

1399/11/20 12:01
علی

لطفا تصحیح شود:
که ما بر گشادیم درهای رنج ----> که ما بر گشادیم درهای گنج